کد مطلب: ۶۶۶۴
تعداد بازدید: ۲۹۸
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۴
همه باید بدانند | ۹
حضرت علی(ع)، روزی زنی را دید که مشک آبی به دوش گرفته به خانه می‌برد. فرمود: مشک را به من بده تا برایت بیاورم، مشک را گرفت و در بین راه از آن زن احوال‌پرسی نمود؛ عرض کرد: علی بن ابی‌طالب شوهرم را به یکی از سرحدات کشور فرستاده کشته شد. چند کودک یتیم از او باقی مانده است، خوراک و پوشاک ندارند، من ناچارم برای تهیه‌ی روزی آنان خدمتکاری کنم؛ حضرت علی(ع) مشک آب را به منزل بیوه‌ زن رسانید و به خانه برگشت، و شب را به حال اضطراب و ناراحتی به سر برد.

فصل سوّم: امامت | ۲


امام اوّل


رسول خدا(ص)، از آغاز بعثت تا هنگام وفات، چندین مرتبه علی بن ابی‌طالب(ع) را به عنوان جانشین و امام مسلمین معرفی نمود. در سال آخر عمرش برای انجام مراسم حج، به مکه مشرف شد. در مراجعت از سفر، هنگامی که به (غدیر خم) رسید، از جانب خدا آیه نازل شد که: «اى پيامبر! بايد هم‏اكنون، به دستورى كه برايت فرستاده‏ايم عمل كنى. والاّ رسالت خويش را انجام نداده‏اى، خدا ترا از شر دشمنان حفظ خواهد نمود».[1]
پیغمبر اکرم، در همان‌جا توقف نمود و دستور داد تمام مسلمانان توقف کنند. بیش از هفتاد هزار نفر، گرد آن حضرت اجتماع کردند؛ دستور داد منبری تهیه نمودند؛ بالای منبر رفت و علی بن ابی‌طالب(ع) را بر دست خویش بالا برد، تا مردم او را ببینند. خطبه‌ای خواند، سپس فرمود: هرکس من صاحب اختیار و سرپرست او هستم، علی نیز اختیاردار و سرپرست او می‌باشد؛ خدایا هر کس با علی دوستی کند، دوستش باش و با دشمن او دشمنی کن.
عمر، نخستین کسی بود که با علی بیعت کرد و گفت: یا علی! مبارک باشد، تو صاحب اختیار و سرپرست من و سایر مؤمنین شدی. بعد از عمر، سایر مسلمانان نیز با علی بیعت نمودند. و بدین وسیله در هوای گرم و آفتاب سوزان حجاز، آن امر مهم انجام گرفت و علی رسماً به خلافت و امامت منصوب گشت.[2]
این واقعه‌ی مهم، در روز هیجدهم ماه ذی‌حجه سال دهم هجری واقع شد، به همین جهت ما شیعیان، آن روز را عید می‌گیریم و برای یادبود آن روز تاریخی، همه ساله مجالس جشن برپا می‌سازیم.
حضرت علی(ع) روز سیزدهم ماه رجب، 23 سال قبل از هجرت، در مکه به دنیا آمد. نام پدرش ابوطالب و نام مادرش فاطمه بود.
او از کودکی، تحت تربیت رسول خدا قرار داشت و نخستین کسی بود که به پیامبر ایمان آورد.
حضرت رسول(ص)، دختر عزیزش فاطمه(س) را، به عقد او درآورد و داماد آن حضرت شد.
کمالات و خدمات آن حضرت، به قدری زیاد است که نمی‌توان آن‌ها را شرح داد. در شجاعت و مردانگی نظیر نداشت؛ در جنگ‌ها شرکت می‌نمود و همیشه پیشقدم بود و از هیچ کس باک نداشت؛ برای یاری اسلام و ترویج خداپرستی جهاد می‌کرد؛ در پیش‌آمدهای سخت و حوادث سهمگین از فداکاری و جانبازی دریغ نداشت؛ در عبادت و پرهیزکاری یگانه بود؛ در علم و دانش بی‌مانند و گنجینه‌ی علوم نبوت بود؛ تا می‌توانست، با ظلم و بیدادگری مبارزه می‌کرد و از مظلومان دفاع می‌نمود، به بی‌نوایان و درماندگان کمک و احسان می‌کرد. حضرت علی، کشاورزی را دوست می‌داشت و به درختکاری و آباد کردن زمین‌های بایر و احداث قنوات می‌پرداخت.
هنگامی که رسول خدا(ص)، از دنیا رحلت نمود، گروهی از منافقان تصمیم گرفتند، علی(ع) را از خلافت کنار بزنند. کمالات و فضایل ذاتی آن حضرت را نادیده گرفتند و با آن همه سفارشات و دستورات پیغمبر، اعتنا نکردند، و علی را از خلافت و جانشینی رسول خدا کنار زدند. بهانه کردند که علی جوان است و به درد خلافت نمی‌خورد، در جنگ‌ها گروه زیادی را کشته و بدین جهت مردم از وی کینه دارند و زیر بار خلافتش نمی‌روند.
در زمان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان که 25 سال طول کشید، حضرت علی(ع) گوشه‌نشین بود و با تعلیم و تربیت افراد لایق می‌پرداخت. بعد از کشته شدن عثمان، مردم به آن حضرت بیعت کردند و در حدود چهار سال و نه ماه بر مسلمانان حکومت کرد.
حضرت علی(ع)، 63 سال در این جهان زندگی کرد. در شب نوزدهم ماه رمضان، سال چهلم هجری در مسجد کوفه به دست ابن ملجم ضربت خورد و در شب بیست و یکم همان ماه وفات نمود و در نجف اشرف مدفون گشت.


داستانی از علی(ع)


مأمور بیت‌المال علی(ع) می‌گوید: گلوبندی از مروارید در بیت‌المال موجود بود. روزی یکی از دختران امیرالمؤمنین نزد من آمده و گلوبند را عاریه کرد و گفت: ایام عید اضحی را برگزار می‌کنم و بعد از سه روز، آن را برمی‌گردانم و اگر تلف شد غرامتش را می‌پردازم.
امیرالمؤمنین(ع)، گلوبند را در گردن دخترش دید و شناخت و به من فرمود: چرا به اموال عمومی ملت خیانت کردی؟ من جریان را شرح داده و گفتم: دخترت ضامن شد که تلف نشود، و خود من نیز ضامن آن هستم؛ فرمود: هم اکنون آن را از دخترم بگیر؛ اگر بعد از این چنین کاری انجام دهی، تو را کیفر می‌دهم؛ دخترش گفت: پدر جان آیا من این مقدار حق ندارم که گلوبند را سه روزه عاریه کنم و ایام عید را برگزار نمایم؟!
علی(ع) پاسخ داد: ای دختر علی، از حق تجاوز مکن! مگر تمام زنان مهاجر چنین گلوبندی دارند که در ایام عید بدان زینت کنند؟[3]


داستان دیگر


حضرت علی(ع)، روزی زنی را دید که مشک آبی به دوش گرفته به خانه می‌برد. فرمود: مشک را به من بده تا برایت بیاورم، مشک را گرفت و در بین راه از آن زن احوال‌پرسی نمود؛ عرض کرد: علی بن ابی‌طالب شوهرم را به یکی از سرحدات کشور فرستاده کشته شد. چند کودک یتیم از او باقی مانده است، خوراک و پوشاک ندارند، من ناچارم برای تهیه‌ی روزی آنان خدمتکاری کنم؛ حضرت علی(ع) مشک آب را به منزل بیوه‌ زن رسانید و به خانه برگشت، و شب را به حال اضطراب و ناراحتی به سر برد.
بامداد زنبیلی پر از غذا به دوش گرفت. و به خانه‌ی بیوه ‌زن رفت و فرمود، در را باز کن غذا برای اطفال آورده‌ام، زن گفت: خدا از تو راضی شود و بین من و علی حکم کند. حضرت علی داخل خانه شد و به مادر بچه‌ها فرمود: یا تو خمیر کن نان بپز و من اطفال را آرام کنم یا من نان تهیه می‌کنم تو بچه‌داری کن. بیوه زن گفت: من به نان پختن آشناترم شما از بچه‌ها نگهداری کنید.
حضرت علی(ع)، کودکان یتیم را سرگرم نمود و گوشت‌ها را نیز پخت؛ وقتی نان و غذا آماده شد، علی با دست مبارکش نان و خرما و گوشت، در دهان کودکان یتیم می‌گذاشت و می‌فرمود: نور دیده‌هایم بخورید و از علی راضی شوید. زنی از همسایگان، آن حضرت را شناخت و به بیوه ‌زن گفت: این شخص امیرالمؤمنین است، زن، خدمت علی آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین من از شما شرمنده‌ام. علی(ع) فرمود: بلکه من از شما شرمنده‌ام که تاکنون از احوال شما بی‌اطلاع مانده‌ام.[4]


امام دوم


حضرت علی(ع) به دستور خدا، فرزندش امام حسن(ع) را به امامت برگزید.[5]
امام حسن(ع) در پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجری، در مدینه به دنیا آمد. پدرش علی و مادرش فاطمه دختر رسول خدا بود. حضرت رسول(ص)، حسن و حسین را خیلی دوست می‌داشت و درباره‌ی آنان می‌فرمود: حسن و حسین بهترین جوانان اهل بهشتند.[6]
امام حسن(ع)، بعد از پدر بزرگوارش به خلافت و حکومت رسید، لیکن با مخالفت‌های شدید معاویه، که در شام حکومت می‌کرد روبه‌رو شد. کار به جنگ کشید و سپاه معاویه با سپاه امام حسن در مقابل هم قرار گرفتند، وقتی امام حسن اوضاع عمومی سپاهیانش را بررسی کرد و خیانت بسیاری از سران آنان را مشاهده نمود، از جنگ منصرف شد و ناچار شد با معاویه صلح کند.
علت اساسی صلح امام حسن(ع) دو جهت بود:
اولاً: گرچه عده‌ی سپاهیانش زیاد بود، اما متفرق و غیر منظم بودند و در بین آنان افراد زیادی وجود داشت که باطناً منافق و طرفدار معاویه بودند؛ حتی به معاویه قول داده بودند که امام حسن را دستگیر کنند و تحویل او بدهند. امام حسن(ع) دید اگر با آن سپاه در هم و بر هم و منافق، شروع به جنگ نماید، شکست، حتمی است؛ علاوه بر این به واسطه‌ی جنگ‌های شدید داخلی و خونریزی و کشمکش‌های پی‌درپی، گروه زیادی از طرفداران علی کشته می‌شوند و نیروی مسلمین تضعیف می‌گردد.
ثانیاً: معاویه با ظاهرسازی و حقه‌بازی، مردم را فریب می‌داد و خودش را طرفدار دین و مدافع مظلومان جلوه می‌داد و می‌گفت: من جز ترویج اسلام و به کار بستن احکام قرآن هدفی ندارم؛ اما امام حسن(ع) می‌دانست: معاویه دروغ می‌گوید و جز ادامه‌ی ریاست هدفی ندارد، ولی مگر می‌شد این مطلب را به آسانی به مردم فهمانید؟!
بدین جهات و جهات دیگر، امام حسن(ع) تصمیم به صلح گرفت، تا شخصیت پلید معاویه و نقشه‌های شوم وی را به مردم معرفی کند تا ملت، معاویه و دستگاه بنی‌امیه را به خوبی بشناسند تا زمینه‌ای برای یک انقلابِ اساسی فراهم گردد.
امام حسن(ع) برای حفظ اساس اسلام، با معاویه صلح کرد و در ضمن قرارداد شرایطی را ذکر کرد، ولی معاویه به هیچ یک از آن‌ها عمل نکرد.
امام حسن(ع)، مدت 47 سال، در این جهان زندگی کرد، عاقبت به تحریک معاویه به دست همسرش (جعده) مسموم شد. و در روز بیست و هفتم ماه صفر، سال پنجاه هجری، وفات نمود و در قبرستان بقیع مدفون گشت.


داستانی از امام حسن(ع)


مردی از شامیان، امام حسن را در راه دید و شروع کرد به دشنام دادن و بد گفتن هنگامی که ساکت شد، امام حسن متوجه او شده و سلام کرد و تبسم نمود، و فرمود، گمان می‌کنم غریب باشی و امر بر تو مشتبه باشد. اگر پوزش بطلبی از تو راضی می‌شوم؛ اگر چیزی بخواهی می‌دهم؛ اگر طلب راهنمایی کنی، تو را راهنمایی می‌کنم؛ اگر گرسنه باشی، سیرت می‌کنم؛ اگر برهنه باشی، لباست می‌دهم؛ اگر فقیر باشی، بی‌نیازت می‌کنم؛ اگر رانده شده‌ای، پناهت می‌دهم؛ اگر حاجتی داری حاجتت را برمی‌آورم. ما خانه‌ی وسیع و مال فراوان داریم، اگر به منزل ما وارد شوی و مهمانمان باشی، برایت بهتر است.
چون مرد شامی، این سخنان را از آن حضرت شنید، گریست و گفت: شهادت می‌دهم که تو خلیفه‌ی خدا و امام هستی. خدا بهتر می‌داند رسالت و خلافت را در کجا قرار دهد؛ یابن رسول الله قبل از آن که شما را ملاقات کنم تو و پدرت بدترین و دشمن‌ترین مردم نزد من بودید؛ ولی اکنون شما را بهترین خلق خدا می‌دانم، آن‌گاه به منزل آن حضرت وارد شد و تا در مدینه بود، مهمان آن حضرت بود.[7]


خودآزمایی


1- نخستین کسی که با علی(ع) بیعت کرد کیست؟
2- چرا امام حسن(ع) تصمیم به صلح گرفت؟

 

پی نوشت ها


[1]. مائده (5)، آيه‌ی 67.
[2]. البداية و النهاية، ج 5، ص 208. گروهى از اصحاب رسول خدا، داستان غدير خم را روايت كرده‏اند و اين روايت متواتر و قطعى است و در كتاب‏هاى صحيح سنى و شيعه موجود است. حديث مذكور در كتاب غايةالمرام به 89 طريق از اهل سنت و 43 طريق از شيعه نقل شده است.
[3]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 108.
[4]. بحارالانوار، ج 41، ص 52.
[5]. اثباة الهداة، ج 5، ص 121.
[6]. ينابيع المودة، ص 373.
[7]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 19.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی‌مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: