راه وصال به خالق منّان
از جمله الطاف و عنايات خفیّهی حضرت معبود اين كه آدمی را نيازمند به آب و نان و مسكن و پوشاک و هزاران نوع از اشيای ديگر میسازد تا از اين راه، او احساس نياز كرده و ناچار رو به خدا آورده، دست به دعا و عرض نياز بردارد و ياالله و يا ربّاه بگويد و نايل به هدف گردد. چون انسان تا گرسنهی نان و تشنهی آب نشود، دنبال نان و آب آفرين نمیگردد! در دعای صباح این جمله به زبان حال ما رسيده است:
اِلَهی! اَتَرانی ما اَتَیْتُکَ اِلّا مِنْ حَیْثُ الآمالِ؟ اَمْ عَلِقْتُ بِاَطْرافِ حِبالِکَ اِلّا حینَ بِاعَدَتْنی ذُنُوبِی عَنْ دارِالْوِصالِ؟ فَبِئْسَ الْمَطِیَّةُ الَّتِی امْتَطَتْ نَفْسِی مِنْ هَواها.[1]
خدای من! آيا میبينی مرا كه به سوی تو نمیآيم مگر از جهت [رسیدن به] آرزوها و به گوشههای ریسمانهای [دعا و تضرّع به درگاه] تو چنگ نمیزنم مگر آن موقع كه گناهانم، مرا از سرای وصال [سعادت و خوشبختی] دور انداخته است؟ [آری چنین است که من برای رسیدن به آرزوها و رفع گرفتاریها به سراغ تو میآيم نه برای خود تو!] پس چه بدمركبی است كه نفس من از هوای خود ساخته [و نامش را خداپرستی نهاده است].
اگر برادران يوسف(ع) بر اثر فشار قحطی و خشكسالی كارد به استخوانشان نمیرسيد و محتاج گندم نمیشدند، كجا از دهكدهی كنعان رو به مصر رهسپار گرديده و جوال به دوش به درگاه يوسف (عزيز) مصر میشتافتند و با گفتن:
... یا أیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أهْلَنَا الضُّرُّ...[2]
... ای عزيز، ما و خاندان ما را گرفتاری فرا گرفته است...
اظهار تذلّل نموده و سرانجام به مقرّبان درگاه میپيوستند؟ آری، اين لطف عميم خداست كه ابتدا آدميان را گرسنهی گندم میسازد و دنبال گندم میدواند، ولی در انتها آنان را به دامن «یوسف» مالک خزائن الارض میافكند و با عزيز مصر وجود آشنايشان میسازد!
من كريمم، نان نمايم بنده را / تا بگرياند طمع آن زنده را
بينی طفلی بمالد مادری / تا شود بيدار و واجويد خَوری
كو گرسنه خفته باشد بیخبر / وان دو پستان میخلد از مهر در
کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةً / فَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهدِیَّةً
موسی بن عمران(ع) را با همسر باردارش در ميان بيابان در يک شب تاريک سرد و بارانی گرفتارش میسازند، درد زايمان در همان وضع و حال، عارض همسرش میگردانند، نه وسيلهای در دسترسش كه آتشی برافروزد، نه كسی به همراهش كه به یاریاش برخيزد! در همان حال كه با اضطراب و اضطرار تمام به هر سو مینگرد تا از كجا برای اعانت وی دستی دراز شود، ناگهان از نقطهی دوردست بيابان و جانب «طُور» آتشی به چشمش میخورد، چنان كه در قرآن كريم آمده است:
إذْ رَأی ناراً فَقالَ لِأهْلِهِ امْکُثُوا إنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أوْ أجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً.[3]
در آن هنگام كه [از دور] آتشی ديد و به خانوادهاش گفت: درنگ كنيد كه من به آتشی پی بردهام. باشد كه پارهای از آن برای شما بياورم و يا در كنار آتش به راهنمايی برخورد بنمايم.
فَلَمَّا أتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئ الْوادِ الْأیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أنْ یا مُوسی إنِّی أنَا اللهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.[4]
همين كه به سوی آتش آمد، از جانب راست وادی از درختی كه در قسمت مبارک [وادی] قرار داشت، ندا داده شد كه: ای موسی! همانا منم [آری منم] الله پروردگار جهانيان.
موسی(ع) هم وقتی آن «نار» را دید و آن «ندا» را شنید و با «ربّ العالمین» به گونهی دیگری آشنا گرديد، دست از همه چیز و همه کس شست و هر دو لنگهی کفش از پا افکند[5] و با حضرت محبوب به سخن نشست و به او دل داد و از او فرمان گرفت و سپس جز به انجام رسالت وی به چیز دیگری نينديشيد!
رفت موسی كاتشی آرد به دست / آتشی ديد او كه از آتش بِرَست
بهر نان شخصی سوی نانوا دويد / داد جان چون حُسْن نانوا را بديد
بهر فُرجه شد يكی تا گلستان / فرجهی او شد جمال باغبان
همچو اعرابی كه آب از چَه كشيد / آب حيوان از رخ يوسف چشيد
حالِ دعا گرانقدرترين نتيجه و ارزندهترين مطلوب و پربارترين ثمری است كه عايد انسان دلدار میگردد و در آن حال، آدم عارف پی میبرد كه ساير حاجات در جنب اين حاجت كه هم اكنون نصيبش شده و از راه دل به خدا پيوسته است، در نهايت درجهی پستی و سقوط و بیارزشی است كه هرگز شايستهی يک انسان صاحبدل عارف نيست كه به خاطر برآورده نشدن آن نوع از حاجات، دست از دعا بردارد و با حضرت محبوب ـ به اصطلاح عاميانهی ما ـ قهر كرده و اينچنين پندارد كه او وی را از در خانهی خود طرد و رد نموده و اعتنا به دعا و نيازش نكرده است. در حالی كه از ديد عارفان واقعبين، او با دادن همين «حالِ دعا» به بندهی خويش، ابتدا به عنايت فرموده و پيشاپيش به او «لبّیک اجابت» گفته است.
آن يكی الله میگفتی شبی / تا كه شيرين گردد از ذكرش لبی
گفت شیطانش خَمُش ای سخترو / چند گويی آخر ای بسيار گو
اين همه الله گفتی از عُتُو[6] / خود یکی «الله» را لبّیک کو
مینيايد يک جواب از پيش تخت / چند «الله» میزنی با روی سخت
او شكستهدل شد و بنهاد سر / دید در خواب او خِضِر را اندر خَضَر
گفت هين از ذكر چون واماندهای / چون نمیخوانی؟ تو كش میخواندهای
گفت لبّيكم نمیآيد جواب / زان همی ترسم كه باشم ردّ باب
گفت خضرش كه خدا گفت اين به من / كه برو با او بگو ای مُمتَحَن
نی كه آن الله تو لبّیک ماست / آن نياز و سوز و دردت پيک ماست
نی ترا در كار من آوردهام / نی كه من مشغول ذكرت كردهام
حيلهها و چارهجويیهای تو / جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو كمند لطف ماست / زير هر يا ربّ تو لبّیک ماست
جان جاهل زين دعا جز دور نيست / زانكه يا ربّ گفتنش دستور نيست
بر دهان و بر دلش قفل است و بند / تا ننالد با خدا وقت گزند
در «ریاض السّالکین» (شرح سیّد علیخان بر صحیفهی مبارکهی سجادیّه) آمده است:
علما گفتهاند: سرّ اين كه هرگاه «دعا» مقرون به «صلوات» گردد مستجاب میشود، دو چيز است: اوّل چون پيامبراكرم(ص) و آل گرامی آن حضرت(ع) واسطههای بین خدا و بندگانش در برآمدن حاجات و رسيدن به انحاء مطالب و درهای معرفت و شناسايی خدا میباشند از اينرو به هنگام عرض حاجت به درگاه خدا بايد دست «توسّل» به دامن آن بزرگواران زد و در پرتو نام و ياد آنان تقاضای قبول از خدا داشت. چنانكه هرگاه يكی از افراد رعيّت را حاجتی به دربار سلطان باشد، دست به دامن يكی از بزرگان و مقرّبان درگاه میزند و از آن راه عرض حاجت به پيشگاه سلطان مینمايد.
دوّم چون «صلوات» دعايی است مقبول و مستجاب در محضر حق، لذا وقتی دعای دیگری از بنده مقرون به آن گرديد و يک جا به حضور حق عرضه شد، تمام دعا مقبول و مستجاب میگردد. چه آن كه خداوند تعالی اكرم از اين است كه «صلوات» را كه يک قسمت از دعاست بپذيرد و آن قسمت ديگر دعا را كه حاجت بنده است برگرداند و در نتيجه چنين شود كه متاع صحيح را مقبول و متاع معيوب را مردود سازد و اين چگونه ممكن است؟ در حالی كه خود ذات اقدسش از تبعيض صَفْقَه (در معامله) نهی فرموده است (که مشتری یا باید تمام متاع را از صحيح و معيوب بپذيرد و يا آن كه همه را با هم به طرف برگرداند. حقّ تبعیض ندارد) و چون دعای مقرون به «صلوات» به احترام «صلوات» تماماً مردود نخواهد شد، بنابراین جز مقبولیّت و کلّ و مستجاب بودن تمام، وجه دیگری نخواهد داشت.[7]
باری، این سنّت حسنه که هم اکنون سیرهی جاریهی مسلمين قرار گرفته و اَدعیهی خود را که متضمّن طلب حاجات است در پرتو «صلوات» بر رسول اكرم و آل اطهارش(ع) به پيشگاه خدا عرضه میدارند، در واقع عمل به همان برنامه و دستور «توسّل» به خداندان رسالت است که به منظور جلب عنايت خدا برای اجابت دعا متوسّل به رسول خدا(ص) و «صلوات» بر آن حضرت میشوند و لذا شايد در ميان ادعيه و مناجاتهای مأثوره از اهل بيت عصمت(ع) به ندرت دعايی يافت شود كه در آن طلب حاجات از خدا با «صلوات» بر رسول خدا و آل اطهارش(ع) آغاز نشده باشد و يا صريحاً قسم دادن به حقّ آن بزرگواران برای اجابت دعا و قضای حوایج به میان نيامده باشد.
1- از جمله الطاف و عنايات خفیّهی حضرت معبود، چیست؟
2- سرّ اين كه هرگاه «دعا» مقرون به «صلوات» گردد مستجاب میشود، را شرح دهید.
[1]ـ مفاتیحالجنان، ص 61.
[2]ـ سورهی یوسف، آیهی 88.
[3]ـ سورهی طه، آیهی 10.
[4]ـ سورهی قصص، آیهی 30.
[5]ـ اشاره به آیهی 12 سورهی طه: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ اِنَّکَ بِالوادِ الْمُقَدَّسِ طُويً». کفشهایت را بر کن که تو در سرزمین مقدّس طوی هستی.
[6]ـ عتوّ: از حدّ تجاوز کردن.
[7]ـ تلخیص الریاض، ج 1، ص 96.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت