فصل اوّل: بررسی واژگانی و اصطلاحی عدالت | ۳
استاد شهید مطهری مینویسد:
گاهی این سؤال مطرح میشود که با وجود توصیههای فراوان اسلام به عدل، چرا اینقدر جامعه اسلامی دچار بیعدالتی شد؟ به نظر ما علت این امر، یکی سوء نیت مجریان عدالت و دیگری تفسیر اشتباه از عدالت بود... .
در مورد مصیبت سوء نیت، تاریخ بهخوبی شهادت میدهد که از همان اوایل، بر اثر قرارنگرفتن خلافت در مسیر اصلی خود و تبعیض بین عرب و عجم و قریش و غیرقریش و آزادی بیحدوحصر عدهای در استفاده از بیتالمال و محرومیت دیگران و... مجریان نالایق، فروغ عدالت را خاموش کردند.
مصیبت دیگر، از سوی عدهای وارد شد که آثار تفسیر اشتباه آنها از عدالت هنوز باقی است؛ چون این نکته بسیار مهم است که تا قانونی خوب تفسیر نشود، حسن نیّتِ مجریانش هم سودی نخواهد داد. لذا بیشتر به این بحث میپردازیم:
اصل اجتماعی عدل یک ریشه کلامی دارد، زیرا یکی از مسائل کلامی که از ابتدای پیدایش این علم همواره مطرح بوده بحث «عدل الهی» است. این بحث، متکلمان اسلامی را به دو دسته عدلیه (شیعه و معتزله) و غیرعدلیه (اشاعره) تقسیم کرد.
این مسئله در قسمت تکوینیات بدین شکل مطرح شد که آیا خلقت و تکوین عالم بر مبنای عدالت است و هر کاری خدا کند بر مقتضای عدل است یا چون اراده و مشیت خدا مطلق و نامحدود است خلقتش تابع هیچ قاعده و قانونی نمیتواند باشد، بلکه هر چه او بکند میزان عدل است، نه چون مقتضای عدل است او میکند.
در قسمت دیگر که مربوط به نظام تشریع است نیز این سؤال مطرح شد که بلا شک آنچه بدان امر شده، خوب و آنچه از آن نهی شده بد است، اما آیا چون خوبیها خوب و بدیها بد بوده است اسلام بدانها امر و نهی کرده یا چون اسلام به آنها امر و نهی کرده یکی خوب و دیگری بد شده است و مثلاً اگر شارع، امر به دروغ و نهی از راستی میکرد دروغ خوب و راستی بد میشد؟
اینجا بود که علمای اسلامی دو دسته شدند و مسئله حسن و قبح عقلی پیش آمد. طرفداران حسن و قبح عقلی گفتند: فرمان شارع تابع صلاح و فساد واقعی اشیاء است و مخالفان گفتند: حسن و قبح اشیاء تابع دستورهای شرعی است. درباره عدل و ظلم هم که مربوط به حقوق مردم است مطابق نظر عدلیه، ذیحقبودن و ذیحقنبودن بذاته یک حقیقت خارجی است و قبل از آمدن اسلام هم حق و ذیحق وجود داشته، منتهی اسلام دستوراتش را طوری تنظیم کرده که حق به ذیحق برسد، اما مطابق نظر دوم، عدل و ظلم حقیقتی مستقل ندارند و تابع چگونگی قانونی هستند که شارع وضع میکند.
نتیجه و اثر عملی بحث بالا در مسئله دخالت عقل و علم در استنباط احکام اسلامی، آشکار میشود. اگر نظریه اول را بپذیریم که حق و عدالت و حسن و قبح واقعی و عقلی وجود دارد و شارع بر اساس این واقعیات قانون وضع میکند آنجا که حکم صریح عقلی پیش میآید ما به آن تمسک میکنیم و میگوییم: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» و دیگر تابع فرم و شکل صوری نمیشویم و حتی اگر در جایی ظاهر یک دلیل نقلی را مخالف حکم صریح عقل دیدیم باز به حکم عقل تمسک میکنیم و کلاً عقل را به عنوان یک راهنما در درک صلاح و فساد احکام و اعمال مختلف خواهیم پذیرفت، اما اگر به نظریه دوم معتقد شدیم عقل بههیچوجه نمیتواند راهنمای ما گردد و باید به صورت و شکل ظاهری احکام، تعصب ورزیم و نام همان شکل و صورت را مصلحت و عدل بنامیم که در این فرض دیگر عدل یک فرض خیالی خواهد شد، نه یک حقیقت خارجی.
قرآن کریم این حالت دوم را ـ که هر زشتی و قبحی را اگر نام دین بر آن گذاشته شد به عنوان امری دینی قبول کنیم ـ بهشدت مذمت کرده است و میفرماید:
«وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»؛[1]
و هنگامی که کار زشتی انجام میدهند میگویند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است بگو: خداوند هرگز به کار زشت فرمان نمیدهد. آیا چیزی به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟ بگو: پروردگارم امر به عدالت کرده است.
شرمآور این است که همان منکران حسن و قبح عقلی برای حرفهای خود در انکار عدل الهی به استدلال پرداختند و به خیال خود نمونههایی از بیعدالتی در خلقت و آفرینش ذکر کردند و در تشریعیات و قوانین دینی هم قائل به تناقضها و تبعیضها شدند و... . از آن شرمآورتر اینکه پس از یک قرن مباحثه و مجادله و خونریزی، عاقبت، همان عده مخالف عقل، فائق آمدند و «متوکل عباسی» هم بنا بر مصالح خود از آنها حمایت کرد و لذا متوکل ـ با اینکه فرد شریر و ستمگری بود ـ در نزد عامه مردم که فکر غیرعدلیه و تعبد خشک را میپسندیدند، محبوبیت یافت و به نظر آنها وی با تعطیلکردن مباحثات علمی و عقیدتی، دین خدا را یاری کرد.[2]
آیةالله دکتر سیدمصطفی محقق داماد مینویسد:
... به نظر ما عدالت یک مفهوم عقلانی است و با عقل میتوان به بررسی و ارزیابی آن پرداخت. قرآن تعریفی از این اصطلاح ارائه نمیدهد و با این کار و در واقع، عدالت را یک مفهوم انسانی تلقی میکند که برای قوه عقلانی بشر قابل وصول است و در هیچ جای قرآن نیامده که عدل چیست، ولی در موارد متعدد دستور رفتار عادلانه را به بشر صادر نموده است و این دلیل آن است که بشر با عقل خویش، قوه تمیز عدالت از ظلم را دارد.
شهید مطهری سپس با ذکر نمونه از آیات شریفه قرآن در باب عدالت مثل سوره الرحمن، آیات6-9؛ سوره حدید، آیه 25؛ سوره مائده، آیه 8 و سوره نساء، آیه 135 میگوید:
از مطالعه این آیات به آسانی میتوان دریافت که اولاً: عدل الهی و عدل بشری به یکدیگر مرتبط است. خداوند عدالت را بنا نهاده و بشر باید در همان چارچوب عمل نماید و ثانیاً: خداوند دستور اخلاقی برای تمیز عدالت از بیعدالتی صادر نموده و این امر به افراد بشر واگذار شده که آن را درک کند و عدالت بشری را تحقق بخشد. تأکید بر تعقل و تفکر در سرتاسر قرآن دیده میشود.
برخی معتقدند قرآن کریم فقط دستور رفتار عادلانه را صادر نموده، ولی معنایش را بیان نکرده است. یکی از اساتید ـ به منظور ردّ عقیده اشاعره که میپندارند عقل بشر معنای عدل را نمیفهمد ـ میگوید:
به نظر ما عدالت یک مفهوم عقلانی است و با عقل میتوان به بررسی و ارزیابی آن پرداخت. قرآن، تعریفی از این اصطلاح ارائه نمیدهد و با این کار و در واقع، عدالت را یک مفهوم انسانی تلقی میکند که برای قوه عقلانی بشر قابل وصول است و در هیچ جای قرآن نیامده که عدل چیست، ولی در موارد متعدد دستور رفتار عادلانه را به بشر صادر نموده و این دلیل آن است که بشر با عقل خویش قوه تمیز عدالت از ظلم را دارد.[3]
دراینباره میتوان گفت: قرآن کریم شرایط، موانع و شاخصهها و توضیحات کاملی در باب عدل و قسط و نقطه مقابلش ظلم و جور بیان داشته که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم، ولی باید توجه داشت این توقع که قرآن مثل کتابهای لغت بخواهد به شرح واژگان بپردازد، جفا در حق قرآن و تنزل وحی در حد و اندازه کتاب المنجد و لسان العرب ـ العیاذ بالله ـ است.
آیات قرآن نورند و منوّر سایر چیزها و بیانی است برای همگان در همه جا. ازاینرو، ابهام و اجمال و تاریکی ندارد تا نیاز باشد المنجد آن را روشن کند.
با این مقدمه، نگاهی اجمالی به آیات مربوط به عدل و قسط و نیز روایات میاندازیم. مفهوم عدل در 25 آیه از یازده سوره قرآن و مفهوم قسط در 22 آیه از پانزده سوره قرآن، مطرح شده است:
۱. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...».[4]
توجه به واژه «میزان» که ابزار سنجش، توزین و ترازوست شاخصی است برای برابری مقدار و اندازه و از طرفی محسوس و برای همگان روشن است. مرحوم حاج فتحالله کاشانی «میزان» را به معنای عدل و عدالت گرفته است[5] که مستلزم سیاست مدنی و انتظام امور جامعه است.
واژه «الکتاب» در آیه نیز میفهماند که در اجرای عدالت در موارد و مصادیق جزئی و فروعات، نیازمند شریعت و وحی هستیم و خود عقل، احساس میکند که باید دست به دامن وحی دراز کند.
۲. «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛[6]
خداوند به دادگری و نیکوکاری و بخشیدن مال به خویشاوندان امر میکند و [مردمان را] از کارهای پلید و زشت و ستمگری نهی میکند و به شما پند میدهد تا مگر پند گیرید.
اینجا «عدالت» در تقابل با «فحشا» یعنی گناه زشت و «منکر» هر کار ناپسند و نامشروع و «بغی» یعنی ظلم و گردنکشی و جرم و جنایت، قرار گرفته است و همین مقابله، معنای عدل را واضحتر میسازد.
شاید بتوان گفت که این سه مفهوم، معانی شبیه به هم دارند با این تفاوت که اوّلی به خصوصیترین حوزه زندگی انسان تعلق دارد، دومی، تمام تعاملات اجتماعی انسان را دربرمیگیرد و سومی ابعاد کلان سیاسی ـ اجتماعی را پوشش میدهد. بنابراین، عدل مساوی است با دوری از هرگونه زشتی، پلیدی، ناپسندی، گردنکشی و... در سه حوزه زندگی خصوصی، تعاملات اجتماعی و عرصه کلان سیاسی و حکومت.
از طرفی همگان میفهمند که احسان، یک مرتبه تفضلات و بخششهایی است بالاتر از عدل.
1- با وجود توصیههای فراوان اسلام به عدل، چرا اینقدر جامعه اسلامی دچار بیعدالتی شد؟
2- واژه «الکتاب» در آیه «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...» چه نکاتی را میفهماند؟
[1]. اعراف، آیات 28 ـ 29.
[2]. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص34 ـ 59. با تلخیص فراوان و ویرایش.
[3]. علی اکبر علیخانی و همکاران، نظریه سیاسی عدالت در اسلام، ص385؛ مقاله دکتر سیدمصطفی محقق داماد.
[4]. حدید، آیه ۲۵.
[5]. فتح الله کاشانی، منهجالصادقین، ج9، ص192.
[6]. نحل، آیه ۹۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت