کد مطلب: ۶۳۳۹
تعداد بازدید: ۱۵۱۵
تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۹
گفتارهای اخلاقی و اجتماعی | ۱۶
به راستی اگر نبودند این انسان‌های نمونه که در برابر جنایت‌کاران، یک دنیا عاطفه و انسانیت و فضیلت‌خواهی هستند، انسان از جامعه‌ی انسانیت، مأیوس می‌شد. شخصی مثل علی بن ابی‌طالب(ع) کار می‌کرد؛ به طوری که باغستان‌های فراوانی را آباد ساخت و درختان زیادی را غَرس کرد و ...، اما هرگز این کارها را برای زراندوزی نمی‌کرد.

فصل دوّم:  انسان شناسی | ۱۲


نمونه‌ای از آیات و روایات


خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:
هر که از پروردگارش بترسد باید نفس را از خواسته‌هایش باز دارد.[1]
یعنی اگر کسی خواهان سعادت خویش است و از ربوبیت پروردگار عالم می‌ترسد، باید با خواسته‌های نفسانی‌اش مبارزه کند و اگر مبارزه کرد، جای او جنّت مأوی است. خدا در این آیه به صراحت می‌فرماید کسی جایگاهش در بهشت است که با خواسته‌های نفسانی خود مبارزه کرده باشد. حضرت یوسف(ع) می‌فرماید:
من نمی‌توانم نفس خودم را تبرئه کنم، پس چنین نمی‌کنم، زیرا نفس به بدی دستور می‌دهد.[2]
اهل فضل می‌دانند که آن‌که دستور به بدی می‌دهد، نفس اَمّاره‌ی انسان است؛ یعنی مرتب و پیوسته به بدی‌ها دستور می‌دهد. در حکایت یوسف و زلیخا با این‌که حضرت یوسف، پیامبر و معصوم است و هیچ‌گاه مرتکب گناه نمی‌شود و نفس پیامبر در اختیار خودش است، می‌فرماید: «نفس، دستوردهنده‌ی به بدی است». در روایتی نبوی آمده است:
بزرگ‌ترین دشمن شما همان نفس‌تان است که در بین دو جَنْب و پهلوی‌تان قرار گرفته است.[3]
در این حدیث، پیغمبر اسلام، نفس انسان را بزرگ‌ترین دشمن انسان معرفی می‌کند. در حدیث دیگری از علی بن ابی‌طالب(ع) چنین آمده است:
نفس، امّاره به سوء و بدی‌هاست؛ هر کس به آن اعتماد کند، نفس به او خیانت می‌کند.[4]
یعنی هر کس پیرو دستورهای نفس شد و پیش خود گمان برد که شاید نفس خیرخواهش باشد، نفس به وی خیانت می‌کند. اعتماد یعنی کسی به دیگری آن‌چنان باور داشته باشد که مهارِ حرکات و افعالش را در اختیار او قرار دهد. حضرت امیر(ع) سپس در ادامه می‌فرماید:
هر کس به نفس اعتماد کند، نفس او را هلاک خواهد کرد و هر که از نفس خود راضی باشد نفس، او را به بدترین مَهالک گرفتار می‌سازد.
هم‌چنین در حدیث دیگری می‌فرمایند:
شر و بدی در طبیعت هر انسانی نهفته است. طبیعت و نفس، دعوت به شر و بدی می‌کند. اگر صاحب این نفس بر خواسته‌های نفس خود، غلبه کند، این نفس (بدی‌های نفس) پنهان می‌شود؛ و اگر او نتواند بر نفس خود غلبه کند، بدی‌ها و شرور نفسش ظاهر می‌شوند.[5]
پس حضرت می‌فرماید در هر نفسی، بدی وجود دارد و نفس، مرکز بدی‌ها، شرور و عیوب است. در واقع، مرکز گناه و زشتی‌ها و اخلاق فاسد همین نفس است. پس اگر انسان بخواهد نجات یابد، باید با خواسته‌های نفس خود مبارزه کند. اگر مبارزه و نفس را سرکوب کرد و بر آن غالب شد، می‌تواند راه سعادت را طی کند و اما اگر نفس بر او چیره شد، به بدترین هلاکت‌ها مبتلا می‌شود. از این گونه آیات و روایات، فراوان است که از مجموع آن‌ها استفاده می‌شود نفس امّاره، موجودی است که باید از آن اجتناب ورزید و به خواسته‌هایش ترتیب اثر نداد، باید با او جهاد و سرکوبش کرد. نفس در واقع، منشأ بدی‌ها و نقایص است و انسان را هلاک می‌کند. اما آیات و روایات مزبور، شاید با مطالبی که قبلاً بیان شد، به حسب ظاهر، ناسازگار باشند. پیش‌تر گفتیم که نفس، شریف، عالی، حق‌طلب و دنبال کسب فضایل و کمالات است. پس آن را پرورش دهید و فراموشش نکنید و اگر از او اطاعت کنید، شما را به سعادت می‌رساند؛ اما این آیات و روایات هم می‌فرمایند که نفس شرّ است، باید سرکوبش کرد، باید با او مبارزه کرد. حال چگونه می‌توان این به اصطلاح تعارض را حل کرد؟ بعضی علما گفته‌اند که انسان، دو نفس دارد: یک، نفس انسانی که همان جوهر ملکوتی و نفخه‌ی الهی است و دیگر، نفس حیوانی که منشأ شرور است. نفس ملکوتی را باید اطاعت کرد و نفس حیوانی را مهار. با این تفصیل، این دو دسته آیات و روایات با هم هیچ تعارضی نخواهند داشت. البته تلاش کرده‌اند مطلب را با این تفصیل حل کنند، ولی مشکل آن است که نظریه‌ی آنان با علومی که درباره‌ی انسان و نفس او بحث می‌کند، چندان تناسب ندارد. چون ادله‌ای وجود دارد که ثابت می‌کند انسان یک حقیقت، بیشتر نیست؛ و نمی‌تواند یک روح حیوانی و بد داشته باشد و یک روح انسانی و خوب. بعضی هم خواستند بحث را کمی بازتر کنند، ولی ظاهراً انسان یک روح بیشتر ندارد. پس بر طبق تحقیق دانشمندان انسان یک روح بیشتر ندارد، اما دارای دو مرتبه‌ی وجودی است. یک مرحله درجه‌اش عالی و ملکوتی است و مرحله‌ی دیگرش حیوانی، که متعلق به این بدن خاکی می‌شود. در واقع، یک حقیقت با درجات و مراتب مختلف وجودی و دقیقاً دو مرحله‌ی وجودی است که هر کدام از این‌ها دارای یک خواسته‌ی معیّن است. نفس انسانی به اعتبار آن روح ملکوتی، طالب کمال، فضل و خوبی و منشأ خیرات است و مرحله‌ی پایین وجود (نفس انسانی) منشأ نقایص، شرور و بدی‌هاست. وقتی هم آیات و روایات می‌گویند با نفس باید مبارزه و آن را سرکوب کرد، منظور همین مرحله از نفس است، و الاّ جنبه‌ی دیگر نفس، بسیار عالی است و باید حفظش کرد. البته اسلام نمی‌گوید خواسته‌های حیوانی را باید به کلی سرکوب و نابود کرد، بلکه معتقد است انسان باید زنده بماند، زندگی کند، کار و کوشش کند و دنیا را آباد سازد، پس به ناچار غذا می‌خواهد، احتیاج به ازدواج دارد و همین طور سایر نیازهای مادی‌اش باید به صورت مشروع تأمین شود. پس، در این‌که اصل این‌ها را اسلام تأیید می‌کند تردیدی نیست، ولی اگر انسان از این خواسته‌ها و نیازهای حیوانی، صحیح بهره برداری کند، نه تنها بد نیست که ممدوح نیز هست؛ اما اگر بیش از حدّ لازم به این قوای حیوانی اهمیت داد، خطر پیش می‌آید و غالباً انسان به هلاکت می‌افتد.


انسان‌های نمونه


برخی انسان‌ها، با دیدن یک فرد گرسنه، گریه می‌کنند. علی بن ابی‌طالب(ع) می‌فرماید:
اگر تمام جهان را به من بدهند، حاضر نیستم دانه‌ی جوی را به ظلم از دهان مورچه‌ای بگیرم.[6]
به راستی اگر نبودند این انسان‌های نمونه که در برابر جنایت‌کاران، یک دنیا عاطفه و انسانیت و فضیلت‌خواهی هستند، انسان از جامعه‌ی انسانیت، مأیوس می‌شد. شخصی مثل علی بن ابی‌طالب(ع) کار می‌کرد؛ به طوری که باغستان‌های فراوانی را آباد ساخت و درختان زیادی را غَرس کرد و ...، اما هرگز این کارها را برای زراندوزی نمی‌کرد. امیرالمؤمنین اگر می‌خواست به واسطه‌ی کسب مال، بهترین زندگی را برای خودش درست کند می‌توانست، اما باغ‌ها را آباد و در راه خدا وقف می‌کرد. ایشان می‌فرماید:
من نفسم را با تقوا، ریاضت می‌دهم. اگر می‌خواستم، می‌توانستم غذای خود را از عسل پاک، مغز گندم و لباس‌هایم را از ابریشم تهیه کنم. اگر می‌خواستم، می‌توانستم غذاهای خود را از بهترین‌ها تهیه کنم، اما هیهات که هوای نفس بر من غلبه کند و من غذاهای خوب بخورم؛ در حالی که شاید در کشورهای اسلامی[7]، کسی گرسنه باشد.[8]
آیا انسان حق دارد از اموال شخصی خود به دلخواه استفاده کند؟ البته حقّ وجدانی و انسانی، مسئله‌ی دیگری است. مگر انسان می‌تواند هر طوری زندگی و رفتار کند و به دیگران بی‌توجه باشد؟ قطعاً اسلام چنین چیزی را اجازه نمی‌دهد. حضرت علی(ع) نمونه‌ی بزرگ اسلامی است؛ با این‌که اموال شخصی خودش بود، حاضر نبود بی‌حساب و کتاب آن‌ها را خرج کند. در همین دوره‌ی جنگ تحمیلی هشت ساله‌ی عراق ضدّ جمهوری اسلامی، گاهی افرادی تمام هستی خود را برای جبهه‌ها می‌دادند؛ برای مثال: یک تازه عروس تمام طلاهای خودش را تقدیم جبهه‌ها کرده بود. این عواطف و این انسان‌ها هم وجود دارند. اگر نبود کمک‌های همین مردم و این ملت، مگر جبهه‌ها و وضعیت جنگ به این حالت پیش می‌رفت. عواطف انسانی در جامعه باید تقویت شود.
نتیجه این‌که انسان، نفس دو مرحله‌ای دارد، اگر مرحله‌ای بد است، دیگری خوب است و تنازعی با هم ندارند. پیامبران برای برقراری تعادل بین این حالات آمده‌اند. برنامه‌ی آنان این بوده که انسانیت را تقویت کنند، با خواسته‌های نفسانی مبارزه کنند و آن‌ها را تحت کنترل نیروی عقل و انسانیت انسان درآورند.


خودآزمایی


1- بزرگ‌ترین دشمن انسان چیست؟
2- نفس، شریف، عالی، حق‌طلب و دنبال کسب فضایل و کمالات است از طرفی مرکز گناه و زشتی‌ها و اخلاق فاسد همین نفس است. چگونه می‌توان این تعارض ظاهری را حل کرد؟

 

پی نوشت ها


[1]. «وَأَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوی * فَإِنَّ الجَنَّةَ هِی المَأْوی» (نازعات، آیه‌ی 40 ـ 41).
[2]. «وَما أُبَرِّی‌ءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ» (یوسف، آیه‌ی 53).
[3]. «أَعْدی عَدوِّک نفسُک الّتی بَین جَنَبیک» (ورّام، مجموعه‌ی ورّام، ج 1، ص 67).
[4]. «إنّ النّفس لأمّارة بالسّوء، فَمَنِ اعتَمدها خانَتْه، وَ مَنِ استنامَ عَلَیها أَهلکَتْه، وَ مَن رَضی عَنها أَورَده شرَّ الموارد» (آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 237، ح 4782).
[5]. «الشرُّ کاَمِنٌ فی طبیعة کلِّ أحِدِ، فإن غَلبه صاحبُه بطَنَ، و ان لم یَغلِبه ظَهرَ» (محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج 2، ص 1424).
[6]. «وَاللهِ، لَوْ اُعطِیتُ الاَقالیمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ اَفلاکها عَلی اَنْ اَعصِیَ الله فی نَملَةٍ اَسلُبُها جُلبَ شَعِیرَةٍ» (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 224).
[7]. در کلام امیرالمؤمنین(ع) نام «حِجاز» و «یَمامه» (سرزمینی در جنوب عربستان) برای نمونه، آمده است.
[8]. «وَ اِنّما هِی نَفْسِی اَروضُها بِالتَّقوی لِتَأتِی آمِنَةً یَومَ الخَوفِ الاَکبَرِ، وَ تَثبُتَ عَلی جَوانِبِ المُزلَقِ، وَ لَو شِئتُ لا هَتدیتُ الطَّرِیقَ، اِلی مُصَفّی هذَا العَسَلِ، وَ لُبابِ هذَا القَمحَ، وَ نَسائِجٍ هذَا القَزِّ، وَ لکن هَیهاتُ اَن یغلِبَنی هَوای، وَ یقُودَنی جَشَعِی إِلی تَخَیرِ الأَطعِمَة، وَ لَعَلَّ بِالحِجازِ أو بالیمامةِ مَن لا طَمَعَ لَهُ فِی القُرصِ...» (نهج‌البلاغه، نامه‌ی 45).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: