بخش دوّم: فرضیّهی ضدّ استعماری | ۱
سخن در این بود که جامعه شناسان مادّی سعی دارند برای پیدایش مذهب که یکی از ریشهدارترین و همگانیترین پدیدههای اجتماعی بشر است، فرضیّههای مادّی ارائه دهند، و قابل توجّه این که در پیدا کردن این سرچشمه باهم توافقی ندارند.
در بحثهای گذشته نخستین فرضیّه که «فرضیّهی تخدیر و استعمار» بود مورد بررسی قرار گرفت و نقاط ضعف آن مشخص شد که مذهبهای اصیل نه آلت دست بورژوازی بودهاند و نه هدفشان استعمار، بلکه در مسیری بر خلاف این مسیر حرکت داشتهاند.
اکنون فرضیّهای که درست در مقابل آن قرار دارد یعنی «فرضیّهی ریشه ضدّ استعماری مذهب» را مورد بررسی قرار میدهیم:
در نوشتههای بعضی از کمونیستها و مارکسیستها مانند دکتر آرانی میخوانیم:
یکی از بهترین طرق تمرکز و ایجاد اجتماع متشکّل بوده، از این رو در اوقاتی که وضع اقتصاد و پیشرفت امر تجارت، ایجاد یک مرکزیّت قوی را ایجاب میکرده که طوایف و قبایل کوچک، بلکه کشورها را، به هم مربوط سازد، و زمامداران محلّی یعنی خدایان کوچک را از میان بردارد، این گونه مذاهب ظاهر میشدند: مذهب «عیسویّت» و «اسلام» هر دو از این قبیل بودهاند».[1]
سپس او در مورد مسیحیّت تصریح میکند که از میان یک قوم زیر دست پیدا شد و توانست خدای عیسویّت را ـ از طریق تمرکز حکومت ـ خدای عمومی دنیای متمدّن قدیم سازد، همچنین ظهور توحید اسلامی را از عربستان، مربوط به احساس نیاز وضع تجاری محیط، به تمرکز و وحدت میداند.[2]
به این ترتیب گاهی در برابر آن همه نسبتهای تخدیری که غالب کمونیستها به مذهب میدهند، افرادی را مییابیم که گاه عامل پیدایش مذهب را نیازهای ترقّی خواهانهی ملّتها معرّفی میکنند.
ولی هر دو فرضیه در این جهت مشترکاند که چیزی جز انگیزهی مادّی، آن هم در شکل اقتصادی، برای پیدایش مذهب قائل نیستند.
بحث و بررسی:
در این جا باید به دو مطلب توجه کرد:
1ـ بدون شک در مذاهب راستین مسائل ضدّ استعماری در شکل عقیده، قانون، حکم، اخلاق و آداب، وجود دارد. قیام هر یک از پیامبران در برابر طاغوتها و فراعنهی عصر خویش همانند:
الف) طرفداری نوح(ع) از قشرهای محروم جامعه و مبارزهی او با فئودالهای زمان خود:
«...مَا نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثلَنَا وَ مَا نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الُّذینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا؛ ما تو را جز بشری همانند خود نمیبینیم و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل ساده لوح مشاهده نمیکنیم».[3]
ب) مبارزهی ابراهیم(ع) با نمرود خود خواه و استعمارگر:
«اَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ إِبْراهیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللهُ المُلْکَ؛ آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی [= نمرود] که با ابراهیم دربارهی پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود (و بر اثر کمی ظرفیّت از بادهی غرور سرمست شده بود)».[4]
ج) مبارزهی موسی(ع) با فرعون و تبعیضات نژادیش:
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِنْهُمْ؛ فرعون در زمین برتری جویی کرد و اهل آن را به گروههای مختلفی تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی میکشاند».[5]
«وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَّ بَنِی إِسرائیلَ؛ آیا این منّتی است که تو بر من میگذاری که بنی اسرائیل را بردهی خود ساختهای».[6]
د) مبارزهی پیامبر اسلام(ص) با ثروتمندان استثمارگر مکّه، و سپس حجاز و قیصرها و کسراها و اعتراض و انتقاد شدیدی که طبقهی مرفّه حجاز به خاطر نزدیک شدنش به طبقات محروم و بیبضاعت از آن پیامبر داشتند:
«وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ العَشِیِّ...؛ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند».[7]
ﻫ) هشدار قرآن در مورد تسلیم نشدن در برابر وسوسههای مشرکان:
«وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً؛ و اگر تو را ثابت قدم نمیساختیم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودی) نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی».[8]
و) تعمیم علم و دانش به تمام طبقات:
«طَلَبُ العِلْمِ فَرِیْضَةٌ عَلَی کلِّ مُسْلِمٍ؛ کسب دانش بر هر مسلمانی واجب است»
و «ألَا إنَّ اللهَ یُحِبُّ بُغاهَ العِلْمِ؛ همانا خداوند طالب علم را دوست دارد».
ز) دعوت به جهاد و قرار دادن آن در متن دستورات اسلام:
«وَ جَاهِدُواْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ؛ و در راه خدا جهاد کنید و حقّ جهادش را ادا نمایید».[9]
ح) فراهم ساختن هر گونه «قوّه» با مفهوم گستردهی این کلمه:
«وَ أَعِدُّواْ لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ؛ هر نیرویی در قوّت دارید برای مقابلهی با آنها [= دشمنان] آماده سازید».[10]
و مانند اینها...، روی هم رفته و حتّی جدا گانه میتواند دلیلی برای طرفداران این فرضیّه باشد.
2ـ مسألهی مهم این است که باید «اثر» و «انگیزه» را از هم تفکیک کنیم، همیشه آثار یک پدیده نمیتواند دلیل بر وجود آن بوده باشد، به خصوص اگر روی قسمت خاص و معیّنی از فواید آن انگشت بگذاریم. به عنوان مثال؛ انسان به خاطر حسّ کنجکاوی همواره میخواهد بیشتر بداند و این انگیزه او را به سوی دانشها سوق میدهد، درست است که این دانشها آثار فراوانی در زندگی او از خود بجای میگذارد، ولی گاهی هیچ یک از آنها برای او معلوم نبوده و یا اگر بوده محرّک نبوده است.
و یا این که بسیارند کسانی که فقط به خاطر لذّت جنسی به زندگی زناشویی اقدام میکنند و نه تنها اثر اصلی آن که بقای نسل است انگیزهی آنها در این کار نیست، بلکه گاهی به فرزندانی که نصیب آنها میشود به عنوان «اولاد ناخواسته» نگاه میکنند.
و یا در جنگهای صلیبی، صلیبیّون هرگز به فکر استفاده از علم و تمدّن مسلمین و اقتباس از آن نبودند، بلکه انگیزههای دیگری آنها را به جنگ دعوت کرد، در حالی که سرانجام اثر مهمّی را که گرفتند، همان اقتباس علمی و فرهنگی بود.
بنابراین آن چه طرفداران این فرضیّه میتوانند در این زمینه ادّعا کنند، این است که مذهب اصیل، به خاطر دعوت به سوی توحید و وحدت کلمه، اثر قابل ملاحظهای در تشکیل جامعهی واحد انسانی از نژادهای گوناگون و مناطق جغرافیایی مختلف و در نتیجه تمرکز نیروها و مبارزه با فئودالها داشته است، ولی هیچ دلیلی در دست ندارند که این نتیجهی انگیزهی گرایش به مذهب بوده است، بلکه همان طور که در پایان فرضیّهها و نظریّههای مختلف در زمینهی گرایش به مذهب خواهیم دید، مذهب یک ریشهی فطری و نهادی و یک دلیل منطقی روشن در جهان هستی و در جزء جزء موجودات این عالم و چگونگی ساختمان آنها دارد. این نظام خاصّ است که انسان را ملزم به قبول یک عقل کل، در ماورای جهان طبیعت میکند، زیرا بدون قبول چنین امری، تفسیر نظام موجود امکانپذیر نیست؛ و چون جامعه شناسان مادّی و ماتریالیست حاضر به رها ساختن پایهی اصلی مکتب خود نبودهاند این انگیزهی واقعی را رها کرده و برای یافتن تفسیر مادّی اصرار دارند.
به هر حال، وجود اثر ضدّ استعماری در مذاهب راستین قابل انکار نیست و تاریخِ تلاشها و جهادهای آزادیبخش معاصر در کشور الجزایر و بسیاری دیگر از کشورهای قارّهی آفریقا و حتّی آسیا، گواه آن است؛ ولی این یک «اثر» است نه «انگیزه» و تمام اشتباه طرفداران این فرضیّه در همین قسمت نهفته شده است.
1- جامعه شناسان مادّی برای پیدایش مذهب چه فرضیّههایی ارائه دادهاند؟
2- نقطه اشتراک فرضیههای مطرح شده توسط جامعهشناسان مادی، چیست؟
3- چرا انسان ملزم به قبول یک عقل کل، در ماورای جهان طبیعت است؟
[1]. نشریّهی «عرفان و اصول مادّی».
[2]. نشریهی عرفان و اصول مادی.
[3]. سورهی هود، آیهی 27.
[4]. سورهی بقره، آیهی 258.
[5]. سورهی قصص، آیهی 4.
[6]. سورهی شعراء، آیهی 22.
[7]. سورهی کهف، آیهی 28.
[8]. سورهی اسراء، آیهی 74.
[9]. سورهی حج، آیهی 78.
[10]. سورهی انفال، آیهی 60.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت