همهی پیامبران راستین در طول تاریخ مدعی بودند که به طور مستقیم با خداوند متعال در ارتباط هستند، حقائقی را دریافت میکنند که دیگر انسانها از درک آنها عاجزند. فرشتهی وحی را با چشم باطن مشاهده میکنند و صداهایی را میشنوند. از جانب خدا مأموریت دارند که پیامها و برنامههای او را به مردم برسانند و در ارشاد و راهنمایی بندگان کوشش کنند. این ارتباط ویژه و مرموز در اصطلاح، وحی نامیده میشود.
مرحوم شیخ مفید مینویسد:
«وقتی وحی به خدا نسبت داده شود، در عرف اسلام، به پیامبران اختصاص دارد.»[1]
همو مینویسد:
«گاهی خدای متعال در حال خواب چیزهایی را به بعض انسانها القاء میکند که بعداً به همان صورت تحقق مییابد، لیکن در اسلام وحی نامیده نمیشود. گفته نمیشود: به فلانی وحی شد. ما عقیده داریم به ائمهی معصومین(ع) نیز علومی القاء شده ولی وحی نامیده نمیشود، زیرا مسلمانان اجماع دارند که بعد از پیامبر(ص) بر کسی وحی نخواهد شد.»[2]
برای وحی، تعریفهایی شده که غالباً تعریف حقیقی نیستند. اصولاً تعریف ماهیت و حقیقت وحی برای امثال ما امکان ندارد، زیرا یک ارتباط عادی نیست تا درک و تعریف آن ممکن باشد. تعریفهایی که شده شرح اسمی بیش نیست.
علامه طباطبابی ـ قدس سره ـ در تعریف وحی مینویسد:
«وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران، که درک آن جز برای آحادی از انسانها که مشمول عنایات الهی قرار گرفتهاند میسور نیست.»[3]
در جای دیگر مینویسد:
«وحی امری است خارقالعاده، از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.»[4]
محمد فرید وجدی مینویسد:
«وحی عبارت است از تعلیم خداوند متعال امور دین را به پیامبرانش به وسیلهی ملائکه.»[5]
محمد رشیدرضا مینویسد:
«وحی را تعریف کردهاند: «به اعلام خداوند متعال حکم شرعی را به یکی از پیامبران.» ولی من آن را تعریف میکنم که: «یک نوع عرفان است که شخص در نفس خودش آن را مییابد و یقین دارد از جانب خداست، با واسطه یا بدونواسطه.»[6]
زرقانی مینویسد:
«وحی در لسان شریعت عبارت است از این که خداوند متعال آنچه را ارادهی تعلیم نموده به بندگان برگزیدهاش اعلام میکند ولی بهطور خفا و پنهانی.»[7]
در مسیحیت نیز چنین تعریفهایی برای وحی دیده میشود.
جان هیگ مینویسد: «وحی مجموعهای از حقائق است که در احکام و قضایا بیان گردیده است. به وسیلهی وحی حقائق اصیل و معتبر الهی به بشر انتقال مییابد.»
به گفته دائرةالمعارف کاتولیک «وحی را میتوان به عنوان انتقال برخی حقائق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است تعریف کرد.»[8]
در کتاب قاموس کتاب مقدس مینویسد: «عموماً مقصود از وحی الهام میباشد.»[9]
چنانکه ملاحظه میفرمایید در این تعاریف حقیقت وحی بیان نشده بلکه به شرح اسم اکتفا شده است. بنابراین بهتر است به بیان وحی بپردازیم و تعریف آن را به پایان بحث موکول کنیم.
در خاتمه تذکر یک نکته را لازم میدانم:
کلمهی وحی سه گونه استعمال دارد: ۱. به معنای ایحاء یعنی وحی فرستادن آمده که صفت وحی کننده است.
2. به معنای درک و دریافت مطلب آمده که صفت گیرندهی وحی است.
3. به معنای وحی شده یعنی حاصل فعل خداوند متعال و پیامبر آمده که صفت علوم و معارف و احکام دین است، و به همین مناسبت قرآن کریم وحی بهشمار میرود.
بحث کلام یکی از قدیمیترین و پرماجراترین مباحث علم کلام است که در طول تاریخ، همواره در بین پیروان ادیان آسمانی و بویژه مسلمانان، مطرح بوده است. و با توجه به این که وحی نوعی تجربه و احساس درونی است که با نوعی مکالمه بین خدای متعال یا فرشتهی وحی و بین پیامبر تحقق مییافته شناخت کیفیت این مکالمات میتواند در فهم بهتر وحی مؤثر باشد، و به همین جهت لازم است موضوع «کلام الهی» قبلاً مورد بررسی قرار گیرد.
تکلّم خداوند متعال در بین پیروان ادیان آسمانی یک موضوع قطعی و پذیرفته شده است. پیامبران مدعی بودند که خدای سبحان با آنان سخن میگوید و برای مردم پیام میفرستد. پیروانشان نیز این مدعا را میپذیرفتند. شیخ طوسی مینویسد: «متکلم بودن خدای متعال مورد اتفاق همهی مسلمانان است.»[10]
قاضی عضدالدین مینویسد: «پیامبران الهی اتفاق دارند که خدا با آنان تکلم مینماید.»[11]
سید اسماعیل طبرسی مینویسد: «همهی مسلمانان بلکه پیروان همه ادیان آسمانی در تکلّم خدا اتفاق دارند.»[12]
صدرالمتألهین مینویسد: «پیروان همهی شرایع آسمانی در متکلم بودن خدای سبحان اتفاق دارند، زیرا میگویند خدا به فلان کار امر کرده و از فلان عمل نهی فرموده است، و امر و نهی از اقسام کلام است.[13]
قرآن کریم نیز در آیات متعدد تکلم را به خدا نسبت میدهد از باب نمونه:
وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکلَّمَ اللهُ مُوسی تَکْلِیماً؛[14]
رسولانی را که شرح حال آنان را از پیش بر تو حکایت کردیم، و آنان که داستانشان را برای تو نگفتیم، و خدا با موسی تکلم کرد.
و میفرماید:
تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کلَّمَ اللهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ؛[15]
این رسولان را بعضی را بر بعض دیگر برتری دادیم. و خدا با بعض آنان تکلم کرد. و درجات بعضی را بالا برده است.
و میفرماید:
وَما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ؛[16]
خدا با هیچ انسانی تکلم نمیکند مگر از طریق وحی یا از پس حجاب یا رسولی را به سویش میفرستد، پس به اذن خدا آنچه را که خواهد به او وحی میکند. همانا که خدا بلند مرتبه و حکیم است.
علاوه بر این آیات، و دهها حدیثی که در موضوع تکلم خدا صراحت دارد، لفظ «قول» و مشتقاتش در دهها آیه به خدا نسبت داده شده که به معنای گفتن و عبارت دیگری از تکلم است.
همچنین لفظ «امر» و «نهی» و مشتقات آنها در دهها آیه به خدا نسبت داده شده و ظهور در تکلم دارند.
بنابراین، تکلم خدای متعال با پیامبران از لوازم قطعی صدق و راستگویی پیغمبران به شمار میرود و در محیط شرایع آسمانی قابل تردید نیست.
کلام در معانی گوناگونی استعمال شده که بررسی آنها میتواند در درک واقعیت آن مؤثر باشد:
اصوات و حروفی که از دهان انسان خارج میشود و بر معانی خاصی دلالت دارد، کلام نامیده میشود. دلالت الفاظ بر معانی ذاتی نیست بلکه در اثر وضع واضع و قرارداد اجتماعی است. و به همین جهت، اقوام و ملل مختلف با زبانهای گوناگون صحبت میکنند. متکلم به وسیلهی مخارج حروف و زبان، اصواتی را در هوای مجاور ایجاد میکند که قبلاً از طرف واضع برای معانی خاصی وضع شده و مورد پذیرش افراد قرار گرفته و بدینوسیله از مقاصد و افکار درونی خویش خبر میدهد. بنابراین، کلام از مقولهی کیف مسموع به شمار میرود.
کلام ملفوظ و حادثِ در هوا، تدریجی الحدوث است و هریک از حروف و کلمات مسبوق به عدم میباشند. بنابراین، کلام ملفوظ حادث خواهد بود.
کلام به این معنا، صفت متکلم نیست، بلکه امری است عارض بر هوا. معلول و مصنوع متکلم بوده و قیام صدوری به او دارد، مانند ضرب و قتل، نه قیام حلولی، مانند علم و قدرت و سواد و بیاض. متکلم کسی است که صدر عنهالکلام نه قام به الکلام.
1- اصطلاح وحی را تعریف کنید.
2- سه گونه استعمال کلمهی وحی را بیان کنید.
[1]. تصحيح الاعتقاد، ص 120.
[2]. تصحيح الاعتقاد، ص 121.
[3]. الميزان، ج 2، ص 159.
[4]. الميزان، ج 2، ص 160.
[5]. دائرة معارفالقرن العشرين، ج 10، ص 707.
[6]. الوحى المحمدى، ص 44.
[7]. مناهل العرفان فى علومالقرآن، ص 56.
[8]. فلسفهی دين، ص 119.
[9]. قاموس كتاب مقدس، كلمه وحى.
[10]. كشفالمراد، ص 224.
[11]. شرحالمواقف، ج 8، ص 91.
[12]. كفايةالموحدين، ج 1، بحث صفات خدا.
[13]. المبدأ والمعاد، ص 145.
[14]. نساء (4) آيهی 164.
[15]. بقره (2) آيهی 253.
[16]. شورى (42) آيهی 51.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی