زُهد مولای متقیّان(ع)
حضرت علی امیرالمؤمنین(ع) نان جو خشكیده را در انبانی نهاده و سرش را مُهر كرده بود. راوی سؤال كرد كه آقا چرا این كار را میكنید؟ فرمود: ترس این دارم كه حسن و حسینم اندكی روغن به آن برسانند و نرمش كنند. میفرمود: من میتوانم بهترین غذا را بخورم و بهترین لباس را بپوشم ولی:
هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوای... وَ اللهِ لَقَدْ رَقَعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اسْتَحْییتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ ألا تَنْبِذُهَا عَنْکَ؛
این جبّهام را آنقدر وصله زدهام كه از دوزندهی آن شرمنده شدم؛ كسی به من گفت: آخر این جبّه را دور نمیافكنی؟! گفتم: از من دور شو.
فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّی فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یحْمَدُ القَوْمُ السُّرَی؛
قافلهی شب رو به هنگام صبح مورد تحسین واقع میشود؛ یعنی، علی این دنیا را شبی میداند كه به دنبال آن صبحی در كار است. این شب دنیا را با سختی تحمّل میكند، تا صبح قیامت مورد عنایت حقّ قرار گیرد.[۱]
[۱]ـ صفیر هدایت (انفال/۲۸).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت