کد مطلب: ۶۶۵۸
تعداد بازدید: ۳۹۵
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۲۱
تولی و تبری | ۶۶
مساله «تصویب»؛ (به این معنا که آنچه که در آن " نص" نباشد فقها حق دارند قانون گذاری کنند و آراء مختلف آنها همه حکم الله واقعی است حتی اگر ضدّ یکدیگر در یک مساله ای حکم داده باشند) سبب شد که آرا و عقاید گوناگون و بسیار مختلف و متضاد در جامعه اسلامى و در میان فقها به سرعت رشد کند و شکل وحشتناکى به خود بگیرد و سبب تزلزل توده مردم در مسائل دینى گردد و زبان دشمنان را نسبت به مسلمین و احکام اسلامى بگشاید.

مذاهب چهارگانه اهل سنت


در درس قبل با توجه به متن زیارت جامعه کبیره، به معرفی کسانی که برائت از آنها لازم است پرداختیم؛ در این درس در ادامه مباحث قبل به بررسی و معرفی گروه های دیگری که برائت از آنان لازم است می پردازیم.
« آمَنْتُ بِكُمْ وَتَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِما تَوَلَّيْتُ بِهِ اوَّلَكُمْ، وَبَرِئْتُ الَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ اعْدائِكُمْ، ... وَالْمُنْحَرِفينَ عَنْكُمْ، وَمِنْ كُلِّ وَليجَةٍ دُونَكُمْ، وَكُلِّ مُطاعٍ سِواكُمْ، وَمِنَ الأَئِمَّةِ الَّذينَ يَدْعُونَ الَى النّارِ[1]»

به شما ايمان دارم و آخرين فرد شما را دوست دارم به همان دليل كه اولين شخص شما را دوست دارم و بيزارى جويم به پيشگاه خداى عز و جل از دشمنانتان،... منحرف شدگان از راه شما و از هر همدم و وسيله‏ اى غير از شما و هر فرمانروايى جز شما و از پيشوايانى كه مردم را به دوزخ مى ‏خوانند.
«وَ الْمُنْحَرِفينَ عَنْكُمْ»؛ و از منحرف شدگان از طريقه شما بيزارى مى ‏جويم.
 انحراف از ائمه عليهم السلام يعنى اعراض قلبى يا عملى از آنان و فاصله گرفتن از راه و اعتقاد آنان، اگرچه به میزان سر سوزنی باشد. در صورتی که کسی حتی به این میزان از مسیر اهل بیت علیهم السلام منحرف شود باید از آن دوری کرد و بیزاری جست.
«وَ مِنْ كُلِّ وَليجَةٍ دُونَكُمْ»؛ و از هر همدم و وسيله‏ اى غير از شما بيزارى مى ‏جويم.


وليجه يعنى چه؟


واژه وليجة از ولوج است. راغب در مفردات در معنای ولیجه می گوید:

«الوليجة: كلّ ما يتّخذه الإنسان معتمداً عليه وليس من أهله[2]» وليجه: هر چه انسان به نااهل و غيراهل اعتماد كند و او اهل حق نباشد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان در معنای ولیجه می نویسد: «وليجة ...» در اصل كسى را گويند كه داخل در گروه و قومى شود و از آنها نباشد، مانند لفظ «بطانة» و وليجه انسان كسى است كه محرم اسرار و راز او باشد و مفرد و جمع آن در لفظ يكسان است، و هر چه كه در چيز ديگرى در آيد و از آن چيز نباشد آن را وليجه گويند[3]. اين قسمت از زیارت جامعه اشاره دارد به آيه شریفه:

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً[4]»

آيا گمان كرديد كه به حال خود رها مى ‏شويد، در حالى كه خدا هنوز كسانى را كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنان را رازدار خويش انتخاب نكردند، مشخص ننموده است. امام باقر عليه السلام در مورد مومنان می فرماید:

«يعني بالمؤمنين: الأئمة، لم يتّخذوا الولائج من دونهم[5]»، منظور از مؤمنان، ائمه هستند كه جز او، پشت و پناهى نگرفته ‏اند. تقدیر الهی بر این است که تمام خلائق امتحان شوند و آن‏ هايى كه جز خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و مؤمنان را براى خود پناهگاه اختيار نكرده ‏اند، شناسايى شوند. با توجه به آنچه که بیان شد، ائمه اطهار عليهم السلام ميزان امتحان هستند؛ و نبايد به غير از ائمه،  بعد از خدا و رسول خدا صلی الله و علیه و آله، در هيچ امرى رجوع کرد و ولايت هيچ كس، جز آن‏ ها مورد قبول خداوند نمی باشد.
«وَ كُلِّ مُطاعٍ سِواكُمْ» و از هر فرمانروايى جز شما بيزارى مى ‏جويم.
اطاعت مطلق به خدا، رسول و ائمه اطهار عليهم السلام اختصاص دارد. غير از آن‏ ها كسى به طور مطلق واجب الاطاعة نيست. خداوند مى ‏فرمايد:

«أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[6]»، از خدا اطاعت كنيد! و اطاعت كنيد از پيامبر و اولو الامر (اوصياى پيامبر). در حديثى رسول خدا صلى اللَّه و عليه و آله مى ‏فرمايد:

«مَنْ أَطَاعَنِي‌ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‌ وَ مَنْ أَطَاعَ عَلِيّاً فَقَدْ أَطَاعَنِي»، كسى از من اطاعت كند در واقع از خدا اطاعت كرده است و كسى كه از على علیه السلام اطاعت كند، در واقع از من اطاعت كرده است.[7] رسول خدا صلی الله علیه و آله چنين كلامى را درباره احدى جز امير المؤمنین عليه السلام نفرموده ‏اند.


پيشوايان به سوى آتش‏


«وَ مِنَ الأَئِمَّةِ الَّذينَ يَدْعُونَ الَى النّارِ» و از پيشوايانى كه مردم را به سوى دوزخ مى ‏خوانند، بيزارى مى ‏جويم.
اين فراز از زیارت جامعه اشاره دارد به آيه شریفه: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[8]»، و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دعوت مى‏ كنند. از طرفی خداى سبحان در قرآن مجيد در آيه ديگرى مى ‏فرمايد:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ[9]»، روزى را (به ياد آوريد) كه هر گروهى را با پيشوايشان مى ‏خوانيم. با توجه به اين آيات معلوم مى ‏شود كه هر كسى بايد امام داشته باشد. از اين روست كه امير المؤمنین عليه السلام مى ‏فرمايد:

«ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به ...»، هان كه به راستى براى هر مأمومى، امامى بايد كه به او اقتدا كند ...[10].
امام نيز از دو حالت خارج نیست يا امام عدل است، يعنى امام منصوب از طرف خداست كه عاقبتِ اقتدا به او، نجات در آخرت و ورود به بهشت است. و يا امام جور و ظالم، يعنى امام غير منصوب از طرف خداست كه عاقبت اقتدا به او جهنم است و عذاب اليم. به همین جهت است، كه امام باقر عليه السلام مى ‏فرمايد: « الأئمّه في كتاب اللَّه عز و جل إمامان: امام عدل و امام جور.

قال اللَّه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» لا بأمر الناس، يقدّمون أمر اللَّه قبل أمرهم و حكم اللَّه قبل حكمهم، قال: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» يقدّمون أمرهم قبل أمر اللَّه و حكمهم قبل حكم اللَّه، و يأخذون بأهوائهم خلاف ما في كتاب اللَّه[11]»

امامان و پيشوايان در قرآن دو گروهند: (گروه نخست) كسانى هستند كه خداى تعالى در قرآن درباره آنان مى ‏فرمايد: «آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما (مردم را) هدايت مى ‏كردند». آنان به امر مردم هدايت نمى ‏كنند؛ بلكه امر خدا را بر امر مردم مقدم داشته و حكم خدا را پيش از حكم مردم مى ‏دانند. (و گروه دوم كسانى هستند كه) خداى تعالى درباره آنان مى ‏فرمايد: «آن‏ ها را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش فرا مى‏ خوانند». اينان خواست مردم را بر خواست خدا مقدم داشته و حكم مردم را پيش از حكم خدا مى ‏دانند و بر طبق هوا و هوس خود؛ بر خلاف آن چه در قرآن آمده است، رفتار مى ‏كنند.
چنانچه سابقا بیان کردیم كه دو مسیر بیش روی انسان است: مسیر امامت و هدایت و دیگری غیر از این مسیر می باشد. علاوه بر آن چه گفته شد این نکته نباید فراموش شود که عوامل گمراهی مردم فقط حكمرانان نیستند بلکه هر كسى در هر بُعدى بنيان ‏گذار جور و مؤسس باطل باشد، «امامٌ يدعو الى النار» خواهد بود. از اين ‏رو صاحبان مكاتب فقهى در اسلام كه در مقابل مكتب حضرت رسول و اهل بيت عليهم السلام، مکتب فقهى ساختند و مردم از آن‏ ها تقليد كردند، از ائمه ضلال و «دعاة إلى النار» محسوب مى ‏شوند. از اين رو رواياتى صريح وارد شده كه ائمه عليهم السلام آن‏ها را لعن مى ‏كردند. امام موسى بن جعفر عليهما السلام به سند صحيح فرموده ‏اند:

«لعن اللَّه أباحنيفة»، خدا ابوحنيفه را لعنت كند. آن‏ گاه سبب لعن را اين ‏گونه مى ‏فرمايند:

«كان يقول: قال علي و قلت»، همواره مى‏ گفت: على اين‏ گونه گفت و من چنين مى‏گويم[12]. برای نمونه می توانیم به مذاهب فقهی که در مقابل مذهب و مکتب اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت به چهار مذهب فقهی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی اشاره کرد، که هر کدام از مسلمانان سنی در مسائل فقهی پیرو یکی از این مذاهب هستند. مذهب حنفی پیروان ابوحنیفه، مذهب مالکی پیروان مالک بن انس، شافعی پیروان محمد بن ادریس شافعی و حنبلی پیروان احمد بن حنبل هستند. این مذاهب در قرن دوم و سوم هجری به وجود آمدند.


علت منحصر شدن «فقه» اهل سنت در چهار مذهب


مساله «تصویب»؛ (به این معنا که آنچه که در آن " نص" نباشد فقها حق دارند قانون گذاری کنند و آراء مختلف آنها همه حکم الله واقعی است حتی اگر ضدّ یکدیگر در یک مساله ای حکم داده باشند) سبب شد که آرا و عقاید گوناگون و بسیار مختلف و متضاد در جامعه اسلامى و در میان فقها به سرعت رشد کند و شکل وحشتناکى به خود بگیرد و سبب تزلزل توده مردم در مسائل دینى گردد و زبان دشمنان را نسبت به مسلمین و احکام اسلامى بگشاید.
این جا بود که گروهى از دانشمندان اهل سنت دست به کار شدند و براى پایان دادن به این وضع اسف انگیز دست به کار زشت دیگرى زدند و آن بستن باب اجتهاد بود. گفتند تا همین جا کافى است و دیگر کسى حقّ اجتهاد کردن ندارد! و چون مردم به فرقه هاى مختلفى در احکام شرعى تقسیم شده بودند و هر گروهى پیرو دانشمندى بود، چهار تن از این فقها را که پیروان بیشترى داشتند (ابوحنیفه، مالک، محمد بن ادریس شافعى و احمد حنبل) را برگزیدند و همه مردم را ملزم کردند که از یکى از این چهار نفر پیروى کنند و خطّ بطلان بر بقیّه آرا و عقاید کشیدند تا جلوى پراکندگى و انشعاب بیشتر گرفته شود؛ در حالى که هیچ دلیلى در کتاب و سنّت نسبت به این چهار پیشوا وجود نداشت و آنها هیچ امتیازى بر دیگران نداشتند جز این که پیروان بیشترى داشتند.
انحصار مذاهب در چهار مذهب، تاریخچه دردناک و عبرت انگیزى دارد و نشان مى دهد که این بدعت بى سابقه در اسلام، که استقلال فقهاى اسلام را سلب کرد، طىّ چه حوادثى واقع شد. بنا به نوشته «مقریزى» در کتاب «الخطط المقریزیه» و همچنین نوشته «ابن فوطى» و نوشته دیگران، هیچ ضابطه مشخصى براى انتخاب مذاهب چهارگانه نبود جز این که از یک سو کثرت مذاهب فقهى، زمامداران مناطق مختلف کشورهاى اسلامى را به وحشت انداخت و موجب هرج و مرج فراوان شد؛ و از سوى دیگر این مذاهب چهارگانه به علل سیاسى و اجتماعى در تمام جهان اسلام انتشار یافته بودند؛ به همین دلیل حذف آنها ممکن نبود؛ همان گونه که شیوع مذاهب دیگر نیز موجب مشکلات فراوانى مى شد.
لذا فقها و حکّام اهل سنت دست به دست هم دادند که با هرکس که سخنى از غیر این چهار مذهب بگوید به شدّت مقابله کنند؛ و عجب این که این مسأله در قرن هفتم اتّفاق افتاد. در مصر در سال 665 و در بغداد در سال 631، شروع شد به طورى که در سال 645 مدرّسان مدرسه معروف «مستنصریّه» تصمیم گرفتند که غیر از این چهار مذهب را نپذیرند و آنچه غیر از آن است تحریم کنند. بدین ترتیب هفت قرن بعد از ظهور اسلام و گرم بودن بازار اجتهاد و آزادى فقها، درهاى اجتهاد بسته شد و همه فقها به صورت مقلّدانى براى این چهار فقیه درآمدند؛ و استقلال فقهى خویش را از دست دادند. و این نبود مگر به خاطر انحرافى که در همان قرن اوّل واقع شد. عترت و اهل بیت که یکى از دو ثقل عظیم بودند کنار گذاشته شدند و باب قیاس و استحسان و اجتهاد به رأى، گشوده شد و آن همه آراى ضدّ و نقیض و پر از هرج و مرج ظاهر گشت و همه به عنوان حکم الله تلقّى شد و حتّى با نهایت تأسّف، مکتب اهل بیت در ردیف یکى از مذاهب چهارگانه نیز قرار نگرفت[13].


خود آزمایی


1-    منظور از ولیجه چیست؟
2-    این عبارت را توضیح دهید: « وَمِنَ الأَئِمَّةِ الَّذينَ يَدْعُونَ الَى النّارِ»؟

پی نوشت ها


[1] بحار الانوار ج99 ص153
[2] مفردات فی غریب القرآن ص883
[3] ترجمه مجمع البیان ج11 ص36
[4] سوره توبه آیه 16
[5] اصول کافی ج1 ص451
[6] سوره نساء آیه 59
[7] الإحتجاج (الطبرسي) ج 1 ص 273.
[8] سوره قصص آیه 41
[9] سوره اسراء آیه 71
[10] نهج البلاغه نامه 45 (نامه به عثمان بن حنیف انصاری).
[11] کافی ج1 ص 216
[12] کافی ج 1 ص 56
[13] سایت آیین رحمت ( وابسته به دفتر آیت الله مکارم شیرازی) 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مجید رضایی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: