کد مطلب: ۶۳۷۵
تعداد بازدید: ۱۳۹
تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۲۴
پیدایش مذاهب | ۲۰
هیچ‌گاه استعمارگران جهان برای نیازهای واقعی زندگی، دیگران را استثمار نمی‌کنند. این نیازهای کاذب و «حرص» است که آنها را دعوت به این اعمال غیر انسانی و ظالمانه می‌کند، همین روح تشنه‌ی پر توقّع است که به آنها می‌گوید، به آتش جنگ‌ها دامن بزنند تا سلاح بیشتری بفروشند، در دنیا تخم نفاق بپاشند، تا روح گرسنه‌ی خود را سیر کنند، گرچه هیچ‌گاه از این راه نیز سیر نمی‌شوند.

بخش اوّل: فرضیه عوامل اقتصادی | ۱۹


قناعت و توکّل


این دو مفهوم از مفاهیم اسلامی نیز می‌تواند برای آنها که می‌خواهند پیوندی میان پیدایش مذهب و انگیزه‌های استعماری و اجتماعی برقرار سازند، دستاویزی گردد که «توکّل» بر خدا مفهومش بیگانگی از جهان اسباب و فراموش کردن عوامل طبیعی پیروزی بر مشکلات است، همان‌گونه که «قناعت» نیز به قبول زندگانی محقّر و پذیرش انواع محرومیّت‌ها دعوت می‌کند.
با قبول این دو، راه برای استعمارگران گشوده‌تر و مقاومت‌های توده‌های محروم، ضعیف‌تر و کمرنگ‌تر خواهد شد و شعله‌های تلاش و کوشش به تدریج به خاموشی خواهد گرایید.


بررسی مفهوم قناعت:


معلوم نیست آنها که چنین فکر می‌کنند، این گونه تفسیرها را از کجا برای این مفاهیم مذهبی پیدا کرده‌اند، و در کدام قاموس یا کتاب معتبری چنان تفسیری برای آنها شده است؟!
آیا با توجّه به تحریف‌های روشنی که در بحث‌های گذشته از آنها دیدیم، چنین به نظر نمی‌رسد که این گونه تفسیرهای خود ساخته، نه به خاطر کم اطّلاعی و دوری از متون مسائل مذهبی است (اگر چه این دوری و بیگانگی، واقعیّتی غیر قابل انکار است) بلکه هدف، دگرگون ساختن و واژگون نشان دادن این تعلیمات، برای درهم کوبیدن موانعی است که گاهی از این ناحیه ممکن است بر سر راه منافع آنها آشکار گردد.
موجب نهایت تأسّف است که آنها مباحث فلسفی، تحقیقی و علمی را آن چنان با مسائل سیاسی آمیخته‌اند که همه‌ی آنها رنگ سیاست خاصّی به خود گرفته و تنها از زاویه‌ی خاصّ همان سیاست بررسی می‌گردد، و هر گونه تحریفی را در این راه مباح می‌شمرند.
بدیهی است چنین فلسفه و علمی، فلسفه و علم نیست، بلکه مفاهیم سیاسی است که در قالب الفاظ علمی و فلسفی ریخته شده است.
به هر حال سخنانی که از پیامبر اسلام(ص) و سایر پیشوایان دینی در این زمینه وارد شده، برای تفسیر این دو مفهوم و پی بردن به معنای واقعی آنها کافی است.
در حدیثی از پیامبر می‌خوانیم:
«القَنَاعَةُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ؛ قناعت سرمایه‌ای فناناپذیر است».[1]
و در کلمات قصار نهج البلاغه می‌خوانیم:
«لَا کَنْزَ أغْنَی مِنَ القَنَاعَةِ؛ هیچ گنجی پرمایه‌تر از قناعت نیست».[2]
و «کَفَا بِالقَنَاعَةِ مِلْکاً؛ قناعت ملک مهّمی است».[3]
«قناعت» نقطه‌ی مقابل «حرص و ولع» است که مفهوم آن را به قرینه‌ی مقابلش می‌توان شناخت. «حرص» یک نوع تضادّ میان روح و جسم از نظر اشباع نیازهای مادّی است، و «حریص» به کسی می‌گویند که به قدر کافی جسم او در برابر نیازهای مادّی اشباع شده، ولی روح او همچنان فقیر و گرسنه است، بنابراین بدون دلیل در پی ثروت اندوزی بیشتر، در پی انحصارطلبی احمقانه‌تر، و حتّی در پی غصب سهم و حقّ دیگران است.
حریص گاهی چنان به مراحل بحرانی حرص می‌رسد که در این راه، تمام خواب و استراحت و حتّی اخلاق و ایمان خود را می‌دهد تا درآمد مادّی بیشتری از هر طریق که میسّر شود، فراهم سازد و سرانجام به موجودی ناتوان و بی‌اراده، که همه چیز خود را از دست داده، تبدیل می‌گردد در حالی که هنوز از نظر روحی اشباع نشده، زیرا آن چه را یافته است از نظر اشباع روحی، سرابی بیش نبوده است.
ولی «قانع» کسی است که در میان جسم و روح او هماهنگی برقرار شده، و هنگامی که به مقدار کفایت و نیاز بیابد، روح و جسم او اشباع می‌گردد و بی‌جهت حرص نمی‌زند و به حقوق کسی حمله نمی‌کند.
در حقیقت «قناعت» یک نوع بی‌نیازی روحی و برخورداری از سرمایه‌ی اعتماد به نفس و قدرت‌های اخلاقی است.


فلسفه‌ی قناعت:


با توجّه به تفسیر فوق، فلسفه‌ی قناعت روشن می‌شود، زیرا:
1ـ پرورش این فضیلت اخلاقی در وجود انسان، مانع از این می‌شود که تن به ذلّت حرص و طمع بدهد و برای برطرف ساختن عطش کاذب درونی خود، در برابر هر کس سر فرود آورد و به هر گونه پستی تن در دهد، آزادی و آزادگی خود را از دست داده، و بنده‌ی زر و زور گردد. در نهج‌البلاغه در خطبه‌‌ی قاصعه، در حالات پیامبران و امتیازات آنها می‌خوانیم:
«مَعَ قَناعةٍ تَمْلَأُ القُلُوبُ وَ العُیُونُ غِنیً؛ آنها چنان اعتماد به نفس داشتند که بی‌نیازی و آزادگی‌شان چشم‌ها و دل‌ها را پر می‌کرد و بر عظمت و شکوه انسانی آنها می‌افزود».
2ـ حرص سرچشمه‌ی اضطراب، نگرانی و عدم آرامش است، در حالی که قناعت چون انسان را متّکی به نفس بار می‌آورد، از اضطراب و وحشت برای زندگی باز می‌دارد و به او اجازه می‌دهد که با تدبّر، حوصله و تسلّط بر نفس، نیروهای خود را به کار گیرد.
3ـ روح قناعت به انسان شخصیّت اجتماعی می‌دهد و از مرحله‌ی فردی می‌رهاند و چون بی‌نیازی روحی در خود احساس می‌کند، او را به احترام به حقوق دیگران وا می‌دارد، در حالی که حرص سرچشمه‌ی انواع تجاوزها و تعدّی‌هاست.
هیچ‌گاه استعمارگران جهان برای نیازهای واقعی زندگی، دیگران را استثمار نمی‌کنند. این نیازهای کاذب و «حرص» است که آنها را دعوت به این اعمال غیر انسانی و ظالمانه می‌کند، همین روح تشنه‌ی پر توقّع است که به آنها می‌گوید، به آتش جنگ‌ها دامن بزنند تا سلاح بیشتری بفروشند، در دنیا تخم نفاق بپاشند، تا روح گرسنه‌ی خود را سیر کنند، گرچه هیچ‌گاه از این راه نیز سیر نمی‌شوند.
4ـ قناعت، انسان را در برابر بسیاری از گناهان و خلافکاری‌ها بیمه می‌کند، در حالی که حرص سرچشمه‌ی آنها است، کمتر کسی را می‌یابیم که به خاطر نیاز واقعی‌اش احتکار کند، بازار سیاه به وجود آورد، رشوه‌خواری و رباخواری نماید، زیرا بیشتر کسانی که آلوده‌ی این رذایلند، کسانی هستند که از قدرت مالی کافی بهره‌مندند.
اگر به انگیزه‌های روانی تجمّل‌پرستی که قسمت عظیمی از سرمایه‌های اقتصادی جهان را بر باد می‌دهد، درست بیندیشیم، به وضوح، عدم غنای روحی را در آنها می‌بینیم، چون اعتماد به نفس و بی‌نیازی روحی نداشته و سعی می‌کنند با پناه بردن به تجمّلات بیشتر، کمبود خود را جبران نمایند و خویش را ثروتمند نشان دهند.
عجیب این است آنها که به ما در این زمینه ایراد می‌کنند، به هنگام شمردن امتیازات پیشوایان خود، زندگی ساده‌ی آنان را که از روح قناعت حکایت می‌کند، یک امتیاز بزرگ می‌شمارند، ولی در این جا آن را عامل تخدیر می‌دانند!!


بررسی مفهوم توکّل:


توکّل با قناعت ریشه‌های مشترکی دارد و طبیعی است که فلسفه‌ی آن دو نیز از جهاتی به هم شبیه است و در عین حال از جهاتی با هم تفاوت دارند.
نخست چند روایت اسلامی را در زمینه‌ی توکّل، برای روشن شدن مفهوم اصلی و ریشه‌ی آن در این جا می‌آوریم.
امام صادق(ع) می‌فرماید:
«إنَّ الغِنَا وَ العَزَّ یَجُولَانِ فَإذَا ظَفَرَا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ أَوْطَنَا؛ بی‌نیازی و عزّت در حرکتند، هنگامی که محلّ توکّل را بیابند، در آن جا وطن می‌گزینند»![4]
در این حدیث وطن اصلی بی‌نیازی و عزّت «توکّل» معرّفی شده است.
از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که فرمود:
از پیک وحی خدا جبرئیل پرسیدم، توکّل چیست؟ گفت:
العِلْمُ بِأنَّ المَخْلُوقَ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُعْطِی وَ لَا یَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الیَأسِ مِنَ الْخَلْقِ فَإذَا کَانَ العَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِأحَدٍ سِوَی اللهِ وَ لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَی اللهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ فِی أحَدٍ سِوَی اللهِ فَهَذِا هُوَ التَّوَکُّلُ؛[5]
کسی از امام علی بن موسی الرضا(ع) پرسید:
«مَا حَدُّ التَّوَکُّلِ؟ فَقَالَ: أَلَّا تَخَافَ مَعَ اللهِ أحَداً؛ حدّ توکّل چیست؟ فرمود: این که با اتّکای به خدا از هیچ کس نترسی».[6]
در آیات قرآن نیز اشاره‌هایی به آثار و فلسفه‌ی توکّل می‌یابیم:
«وَ مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَی مَآ آذَیْتُمُونَا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ؛

و چرا بر خدا توکّل نکنیم با این که ما را به راه‌های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما به طور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمی‌داریم) و توکّل کنندگان باید فقط بر خدا توکّل کنند».[7]
و نیز:
«الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیماناً وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ؛

این‌ها کسانی بودند که (بعضی از) مردم به آنها گفتند: مردم [لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند و از آنها بترسید امّا این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند خدا ما را کافی است، و او بهترین حامی ماست!».[8]
و نیز:
«إِذْ هَمَّتْ طِّائِفَتَانِ مِنْکُمْ أنْ تَفْشَلَا وَ اللهُ وَلِیُّهُمَا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛

(و نیز به یادآور) زمانی را که دو گروه از شما تصمیم گرفتند سستی نشان دهند (و از وسط راه بازگردند) و خداوند پشتیبان آنها بود (و به آنها کمک کرد که از این فکر باز گردند) و افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند».[9]
و نیز:
«فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ؛ امّا هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش) و بر خدا توکّل کن».[10]
در تمام این آیات توکّل سرمایه‌ای برای مقابله با دشمن و ایستادگی در برابر او و تکیه‌گاهی برای تصمیم‌های مهم معرّفی شده است.
«توکّل» در اصل از مادّه‌ی «وکالت» و به معنای انتخاب وکیل است، و این را می‌دانیم که یک وکیل خوب، کسی است که حدّاقل دارای چهار صفت باشد: آگاهی کافی، امانت، قدرت و دلسوزی، این موضوع نیز شاید نیاز به تذکّر نداشته باشد که انتخاب وکیل مدافع در کارها در جایی است که انسان خود قادر به دفاع نباشد، در این موقع از نیروی دیگری استفاده می‌کند و با کمک او به حلّ مشکل خویش می‌پردازد.
بنابراین توکّل بر خدا مفهومی جز این ندارد که انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگی و دشمنی و سرسختی‌های مخالفان و پیچیدگی زیاد و گاهی بن‌بست‌هایی که در مسیر خود به سوی هدف دارد، در جایی که توانایی بر گشودن آنها ندارد، خدا را وکیل خود ساخته و بر او تکیه کند و از تلاش و کوشش باز نایستد، بلکه در آن جا هم که توانایی بر انجام کاری دارد، باز مؤثّر اصلی را خدا بداند، زیرا از دریچه‌ی چشم یک موحّد واقعی، سرچشمه‌ی تمام قدرت‌ها و نیروها اوست.
نقطه‌ی مقابل «توکّل بر خدا» تکیه کردن بر غیر اوست و به صورت اتّکایی زیستن، وابسته به دیگری در زندگی بودن و از خود استقلال نداشتن است.
دانشمندان علم اخلاق می‌گویند: توکّل ثمره‌ی مستقیم توحید افعالی خداست، زیرا همان طور که گفتیم از نظر یک موحّد، هر حرکت، کوشش، تلاش و جنبش هر پدیده‌ای که در جهان صورت می‌گیرد به علّت نخستین این جهان، یعنی ذات خداوند ارتباط می‌یابد، بنابراین یک موحّد، منبع و سرچشمه‌ی همه‌ی قدرت‌ها و پیروزی‌ها را از او می‌داند.

 
فلسفه‌ی توکّل:

 
با توجّه به آن چه ذکر کردیم استفاده می‌شود که:
الف) توکّل بر خدا یعنی تکیه بر یک منبع فناناپذیر قدرت و توانایی، که سبب افزایش مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگی است، به همین دلیل به هنگامی که مسلمانان در میدان «احد» ضربه‌ی سختی خوردند و دشمنان پس از ترک این میدان بار دیگر از نیمه‌ی راه بازگشتند تا ضربه‌ی نهایی را به مسلمین بزنند و این خبر به گوش مؤمنان رسید، قرآن می‌فرماید: افراد با ایمان نه تنها در این لحظه‌ی بسیار خطرناک که قسمت عمده‌ی نیروی فعّال خود را از دست داده بودند، وحشت نکردند، بلکه با تکیه بر «توکّل» و استمداد از نیروی ایمان بر پایداری آنها افزوده شد و دشمن فاتح با شنیدن خبر این آمادگی به سرعت عقب‌نشینی کرد.[11]
نمونه‌ی این پایداری در سایه‌ی توکّل در آیات متعدّدی به چشم می‌‌خورد، از جمله قرآن می‌فرماید:
توکّل بر خدا، جلوی سستی دو طایفه از جنگجویان را در میدان جهاد گرفت.[12]
و نیز: توکّل ملازم با صبر و استقامت در برابر حملات و صدمات دشمن ذکر شده است.[13]
و نیز: برای انجام کارهای مهمّ نخست دستور به مشورت، و سپس تصمیم راسخ، و بعد توکّل بر خدا داده شده است.[14]
حتّی قرآن می‌فرماید:
در برابر وسوسه‌های شیطانی، تنها کسانی می‌توانند مقاومت کنند و از تحت نفوذ او در آیند که دارای ایمان و توکّل باشند.[15]
از مجموع این آیات استفاده می‌شود که منظور از توکّل این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتّکای بر قدرت بی‌پایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند و به این ترتیب توکّل، امیدآفرین، نیروبخش، تقویت کننده‌ی اراده و تشدید کننده پایداری و مقاومت است.
اگر مفهوم توکّل به گوشه‌ای خزیدن و دست روی دست گذاشتن بود، معنایی نداشت که درباره‌ی مجاهدان و مانند آنها پیاده شود.
و اگر کسانی چنین می‌پندارند که توجّه به عالم اسباب و عوامل طبیعی با روح توکّل ناسازگار است، سخت در اشتباهند، زیرا جدا کردن اثرات عوامل طبیعی از اراده‌ی خدا، نوعی شرک محسوب می‌شود، مگر نه این است که عوامل طبیعی نیز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست؛ آری اگر عوامل طبیعی را دستگاهی مستقل در برابر اراده‌ی او بدانیم این جاست که با روح توکّل سازگار نخواهد بود.
چطور ممکن است چنان تفسیری برای توکّل بشود با این که شخص پیامبر اسلام(ص) که سر سلسله‌ی متوکّلان بود، برای پیشبرد اهدافش از هیچ‌گونه فرصت، نقشه‌ی صحیح، تاکتیک مثبت و انواع وسایل و اسباب، غفلت نمی‌نمود، اینها همه ثابت می‌کند که توکّل، آن مفهوم منفی را ندارد.
ب) توکّل، آدمی را از وابستگی‌های تحقیرآمیز که سرچشمه‌ی ذلّت و بردگی است، نجات می‌دهد و به او آزادگی و اعتماد به نفس می‌بخشد.


خودآزمایی


1- معنی و مفهوم قناعت را بیان کنید.
2- وکیل خوب دارای کدام صفات است؟
3- توکّل بر خدا به چه معناست؟

 

پی نوشت ها


[1]. بحار الانوار، ج 74، ص 289.
[2]. نهج البلاغه، حکمت 371.
[3]. نهج البلاغه، حکمت 229.
[4]. اصول کافی، ج 2، ص 65، ح 3.
[5]. بحار الانوار، ج 76، ص 373.
[6]. أمالی صدوق، ص 311.
[7]. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 12.
[8]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 173.
[9]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 122.
[10]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 159.
[11]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی ۱۷۳.
[12]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی ۱۲۲.
[13]. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی ۱۲.
[14]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 159.
[15]. سوره‌ی نحل، آیه‌ی ۹۹.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: