روزی امام حسین(ع) با جمعی از دوستان، وارد باغ خود در مدینه شد که غلام آن حضرت به نام «صافی» نگهبان باغ بود. ورود امام به درون باغ بگونهای بود که «صافی» متوجّه نشد و مشغول غذا خوردن بود، امّا روش غذا خوردن او امام را به خود مشغول داشت. زیرا هر قرص نانی که بر میداشت نصف آن را بسوی سگی که در پیش روی او نشسته بود میانداخت.
وقتی از غذا خوردن فارغ شد، ما را دید و با خوشحالی فراوان سلام کرد و پوزش طلبید.
امام حسین(ع) پرسید: چرا در غذا خوردن هر قرص نانی که بر میداشتی نصف آن را بسوی سگ باغ میانداختی؟ صافی پاسخ داد: من غلام شما و نگهبان این باغ میباشم و این سگ نیز نگهبان باغ است، وقتی سفره انداختم در مقابل من نشست و به من نگاه میکرد. من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از این رو هر قرص نان را مساوی تقسیم کردم، نیمی خود و نیم دیگر را به سگ میدادم. وقتی امام حسین(ع) پاسخ غلام خود را شنید، گریه کرد و فرمود:
قال الامام الحسین(ع): إِنْ كانَ كَذلِكَ فَأَنْتَ عَتیقٌ للهِ تَعالی وَوَهَبْتُ لَكَ اَلْفَی دینارٍ.
امام حسین(ع) فرمود: (اگر چنین است تو را در راه خدا آزاد كردم و دو هزار دینار نیز به تو بخشیدم).
غلام گفت: اگر مرا آزاد كنی من دست از تو برنمیدارم و باغبان تو در این باغ باقی خواهم ماند. وقتی امام وفاداری او را دید، همهی باغ را به او بخشید و فرمود:
إِنَّ الْكَریمَ ینْبَغی لَهُ أَنْ یصَدِّقَ قَوْلَهُ بِالْفِعْلِ، أَوَ ما قُلْتُ لَكَ إجْعَلْنی فی حِلٍّ فَقَدْ دَخَلْتُ بُسْتانَكَ بِغَیرِ إِذْنِكَ، فَصَدَّقْتُ قَوْلی وَ وَهَبْتُ الْبُسْتانَ وَ ما فیهِ لَكَ، فَاجْعَلْ اَصْحابی الَّذینِ جاؤوا مَعی أَضْیافاً وَ أَكْرِمْهُمْ مِنْ أَجْلی اَكْرَمَكَ اللهُ تَعالی یوْمَ الْقِیامَةِ وَ بارَكَ لَكَ فی حُسْنِ خُلْقِكَ وَ أَدَبِكَ.
(انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تأیید كند، مگر به شما نگفتم كه من را حلال كن زیرا بدون اجازهی شما وارد باغ شدم، پس گفتارم را با عمل تصدیق كردم كه این باغ را با آنچه در آن است به تو بخشیدم، پس دوستان مرا میهمانان من به حساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قیامت كرامت ببخشد، و این اخلاق نیكو و ادب تو را مبارك گرداند).[۱]
[۱]. مجالس السنیة ج1 ص26 مجلس 12، مستدرک الوسائل ج7 ص192 حدیث 8006، مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی ج4 ص75، بحارالانوار ج44 ص194 حدیث4.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد دشتی