فصل هفتم: اجتماع سالم در پرتو اخلاق | ۲
بدون تردید هیچ مذهبی همانند اسلام پیوند میان فرد و اجتماع را محترم نشمرده و با احکام و قوانین خود حلقههای اجتماعی را محکم نکرده است، البته یک مذهب آسمانی و جاویدان که ضامن پرورش استعدادهای نهفته و تکامل و پیشروی انسان است جز این نمیتواند باشد.
برای درک اهمیت اجتماع از نظر اسلام و توجه خاص اسلام به این موضوع، مطالعهی دستورات زیر کافی است:
1ـ اگر تعجب نکنید، در میان دستورهای اصلی اسلام حتّی یک دستور فردی دیده نمیشود! بهترین دلیل آن وضع فقه اسلامی است که مرکب از «عبادات»، «معاملات» و «سیاسات» است، قسمت دوم و سوم که قسمت اعظم فقه را تشکیل میدهد اجتماعی بودنش نیاز به توضیح ندارد، در قسمت اول هم که اساس آن بر ارتباط خلق با خالق است باز روح اجتماع آشکارا بر آن حکومت میکند.
فرایض روزانه که مهمترین عبادت اسلامی هستند با مفاهیم اجتماعی چنان آمیختهاند که تفکیک این دو از هم کار مشکلی است و هنگامی که بصورت فردی انجام داده میشود، مثل اینکه مفهوم خود را از دست میدهد.
مثلاً: مقدمهی فریضهی نماز که «اذان و اقامه» است چیزی جز یک دعوت و اعلان عمومی برای اجتماع و انجام این فریضه بصورت دسته جمعی نیست، و در صورت انفراد مفهومی جز حفظ یک سنت و ایجاد یک نوع آمادگی روحی برای دخول این فریضه ندارد.
سورهی حمد که آغاز نماز و متضمن مناجات و دعا و ثنای اصلی است همه با صیغهی جمع (نَعْبُدُ ـ نَسْتَعینُ ـ اِهْدِنا) ادا میشود. و سلام پایان نماز نیز با صیغهی جمع میباشد و در صورت انفراد تقریباً مفهوم اصلی خود را از دست میدهد، اینها همه حکایت از این میکند که شالودهی این فریضهی بزرگ بر پایهی اجتماع بنا شده، گذشته از تأکیدات عجیب و کمنظیری که در مورد جماعت، یعنی ادای دسته جمعی این فریضه وارد شده است.
در میان عبادات اسلامی «حج» از نظر انْقِطاعِ اِلی الله (قطع توجه از جهان ماده و تشریفات و تعلقات و امتیازات آن) از همه قویتر است و توجه به حقایق در آن بصورت فوقالعاده تکان دهندهای رعایت شده، ولی عجیب این است که با این حال از نظر «قیافهی اجتماعی» و اثرات آن از همهی عبادات قویتر و ریشهدارتر میباشد.
2ـ اهمیت پیوندهای اجتماعی از نظر اسلام تا آن حدّ است که آن را یکی از آیات پروردگار و نشانههای توحید شمرده است، آنجا که میفرماید:
وَمِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛[1]
و از آیات او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.
3ـ قرآن مجید تصریح میکند که یکی از کارهای اعجازآمیز پیغمبر اکرم(ص) ایجاد الفت هرچه بیشتر میان دلها بوده است، آنجا که میگوید:
هُوَ الَّذِی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَاَ لَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ؛[2]
او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مؤمنان، تقویت کرد و دلهای آنها را با هم الفت داد.
آیهی فوق اشارهی جالبی به این نکته مینماید که مادیات به تنهایی نمیتوانند ایجاد الفت کنند، زیرا آنها خود عامل پراکندگی و تزاحم و تنازعند، به خلاف ایمان و معنویت.
قابل توجه اینکه در این بیان قرآن، تأیید مؤمنان بلافاصله پس از تأیید الهی ذکر شده است و این خود دلیل بر اهمیت فوقالعاده موضوع است.
4ـ قرآن، پراکندگی و نفاق را در ردیف عذابهای آسمانی میداند:
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی اَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ؛[3]
بگو: او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد؛ یا بصورت دستههای پراکنده شما را با هم بیامیزد و طعم جنگ (و اختلاف) را به هریک از شما بوسیلهی دیگری بچشاند.
و در جای دیگر آن را در ردیف آتش سوزان قرار داده که همه چیز را در کام خود فرو میبلعد و خاکستر میکند:
وَکُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَانْقَذَکُمْ مِنْها؛[4]
و شما بر لبِ حفرهای از آتش بودید، (خدا) شما را از آن نجات داد.
5ـ قرآن مجید رابطهی افراد با ایمان را همان «اخوّت و برادری» میداند که نزدیکترین و محترمترین روابط خویشاوندی است که بر اساس احترام مساوی و متقابل بنا شده.
6ـ در دستورهای اسلامی کمتر گناهی به پایهی ایجاد عداوت و تفرقه میان مردم میرسد، همانطور که کمتر کار نیکی به پایهی ایجاد الفت در میان مردم میرسد.
در کتاب «احتجاج» از امام صادق(ع) نقل شده:
اِنَّ مِنْ اَکْبَرِ السِّحْرِ النَّمِیمَةُ یُفَرَّقُ بِها بَیْنَ الْمُتَحابِّیْنَ وَیُجْلَبُ الْعَداوَةُ عَلَی الْمُتَصافِینَ وَیُسْفَکُ بِهَا الدِّماءُ وَیُهْدَمُ بِهَا الدُّورُ وَیُکْشَفُ بِهَا السُّتُورُ، وَالنَّمّامُ اَشَرُّ مَنْ وَطِیءَ الْاَرْضَ بِقَدَمٍ.[5]
مهمترین سِحر (از نظر اثرِ تفرقهافکنی) سخنچینی است که میان دوستان ایجاد تفرقه و جلب عداوت میکند، خونها بواسطهی آن ریخته میشود و خانهها ویران میگردد و اسرار و رازهای مردم فاش خواهد شد؛ سخنچین بدترین کسی است که قدم روی زمین گذارده است.
ضمناً باید توجه داشت که سحر در بعضی احادیث اسلامی با کفر برابر شمرده شده است.
7ـ اسلام حتی اجازه نمیدهد مسلمانان جز در موارد استثنایی از یکدیگر قهر کنند و رشتهی مودت در میان آنها ضعیف گردد و گرمی دوستی به سردی گراید.
در احادیث فراوانی که از پیشوایان اسلام در این زمینه نقل شده در بیش از هفت حدیث این کار با لحن شدیدی تحریم شده و حد مجاز آن را در مورد لزوم سه روز بیان نمودهاند.
پیغمبر(ص) میفرماید:
لا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ اَنْ یَهْجُرَ اَخاهُ فَوْقَ ثَلاثَةِ اَیّامٍ.[6]
برای مسلمان جایز نیست بیش از سه روز با برادر دینی خود قهر کند!
در حدیث دیگر میفرماید:
نُهِیَ عَنِ الْهِجْرانِ، فَمَنْ کانَ لا بُدَّ فاعِلاً فَلا یَهْجُر اَخاهُ اَکْثَرَ مِنْ ثَلاثَةِ اَیّامٍ، فَمَنْ کانَ هاجِراً لِاَخِیهِ اَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ کانَتِ النّارُ اَوْلی بِهِ.[7]
قهر کردن نهی شده است و کسی که به ناچار این کار را انجام میدهد، بیش از سه روز از برادر خود قهر نکند، کسی که بیش از این مقدار قهر نماید آتش برای او سزاوارتر است!
در این احادیث پیشوایان اسلام ادامهی قهر را سبب خروج از حقیقت اسلام، و پیشقدم شدن در آشتی را سبب پیشقدم شدن در دخول بهشت معرفی فرمودهاند.
8ـ در اسلام محبت و دوستی و مواسات و کمک و تعاون از وظایف حتمی هر مسلمان شمرده شده و همه موظف به اجرای این اصول میباشند.
در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم که فرمود:
یَحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الْاِجْتِهادُ فِی التَّواصُلِ، وَالتَّعاوُنُ عَلَی التَّعاطُفِ، وَالْمُواساةُ لِاَهْلِ الْحاجَةِ، وَتَعاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلی بَعْضٍ، حَتّی تَکُونُوا کَما اَمَرَکُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ.[8]
بر مسلمانان لازم است کوشش کنند تا دلهای خود را به یکدیگر نزدیک سازند و از تعاون آمیخته به محبت فروگذار ننمایند، نسبت به نیازمندان مواسات نمایند، و نسبت به یکدیگر ابراز عاطفه کنند تا مصداق گفتار خداوند «مهربانان به یکدیگرند» گردند.
9ـ اسلام مسألهی دوستی و محبت و تعاون اجتماعی و مساوات را تنها بعنوان یک دستور و وظیفه بیان ننموده، بلکه طرحهای جامعی برای به ثمر رسانیدن این دستورات ریخته است.
به این ترتیب که از یک طرف عواملی که موجب تفرقه و نفاق و پراکندگی میشود مانند غیبت، سخنچینی، برتری جویی، سختگیری در گرفتن حق، سوء ظن، صدا زدن افراد با القاب بد، مزاح زیاد و... را ممنوع شمرده؛ و از طرف دیگر عواملی که منجر به تحکیم محبت و مودت و اعتماد متقابل میگردد، مانند «تزاور» (دید و بازدید)، «مصافحه و معانقه»، حسن ظن، ابراز دوستی در پیش روی افراد، دفاع از حیثیت یکدیگر در پشتِ سر، اصلاح ذاتالبین، کوشش در انجام حاجات یکدیگر و امثال آن را ممدوح شمرده است و به این ترتیب اساس یک جامعهی به تمام معنی انسانی را بر اساس عواطف واقعی پیریزی نموده است، و تا آنجا اهمیت این مسأله را پیش برده که از ضروریترین لوازم زندگی شمرده است.
پیغمبر اکرم(ص) میفرماید:
اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَسْکُنُ اِلَی الْمُؤْمِنِ کَما یَسْکُنُ الْقَلْبُ الْظَمآنُ اِلَی الْماءِ الْبارِدِ.[9]
همان آرامش را که تشنگان از یافتن آب پیدا میکنند، افراد با ایمان از همبستگی با یکدیگر مییابند.
ضمناً از این تعبیر بدست میآید که نیاز افراد اجتماع به زندگی دستهجمعی بر اساس یک نیاز طبیعی و فطری است که بدون آن زندگی بشر ممکن نیست.
10ـ قابل توجه اینکه اسلام به هیچ حدی از روابط اجتماعی قانع نیست و همچنان میکوشد که روابط را هرچه محکمتر و نزدیکتر سازد و در این قسمت تا آنجا پیش میرود که میگوید: باید در میان افراد با ایمان آنچنان پیوند ارتباط روحی برقرار گردد که حتی در جسم آنها اثر بگذارد.
پیغمبراکرم(ص) در حدیثی میفرماید:
اَلا وَاِنَّ وُدَّ الْمُؤْمِنِ مِنْ اَعْظَمِ سَبَبِ الْاِیمانِ... اَلا وَاِنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ اِذا تَحابّا فِی اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَتَصافَیا فِی اللهِ کانا کَالْجَسَدِ الْواحِدِ اِذَا اشْتَکی اَحَدُهُما مِنْ جَسَدِهِ مَوْضِعاً وَجَدَ الْآخَرُ اَلَمَ ذلِکَ الْمَوْضِعِ.[10]
توجه داشته باشید که دوستی با مؤمن یکی از بزرگترین اسباب ایمان است... و دو نفر مؤمن که بخاطر خدا با هم دوست میشوند همچون یک پیکر میگردند بطوری که اگر یکی از آنان در موضعی از بدن خود ناراحتی داشت دیگری در همان موضوع احساس درد میکند!
از این حدیث استفاده میشود که ممکن است دوستی و رابطهی دو نفر از افراد با ایمان بقدری محکم و قوی شود که جسد آنها در حکم یک جسد شود، هرگاه یکی از آنها در عضوی از اعضای خود احساس ناراحتی کند عضو مشابه آن در بدن دیگری نیز بدون علت خاصی ناراحت گردد، یعنی پیوند میان روحها چنان شود که عوارض هریک از بدنها را به دیگری منتقل سازد (همانگونه که دربارهی بعضی از یاران پیامبر(ص) نقل شده است).
این موضوع با توجه به دو مقدمه هیچ بعید نیست:
نخست اینکه ارتباط روح با بدن بقدری زیاد است که ناراحتیهای روحی اثر عمیق در جسم میگذارند. روانپزشکان امروز معتقدند بسیاری از بیماریهای جسمی هیچگونه عامل جسمی مشخصی از قبیل ضایعات عضوی یا میکروبها ندارند و صرفاً معلول ناراحتیهای روانی میباشند.
دیگر اینکه امروز ثابت شده که انتقال و مبادله میان دو فکر حتی از فاصلههای دور دست امری امکانپذیر است، به این معنی که ممکن است دو نفر بر اثر توافق خاص روحی یا تمرین بتوانند بدون هیچ وسیلهی فیزیکی، رابطهی فکری باهم پیدا کرده و افکار خود را به مغز یکدیگر بفرستند. این موضوع را «تله پاتی» مینامند.
بنابراین ممکن است از طریق رابطهی فکری، ناراحتیهای یک شخص به دوستش منتقل گردد و سپس آن ناراحتی خاص روی جسم او اثر بگذارد و همان عضو مشابه را ناراحت سازد.
11ـ پیوستن به اجتماعات بزرگ: اسلام دستور میدهد مردم به اجتماعات بزرگتر بپیوندند.
امیر مؤمنان علی(ع) در خطبهای که برای کوبیدن افکار اقلیت تفرقهانداز «خوارج» بیان کرده است میفرماید:
وَ الْزَمُوا السَّوادَ الْاَعْظَمَ فَاِنَّ یَدَ اللهِ مَعَ الْجَماعَةِ وَاِیّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَاِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّیْطانِ کَما اَنَّ الشّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ...
وَاِنَّما حُکِّمَ الْحَکَمانِ لِیُحْیِیا ما اَحْیَا الْقُرْآنُ وَیُمِیتا ما اَماتَ الْقُرْآنُ، وَ اِحْیاؤُهُ الْاِجْتِماعُ عَلَیْهِ وَاِماتَتُهُ الْاِفْتِراقُ عَنْهُ.[11]
همواره همراه بزرگترین جمعیتها (اکثریتهای طرفدار حق) باشید که دست خدا با جمعیت است، و از پراکندگی بپرهیزید که «انسان تنها» بهرهی شیطان است چنانکه گوسفند تک رو طعمهی گرگ!... اگر به آن دو نفر حکمیّت داده شد تنها به این خاطر بود که آنچه را قرآن زنده دانسته زنده سازند و آنچه را محکوم به مرگ نموده نابود کنند، و احیای قرآن این است که دست اتحاد به هم دهند و به آن عمل کنند، و میراندن آن پراکندگی و جدایی از آن است.
مطالعه در زندگی اقوام پیشین نیز نشان میدهد که جوامع کوچکتر همیشه از نظر فرهنگ و مظاهر تمدن انسانی عقبتر بودهاند و فرهنگها و تمدنهای پیشرفته در اجتماعات بزرگ و وسیع ظاهر شده است.
لذا در جملههای بالا نخست دعوت به ملازمت اجتماعات بزرگ شده، سپس اشاره میفرماید که دست خداوند بر سر چنین اجتماعاتی است، و بعکس افراد تکرو طعمهی شیطانند و از تحت حمایت الهی بیرونند، و در تشبیهی که در جملهی بعد فرموده، نشان میدهد که پیروزی بر مشکلات اجتماعی و نجات از چنگال گرگها، تنها در دل اجتماع ممکن است، و به همین دلیل هر اجتماعی فشردهتر و متراکمتر باشد در برابر حوادث نیرومندتر و پیروز خواهد بود.
و بالاخره در جملههای آخر میفرماید زنده کردن قرآن به این است که همه بر گِرد آن جمع و متحد شوند و میراندن آن این است که از آن پراکنده شده هر یک راهی را برای خود در پیش گیرند!
گذشته از آنچه گفته شد، اهتمام اسلام را به اجتماعات بزرگتر از دو موضوع زیر نیز میتوان استفاده نمود:
1ـ از نظر اسلام اهمیت هر نماز جماعت به مقدار تعداد شرکتکنندگان در آن میباشد، و نیز ثواب مساجد، از مسجد بازار و قبیله گرفته تا مسجد جامع شهر و مساجدی که به همهی مسلمانان تعلق دارد و بالاخره مسجدالحرام که بزرگترین مرکز اجتماع اسلامی است متناسب با موقعیت اجتماعی آنها میباشد.
2ـ اسلام در شرایط خاص تشویق فراوانی به تکثیر نسل و ازدیاد جمعیت نموده است. پیغمبر اکرم(ص) میفرماید:
اُطْلُبُوا الْوَلَدَ فَاِنِّی مُکاثِرٌ بِکُمُ الْاُمَمَ غَدًا.[12]
فرزند بخواهید زیرا من در روز رستاخیز به فراوانی جمعیت شما مباهات میکنم.
در اینجا توجه به یک نکته ضرورت دارد و آن اینکه: ممکن است کثرت جمعیت در پارهای از جوامع تولید ناراحتیها و مشکلاتی از نظر کمبود مواد غذایی و مانند آن بکند، ولی این مشکلات موقتی و استثنایی هرگز نمیتواند ارزش ذخایر انسانی را برای یک اجتماع کم کند، این مشکلات ممکن است احیاناً برای ملتی که مثلاً منابع فراوان زیرزمینی یا محصول فراوان کشاورزی یا مانند آن ندارند پیش آید.
1- بهترین دلیل برای این که نشان دهیم در میان دستورهای اصلی اسلام حتّی یک دستور فردی دیده نمیشود، کدام است؟ مختصراً توضیح دهید.
2- آیات 62 و 63 سوره انفال اشارهی جالبی به چه نکتهای مینماید؟
3- از حدیث « اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَسْکُنُ اِلَی الْمُؤْمِنِ کَما یَسْکُنُ الْقَلْبُ الْظَمآنُ اِلَی الْماءِ الْبارِدِ » کدام نکته بدست میآید؟
[1]. سورهی روم (30) آیهی 21.
[2]. سورهی انفال (8) آیهی 62 و 63.
[3]. سورهی انعام (۶) آیهی ۶۵.
[4]. سورهی آل عمران (۳) آیهی ۱۰۳.
[5]. طبرسی، احتجاج 2/82.
[6]. مجلسی، بحارالانوار 75/189.
[7]. حرّ عاملی، وسائل الشیعه 8/586، روایت 8.
[8]. حرّ عاملی، وسائل الشیعه 8/552، روایت 2.
[9]. مجلسی، بحارالانوار 74/280.
[10]. مجلسی، بحارالانوار 74/281.
[11]. نهجالبلاغه، خطبهی 127.
[12]. حرّ عاملی، وسائل الشیعه 14/3، روایت 6.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت