يكى ديگر از مواردى را كه در دعاى ندبه، بعضى آن را خلاف عقل شمردهاند، اين جمله است:
«يَابْنَ يس وَالذَّارِيَاتِ! يَابْنَ الطُّورِ وَالْعَادِياتِ!».
يعنى اى پسر يس و بادهاى وزنده، و اى پسر كوه طور و اسبان دونده. سپس گفته: اين توهين به امام عالى مقام، و به علاوه مخالف عقل است؛ زيرا امام فرزند كوه طور و اسبان دونده نيست. چگونه شيعيان حيا نمىكنند، و اين جملات را مىخوانند. اگر كسى مىگويد چگونه حضرت سجاد(ع) فرموده:
أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَمِنی، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَصَفا.
جملهی دعاى ندبه نيز مانند گفتار حضرت سجاد(ع) است.
جواب اين است كه خير مانند آن نيست؛ زيرا هر كس در هر شهر و يا قصبهاى زندگى كرده و بزرگ شده، مىگويند بچهی آنجا است؛ مثلاً به قمى مىگويند بچهی قم است و به كاشانى مىگويند بچهی كاشان است، و چون حضرت سجاد و يا پدر و جدّش در مدينه و مكّه و زمزم و صفا بزرگ شدهاند، مىفرمايد:
أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَالصَفا.
امّا امام زمان، نه خودش در كوه طور بزرگ شده و نه پدر و جدش. به اضافه با جملهی «وَالْعَادِياتِ وَالذَّارِياتِ» چه مىكنند؟
به هرحال ما كه جرأت نمىكنيم چنين توهينى به امام زمان بنماييم براى خاطر يك دعاى بىمدرك!
جواب: اگر فحش و دشنام ياد گرفته بودم، پاسخ مىدادم: آيا شما حيا نمىكنيد كه اين جملات را مىنويسيد و شيعيان را بىحيا مىشماريد؟ فقط عرض مىكنم:
عجب اشتباه غريبى، يا عجب مغلطهكارى بىذوقى! سخن به اين فصاحت و بلاغت را كه هر سخن شناس در برابر آن خاضع مىشود، و هر اهل معنی آن را درك مىكند، چگونه معرفى مىكنيد؟!
آقا! «الطور»، «العاديات»، «يس»، «الذاريات» و «طه» هر يك اسم يكى از سورههاى قرآن است، چنانچه ما مىگوييم:
يا أَبْنَاءَ الْقُرْآنِ! يَا أَبْنَاءَ الْإِسْلامِ! يَا أَبْنَاءَ سُورَةِ التَّوْحِيدِ! يَا أَبْنَاءَ الصَّلاةِ؛
«اى فرزندان قرآن، اى فرزندان اسلام، اى فرزندان سوره توحيد، اى فرزندان نماز».
و همه صحيح و موافق با ذوق است، يعنى اى تربيت شدگان مكتب قرآن و سوره توحيد و اسلام و نماز.
اينجا هم همين طور عرض مىكنيم: «اى پسر سوره يس و سوره ذاريات، و اى پسر سوره طور و سوره عاديات، و اى پسر سوره طه و آيات محكمات».
شما مثل كسى كه اصلاً قرآن مجيد را نخوانده باشد و اسم سورهها را نشنيده باشد اين جملههاى روان را اينطور به غلط معنی مىكنيد.
كيست كه در معانى اين جملهها شك داشته باشد؟ و حتى معنايى را كه شما از اين جملهها كردهايد، احتمال بدهد؟
معنی اين جملهها نه فقط با قرآن مخالف نيست، بلكه كمال موافقت را دارد و كيست سزاوارتر از ائمه(ع) و فرزندان پيغمبر(ص) به اين خطابات؟ من كه باور نمىكنم يك نفر، هرچه هم كم ذوق باشد، اينقدر كج فكر باشد كه اين جملهها را مثل شما معنی كند.
به هرحال اگر شما معنی اين جملهها را نمىفهميد و جرئت نمىكنيد آن را بگوييد، ما و ديگران با صداى بلند مىگوييم، و امام را با اين جملههاى پر معنی و فياض، مدح و ستايش مىنماييم.
اگر كسى بگويد: دعاى ندبه كفر و شرک است، چون خواندن غير خدا شرک است، و در اين دعا امام را مىخوانيد و براى حوايج خود او را ندا مىكنيد و ...
جواب اين است كه: اكنون از مرگ ابن تيميّه (متوفى 728 ق) بيش از هفتصد سال مىگذرد، صدها سال است شبهات او مطرح شده و پاسخهاى مستدل و برهانى، به شبهات او و پيروانش كه فتنهها برپا كرده و آن همه قتل نفوس مرتكب شدند و تفرقه ايجاد كردند، و آلت دست استعمار شدند، داده شده است. و صدها كتاب از اهل سنّت و شيعه بطلان اين فرقه را آشكار ساختهاند، و اكنون كه برخى از پيروان ابن تيميه و محمّد بن عبدالوهاب رو به اعتدال كرده، و متوجّه مىشوند گذشتگان آنها خسارتهاى جبرانناپذير به اسلام وارد كردند، و مىفهمند كه تهمتهايى كه به مسلمانان مىزدند، و آنها را كافر و مشرك مىشمردند، مبنى بر جمود و تعصب باطل فرقهاى يا تحريك و دسايس سياسى بوده، نمىدانم چرا اين زمزمهها از نو آغاز شده، و از كجا و كدام منبع استعمار طلب، الهام مىگيرند و با التزام به عقايد تشيّع، اين نغمهها را براى چه آغاز كرده و مقصدشان چيست؟!
اگر بگوييم تحفهی نو ظهورى است، كه همه مىدانند كه بچههاى شيعيان حجاز و قطيف نيز جواب اين شبهه را ياد گرفتهاند.
علمايى مانند «كاشف الغطاء» و سيد محسن امين كه افتخار عالم اسلام مىباشند، در عصر خودمان به اين شبهات جواب دادهاند.
مسأله شفاعت و توسل و دعا، همه حدود و ثغور و مرزهايش روشن شده است.
شما بگوييد اين آيات:
فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً؛[1]
«پس نخوانيد با خدا احدى را».
و قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي وَلآ أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً؛[2]
«و بگو: اين است و غير از اين نيست كه مىخوانم پروردگارم را و شريك نمىگيرم براى او احدى را».
و إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ؛[3]
«به درستى كه آن كسانى كه غير از خدا مىخوانيد، بندگانى مثل شما هستند».
و وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعآئِهِمْ غافِلُونَ؛
«و كيست گمراهتر از آنكه مىخواند غير از خدا كسى را كه پاسخ به او نمىدهد تا روز قيامت، و ايشان (خوانده شدگان) از خواندن آنها (خوانندگان) غافلند».
چه ارتباطی با دعاى ندبه و خطاب به امام عصر(ع) دارد كه:
اوّلاً: گفتم مخاطب قراردادن غايب، در مقام اظهار علاقه و تألّم از هجر و فراق، و اينگونه امور، يك امر عرفى و ذوقى است كه غرض خطاب حقيقى نيست؛ بلكه به داعى اظهار اندوه و تأسف اينگونه خطابات مىشود. بنابراين دعاى ندبه به حساب ايراد كننده هم كفر و شرك نخواهد بود؛ زيرا خطاب به داعى ديگر، يا معنی ديگر، استعمال مىشود.
و ثانياً: مسلماً دعايى كه در آيات شريفه مورد نهى واقع شده، دعاى خاصى است؛ زيرا مطلق دعا و خواندن غير، حتى به قول شما دعاهاى متعارف و روزمره مراد نيست. بنابراين مىگوييم: آنچه از اين آيات استفاده مىشود، و شواهد بسيار از آيات و اخبار و حكايات، آن را تأييد مىكند، اين است كه دعا و خواندن غير، كه منهىّ عنه و شرك است، اين است كه غير خدا را به عنوان اينكه متصرف مستقل و نافذالامر در اسباب و مسبّبات كاینات و مالك امور دنيا و آخرت است، در عرض خدا بخوانند، يا او را با خدا، كارساز و شريك قرار داده و خالق و رازق و قاضى الحاجات شمارند.
امّا اگر كسى را مقرب بدانيم و بر نظام اسباب از جانب خدا مسلط بشناسيم و او را بخوانيم، درحالى که او در درگاه خدا داراى چنين تقربى نباشد و چنين تسلط و قدرتى به او عطا نشده باشد، اطلاق شرك بر آن، اگرچه مجازاً صحيح است، ولى به طور حقيقت شايد صحيح نباشد.
بله اين عمل، افترا و اختراع بوده و داخل در «ما أَنزل الله به من سلطان» است ولى ادخال چيزى كه «ما أَنزل الله به من سلطان» است در «ما أَنزل الله به من سلطان؛ چيزى كه خدا بر آن حجت نازل كرده است» هرچند حرام است، ولى «ما ینزّل الله به من سلطان؛ چيزى كه خدا بر آن حجت نازل نمىكند»، نيست و شرك حقيقى نمىباشد. و كفر بودن آن هم در صورتى است كه به انكار ضرورى برگشت كند، و الاّ بدعت و حرام است.
بنابراين، اگر مثل انبيا و اوليا را كه تقرب خاص به درگاه الهى دارند و مىدانيم دعايشان مستجاب مىشود و به واسطهی صدور معجزات و كرامات معلوم شود كه باذن الله تسلط بر نظام اسباب دارند، چنانچه دربارهی عيسى بن مريم مىفرمايد:
أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ؛[4]
«همانا من از گل، پيكر مرغى را براى شما مىسازم».
كسى بخواند كه باذن الله كار او بگشايد، و مشكل او را حل كند، نه كفر است و نه حرام، تا چه رسد به اينكه از او بخواهد كه از خدا درخواست كند حاجت او را برآورد؛ چنانچه «حواريين» از عيسى ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ مائده خواستند، و سؤال خود را به صورت اين جمله: هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ...؛ عرض كردند، و عيسى دعا كرد و مائده نازل شد.
حال آيا شما مىگوييد: مگر حواريين خودشان نمىتوانستند از خدا مسألت نمايند، و مگر درخواست از خدا واسطه و شفيع لازم دارد؟
حاصل اينكه: استشفاع و توسل به انبيا و اوليا ـ كه تقرّبشان به درگاه الهى و تسلطشان به امر خدا بر نظام اسباب معلوم است ـ خواه در حال حياتشان و خواه پس از ارتحالشان از اين دنيا، نه شرك است و نه كفر.
و آيه:
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛[5]
«و اگر ايشان، وقتى ظلم به خودشان كردند، آمدند نزد تو، پس از خدا طلب آمرزش كردند، و طلب آمرزش كرد پيامبر براى آنها، هرآينه مىيابند خدا را بسيار توبهپذير و رحيم».
بر رجحان آن صراحت دارد.
و حتى نسبت دادن بعضى كارها كه از افعال خاصهی الهى است به آنها، مثل شفاى امراض ـ درحالى كه نسبت دهنده فقط خدا را شافى و خالق و رازق مىداند ـ كفر نيست؛ زيرا اين اعتقاد معلوم او قرينهی حاليه است بر اينكه اين اطلاقات به نحو مجاز است، كه نظاير آن در كلام عرب و عجم زياد است، مثل «أَنْبَتَ الرَّبِيعُ الْبَقْلَ» كه اگر يك فرد مادى آن را بگويد، بر معنی حقيقى حمل مىشود و كفر است و اگر موحد بگويد بر معنی مجازى حمل مىشود و چنين كسى، غير خدا را فاعل اين افعال نمىداند، يا فاعل را باذن الله فاعل مىداند، مثل:
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللهِ؛[6]
«همانا من از گل، پيكر مرغى را براى شما مىسازم و بر آن نفس قدسى مىدمم تا به امر خدا مرغى گردد و كور مادرزاد و مبتلاى به پيسى را به امر خدا شفا داده و مردگان را زنده مىكنم».
معلوم است اينگونه اطلاقات صحيح است و موحدين در عين حالى كه اين اطلاقات را جايز مىدانند و به انبيا و اوصيا (چه در حال وجودشان در اين دنيا و چه پس از رحلتشان به عالم ديگر) متوسل مىشوند، انبيا و اوليا را مستقل در تصرّف در عرض خدا، و شريك در كار خدا نمىدانند؛ بلكه آنها را عامل ارادة الله و عمّال الله مىشناسند.
خلاصه سخن اينكه: خواندن انبيا و اوليا براى مقاصد، از شخص موحد (خواه در حياتشان در اين دنيا باشد يا پس از حيات اين دنيا باشد) ارتباطى با كفر و شرك ندارد.
در جايى كه در قرآن مجيد مثل اين آيات باشد:
فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ؛[7]
«پس روزى دهيد ايشان را از آن».
و وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتَاهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللهُ سَيُؤْتِينَا اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ؛[8]
«و اگر ايشان مىپسنديدند آنچه را خدا و رسول او ايشان را دادهاند و مىگفتند: بس است خدا ما را، به زودى مىآورد ما را خدا از فضل خودش و رسول خدا».
و وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنیهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ؛[9]
«و انكار نمىكنند مگر اينكه بىنياز كرده ايشان را خدا و رسول خدا».
چگونه مىتواند دعا و بعضى تعبيرات متعارف بين موحدين را نسبت به انبيا و اوليا، كفر و شرك شمرد.
و امّا خبر «الدُّعآءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ» دلالت ندارد بر اينكه مطلق افراد دعا و خواندن، عبادت و پرستش و كفر و شرك باشد؛ زيرا اگر مراد از دعا، مطلق انواع آن باشد يقيناً مراد از عبادت در اينجا پرستش خاص نمىباشد؛ زيرا بعضى انواع دعا، مثل دعا و خواندن اشخاص، (زيد و عمرو و بكر)، پرستش آنها نيست، و ناچار بايد در اينجا دعا را به معنی لغوى آن، كه ذلّت و خضوع است، گرفت.
و اگر مراد از دعا، مطلق افراد آن نباشد، قدرمتيقن آن، دعا و خواندن مدعو است در نهايت تذلّل و خضوع، و درخواست كفايت مهمات و قضاى حوايج از او، از اين جهت كه او فاعل مستقل و قادر مطلق و بالذات، و مالك و قاضى حقيقى حوايج است.
پس هر كس مخلوقى را به اين نحو بخواند، عبادت او را كرده و كافر و مشرك است.
امّا به غير اين نحو كه او را بخواند تا واسطه يا شفيع شود، يا از اين جهت او را بخواند كه از جانب خدا بر كارى مسلط است، مثل عيسى كه بر شفا و ابراى كور مادرزاد و صاحب مرض پيسى باذن الله مسلّط بود، عبادت و كفر و شرك نيست.
و امّا اينكه نوشتهايد: بهتر اين است كه ديگران را از گناه خود مطّلع نكنيد، و خدا ستارالعيوب است و هيچ رسول و امامى مانند او مهربان و رحيم نيست، و از جهالت و بدبختى است كه خدا بگويد: اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛[10] و يا بگويد: وَاسْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ؛[11] و بنده اعتنا نكند و بگويد: خير، من بايد بنده تو را بخوانم.
پاسخش اين است كه: گويا اين آيه قرآن را نخواندهايد كه همان خدايى كه مىفرمايد: اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ مىفرمايد:
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛[12]
«و اگر ايشان هنگامی که بر خودشان ستم کردند، بیایند نزد تو، پس از خدا طلب آمرزش کنند و پیامبر بر ایشان آمرزش بخواهد، هرآينه خدا را تواب و مهربان مییابند».
اين آيه ظهور دارد در اين معنا كه گناهكاران، خواه گناهشان آشكار شده باشد و خواه در پنهان گناهى مرتكب شده باشند، سزاوار است كه هم خود استغفار كنند و هم به محضر پيغمبر شرفياب شوند، تا آن حضرت برايشان استغفار كند.
اين همان دعا و خواندن خدا و سؤال از فضل خدا است، و در نهايت اين دعا گاهى بدون واسطه و گاهى باواسطه انجام مىگيرد و هر دو بجا و به موقع است.
اگر اين سخن شما درست بود و اينگونه دعا، كفر و شرك بود، وقتى فرزندان يعقوب او را خواندند كه برايشان استغفار كند و گفتند:
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ؛
در جواب آنها نمىفرمود:
سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛[13]
«زود باشد كه استغفار كنم براى شما از پروردگارم به درستى كه او است آمرزنده و مهربان».
اگر اين منطق باطل شما صحيح بود، حضرت يعقوب پيغمبر به آنها مىگفت: شما خودتان خدا را بخوانيد، اين چه جهالت و بدبختى است كه خدا خودش فرموده مرا بخوانيد و شما مرا مىخوانيد و واسطه قرار مىدهيد و كفر و شرك مىگوييد؟ آيا پيغمبر خدا بهتر مىدانست يا شما؟
آقاى عزيز! چرا بىجهت افكار را مَشوب و اذهان را مشوّش و ناراحت مىسازيد؟
چه بهره و فايدهاى از اين مغلطهها و اشتباه كارىها مىبريد؟
خوانندگان محترم! اين شبههها ريشههاى غرض آلودهی ديرينه دارد كه دست استعمار هم همواره پشت آن بوده و به تأييدش برخاسته، مع ذلك در عصر ما ديگر افكار مسلمانان اين اشتباه كارىها را نمىپذيرد و حناى اينگونه افراد آب و رنگى ندارد.
بله، گاهى همان حرفها را به لباسهاى تازه و در زير اصطلاحات جديد و به صورت انديشههاى نو عرضه مىكنند، ولى به زودى باطن آنها آشكار و مقاصد تخريبى آنان ظاهر مىگردد و دعوتهايشان مصداق آيه ذيل مىشود:
كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مآءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً؛[14]
«مثل سرابى كه شخص تشنه آن را در بيابان هموار و بىآب، آب پندارد و به جانب آن شتابد، چون بدانجا رسد هيچ آب نيابد».
مع ذلك اگر بخواهيد از سوابق اين زمزمهها و پاسخ به سخنان اين گروههاى وهابى يا وهابى مسلك، آگاه شويد به كتابهايى كه بخصوص در اين موضوع تأليف شده مثل «كشف الارتياب» علاّمه مجاهد عالى قدر سيّد محسن امين(قدس سرّه) مراجعه فرماييد.
1- آیا عبارت «يَابْنَ يس وَالذَّارِيَاتِ! يَابْنَ الطُّورِ وَالْعَادِياتِ!» از دعای ندبه مانند جمله «أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَمِنی، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَصَفا» از حضرت سجاد(ع) است؟ چرا؟
2- چگونه دعایی در آيات شريفه مورد نهى واقع شده است؟ به چه دلیل؟
[1]. سوره جن، آیه ۱۸.
[2]. سوره جن، آیه ۲۰.
[3]. سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
[4]. سوره آل عمران، آیه ۴۹.
[5]. سوره نساء، آیه ۶۴.
[6]. سوره آل عمران، آیه ۴۹.
[7]. سوره نساء، آیه ۸.
[8]. سوره توبه، آیه ۵۹.
[9]. سوره توبه، آیه ۷۴.
[10]. سوره مؤمن، آیه ۶۰.
[11]. سوره نساء، آیه ۳۲.
[12]. سوره نساء، آیه ۶۴.
[13]. سوره یوسف، آیه ۹۷ و ۹۸.
[14]. سوره نور، آیه ۳۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی