کیفیّت شهادت حضرت حمزه(ع) عموی پیغمبر(ص)
به اختلاف نقل شده كه جنگ اُحد در سال سوم هجرت، نیمهی شوال یا هفتم شوال واقع شده و در آن جنگ هم به پیغمبراكرم(ص) به خاطر نافرمانی كه جمعی از مسلمانان كردند، خیلی سخت گذشته است. ایشان فرموده بودند ما چه غالب بشویم و چه مغلوب، شما از جایتان حركت نكنید. در سنگر بمانید تا خودم به شما خبر دهم. ولی وقتی بار اوّل مسلمانان فاتح شدند و دشمن فرار كرد، اینها برای جمعآوری غنایم سنگر را ترك كردند. مال دنیا هم عجب گرفتاری تولید میكند. چشم آدم به پول كه بیفتد در سنگر نمیماند و لذا گفتند ما هم برویم غنایم را جمع كنیم. چرا بمانیم، جنگ كه تمام شده. سنگر كه خالی شد، دشمن دوباره از پشت آن سنگر حمله كرد و شكستی فاحش برای مسلمانان پیش آمد كه رسول اکرم(ص) در همان جنگ صدمه دیدند و مجروح شدند. مخصوصاً دل پیغمبر اکرم(ص) خیلی از شهادت حضرت حمزه(ع) به درد آمد. او عموی بزرگوار و عزیزشان بود و علاوه بر این، برادر رضاعی پیامبر(ص) هم بود؛ یعنی، هر دو از پستان یك زن شیر خورده بودند. لذا خیلی مورد علاقهی پیغمبر اکرم(ص) بود. وقتی به شهادت رسید؛ رسول اكرم(ص) كنار جسدش آمدند و خیلی دگرگون شدند. فرمودند: در هیچ موقفی من نایستاده بودم، مثل این موقف كه بر من دشوار باشد. در همین حال شنید كه صفیّه خواهر حضرت حمزه(ع) و عمّهی پیغمبر(ص) میخواهد بیاید بدن برادر را ببیند. به زبیر فرمود: برو نگذار مادرت بیاید. او گفت: اجازه بدهید من بیایم. قول میدهم جزع و بیتابی نكنم. فقط بیایم ببینم و برگردم.
پیغمبر اکرم(ص) دید بدن حمزه را مُثلَه (تكه تكه) كردهاند، لبها را بریدهاند، گوشها و بینی را بریدهاند، پهلو را شكافتهاند و جگرش را بیرون كشیدهاند. دید اگر خواهر بیاید و به این كیفیّت برادر را ببیند خیلی مشكل است، این بود که عبا از دوش خود برداشتند و روی بدن حمزه(ع) انداختند؛ عبا نارسا بود و تمام بدن را نپوشانید، حضرت دستور داد از گیاهان بیابان چیدند و روی پاها را پوشاندند تا بدن مستور باشد كه وقتی خواهر آمد، بدن را این گونه نبیند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت