در لحظههای خون رنگ غروب عاشورا که پیکر خونین امام حسین(ع) در میان گودال قتلگاه بیرمق افتاده بود، و خورشید ولایت در خون نشست، حرامیان درنده خوی آل ابی سفیان بسوی خیمههای امام یورش آوردند که ناگاه صدای گریه کودکان بگوش امام رسید، امام بر روی زانوها برخاست و خطاب به آنان فرمود:
قال الامام الحسین(ع): وَیْحَکُمْ یا شیعَۀَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ وَارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَما تَزْعُمُون.
امام حسین(ع) فرمود: (وای بر شما! ای پیروان آل ابوسفیان!! اگر دین ندارید، و شما از قیامت نمیترسید، پس در این دنیا آزادمرد باشید، بجای خود برگردید، اگر خیال میکنید که از قوم عَرَب هستید).
پس شِمر جلو آمد و گفت: ای پسر فاطمه! چه میگوئی؟!. امام فرمود:
أَنَا الَّذی اُقاتِلُکُمْ، وَتُقاتِلُونی، وَالنِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَطُغاتَکُمْ وَجُهّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی مادُمْتُ حَیّاً.
(میگویم این من هستم که با شما میجنگم، و شما هم با من مبارزه میکنید، زنان که گناهی بر آنان نیست، پس متجاوزان و ستمگران و جاهلان خود را، مادام که زندهام از خیمهگاه من باز دارید.)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد دشتی