کد مطلب: ۶۲۵۵
تعداد بازدید: ۲۳۱
تاریخ انتشار : ۰۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۴
گفتارهای اخلاقی و اجتماعی | ۲
یکی دیگر از صفات زشت، ریاست‌طلبی است. یعنی انسان، عاشق ریاست باشد؛ این طرف و آن طرف بزند یا ـ نعوذ بالله ـ مرتکب حرام شود تا ریاستی به دست بیاورد. چنین فردی دلش می‌خواهد از همه بالاتر باشد و شرکایش از او پایین‌تر باشند. نمی‌تواند ببیند که دیگران حتی با او مساوی باشند. هر چند انسان به طور طبیعی دوست دارد در جامعه مشهور باشد و دیگران به شخصیتش احترام بگذارند.

 فصل اوّل:  اخلاق  و  ضرورت  آن | ۲


بعثت پیامبر اکرم(ص) و اتمام مکارم اخلاق


پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:
من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم.[1]
معلوم است که هدف پیامبر اکرم(ص)، نه تنها اتمام مکارم اخلاق است؛ بلکه از این جمله استنباط می‌شود پیامبران دیگر هم این هدف را داشته‌اند و پیامبر خاتم نیز آمده تا کار آن‌ها را اتمام بخشد. هم‌چنین در حدیث دیگری فرمودند:
شما را به مکارم اخلاق، توصیه می‌کنم، زیرا خداوند متعال مرا به همین منظور فرستاده است.[2]
از این احادیث و آیه‌ای که پیش‌تر به آن اشاره شد برداشت می‌شود که پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام، دو هدف بزرگ داشته‌اند: یکی، تزکیه‌ی نفوس از اخلاق زشت حیوانی و دیگری، تحلیه‌ی نفوس و آراستن آن به اخلاق انسانی و اخلاق خوب و میل به مکارم اخلاق. اما سؤال این است که: از این دو هدف، کدام بر دیگری مقدّم است؟ آن طور که علمای علم اخلاق گفته‌اند تزکیه‌ی نفوس، مقدّم بر تحلیه و آراستن آن است. پس اگر کسی طالب سعادت خویش است، نخست باید نفس خود را از اخلاق زشت و حیوانی، پاک کند تا بتواند آن را به اخلاق نیک بیاراید. ممکن نیست انسان مکارم اخلاق را عملی کند، مگر این‌که پیش از آن نفس خود را پاک کرده باشد. به هر حال، تزکیه همواره بر تعلیم و تحلیه، مقدّم است. مرحوم نراقی(قدس‌سره) در توضیح تقدّمِ تزکیه بر تعلیم گفته است:
فَالمواظبةُ عَلَی الطاعاتِ الظاهِرة لاتَنفَع ما لَم‌تتطّهر النَّفْس مِنَ الصّفات المَذمُومَة؛[3]
کسانی که صرفاً بر انجام طاعات ظاهری، مواظبت داشته باشند، مستحبات و اعمال ظاهری را به جا آورند و بر رعایت اخلاق خوب، مقید باشند و عمل کنند، نفعی نمی‌برند، مگر این‌که نفسشان از صفات مذموم، پاک شود.
سپس در ادامه می‌گوید:
صفات مذموم که همان صفات حیوانی است؛ مثل تکبر و خود بزرگ‌بینی؛ به‌طوری که انسان خودش را بزرگ ببیند و به دیگران و زیردستان تکبر بورزد، یا حسد، که مبتلای به آن نمی‌تواند نعمتی را در دیگری ببیند. لقمان در وصایایش به فرزندش می‌گوید: حسود را سه نشانه است: پشت سر غیبت می‌کند، روبه‌رو تملق می‌گوید و از گرفتاری دیگران شاد می‌شود.[4]
بنابراین، حسودان، گرفتار صفت زشتی هستند که به فرمایش امیرالمؤمنین علی(ع):
حسد ایمان را می‌سوزاند؛ همان‌طور که آتش، هیزم را می‌سوزاند.[5]
یکی دیگر از صفات زشت، ریاست‌طلبی است. یعنی انسان، عاشق ریاست باشد؛ این طرف و آن طرف بزند یا ـ نعوذ بالله ـ مرتکب حرام شود تا ریاستی به دست بیاورد. چنین فردی دلش می‌خواهد از همه بالاتر باشد و شرکایش از او پایین‌تر باشند. نمی‌تواند ببیند که دیگران حتی با او مساوی باشند. هر چند انسان به طور طبیعی دوست دارد در جامعه مشهور باشد و دیگران به شخصیتش احترام بگذارند. اما آیا سزاوار است این کار به هر قیمتی صورت پذیرد؟ این صفات مذموم اجمالاً صفاتی حیوانی هستند که انسانِ گرفتار به آن‌ها با انجام طاعات و عبادات ظاهری نمی‌تواند آن‌چنان نفعی به دست آورد، چون ممکن است طاعات و عبادات را به جا بیاورد و به ظاهر اخلاق خوبی هم داشته باشد، اما با داشتن این صفات و نفسِ آلوده نمی‌تواند منشأ و ملجأ تابش انوار درخشان ایمان، اسلام و معنویت باشد.
بنابراین، چه فایده‌ای در زینت‌دادن ظاهر و رها کردن باطن هست؟ کسی که این گونه است شاید مواظب باشد که طاعات را به جا آورد، حتی شاید کارهای نیک هم انجام دهد، اعمال ظاهری مثل مستحبات را هم به جا بیاورد، اما توجه نمی‌کند که در قلبش چه خبر است و چه حالی دارد. این مثل قبر یک میّت است که اطرافش چراغ‌های بسیار قوی روشن کردند، با گچ و سنگ‌های زیبا زینت دادند، اما این‌که در باطنش و نیز داخل قبر چه خبر است، خدا می‌داند! آیا جز مرده‌ی متعّفنی که با کرم‌ها و حشرات سروکار دارد چیز دیگری هست؟ کسی که به ظاهرش توجه دارد، ولی قلبش آلوده و تاریک است، همین طور است. این آدم، مثل اتاقی تاریک است که «وضعَ سراج عَلی ظاهِره»؛ در آن چراغ روشن کردند، ظاهرش را نورانی کردند، ظاهر را خیلی زیبا و عالی درست کردند و هر کس که می‌بیند غبطه می‌خورد که چقدر عالی است، امّا «باطنه مَظْلوم»؛ باطن آن تاریک است. انسانی که فقط ظاهرش را پاک می‌کند، اما به قلبش توجه ندارد، نمی‌تواند به سعادت برسد. اخلاق بد در قلب انسان، بستر معاصی است.[6] هر کس قلبش را از اخلاق ذمیمه پاک نکند، طاعات ظاهری برایش مفید نخواهد بود. طاعات، عبادات و مکارم اخلاق[7] برای این وضع شده‌اند که قلب انسان را آماده کنند تا از طرف خداوند متعال، نوری به آن افاضه شود. آیا با این قلب آلوده، نفس آدمی، استعدادِ دریافتِ انوار الهی را دارد؟ آیا این انسان می‌تواند بنده‌ی خاصّ خدا بوده و ایمانش در این جهت مؤثر باشد؟ البته مرحوم نراقی، قصدِ نفی کردن این طاعات را ندارد، بلکه می‌گوید: انسان ابتدا باید نفسش را پاک کند تا این عبادت‌های ظاهری هم برایش سودمند باشد.


خُلق زیبا


یکی از اصحاب پیغمبر اکرم(ص) می‌گوید: به محضر پیغمبر رسیدم، ایشان فرمودند: خدا تو را زیبا آفریده[8] ـ معلوم است او خوش‌قیافه بوده است ـ «و اَحسِن خُلْقَکُ؛ خُلْقت را هم زیبا کن». ظاهرت را خداوند زیبا کرده، پس سعی کن خُلْقت را هم خودت نیکو کنی. از این حکایت معلوم می‌شود که اصلاح نفس و کسب صفات نیکو در اختیار خود انسان است. او خودش باید در این راه تلاش کند. انسان در این عالم در هر وضعیتی که باشد، یکی از این دو کار را انجام می‌دهد: یا در باطن خود صفات حیوانی را تثبیت می‌کند؛ یا صفات انسانی را. اگر صفات حیوانی را ترویج کند، ذاتش به یک حیوان، مبدل می‌شود و واقعاً مثل حیوانات می‌شود. انسانی که مثل یک حیوان درنده، انسان‌های دیگر را می‌کشد، یا مال مردم را غارت می‌کند و باکی از این کارها ندارد، ممکن است صورت ظاهری‌اش انسان باشد، اما در واقع، باطنش حیوانی موذی است. انسانیت انسان به قد و قیافه و ظاهر نیست، بلکه ملاک آن واقعیت باطنی است که آثارش در اعمال آدمی نمایان می‌شود؛ چه در دنیا و چه در آخرت.
[قَسَم به] روزی که رازهای نهان برملا شود.[9]
یکی از نام‌های قیامت، روز آشکار شدن نهان و اسرار آدمی است و آن‌جا معلوم می‌شود هر کسی چه وضعیتی دارد. ممکن است آدمی با رفتار نیک و اخلاق خوب، خودش را همانند بهترین افراد، به مظهر صفات خوب خداوند متعال، تبدیل کند و ممکن است به یک حیوان واقعی تبدیل شود و همان طور هم محشور شود ـ مثلاً به صورت یک گرگ، محشور شود ـ اگرچه بعضی انسان‌ها از گرگ هم بدترند! گرگ وقتی یک یا چند حیوان را درید، سیر می‌شود، اما بعضی انسان‌ها هیچ‌گاه از ظلم به دیگران سیر نمی‌شوند! بنابراین، انسانی با چنین روحیه‌ای قطعاً نمی‌تواند وارد بهشت شود. بهشت، جای انسان واقعی است. انسان باید به باطن، نفس و روح خویش بیندیشد که غفلت از آن، اشتباه بسیار بزرگی است.
ابوبصیر می‌گوید: با امام باقر(ع) به سفر حج رفته بودم. در جایی دیدم که حاجیان فراوانی ضجه می‌زنند و ناله می‌کنند و به اصطلاح حال خوشی دارند. خدمت امام(ع) عرض کردم: یابن رسول الله! چقدر حاجی آمده و چه حال خوشی دارند؛ چه ناله‌ها و ضجه‌هایی می‌زنند! حضرت فرمودند: این را بدان این‌ها که ضجه و ناله می‌کنند زیاد هستند، اما حاجی واقعی در بین‌شان کم است! ابوبصیر می‌گوید: از حرف امام بسیار تعجب کردم. آن‌گاه ایشان فرمود: می‌خواهی نشانت دهم؟ گفتم: بفرمایید. حضرت، دست مبارکشان را به چشم‌های من کشید، ناگاه دیدم صحرا پر از جمعیت و پر از حیوانات است؛ خوک و شیر و پلنگ! البته در بینشان تعدادی انسان هم بود. بسیار تعجب کردم. حضرت فرمود: این واقعیتِ این‌هاست. ابوبصیر سپس می‌گوید: من وحشت کردم که از بین این جمعیت، فقط چند نفری انسان هستند! حضرت مجدداً بر چشمانم دست کشید و من به حالت قبل برگشتم.[10] این واقعیتی است که قرآن کریم و ائمه‌ی اطهار(ع) فرموده‌اند.
نقل شده که: حضرت امام خمینی(قدس‌سره) در تشریح وضع انسان‌ها می‌فرماید: انسان‌ها که از دنیا می‌روند با همان سریره‌ی باطنی و به صورت حیوانات، محشور می‌شوند. انسانی ممکن است گرگ شود، یکی ممکن است سگ شود، یکی ممکن است مورچه شود؛ تا این صفات چه نوع صفاتی باشند. نکته‌ی جالب که در کلام حضرت امام، این است که می‌فرمایند: جالب این است در آن‌جا نوعی از حیوانات وجود دارد که نمونه‌اش در این دنیا نیست. این‌جا مثلاً گرگ، مورچه یا حیوانات دیگر هستند که به هر حال، حیوانات زمینی‌اند، اما حیوانات آن‌جا اشکال مختلفی دارند که نمونه‌اش در این دنیا وجود ندارد. این‌ها افسانه و بافته‌ی خیالات نیست؛ بلکه واقعیاتی است که قرآن و احادیث فرموده‌اند. پس، از خودسازی‌مان غفلت نکنیم. نکند مدتی در این دنیا زندگی کنیم اما وقتی که مرگ به سراغمان می‌آید، در برزخ به صورت انسان وارد نشویم. زن و بچه و خانواده‌مان که جلوتر از ما رفتند، ما را در حالتی که انسان نباشیم ببینند! این واقعیات را باید درک کرد. در قرآن کریم آمده است: کسانی که در این دنیا خدا را فراموش می‌کنند و در کارهایشان ذکر و یاد خدا نیست و فقط جاه و مقام و پول هست، در قیامت ذاتشان را فراموش می‌کنند و کور محشور می‌شوند.[11] با این‌که در دنیا چشم داشته و می‌دیده است، ولی در برزخ و قیامت، کور است. و چون انسانیتش در دنیا کور بوده است، و چون خدا را فراموش کرده بود. پس در آن‌جا کور محشور می‌شود. بعد همین شخص به خدا می‌گوید: خدایا! چرا مرا که در دنیا بصیر بودم و چشم داشتم، کور آفریدی؟[12]


خودآزمایی


1- از جمله «من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم» کدام استنباط‌ها صورت می‌گیرد؟
2- طاعات، عبادات و مکارم اخلاق چرا وضع شده‌اند؟

 

پی نوشت ها


[1]. «اِنّما بُعثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمُ الاَخْلاقِ» (مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 210).
[2]. «عَلَیکُمْ بِمَکارِمِ الاَخْلاقِ، فَاِنَّ اللهَ بَعَثَنی بِها» (میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 191).
[3]. محمد مهدی نراقی، جامع السّعادات، ج 1، ص 37.
[4]. «لِلْحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ؛ یَغْتابُ اِذا غابَ، وَ یَتَملّق اِذا شَهدَ، و یشمت بالمُصِیبَة» (مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص129).
[5]. «اَلْحَسَدُ یأْکُلُ الإیمانَ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ» (نهج البلاغه، خطبه‌ی 86).
[6]. «فَانَّ الاَخلاقَ المَذْمُومة فِی القَلْبِ هِی مغارس المَعاصی» (محمدمهدی نراقی، جامع السّعادات، ج 1، ص 37).
[7]. گفتنی است «مکارم اخلاق» بسیار برتر از «مَحاسن اخلاق» است؛ یعنی آن‌گاه که انسان از حُسن اخلاق، رضای خدا را بخواهد و اخلاق خود را برای انسانیت و شَرَف، نیکو گردانَد، به حیطه‌ی مکارم اخلاق وارد می‌شود. امام علی(ع) می‌فرماید: «ذَلَّلِوُا اَخلاقَکُم بِالمَحاسِن و قُودُوها اِلَی المَکارِمِ؛ اخلاقتان را به وسیله‌ی صفات نیکو، رام کنید و به سوی مکارم بکشانید» (الحرّانی، تحف العقول، ص 266).
[8]. «قَد اَحسَنَ اللهُ خَلْقَکَ» (مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 394).
[9]. «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ» (طارق، آیه‌ی 9).
[10]. «ما اَکثَرَ الضَّجِیج وَ اَقَلَّ الحَجِیج» (میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 157).
[11]. «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیامَةِ أَعْمی» (طه، آیه‌ی 124).
[12]. «لِمَ‌حَشَرْتَنِی أَعْمی وَقَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (همان، آیه‌ی 125).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: