فصل هفتم: امر به معروف و نهی از منکر | ۱
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ؛[2]
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند، [چه اینکه] امر به معروف و نهی از منکر میکنید.
ضرورت امر بهمعروف و نهی از منکر در جامعه بر کسی پوشیده نیست. ازاینرو، علما همواره مباحث «علم الاجتماع» را مدّ نظر قرار داده و خواستهاند قوانینی برای سعادت و رفاه جامعه، وضع نمایند. شاید اوّلین دانشمندی که به این فکر افتاد، «ابن سینا»؛ فیلسوف نامی و مایهی افتخار ایران، بلکه دنیا بود. بعد از او «خواجه نصیر الدّین طوسی» و بعد «ابن خلدون» در «مقدمه»اش و سپس «اگوست کانت» فرانسوی، بهطور کامل پی به ارزش و ضرورت این مباحث بردند. امروزه؛ مخصوصاً در زمان حاضر، علم الاجتماع به صورت یک علم و رشتهی دانشگاهی در آمده و دانشمندان و متخصصینی پیدا کرده و در مورد آن کتابهایی نگاشته شده است. هر فردی در اجتماع به اندازهی خود در تحولات جامعه مؤثر است و متقابلاً اجتماع هم بر افراد تأثیر میگذارد. دانشمندان طبیعی میگویند: بدن انسان از سلولهای زنده، شکل گرفته است و هر سلولی به اندازهی خود در بدن، اثرگذار است. لذا کارهای محول شده به خود را انجام میدهد؛ همانگونه بدن انسان نیز متقابلاً بر سلولها مؤثر است. افراد در یک جامعه، تابع قوانین اجتماع هستند؛ فَساد و صلاح آنان فساد و صلاح اجتماع است و بالعکس. انسان در یک مجلس حالت دیگری دارد، در خیابان حالتی دارد و در قهوهخانه حالتی دیگر. افکار او در یک مجلس طوری است و در مجلسی دیگر به گونهای دیگر. اگر راستگو باشد و وارد اجتماعی دروغگو شود، دروغگو میشود؛ صالح، خاین میشود؛ امین، دزد میگردد و درست کردار، کلاهبردار میشود.
پیش خود میگوید: چون همه چنین هستند من هم باید مثل آنها باشم. از بابِ «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»[3] چنین میشود! اگر عملی قبیح باشد، اما زیاد تکرار شود، به مرور در اجتماع، قُبحش معدوم میشود و خود اجتماع مشوق بدی میگردد، تا حدی که خوب، بد و بد، خوب میشود. مرد امین و خوشرفتار که نتوانسته به واسطهی دزدی و کلاهبرداری ثروتی به دست آورَد، از سوی زن و فرزندان و رفقایش مذمت و سرزنش میگردد و نزد او از فلان شخص رشوهخوار و کلاهبردار، تعریف و تمجید میکنند! به ناچار او هم تحت تأثیر افکار و گفتار آنها واقع و خواهی نخواهی به جرگهی آنها وارد میشود! ازاینرو، دین اسلام از حضور مسلمان در مجلس معصیت و رفاقت با فاسق و فاسد نهی نموده است، چرا که رفاقت و مؤانست با افراد معصیت کار و فاسد به مرور آثار مخرّبی روی شخصیت انسان میگذارد، مگر اینکه این رفاقت و همنشینی از باب امر به معروف و دعوت به خیر و خوبی صورت پذیرد. حضرت رسول(ص) فرمود:
روش آدمی بر طبق مذهب و سیرهی دوست صمیمی و رفیق دلبندش خواهد بود.[4]
ببینید اسلام تا کجا را مراعات نموده و حساسیت به خرج میدهد. امام صادق(ع) میفرماید:
شایسته نیست مؤمن در مجلسی بنشیند که در آن گناه میشود و او قادر به تغییر آن نیست.[5]
مسلمان اجازه ندارد با هر کسی رفیق و جَلیس شود و در هر مجلسی بنشیند. لذا اسلام از حضور در مجلس شراب و قمار و فحشا نهی کرده و از رفاقت با کذّاب و فاسق و بخیل و احمق و قاطع رَحِم منع فرموده است، زیرا مسلمان باید غیور باشد. پیامبری که راضی نمیشد دیوار خانهی کفار از دیوار خانهی مسلمانان بلندتر باشد اگر سر از خاک بردارد به ما چه میگوید؟ ما متأسفانه در بسیاری از موارد، عمل به قرآن را ترک کرده و دنبال بیگانگان و دشمنان قرآن میرویم. با اینکه اسلام برای ما همه چیز آورده، دست گدایی به طرف آنها دراز میکنیم. اگر بخواهیم جامعه اصلاح شود و افراد تربیت شوند، همه باید مراقب یکدیگر باشیم و همدیگر را به حق و عدالت دعوت کنیم. برای همین دین اسلام دعوت به حق و امر به معروف[6] را جزء وظایف مسلمانان قرار داده است. اگر مردم به این وظیفهی شرعی عمل میکردند جامعه اصلاح میشد و جلوی تعدیها و بدرفتاریها گرفته میشد. اما چون متأسفانه به این وظیفه عمل نمیشود، وضع به این حالت در آمده که نه زن، حقّ مرد را ادا میکند و نه مرد به حقِّ خود قانع است. نه فرزند، نه پدر، نه کوچک، نه بزرگ، نه شهری، نه روستایی، نه اداری، نه رعیت، نه رئیس، نه مرئوس هیچکدام آنگونه که باید حقشان رعایت شود، نمیشود!
همانطور که میدانیم مقصود امام حسین(ع) در کربلا احیای حق و عدالت بود، چون میدید یزید و بنیامیه حق را پایمال میکنند و اسلام با این شیوهی حکومت به زودی واژگون میشود. جنگ حسین و یزید را باید جنگ حق و باطل دانست.[7] حسین(ع) برای سلطنت قیام نکرد. حسین و یزید هر دو در خلافت نزاع داشتند، با این تفاوت که یزید خلافت را برای شهوترانی و عیاشی و ظلم و تعدی و بادهگساری و قماربازی میخواست، اما امام حسین، برای اجرای حق و عدالت. حسین برای حق، قیام کرد و مردانه جان داد، زیرا حق و حقیقت نزد او ارزش داشت. ازاینرو، حاضر شد خودش و گرامیترین فرزندانش را در این راه بدهد؛ در صورتی که به تصدیق خود معاویه که دشمن اهلبیت بود، امام حسن و امام حسین(ع) سزاوارترین مردم به خلافت بودند.
«حق» در لغت بهمعنای «ثابت» است. حقّ، یَحقّ اَیْ ثبت، یثبت. حق در دو مورد استعمال میشود. اوّل: در فقه بر سلطنت ضعیفه، مقابل ملک و دوم: وظیفهی هر کس به دیگری. وظایف مسلمان بر چهارگونه. است: اوّل وظیفهی هر کس به خداوند متعال؛ دوم: وظیفهی هر کس به خودش؛ سوم: وظیفهی هر کس به دین اسلام و چهارم: وظیفهی هر کس با دیگران. وظیفهی هر کس به خدا، رعایت تقوا و پرهیزکاری است. مسلمان باید خدا را شاهد و ناظر بر اعمالش ببیند و بداند که خداوند این همه نعمت را به او ارزانی داشته که در رأس همهی آنها نعمتِ وجود است و بعد نعمتِ ایمان و هدایت؛ نعمتهایی که انسان هر چه تلاش کند آنها را به شماره آورد، نمیتواند:
و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد.[8]
در عوض، دستورهایی به صلاح آدمی که نفعش نیز عاید خودش میشود، داده است. آیا سزاوار است آدمی از نعمتهای الهی استفاده نماید، ولی مخالف ارادهی او عمل نماید؛ در حالی که میداند خداوند عالم، اعمال او را ضبط میکند و در قیامت از او حساب میکشد؛ یعنی با اینکه باید خود را در مقابل خدا مسئول بداند، از فرمانهای الهی سرپیچی نماید. اما وظیفهی هر کس به خودش این است که بکوشد تا حقیقتاً متدین و با تقوا باشد و از معاصی بپرهیزد و خود را در مَهلکه و عذاب ابدی گرفتار نسازد. همچنین وظیفهی هر کس به دین اسلام این است که آن را محترم بدارد و کاری نکند آبروی اسلام بریزد و مسلمانان در دنیا بد معرفی شوند و دیگران از اسلام زده شوند. امام صادق(ع) فرمود:
پس مایهی زینت ما باشید، نه مایهی آبروریزی ما.[9]
انسان باید بداند که مسلمانان و متدینین صدر اسلام، سبب ترقی دین اسلام بودند. وقتی چند نفر مسلمان وارد مملکت یا شهری میشدند چون رفتارشان نیکو بود، مردم هم به دین آنها مایل میشدند. بر خلاف رفتار امروز ما که اگر کسی هم بخواهد مسلمان شود، وقتی به بازار مسلمانان میآید از اسلام فرار میکند! اما وظیفهی هر کس به دیگری. وقتی اجتماعی تشکیل شد و افراد آن اجتماع خواستند در مملکت یا شهر یا قصبهای زندگی کنند، قهراً با هم تصادم و تزاحم پیدا میکنند، لذا اگر بخواهند زندگیشان به خوشی و آسایش اداره شود باید هر کدام برای دیگری وظیفهای را انجام دهد و خودش را مسئول و موظف بداند که به آن حق که در واقع حقّالنّاس است عمل کند. قرآن کریم و دین اسلام بهطور کامل این حق را مراعات نموده و دستورهایی داده است؛ همانگونه که معنای مدنیت و انسانیت نیز همین است. اگر ملتی به قانون و حق پایبند بودند و به وظیفهی خود عمل نمودند این ملت را میتوان مترقی و مدنی دانست. اما اگر جامعه به زور و قوّهی قهریه، متوسل شد این دیگر مدنیت نخواهد بود، زیرا حیوانات هم به زور متوسل میشوند. گرگها هم وقتی گرسنه میشوند از ترس هم به دور یکدیگر حلقه میزنند و اگر یکی به خواب رفت بقیه او را میدرند! اگر در جامعه، حقّ افراد مراعات نشود و هر کس فقط به فکر خودش باشد، زندگی در آن اجتماع بسیار سخت و ناگوار خواهد بود و این جامعه روی سعادت را به خود نخواهد دید.
اگر فرزند به فکر خود بود و حقّ والدین را مراعات ننمود و یا مرد به فکر آسایش خود بود و حقوق همسرش را مراعات ننمود و یا ثروتمند، تنها به فکر خود بود یا اداری به فکر خود، رعیت به فکر خود، تاجر به فکر خود، زارع به فکر خود، رئیس به فکر خود، مرئوس به فکر خود و خلاصه اینکه هیچ کس حقّ دیگری را مراعات ننمود، وای به حال آن ملت و آن اجتماع، چرا که تا ابد روی سعادت را نخواهد دید. در حالی که بنیاد اسلام بر حق و عدالت بنا شده است و همین امر سبب پیشرفت این دین میباشد، اما جای بسی تأسف است که ملت مسلمان با بینظمی و قانونشکنی عمدتاً خودش را در برابر آموزههای اسلام و دیگران مسئول نمیداند و تا میتواند به هر قیمتی به نفع خود کار میکند، گر چه هر چه بشود و هر کجا خراب شود و هر کس نابود و بیچاره شود!
اسلام یکی از وظایف مسلمانان را دعوت یکدیگر به حق و خیر میداند. لذا هر مسلمانی، حافظ و پاسبان برادر مسلمانش است و باید او را به کارهای نیک، دعوت کند و از کردار بد، باز دارد. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود:
همهی شما سرپرست جامعه و مسئول شهروندان هستید.[10]
همچنین میفرماید:
خداوند مبغوض میدارد مؤمن ضعیف العقیدهی بی دین را! عرض کردند: مؤمن ضعیف العقیده بی دین کیست؟ پیامبر فرمودند: کسی که نهی از منکر نکند.[11]
و نیز فرمود:
هرگاه امتم امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذابهای الهی باشند.[12]
مسلمان حق ندارد در برابر منکرات، چشم خود را ببندد و بگوید به من چه! یا اگر امری را خیر میدانست، به برادر مسلمانش نگوید. در صدر اسلام مسلمانها حق را میگفتند، هر چند به قیمت جانشان تمام شود.
1- چرا دین اسلام از حضور مسلمان در مجلس معصیت و رفاقت با فاسق و فاسد نهی نموده است؟
2- مؤمن ضعیف العقیده بی دین کیست؟
[1]. * برای مطالعهی بحث تفصیلی دربارهی امر به معروف و نهی از منکر به کتاب «واجب فراموش شده» از همین قلم (مؤسسه بوستان کتاب) مراجعه فرمایید.
[2]. آل عمران، آیهی 110.
[3]. مولوی، دوازده هزار مثل فارسی...، ص 472.
[4]. «الْمَرءُ عَلی دینِ خَلیلِه وَ قَرِینِهِ» (کلینی، الکافی، ج2، ص642).
[5]. «لا ینبغی للمؤمن أن یجلس مجلساً یُعصیَ اللهُ فیه و لا یَقدر عَلی تغییره» (همان، ص374).
[6]. این قلم در چهاربخش مستقل به جایگاه، شناخت، شرایط و مراتب امر به معروف و نهی از منکر، پرداخته است. (ر.ک: مهمترین واجب فراموش شده: امر به معروف و نهی از منکر، بوستان کتاب، 1392).
[7]. ر. ک: ابراهیم امینی، همه باید بدانند، فصل سوم (امامت)، امام سوم، ص 92 ـ 95.
[8]. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها» (ابراهیم، آیهی 34).
[9]. «کُونوا لَنا زیْناً، وَ لا تَکُونوا عَلَینا شَیئاً» (حرّ عاملی، وسائلالشّیعه، ج12، ص194).
[10]. «کُلُّکُم راعِ وَ کُلّکُم مَسؤول عَنْ رَعِیّتِه» (مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص39).
[11]. «إِنَّ اللهَ لَیَبغض المُؤْمِنَ الضَّعیفَ الَّذی لا دینَ لَهُ، فَقِیلَ لَهُ: مَنْ مُؤمِنُ الَّذی لا دینَ لَه؟ قالَ: الَّذی لا یَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ» (حرّ عاملی، وسائلالشیعه، ج11، ص397).
[12]. «قال الامام الرضا(ع): کانَ رَسُول اللهِ یَقُول: اذا اُمَّتِی تَواکَلَتِ الاَمرُ بِالْمَعرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ المُنْکَرِ، فَلْیأَذَنُوا بِوِقاعٍ مِنَ اللهِ» (کلینی، الکافی، ج5، ص59).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت