کد مطلب: ۶۴۲۶
تعداد بازدید: ۱۸۱
تاریخ انتشار : ۰۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۰
قصه‌ها و نکته‌ها پیرامون امامت | ۹۳
آن پاک‌شدگان به تطهير الهی‌ هرگز عملی‌ را از نظر ما گناه محسوب می‌شود انجام نمی‌دهند امّا از آنجا كه خود را هميشه و در همه حال در محضر خدا می‌بينند، تمام امور مباح از جمله خوردن مقداری غذا و ميل اندک به خواب و استراحت را برای خود تقصير و گناه محسوب می‌كنند و لذا از خدا آمرزش می‌خواهند.

امام(ع) و طلب آمرزش

 

امامان(ع) در دعاها و مناجات‌هايشان از خدا آمرزش گناهان خود را طلب می‌كنند، در صورتی‌ كه معصومند و منزّه از هر گونه گناه.
اين بحث از بحث‌های سابقه‌دار ميان علمای دينی‌ است و جواب‌هايی‌ داده و توجيهاتی‌ كرده‌اند، از جمله اين كه اساساً مقتضای بندگی‌ و عبوديّت همين است كه آدمی‌ خود را در پيشگاه خدايش قاصر و مقصّر ببيند و در عين ادای وظایف لازم، احساس کمبود و منقصت در عرض بندگی‌ بنمايد و همانند رسول اعظم خدا(ص) كه سرآمد بندگان معصوم خداست، متواضعانه بگويد:
«اِلهی ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ»؛
خدايا، ما تو را آنچنان كه بايد نشناختيم و آنچنان كه شايد عبادت نکردیم؛ و مانند امام سیّدالسّاجدین(ع) عرض کند:
«ما اَنا یا سَیِّدِی وَ ما خَطَرِی»؛
«من چه هستم ای آقای من و چه ارزشی دارم»؟
«وَ مِثْلُ الذَّرَّة أوْ دُونَهَا»؛[۱]
«من [با تمام این عرض بندگی‌ها در آستان تو ای خدا] همچون مورچه و بلکه کمتر از آن هستم».
البتّه، آن پاک‌شدگان به تطهير الهی‌ هرگز عملی‌ را از نظر ما گناه محسوب می‌شود انجام نمی‌دهند امّا از آنجا كه خود را هميشه و در همه حال در محضر خدا می‌بينند، تمام امور مباح از جمله خوردن مقداری غذا و ميل اندک به خواب و استراحت را برای خود تقصير و گناه محسوب می‌كنند و لذا از خدا آمرزش می‌خواهند. به قول بزرگی‌، اگر روی لباس سياه يک شيشه‌ی مرکّب بریزد، واضح نیست؛ امّا اگر روی لباس سفید و نظیف یک نقطه‌ی سیاه باشد، نمایان می‌شود. دل ما چنان سیاه و تاريک شده است كه اگر ده‌ها گناه هم مرتكب شويم، در خود احساس تيرگی‌ نمی‌كنيم امّا جان و روح رسول خدا و ائمّه‌ی هدی(ع) آنچنان پاكيزه و مطهّر است كه وقتی‌ چند دقيقه‌ای برای تناول غذا می‌نشينند و ساعتی‌ با همسر و فرزندان و ديگران صحبت می‌كنند، در خود احساس تيرگی‌ می‌كنند و آن را در محضر خدا گناه و تقصير به حساب می‌آورند و در دل شب لب به استغفار و طلب آمرزش می‌گشايند و ناله‌كنان می‌گويند:
«فَمَنْ یَکوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنِّی اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلَی مِثْلِ حالِی اِلَی قَبْرِی»؛[۲]
«چه كسی‌ بدبخت‌تر از من خواهد بود اگر با همین حالی که دارم، به خانه‌ی قبرم منتقل شوم».
رسول خدا(ص) می‌فرمود:
«اِنَّهُ لَیُغانُ عَلَی قَلْبِی فَاَسْتَغْفِرُ اللهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّة»؛[۳]
«من چه بسا در قلب خويش احساس تيرگی‌ كرده روزی هفتاد بار استغفار می‌كنم».
اين احساس تيرگی‌ ناشی‌ از همان انجام اعمال عادی در زندگی‌ است كه حضرات معصومين(ع) چون خود را همیشه در محضر خدا می‌بينند، آن را خلاف ادب در محضر حضرت حق و سبب تيرگی‌ قلب خود می‌دانند. آری:
«حَسَناتُ الْاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبِینَ»؛
«آنچه برای ابرار و نیکان حسنه است، برای مقرّبان سَیّئه و گناه است».
مثلاً پا دراز كردن يک كودک دو ساله در حضور سلطان، امری عادی است امّا پا دراز كردن وزير اعظم در حضور سلطان، هر چند برای رفع خستگی‌ و ضرورت باشد، بی‌حرمتی‌ محسوب می‌شود و اعتذار و پوزش را می‌طلبد.
دنیا برای اولیای خدا، كه مظاهر جلال و جمال خدا هستند، همچون قفس، تنگ است كه علی‌الدّوام با احساس غربت و افسردگی‌ در آن زندگی‌ می‌كنند.
«خَلَقَکُمُ اللهُ اَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»؛[۴]
«خدا آنها را انواری آفريد و ناظر بر عرش خود قرار داد».
آن انوار پاک کجا و عالم خاک کجا؟ وجود حضرات در عالم خاک و زندگی‌ با خاكيان، كمال بندگی‌ خود را به خدا نشان می‌دهد. اگر از یک استاد بزرگ دانشگاه بخواهند به محلّ دورافتاده‌ای برود و به تعليم افراد بی‌فرهنگ و تمدّن بپردازد، چه رنج روحی‌ خواهد داشت؛ نزول انوار عرشی‌ امامان(ع) به امر خدا ميان ابوجهليان نيز رنج‌آور بوده است، حتّی اگر تمام مردم دنيا جمع می‌شدند و از آن مهمانان عرشی‌ تكريم و تجليل می‌كردند، باز آنها در دنيا غريب بودند و احساس افسردگی‌ می‌كردند و دنيا را غمكده‌ای تاريک می‌ديدند، تا چه رسد به اين‌كه ابوجهل‌منشان جمع بشوند و انواع بی‌حرمتی‌ها را درباره‌ی آن عزيزان خدا روا دارند، تا آنجا كه آتش برای سوزاندن خانه‌ای بياورند كه مهبط وحی‌ و فرودگاه فرشتگان خدا بود و تنها يادگار رسول خدا، صدّیقه‌ی کبری(س) را چنان بيازارند كه بگويد:
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ اَنَّها / صُبَّتْ عَلَی الاَیَّامِ صِرْنَ لَیالِیَا[۵]
«آن‌قدر مصيبت‌ها بر من فرو ريخت كه اگر بر روزهای روشن می‌ريخت، به شب‌های تاريک تبديل می‌شدند».

 

پی نوشت ها



[i]. صحیفه‌ی سجّادیّه، دعای 47.
[ii]. دعای ابوحمزه‌ی ثمالی.
[iii]. المحجّة‌البیضاء، ج 7، ص 17.
[iv]. زیارت جامعه‌ی کبیره.
[v]. بحارالانوار، ج 79، ص 106.

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: