یا عبدَالله لَقَدْ نَصَبَ اِبلیسُ حَبائِلَهُ فى دارِالغُرورِ فَما یَقْصُدُ فیها الاّ أولیاءَنا و لَقَدْ جَلَّتِ الاْخِرَةُ فى اَعْیُنِهِمْ حتّى ما یُریدونَ بها بَدَلاً. ثمّ قال آه آه على قُلُوبٍ حُشِیَتْ نوراً و اِنَّما كانَتِ الدُّنیا عِنْدَهُم بِمَنْزَلَةِ الشُّجاعِ الاَرْقَم و العَدُوِّ الاعْجَم اَنِسوا باللهِ و اسْتَوحَشوا ممّا بِهِ اسْتَأْنَسَ المُتْرَفونَ اولئك اولیائى حقّاً و بِهِمْ تُكْشَفُ كُلّ فتنةٍ وَ تُرْفَعُ كُلُّ بلیّةٍ.[1]
یکی از گرایشهاى فطرى انسان، بلكه بالاترین و عمیقترین گرایش فطرى او، رسیدن به كمالات معنوى و اوج گرفتن روحش در فضاى ملكوت است. انسان فطرتاً گمشدهاى دارد كه در پى آن است، گویى مىخواهد مانند پرندهاى در فضاى ملكوت اوج بگیرد و بالا رود. انسان مىخواهد به كمالات بیشترى دست پیدا كند، به مقامات عالىترى برسد و علم حضورى ناآگاهانهاش به خدا، به علم حصولى و حضورى آگاهانه تبدیل شود. به عبارت سادهتر، مىخواهد معرفتش بیشتر شود و گمشدهاش را بیابد. گمشدهی انسان قرب به خدا است. به همین دلیل، همیشه در طول تاریخ، اقوام گوناگون به دنبال راههایى براى رسیدن به كمالات معنوى بودهاند و نام آن را هم عرفان گذاشتهاند. این گرایش عرفانى در عمق فطرت همه انسانها وجود دارد، اما بالاترین مرتبه آن نزد انبیا و اولیاى خدا(ع)، به خصوص وجود مقدّس پیامبر اكرم(ص) و پس از ایشان، ائمهی اطهار(ع) است. هركس از آنها بهتر پیروى نماید و به دستوراتشان بیشتر عمل كند، در یافتن این گمشده موفقتر است. اما راهها و مسلكهاى دیگر، هر كدام كمابیش انحرافات و اشتباهاتى دارند كه گاهى به خطرهاى بزرگى هم منجر مىشود.
به هر حال، در نهاد ما گرایشى عمیق به خدا، شناخت و قرب او وجود دارد كه هرگاه شفاف شود و درست به آن توجه پیدا كنیم، متوجه مىشویم كه به دنبال چه هستیم. اما هرگاه در پردههاى ابهام، لایههاى هوا و هوس و ابرهاى گرایش به ماده مخفى باشد، به اشتباه تصور مىكنیم به دنبال خواستههاى مادى و دنیوى مىگردیم. این نیاز، فطرى است و اصولاً هدف از خلقت انسان همین كمال نهایى و قرب خداوند است. نزول وحى، كتب آسمانى و شرایع الهى نیز براى زمینهسازى این سیر و حركت انسانى بوده و همهی انبیا(ع) آمدهاند تا راه را براى این تكامل معنوى انسان هموار سازند.
امام راحل(رحمه الله) در اوج مسایل سیاسى و اجتماعى مطرح در كشور و در اوج جنگ، بیشتر اوقات، در سخنرانىهایشان به این نكته اشاره مىكردند كه درست است اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى آمده، انبیا(ع) آمدهاند تا احكام الهى را در جامعه پیاده كنند و حكومت خدایى برقرار شود، اما همهی اینها مقدمه است براى هدفى والاتر و آن معرفت خدا است. این نیاز، فطرى ما است و كمال نهایى ما در ارتباط با آن تعریف مىشود. اسلام نیز براى رسیدن به همین هدف، مردم را دعوت مىكند. پیامبر و ائمه اطهار(ع) به برخى از دوستان و یاران خود، كه لیاقت و استعداد بیشترى داشتند، این مطلب را صریحاً متذكّر مىشدند.
هرچه شیئى نفیستر و باارزشتر باشد، دشمن بیشترى دارد. هر قدر كالایى گرانبهاتر باشد، نوع تقلّبى و غیر واقعى آن بیشتر ساخته مىشود؛ مثلاً، الماس چون سنگى قیمتى است، زیاد سعى مىكنند تا سنگهاى دیگرى را مانند آن درست كنند و به جاى الماس بفروشند. این مسأله به دلیل كمیاب بودن كالاى اصلى از یك سو و ارزشمند بودن آن از سوى دیگر است. عرفان و سیر و سلوك واقعى راهى است دشوار و صعبالوصول كه پیمودن آن نیاز به اخلاص كامل، استقامت و پشتكار دارد. گذشته از این، هركس به قدر همت و ظرفیت خویش مىتواند مراحلى از آن را بپیماید. ممكن است در میان میلیونها انسان، تنها چند نفر انگشت شمار بتوانند به مراتب عالیهی آن دست پیدا كنند. به دلیل محبوبیت این كالا و پرمشترى بودنش، زیادند افرادى كه نوع بدلى و تقلّبى آن را عرضه مىكنند. متأسفانه امروز بازار عرفانهاى تقلّبى در دنیا رواج زیادى دارد، و این خلاف انتظار نیست. اكنون در این میان، چه باید بكنیم تا این نیاز فطریمان را اشباع كنیم و در رسیدن به كمال نهایى خود كامیاب باشیم؟
به نظر ما تنها راه براى رسیدن به این مهم شناخت هرچه بهتر و بیشتر اهل بیت(ع) و مكتب و روش آنان و محك زدن سایر چیزها با آن است. هر معرفتى كه عرضه مىشود و هر دستورالعملى كه ارایه مىگردد، باید با معارف و دستورات آنان بسنجیم؛ اگر متناسب با آنها بود حقیقى است، وگرنه بدلى و از نوع غیر واقعى است. با این محك، مىتوانیم بفهمیم در میان روشهایى كه براى سیر و سلوك و تكامل انسان عرضه مىشود، كدام یك سالمتر و مفیدتر است.
یكى از روایاتى كه در این زمینه وجود دارد، وصیت امام صادق(ع) به یكى از اصحاب خاصّشان به نام عبدالله بن جندب است كه مقامات والایى در معنویات و معارف داشته است. در این وصیت، حضرت ابتدا هشدار مىدهند و متذكر مىشوند، كسانى كه در مسیر صحیحى قرار مىگیرند و مىخواهند راه درست خداشناسى را طى كنند، باید توجّه داشته باشند كه خطرات بسیارى در پیش رویشان وجود دارد. طرح این نكته از سوى امام صادق(ع) در ابتداى این روایت براى توجه دادن به این نكته است كه گرچه بحمدالله، خداوند ایمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در میان تمام ادیان آسمانى، كاملترین آنها، یعنى اسلام را پذیرفتهایم؛ همچنین در میان مذاهب منسوب به اسلام نیز مذهب اهل بیت(ع) را انتخاب كردهایم و ظاهراً راه خود را یافتهایم و هیچ مشكلى نداریم، اما از یك نكته نباید غفلت كنیم.
راحتطلبى و تنبلى همیشه در انسان وجود دارد. همین موجب مىشود انسان وقتى به جایى مىرسد تصور كند دیگر مشكلى ندارد و كار تمام است، در حالى كه اگر خوب بیندیشد، مىبینید كه تازه اول مشكل است. هر قدر انسان در نردبان تكامل بالاتر مىرود، سقوطش خطرناكتر مىشود. كوه بزرگى را تصور كنید كه عدهاى قصد دارند به قلّهی آن صعود كنند. كسانى كه در دامن كوه سیر مىكنند، خطر چندانى تهدیدشان نمىكند. آنها كه كمى بالاترند، اگر بلغزند، ممكن است فقط یكى دو متر سقوط كنند، ولى بالاخره جان سالم به در مىبرند. اما آنها كه تا نزدیكى قلّه بالا رفتهاند، اگر سقوط كنند، به هیچ وجه نجات نخواهند یافت.
وضعیت ما در مسیر تكامل نیز به همین ترتیب است. درست است كه بسیارى از مراحل كمال را طى كردهایم و راه درازى را پیمودهایم، و اگر ادامه دهیم به مقصد مىرسیم، ولى در چنین مرحلهاى اگر در بین راه سقوط كنیم، خطر هلاكتمان قطعى است.
شیطان دشمن بزرگ انسان است. او سوگند خورده كه فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛[2] سوگند به عزّت و جلالت، همهی انسانها را گمراه خواهم ساخت. سعى و تلاش او بر این است كه انسانها را از مسیر حق منحرف كند. هر قدر انسان در راه صحیح پیشتر برود، شیطان بیشتر تلاش مىكند تا او را منحرف سازد. شیطان با كسانى كه از ابتدا قدم در این راه نگذاشتهاند، كارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند؛ لازم نیست شیطان آنها را منحرف كند. به محض آن كه كسى یك قدم در راه صحیح برمىدارد، شیطان متوجه او مىشود و سعى مىكند تا از همان ابتدا او را منحرف نماید. اگر دو قدم به پیش رفت، تلاش شیطان مضاعف مىشود. هر قدر در این راه جلوتر برود، شیطان سعى بیشترى براى گمراهى او مىنماید.
بنابراین ما كه راه حق را شناختهایم و در بین ادیان و مذاهب، صحیحترین آنها را انتخاب كردهایم، شیطان دشمنى بیشترى با ما دارد و نیروهایش را صرف مىكند تا منحرفمان سازد. پس باید توجه داشته باشیم كه دچار لغزش نشویم و در مبارزه با شیطان كاملاً حواسمان را جمع كنیم. به هدایت فعلى خودمان هم نباید مغرور باشیم؛ زیرا از عاقبت كار خود خبر نداریم. باید نسبت به آینده بیمناك باشیم؛ چون شیطان تمام نیروهایش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد كرد. این اولین نكتهاى است كه در این حدیث بر آن تكیه شده است. البته چون مخاطب امام صادق(ع) یكى از یاران خاص آن حضرت بوده، نیازى نبوده به تفصیل این مطالب را ذكر كنند؛ فرمودهاند: یا عبداللهِ لَقَدْ نَصَبَ ابلیسُ حبائِلَهُ فی دارِ الغرورِ؛ اى عبدالله، شیطان در این عالم فریبكارى، دامهاى خود را گسترده است. فما یَقْصُدُ فیها اِلاّ اولیاءَنا؛ از این كار هم هیچ مقصودى ندارد، جز آنكه دوستان ما را به دام بیندازد. به عبارت دیگر، هدف اصلى شیطان به دام انداختن دوستان ما است.
سپس آن حضرت دربارهی دوستان خودشان توضیحاتى مىدهند تا معلوم شود آنها كه مقصود شیطان هستند، چه كسانىاند. صفاتى را براى آنان برمىشمارند. اولین صفت آنها این است كه: و لَقَدْ جَلّتِ الْآخرةُ فى أَعْیُنِهِمْ حتّى مایُریدونَ بها بدلاً؛ آخرت در نظرشان با عظمت است تا آنجا كه حاضر نیستند آن را با چیزى معاوضه كنند. اگر در جایى امر دایر شود بین چیزى دنیایى و اخروى، آنچنان آخرت در نظرشان بزرگ است كه حاضر نیستند آن را با هیچ چیز دنیا عوض كنند.
آه، آه على قلوب حُشِیَتْ نوراً؛ چقدر دلهاى آنان پر نور است! اینكه ما چقدر با این تعبیرات آشنا هستیم، بستگى دارد به اینكه چقدر با معارف اهل بیت(ع) انس داشته باشیم. باطن انسان، قلب و روح او، مانند ظرفى است، صندوقچه یا مخزنى است كه چیزهاى مختلفى در آن انباشته مىشود. این مخزن پر از نیروهاى متراكم است. همانطور كه در محسوسات، مىتوان نیروهاى متراكمى را در جایى ذخیره كرد، در معنویات هم مىتوان چنین كارى كرد. در قلب انسان، نیروهاى معنوى ذخیره مىشود. همانگونه كه در عالم محسوسات، نور بزرگترین و شناخته شدهترین مظهر نیرو است، در عالم معنویات هم نورانیتى معنوى وجود دارد كه در دل انسان جا مىگیرد و انباشته مىگردد. این نور، موهبتى خدایى است. هر انسانى مىتواند با كسب لیاقتهایى، قلب خود را آماده كند تا دلش پر از نور گردد. نشانهی دل پر نور هم این است كه توجهى به دنیا و زرق و برق آن ندارد، به لذتهاى مادى دل نمىبندد، فقط توجهش به مسایل معنوى و اخروى است. اما به عكس، كسانى كه به زرق و برق دنیا چشم مىدوزند و دنبال هوسهاى مادىاند، باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقایق را نمىبیند و ارزش مسایل معنوى را درك نمىكنند. در نتیجه، گول ظاهر فریبندهی آن را مىخورند.
و إِنَّما كانَتِ الدُّنیا عِنْدَهُمْ بِمَنزَلَةِ الشَّجاعِ الْاَرْقِم؛
دنیا نزد آنان (دوستان اهل بیت(ع)) همچون مارى بسیار خطرناك است كه منتظر فریفتن آنها است. برخى از مارها ـ كه بسیار خطرناك هم هستند ـ گاهى در صحراها روى دم خود مىایستند تا سایر جانداران را فریب دهند. هركه از دور آنها را ببیند تصور مىكند شاخهی خشك درختى است، اما وقتى به آنها نزدیك مىشود، او را مىبلعند. امام صادق(ع) مىفرماید: دوستان ما دنیا را به صورت مارى فریبنده مىبینند كه در راهشان ایستاده و منتظر است تا آنها را فریب دهد. همیشه اینگونه به دنیا نگاه مىكنند و مواظبند تا فریب آن را نخورند. و العدوِّ الْاَعْجَم؛ دنیا در نظر آنان همانند دشمنى بىمنطق است كه حرف حساب نمىفهمد؛ هرگاه بر انسان تسلط پیدا كند، به او رحم نمىكند.
اَنِسُوا باللهِ؛ انس اینان با خدا است؛ به خلاف دنیاپرستان كه اصلاً نمىتوانند با خدا انس بگیرند و انسشان تنها با هوسهاى مادى است. دنیاپرستان اگر بخواهند مدتى در اتاقى تنها بمانند و دو ركعت نماز با حضور قلب بخوانند، گویى در زندان تاریك كشندهاى گرفتار آمدهاند و مىخواهند جانشان را بگیرند. اما اولیاى خدا چنین نیستند؛ با این چیزها انس نمىگیرند. آنان منتظرند تا از بیگانهها كناره بگیرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار كنند. منتظر رسیدن وقت نمازند. منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. آنان از چنین چیزهایى لذت مىبرند. حضور در خلوت، و راز و نیاز با او بزرگترین لذت آنها است. إِسْتَوْحَشُوا مِمّا بِهِ اسْتَأْنَسَ الْمُترَفونَ؛ از چیزهایى كه مترفان و خوشگذرانها با آن انس دارند، وحشت مىكنند. اولئك اولیائى حقّاً؛ اینان همان دوستان واقعى من هستند؛ همانها كه شیطان به دنبالشان است و همّش را صرف فریب دادن آنها مىكند. و بِهِمْ تُكْشَفُ كُلُّ فتنَةٍ و تُرفَعُ كُلُّ بَلِیَّةٍ؛ اینها همان كسانىاند كه خداوند به واسطه ایشان هر فتنهاى را رفع مىكند و هر بلایى را از جامعه برمىدارد.
منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بیت(ع) بیشتر فتنههاى معنوى، اعتقادى و فكرى است. انحرافات فكرى و عقیدتى كه در میان جامعه پیدا مىشود، به وسیلهی چنین كسانى رفع مىشود.
حاصل استفاده از این بخش از فرمایش امام صادق(ع) این است كه راه صحیح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولایت اهل بیت(ع) پیدا مىشود. اولین نشانهی كسانى كه داراى ولایت اهل بیت(ع) هستند، بىاعتنایى به دنیا است. البته این با عمل نكردن به وظایف دنیوى تفاوت دارد. فرق است بین دل بستن به دنیا با عمل كردن به وظایف دنیوى. دنیا محل انجام وظایف است. انسان باید ببیند هر لحظه چه وظیفهاى دارد و با تمام قوّت آن را انجام دهد، اما در عین حال به دنیا فریفته نگردد. كسانى كه داراى ولایت واقعى اهل بیت(ع) باشند، از دوستان آنها به حساب مىآیند؛ دنیا در نظرشان كوچك و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خدا است، به خلاف دشمنان اهل بیت(ع) كه انس آنها با امور دنیوى و شیطانى است.
1- بالاترین و عمیقترین گرایش فطرى انسان چیست؟
2- ویژگىهاى دوستان اهل بیت(ع) را نام ببرید.
[1]. بحارالانوار (من منشورات المكتبة الاسلامیة، چ دوم، 1405 ﻫ. ق.)، ج 78، كتاب الروضة، باب 24، روایت 1، ص 279 ـ 286.
[2]. ص(۳۸)، ۸۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی