فصل اوّل: بررسی واژگانی و اصطلاحی عدالت | ۴
تأکید قرآن کریم، بر رعایت قسط و عدل در تمام امور بشر است، ولی به مصادیقی هم اشاره شده که میتوان مصادیق را از حیطه جزئی به کلی ترسیم نمود:
الف) حیطه زندگی خصوصی مثل ازدواج که میفرماید:
«فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً»؛[1] اگر میترسید که به عدالت بین همسران رفتار نکنید پس به یکی بسنده کنید و اساساً به آن اقدام نکنید تا مرتکب بیعدالتی نشوید.
اصل معنای عدالت را همه میفهمند و جزئیات رفتار عادلانه دو همسر با یکدیگر را فقه مشخص میکند و این سبک قرآن است. مثل اینکه قرآن تأکید بر اصل نماز دارد، ولی جزئیات تشهد و سلام نماز و... در شریعت و فقه مشخص شده است.
ب) حیطه عمل به عدالت درباره اطرافیان و نزدیکان، اهمیت دارد مثل:
«وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللهِ أَوْفُواْ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ».[2]
این آیه هشداری است که منفعتطلبی و فامیلپرستی، مانع اجرای عدالت است و عمل به قسط و عدل اهمیت دارد؛ گرچه برخلافِ منافع خود، اطرافیان و نزدیکان باشد.
روشن است محبت به نزدیکان را که مانع عدالت است میتوان به همفکران، همصنفان، همحزبیها، همشهریها و... نیز تعمیم داد.
ج) حیطهی محاکم و دعاوی. پایبندی به عدالت در شهادت و داوری از حیطههای مهمی است که به عدالت اجتماعی کمک میکند و گاه مانع عدالت، کینه و دشمنی با گروهی یا قومی، میباشد که باید کینهها، نادیده گرفته شود میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»؛[3]
ای کسانی که ایمان آوردهاید برای خدا به داد و عدل برخیزید و به عادلانه شهادت دهید و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
این آیه هم مانع عدالت را نشان میدهد ـ که گاهی دشمنی است ـ و هم ضامن اصلی اجرای عدالت که تقوا و توجه به نظارت الهی و خبیربودن خداوند بر رفتار ماست.
د) در حیطه سادهترین کارهای اجتماعی هم باید عدالت مد نظر باشد که امروزه قابل تعمیم است به بیشتر مأموران دولتی در بانکها، ادارات مالیات، ثبت احوال و اسناد، شهرداریها و... و این معنا از عدالت بر همگان معلوم است و نیاز به کتاب لغت ندارد.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ... فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ...».[4]
ه) در حیطه منازعات که ممکن است بین دولتها یا احزاب رخ دهد و بالاترینش در حد جنگ و درگیری مسلحانه باشد.
در اینجا دو طرف باید به برنامههای عادلانه گردن نهند و قانونپذیر باشند وگرنه با طرف باغی باید مقاتله شود. قرآن میفرماید:
«وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ».[5]
در این آیه نیز معنای عدل روشن است، زیرا گروه میانجی و مصلح، باید با بیطرفی وارد صحنه شود وگرنه پذیرفته نخواهد شد. همچنین از آیه فهمیده میشود که اجرای عدالت در مواردی نیاز به قتال دارد و بیجهت نیست که در سوره حدید وقتی سخن از اقامه قسط در میان است میفرماید:
«وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ».[6]
و مشخص میشود که در داوری و یا حکومت، عدل لازم است مثل آیه «وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ».[7]
آیه شریفه سوره مبارکه نساء خیلی واضح نشان میدهد که عدالت و اجرای آن چیزی است که اخلاص و الهیشدن و یاد خدا میطلبد.
و از طرفی، هوای نفس، انانیت، لحاظ منافع اقربین و ملاحظه فقر و غنای کسانی که یکطرف داوری هستند، مانع عدالت است. توجه به این نکات بهخوبی معنای عدالت را روشن مینماید.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا».[8]
گاهی نظر روایات به تبیین عدالت فقهی است که در «شاهد» یا «امام جماعت» لازم است و آن ملکهای است که مانع ارتکاب کبیره و اصرار بر صغیره میگردد. عدالت به این معنا صفت و خصلت نیکویی است مثل تقوا، اخلاص، ورع و عفت و گاهی نظر روایات به عدالت اجتماعی یا حکومتی است که همین قسم، محل بحث ماست.
نمونه عدالت فقهی این حدیث است که از امام صادق(ع) پرسیدند:
از چه طریق عدالت مرد شناخته میشود تا درنتیجه، شهادتش قبول شود؟
حضرت فرمودند: او را بشناسید به داشتن حیا و پاکدامنی، حفظ شکم و شهوت و دست و زبان از حرام. همچنین شناخته میشود با دوری کردن از گناهان کبیره که خداوند برای آنها وعده آتش داده است؛ مانند شرابخواری، زنا، رباخواری، نافرمانی از پدر و مادر، فرار از میدان جهاد و... کسی که همه این امور را خود نشان دهد و عیبهایش را تماماً پوشیده نگه دارد؛ بهطوریکه تفتیش از دیگر لغزشهایش و غیبتش بر مسلمین حرام باشد و بهدوستیگرفتن او و آشکارکردن عدالتش در میان مردم بر آنان واجب و لازم است و به نمازهای پنجگانه برسد و بر حاضرشدن در جماعت مسلمانان و بهموقعخواندن آنها مواظبت داشته باشد و جماعت را بیعذر رها نکند.[9]
«انصاف»؛ یعنی نصفکردن سود و یا زیان میان خود و دیگران. در تفسیر آیه شریفه «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ»؛ از امام علی(ع) نقل است که فرمودند: «عدل، انصافدادن است». و احسان، تفضلنمودن و زیادهدهی است.[10]
حضرت در بخشنامهای به کارگزاران خود دستور دادند: «...فانصفوا من أنفسکم»؛[11] پس به مردم انصاف بدهید نسبت به خود. شاید به این معنا باشد که امروز ضربالمثل شده: «خودتان را جای آنان بگذارید».
اینکه انسان، حق دیگری را مثل حق خود بداند و پاس بدارد، مصداق عالی انصاف است. امام باقر(ع) میفرماید: «لا عدل کالانصاف»؛[12] هیچ عدالتی همانند انصاف داشتن نیست.
اگر انصاف در کار باشد نیازی به شکایت و دادگاه و داوری و در نهایت، دستیابی به حق خود، نخواهد بود.
این معنا برای عدل مشهور است و از امام علی(ع) نیز روایت شده است که «العدل یضع الامور مواضعها»؛[13] عدالت، کارها را بدانجا مینهد که میباید آنجا باشد. بنابراین، کسی که امین نیست نباید زمامدار گردد. حضرت امیر(ع) به قاضی خویش در اهواز نوشتند: «بدان ای رفاعه! که این امارت و حکومت، امانتی است که هر کس به آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد».[14]
بدیهی است اگر کارهای سنگین و مهم به افراد نالایق و بالعکس کارهای ساده و خرد، در دست شخصیتهای وزین و خردمند باشد. سراسر ستم است؛ هم به کشور و هم به اشخاص و ملت «هر کس، خیانتکاری را استخدام کند و بر سر کار نهد، پیامبر(ص) از او در دنیا و آخرت بیزار است».[15]
توضیح: در مواردی «عدل» یعنی عدم تساوی، زیرا دانش و عقل و خبرویت و تخصص و تقوا و تعهد همگان، یکسان نیست، تا با همه به تساوی رفتار شود. در این موارد، عدالت اجتماعی به معنای برقراری شرایط و دفع موانع است تا هر کسی به تناسب شایستگیهای فردی و اجتماعی، صنفی و طبقاتی خود بتواند در جایگاه شایسته خویش قرارگیرد و پایگاه و منزلت او بنا بر استعداد و استحقاقش تعیین گردد و این غیر از عدل به معنای تساوی است، زیرا بستر تساوی، حیطهی دیگری است. هر جا که پای حقوق عمومی در کار باشد یا بهرهمندی از بیتالمال، یا برابری مردم در قبال قانون، یا بهرهمندی از فرصتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، جای مساوات است، ولی هر جا بحث از لیاقتها، تواناییها و... باشد باید بر اساس ارزش و حق هر کسی رفتار شود؛ مثلاً بین معمار و کارگر در ساختمانسازی تفاوت است. یا بین استاد کامل و یک فرد کمسواد در امور علمی یا اداری و نیز بین پزشک ماهر و یا پرستار معمولی باید تفاوت باشد، وگرنه ظلم به افراد زحمتکشیده و توانمند است.
رسول خدا(ص) میفرماید:
«العدل میزان الله فی الارض فمن أخذه قاده إلی الجنة و من ترکه ساقه إلی النار»؛[16] عدالت معیار سنجش و میزان الهی در جامعه است، پس هر کسی عادلانه رفتار کند او را به بهشت رهنمون میگردد و هر کسی عدالت را رها کند [ترک عدالت که مساوی با ستمگری است] او را به جهنم میبرد.
بدیهی است ترازو، وسیله سنجش است تا هر کدام از دو طرف داد و ستد حق و مقدار مال خود را بشناسند و به حق خود برسند، عدل نیز چنین است. شاید بتوان در ترجمه فارسی، چنین تعبیر نمود: عدل یعنی حق را به حقدار دادن و اینکه حق هر ذیحقی به تناسب میزانش هر چه باشد ارزیابی و ادا گردد.
حضرت علی(ع) میفرماید:
فإذا أدت الرعیة إلی الوالی حقه و أدی الوالی إلیها حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی أذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان و طمع فی بقاء الدولة و یئست مطامع الأعداء؛[17]
پس چون مردمان حقِّ زمامدار را ادا کنند و زمامدار حق مردمان را به جای آرد حق میانشان، ارزشمند و بزرگمقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برجا و سنت چنانکه باید اجرا، پس کار زمانه آراسته گردد و چشم امید در پایداری دولت پیوسته و چشمداشتهای دشمنان بسته.
ابنابیالحدید نقل میکند، کسی از امام(ع) پرسید: چرا حق زمامداری را که از آن توست دیر طلب کردی؟ و امام به طور ضمنی اشاره میفرماید این حق از آن من بود، ولی موانعی نگذاشت تا چنین شود و حق زمامداری به شایستهاش داده شود. حضرت فرمود: «لَایُعابُ المرءُ بتأخیرِ حَقّهِ إنّما یُعابُ مَن أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ»؛[18] کسی را سرزنش نکنند که چرا حق خود را دیر درخواست کرد، بلکه او را عیب کنند که دست بدانچه از آن او نیست گشود.
1- مصادیق و حیطههای عدالت اجتماعی را نام ببرید.
2- موانع اجرای عدالت از نظر قرآن مجید را بیان کنید.
[1]. نساء، آیه129.
[2]. انعام، آیه152.
[3]. مائده، آیه8.
[4]. بقره، آیه282.
[5]. حجرات، آیه9.
[6]. حدید، آیه25.
[7]. نساء، آیه58.
[8]. همان، آیه135.
[9]. شیخ طوسی، الاستبصار، ج3، ص12، ح33 و محمدی ریشهری، میزانالحکمه، واژه «عدل»، ح12010.
[10]. نهجالبلاغه، حکمت 231، نیز از حضرت نقل است: «العدل الانصاف» و تفسیر عیاشی، ج2، ص267، ح61.
[11]. نهجالبلاغه، نامه 510.
[12]. حرانی، تحفالعقول، ص208 و بحارالانوار، ج78، ص165.
[13]. نهجالبلاغه، حکمت 437.
[14]. تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج2، ص531.
[15]. همان.
[16]. سیدحسین بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج14، ص288، ح2563 / 4 و میرزاحسین نوری، مستدرکالوسائل، ج11، ص317. در نقل دیگری از زبان امام علی(ع) روایت شده: «عدل ترازوی خدای سبحان است که آن را در میان خلق نهاد و برای اقامه حق نصب نمود پس با خدا مخالفت مکن در میزانش و معارضه نکند در سلطانش»؛ غررالحکم، ج2، ص58.
[17]. نهجالبلاغه، خطبه 216.
[18]. همان، حکمت 166 و شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج18، ص390.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت