فلاسفهی اسلام در موضوع وحی و ماهیت و کیفیت آن سخنان بسیار دقیق و بلندی دارند که ذکر آنها میتواند در شناخت وحی مفید و کارساز باشد. به برخی از آنها اشاره میکنیم:
صدرالمتألهین قدس سره در این باره مینویسد: «هنگامی که انسان، نفس خود را از کدورت معاصی و لذتجویی و شهوترانی و وسوسههای شیطانی و تعلقات دنیوی پاک سازد، و از بدن قطع علاقه نماید، و برای مشاهدهی آیات بزرگ پروردگار به سوی او هجرت کند نور معرفت و ایمانِ به خدا و عالم غیب سراسر قلبش را نورانی میسازد. و به وسیلهی نور شدید عقلی، اسرار زمین و آسمان و حقایق اشیاء برایش آشکار میگردد. چنان که اشیاء دیدنی به وسیلهی نور حسی برای قوّه بصر ظاهر میگردند.
زیرا قلب و روح انسان، بر طبق فطرت و آفرینش ویژهاش برای پذیرش نور حکمت و ایمان آماده است، البته مشروط به این که تاریکی کفر یا حجاب معصیت آن را آلوده نساخته باشد. چنانکه قرآن میفرماید:
«وَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَـهُمْ لا یفْقَهُونَ»[1] بنابراین، وقتی انسان نفس خویش را از خواستههای طبیعت و تاریکیهای هوا و هوس و اشتغال به شهوت و غضب و توجه به مادیات پاک ساخت و صورت قلبش را به سوی ذات اقدس ربوبی و عالم ملکوت متوجه کرد به مقامی عالی و سعادتی بزرگ نائل خواهد شد. اسرار ملکوت برایش کشف میشود و آیات شگفتآور الهی را مشاهده خواهد کرد. چنان که قرآن میفرماید:
لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری.[2]
و چنانچه این روح، روحی قدسی و نیرومند باشد، که در اثر شدت اتصال با عالم غیب، در حد مشترک بین عالم ملک و ملکوت واقع شده، و توجه به عالم ملک او را از توجه به عالم ملکوت بازنمیدارد، و بالعکس، چنان که پیمبران اینچنین هستند هنگامی که به سوی عالم غیب توجه پیدا کند، از جانب خداوند سبحان علوم و معارف بر قلب نورانیاش افاضه خواهد شد. و از قلب او به سایر قوایش منتقل خواهد شد. آنچه را با روح قدسی مشاهده نموده برای روح بشری او نیز تمثّل خواهد یافت. و از قلب به قوهی خیال و از قوهی خیال به حس مشترک و از حس مشترک برای قوهی سمع و بصر آشکار خواهد شد. در چنین حالی فرشتهی وحی را در کمال زیبایی مشاهده و کلام او و پیام خدا را خواهد شنید. البته همهی این کارها در یک لحظه بلکه فوق زمان و مکان تحقق خواهد یافت. ولی ناگفته نماند که صورتها و اصوات مذکور امور واقعی هستند، نه این که پوچ و توهمی باشند.»[3]
حکیم سبزواری (قدسسره) در حاشیهی بر اسفار، ذیل همین کلام چنین مینویسد: «به هنگام رؤیت، صورتی از شیء مرئی در حاسّه تمثّل پیدا میکند و نفس در واقع آن را مشاهده مینماید، چه این صورت از خارج و توسط حواس بهوجود آمده باشد یا از داخل قلب و به وسیلهی افاضات مستقیم الهی تحقق پیدا کند. زیرا قوای باطن همانند آینههایی هستند که صورتهای موجود در یکدیگر را منعکس میسازند. وقتی صورتی در نفس تمثّل یافت از آنجا به حسّ مشترک نیز انتقال خواهد یافت. زیرا حسّ مشترک به منزلهی آینهی دو رویه است: رویی به سوی خارج که صورت محسوسات از طریق حواس در آنجا منطبع میگردد، و رویی دیگر به سوی قلب دارد که علوم و معارفِ افاضه شده بر آن را منعکس میسازد.»[4]
صدرالمتألهین (قدسسره) در جای دیگر مینویسد: «مکالمهی انسان با خدا و تلقی معارف از او، عالیترین مکالمات و استماعات است. پیامبر در این مکالمه با گوش قلب و باطن، کلام عقلی و حدیث قدسی را از خداوند سبحان استماع مینماید. و کلام خدا عبارت است از: افاضهی معارف و علوم حقیقی بر قلب نورانی پیامبر.»[5]
همین حکیم الهی در جای دیگر مینویسد: «تکلم خدا با پیامبر عبارت است از: افاضهی حقایق و القاء معارف بر قلب نورانی او.
و تکلم پیامبر با خدا عبارت است از: تقاضای ذاتی و استفاضه از خداوند متعال به وسیلهی زبان استفاضه. و استماع وحی عبارت است از: شنیدن کلام عقلی به وسیلهی گوش قلبی.»[6]
ابوعلی بن سینا چنین مینویسد: «نفس انسان وقتی چیزی از ملکوت را مشاهده میکند از قوّه وهم و خیال، مجرّد شده و در همین حال عقل فعّال معانی کلی را بدون تفصیل و تنظیم بر او افاضه میکند، آنگاه از نفس بر قوّه خیال افاضه میشود، پس قوّه خیال آن را بهطور تفصیل و منظم و با عبارتهای مسموع درک میکند. و به احتمال قوی وحی نیز همین گونه باشد. زیرا عقل فعّال در افاضهی وحی بر نفس پیامبر نیاز به قوهی خیال ندارد تا خطاب با الفاظ مسموع و مفصل باشد.»[7]
شهرستانی از قول شیخالرئیس نقل کرده که در موضوع علم غیب میگوید: «بعض نفوس آن قدر نیرومند میشوند که حواس، آنان را مشغول نمیسازد بلکه میتوانند به عالم عقل و حس نظر داشته باشند. چنین نفسی به عالم غیب اشراف پیدا میکند، در این هنگام بعض امور با سرعت برق برایش آشکار میشوند، و مدرَک آنها بعینه در حافظهی آنان باقی میماند، و این وحی صریح است.»[8]
باز هم شهرستانی از شیخالرئیس نقل میکند که در خواص معجزات و کرامات میگوید: «گاهی بعض نفوس آن قدر نیرومند میشوند که در حال بیداری با جهان غیب ارتباط پیدا میکنند. در این هنگام قوهی خیال آنها آنچه را نفس درک کرده، با صورت زیبا و اصوات منظوم، حکایت میکند. پس در حال بیداری آن صورتها را مشاهده میکنند و صداها را میشنوند. پس صورتی که جوهر شریف را حکایت میکند صورتی است شگفت و در غایت زیبایی، و او همان فرشته است که پیامبر آن را مشاهده میکند. و آن معارفی که در اثر اتصال نفس با جوهر شریف، حاصل شده به صورت کلامی زیبا و منظوم، در حس مشترک آنها تمثّل مییابد و شنیده میشود.»[9]
ابنخلدون دربارهی وحی چنین مینویسد: «بعضی از انسانها به گونهای آفریده شدهاند که میتوانند خود را از آثار بشریت جدا سازند و در افق اعلا با فرشتگان باشند و در یک لحظه در زمرهی آنان قرار گیرند، ملأ اعلا را مشاهده نمایند و کلام الهی را بشنوند.
این ذوات مقدس پیامبران هستند که خداوند سبحان چنین قدرتی را به آنان داده که به هنگام وحی از بشریت منسلخ گردند. با این که بشرند از کدورتها و آلودگیهای نفسانی منزه هستند، به جهت اعتدال و استقامتِ در غرائز میتوانند وجههی ملکوتی خویش را حفظ کنند. عشق به عبادت و توجه به خدا آنان را به سوی الله جذب میکند. پیامبر هرگاه که اراده کند خودش را از بشریت منسلخ میسازد و به افق ملائکه بالا میرود. و معارف و علوم را از ملأ اعلا دریافت میکند و به مدارک بشری منتقل میسازد و در قوای خود فرود میآورد تا بتواند به بندگان ابلاغ نماید. گاهی به هنگام وحی صدایی مانند صدای زنبور عسل میشنود، که گویا رمزی از کلام باشد، پس معنا را از آن درک و حفظ میکند. و گاهی فرشتهی وحی به صورت مردی زیبا برایش تمثّل مییابد که با او سخن میگوید.
البته تلقی کلام از فرشته و رجوع به مدارک بشری و فهم آن، همه در یک لحظه بلکه کمتر از آن انجام میگیرد. زیرا وحی یک فعل زمانی نیست بلکه به صورتی سریع تحقق مییابد و به همین جهت وحی نامیده میشود، زیرا وحی در لغت به معنای تسریع است.»[10]
فلاسفهی اسلام در توجیه و تبیین ماهیت وحی و نبوت به چند مطلب استناد کردهاند:
1. پیامبر یک انسان کامل است و نفس و عقل او در مرتبهی اعلای انسانیت قرار دارد.
2. نفس پیامبر از کدورات معاصی و تعلقات دنیوی کاملاً منزه است. صاف و نورانی و صیقلی میباشد و برای دریافت علوم و معارف پروردگار جهان آمادگی دارد.
3. نفس قدسی پیامبر آن قدر قوی و نورانی است که میتواند در زمانی کوتاه از بشریت منسلخ گردد و به سوی افق ملائکهی مقربین و جهان غیب صعود نماید و بدین وسیله در معرض تابش علوم و معارف آن جهان نورانی واقع شود.
4. روح قدسی پیامبر از جهت شدت اتصال به عالم غیب، در حد مشترک بین عالم ملک و ملکوت واقع شده و میتواند در زمان واحد هر دو جنبه را نگه دارد.
5 . حس مشترک و قوهی متخیلهی پیامبر نیز همانند نیروی عقلش، در حد اعلای قوای انسانی است، و لیاقت آن را دارد که علوم و معارفی را که بر قلب او افاضه شده در مرحلهی حس مشترک و خیال منعکس سازد و لباس وجود به آنها بپوشاند. در این مرحله است که فرشتهی وحی را میبیند و صدای او را میشنود.
6. حکمای اسلام در نظام آفرینش و ادارهی جهان به وجود عقول دهگانه عقیده دارند، که در طول یکدیگر قرار گرفتهاند و عقل دهم را که عقل فعّال نامیده میشود واسطهی افاضهی کمال بر جهان مادی و مباشر استکمالات آن میدانند و عقیده دارند افاضات حق تعالی توسط عقول دهگانه بر جهان ماده افاضه میشود. و عقل دهم یعنی عقل فعّال فاعل مباشر افاضات است. از جملهی این افاضات علومی است که بر نفوس انسانها افاضه میشود. و به همین جهت است که منبع علوم پیامبر را نیز عقل فعال میدانند، و گاهی او را همان جبرئیل مذکور در احادیث و تاریخ دانستهاند.
فلاسفه اسلام باتوجه به مطالب مذکور، در تبیین ماهیت وحی چنین گفتهاند: نفس نیرومند و پاک و صیقلی پیامبر یکسره به سوی عالم بالا متوجه میشود و صعود میکند، و بدین وسیله با نزدیکترین مقام جهان غیب (عقل فعّال = جبرئیل) ارتباط برقرار میسازد. در چنین حالی، بدون نیاز به تفکر و ترتیب قیاس، معارف و علوم نبوت توسط عقل فعال بر قلب صاف و روح قدسی پیامبر افاضه میشود. و از آنجا به حس مشترک و خیال او انتقال مییابد. و در همین مقام است که فرشتهی وحی را مشاهده میکند و کلام او را که همان کلام خداست میشنود. در اینجا تذکر چند نکته را لازم میدانیم:
1. گرچه حکمای اسلام منبع علوم نبوت را به عنوان عقل فعّال معرفی کردهاند لیکن چنان نیست که اگر وجود عقول دهگانه مورد خدشه واقع شد به تبیین ماهیت وحی لطمهای وارد شود، زیرا به هرحال پیامبر به هنگام وحی با جهان غیب ارتباط برقرار میسازد و علوم نبوت را از نزدیکترین مقامات آن جهان دریافت میدارد، خواه او را جبرئیل بنامند خواه عقل فعّال.
2. لازمه کلام حکمای اسلام که منبع علوم وحیانی را عقل فعّال دانستهاند، این نیست که علوم پیامبران را از سنخ علوم دانشمندان بدانند، زیرا آنان بدین مطلب تصریح دارند که علومی که از طریق وحی بر نفوس پیامبران افاضه میشود. به وسیلهی فکر و ترتیب قیاس نیست، بلکه مستقیماً بر قلوب پاک آنان افاضه میشود، برخلاف علوم حکما و دانشمندان که از طریق تفکر و ترتیب قیاس بهوجود میآید.
3. حکمای اسلام نیز مانند متکلمین، نبوت را یک موهبت و عطیهی الاهی میدانند نه امر اکتسابی. آفریدگار، چنین استعدادی را به پیامبران داده که استعداد استفاضهی علوم غیبی و تلقی وحی و مشاهدهی فرشته وحی و استماع سخن او را دارند. ولی انسانهای دیگر از چنین موهبت عظیم محرومند.
1- انسان چگونه اسرار ملکوت برایش کشف میشود و آیات شگفتآور الهی را مشاهده خواهد کرد؟
2- فلاسفه اسلام ماهیت وحی را چگونه تبیین کردهاند؟
[1]. توبه(۹)، آیهی 87.
[2]. نجم(۵۳)، آیهی 18.
[3]. الاسفار الاربعه، جزء دوم از سفر سوم، ص 24 ـ 25؛ مفاتیحالغیب، ص 33.
[4]. الاسفارالاربعه، جزء دوم از سفر سوم، ص 25.
[5]. الاسفارالاربعه، جزء دوم از سفر سوم، ص 7.
[6]. مفاتیحالغیب، ص 19.
[7]. کتاب تعلیقات، ص 82. به نقل از ده رسالهی فارسی، ص 151.
[8]. الملل والنحل، ج 3، ص 73.
[9]. همان، ج 3، ص 74.
[10]. مقدمهی ابن خلدون، ص 123.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی