فصل سوّم: امامت | ۳
امام حسین(ع) در سوم ماه شعبان، سال چهارم هجری، در مدینه به دنیا آمد. پدرش علی(ع) و مادرش فاطمه ـ علیها السلام ـ، دختر پیغمبر بود. امام حسن(ع) به دستور خدا، برادرش امام حسین را به خلافت و امامت برگزید.[1]
در زمان خلافت معاویه؛ در سختترین احوال زندگی میکرد؛ زیرا مقررات و قوانین دین، اجرا نمیشد و خواستههای معاویه جایگزین خواستههای خدا و رسول شده بود. دستگاه حکومت معاویه، برای نابود کردن اهلبیت و شیعیان علی(ع)، از هیچ کاری دریغ نداشتند. امام حسین(ع)، با تمام آن اوضاعِ ناگوار صبر و بردباری نمود، تا معاویه درگذشت و پسرش یزید، جانشین او شد.
یزید، به فرماندار مدینه دستور داد که از امام حسین(ع) برای او بیعت بگیرد، و اگر حاضر نشد به قتلش رساند.
فرماندار مدینه، دستور یزید را به آن حضرت، ابلاغ نمود؛ امام حسین(ع) یک شب مهلت گرفت، تا در اطراف قضیه تأمل نماید؛ ولی چون بیعت کردن با یزید و امضای خلافت او را به صلاح اسلام نمیدانست و جانش در معرض خطر بود، ناچار شد به سوی مکه حرکت کند و در حرم امن الهی اقامت نماید؛ پس به جانب مکه حرکت نمود و در سوم ماه شعبان، وارد مکه شد.
داستان یزید و امام حسین و حرکت آن حضرت در شهرها منتشر شد. مردم عراق، که از حکومت معاویه و یزید ناراضی بودند، مخصوصاً اهل کوفه، نامههای بسیاری به امام حسین(ع)، نوشتند و او را به عراق دعوت نمودند؛ از طرف دیگر امام حسین(ع) فکر کرد، که معاویه و یزید قوانین و احکام اسلام را پایمال کردهاند. برای حفظ مقام و ریاست خودشان از هیچ کار غیرمشروع و ظلم و ستمی دریغ ندارند. برای اسلام حکومت میکنند و خودشان را جانشین پیغمبر میدانند، بیم آن میرود، که اساس اسلام را به کلی واژگون نمایند. اکنون از من میخواهند که حکومتشان را تصدیق کنم و بر اعمالشان صِحّه بگذارم؛ از طرف دیگر یزید گروهی را مخفیانه مأموریت داده بود که امام حسین را در مکه به قتل برسانند یا زنده دستگیرش کنند.
به همین دلایل بود، که امام حسین(ع) تصمیم گرفت، برای حفظ اساس اسلام و مبارزه با بیدادگری بنیامیه و نگهداری احترام خانهی خدا، از مکه بیرون رود و در مقابل دستگاه ستمکار یزید، قیام کند. پس به جانب کوفه، که مرکز شیعیان بود و آنان به امام وعدهی نصرت و یاری داده بودند، حرکت نمود، شاید حق خودش را بگیرد و با بنیامیه مبارزه کند. سپاه یزید در سرزمین کربلا اطراف آن حضرت را محاصره کردند و نگذاشتند به کوفه برود. سپس از جانب یزید دستور رسید که اگر حسین تسلیم شد، از او بیعت بگیرید و به سوی من روانهاش سازید. تا دربارهاش تصمیم بگیرم و اگر تسلیم نشد با وی بجنگید؛ امام حسین(ع) تن به ذلت نداد و با حکومت ستمکار یزید سازش نکرد، جنگ را ترجیح داد و با همان سپاه کوچکی که داشت، در مقابل سپاه انبوه یزید ایستادگی کرد. با کمال شجاعت و مردانگی جنگیدند و گروهی از دشمنان را کشتند.
سرانجام، خود و برادران و فرزندان و یارانش شربت شهادت نوشیدند. و در روز دهم محرم سال 61 هجری، کشته شدند و در کربلا مدفون گشتند. امام حسین مدت 58 سال در این جهان زندگی کرد.
ما شیعیان، روز عاشورا روز سوگواری و عزا میدانیم و به یاد فداکاری و جهاد مقدس آن حضرت، مجالسی برپا میسازیم، تا روح فداکاری و از خودگذشتگی و مبارزهی با بیدادگری، در بین ملت زنده بماند. هدف امام حسین(ع)، دفاع از دین و مبارزه با ستمگری بود، ما این هدف مقدس را هرگز فراموش نمیکنیم. امام حسین(ع)، تن به ذلت و خواری نداد و جانبازی و فداکاری را به مسلمین یاد داد.
امام حسین(ع) کشته شد، اما شکست نخورد. صفات عالی و ممتاز انسان را زنده کرد؛ سربازی و فداکاری و دینداری و مبارزهی با بیدادگری را عملاً به مردم یاد داد؛ بنیامیه و یزید را که به عنوان خلیفهی پیغمبر، حکومت میکردند رسوا و مفتضح ساخت و بر اعمال ننگین آنها خطِ بطلان کشید. اساس حکومت بنیامیه را متزلزل ساخت و نقشههای شومشان را نقش بر آب کرد.
برپا ساختن مجالس سوگواری و گریه، به تنهایی هدف بزرگ امام حسین را تأمین نمیکند، بلکه باید هدف مقدس آن حضرت را شناخت و در تعقیبش کوشش کرد.
امام چهارم (علی بن حسین)(ع)، در پانزدهم ماه جمادی الثانی سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد. پدرش امام حسین(ع) و مادرش شهربانو دختر یزدجرد پادشاه عجم بود.
امام حسین(ع)، به دستور خدا او را به خلافت و امامت تعیین نمود.[2]
امام سجاد(ع)، به قدری در سجده و عبادت خدا کوشش میکرد که سجّاد و زینالعابدین نامیده شد. در واقعهی کربلا حضور داشت، ولی چون بیمار بود، از کشته شدن نجات یافت؛ هنگام مراجعت از کربلا، در کوفه و شام سخنرانیها کرد و هدف مقدس و حقانیت پدرش را اثبات نمود و حادثهی جانسوز شهیدان راه دیانت را به سمع مردم رسانید.
امام سجاد(ع)، چون آزادیِ عمل نداشت و نمیتوانست علوم و معارف اسلامی را در بین مردم پخش کند و احکام و قوانین شریعت را منتشر سازد، ناچار حالت انزوا به خود گرفت. مشغول عبادت پروردگار شد، و در مواقع فرصت به تعلیم و تربیت افراد میپرداخت. برای نشر معارف دین، راه دیگری پیش گرفت؛ یعنی معارف و علوم دین را به صورت دعا به مردم یاد میداد. دعاهای بسیار عالی از آن حضرت باقی مانده است. یکی از آثار امام چهارم صحیفهی سجادیه است.
امام سجاد 57 سال در این جهان زندگی نمود و در روز بیست و پنجم یا هیجدهم ماه محرم سال 95 هجری، در مدینه وفات نمود و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
امام سجاد(ع) دوست میداشت که کودکان یتیم و افراد نابینا و زمینگیر و بینوا سر سفرهاش حاضر شوند و بسا اوقات، با دست خودش به آنان غذا میداد؛ بسیاری از خانوادههای فقیر مدینه را خوراک و پوشاک میداد؛ شبانگاه که چشمها به خواب میرفت، غذا بر دوش مبارکش حمل میکرد و صورتش را میپوشید تا کسی او را نشناسد، و درب خانهی فقرا و بینوایان میرفت و غذا را در بین آنان تقسیم مینمود؛ بسیاری از اوقات میشد که مستمندان در انتظار امام سجاد(ع) درب خانههایشان ایستاده بودند. هنگامی که آن حضرت را میدیدند، آمدنش را به یکدیگر بشارت میدادند. اما کسی او را نمیشناخت و نمیدانست که خوراک آنان از کجا میآید؛ هنگامی که امام سجاد وفات نمود، فقرا فهمیدند که آن مرد ناشناس، زینالعابدین(ع) بوده است، و صدای ناله و گریهی آنان بلند شد.[3]
امام محمدباقر(ع) روز سوم ماه صفر سال هجری، در مدینه به دنیا آمد. پدرش علی بن حسین و مادر فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) بود.
حضرت سجاد(ع) به دستور خدا، امام محمدباقر را به امامت و خلافت تعیین نمود.[4]
علم و دانش آن حضرت به قدری زیاد بود که «باقرالعلوم» لقب یافت. دانشمندان بزرگ مقام علمی او را قبول داشتند و در مقابلش فروتنی میکردند و مانندِ کودک دبستانی زانو میزدند و مشکلاتشان را از او میپرسیدند و جوابهای کافی میشنیدند.
برای امام باقر(ع)، فرصتی پیدا شد که برای هیچ یک از پیشوایان گذشته فراهم نشد. به واسطهی اختلافات داخلی و کشمکشهای خلفا، آزادی بیشتری پیدا کرد و در نشر معارف اسلام و احکام و قوانین شریعت جدیت نمود و هزاران مطلب علمی و حدیث به یادگار گذاشت.
امام باقر(ع) مدت 57 سال در این جهان زندگی کرد و در هفتم ماه ذیحجه، سال 114 هجری در مدینه وفات نمود و در قبرستان بقیع مدفون گشت.
امام باقر(ع) کشاورزی را دوست میداشت و در تحصیل روزی زحمت میکشید.
محمد بن منکدر میگوید: در روز بسیار گرمی، امام محمد باقر(ع) را در اطراف مدینه، ملاقات نمودم؛ دیدم برای امور کشاورزی بیرون رفته و با بدنی فربه عرق میریزد. با خویشتن گفتم: برای شخص آبرومند و محترمی چون محمدباقر که از اولاد پیغمبر است، زیبنده نیست که در ساعتی بدین گرمی از منزل بیرون رود و در طلب دنیا عرق بریزد، باید او را نصیحت کنم. نزدش رفته سلام کردم. نفس زنان و عرق ریزان پاسخ مرا داد.
عرض کردم: یابن رسول الله! آیا برای شما زیبنده است که در چنین ساعتی برای طلب دنیا عرق بریزی!؟ اگر در همین ساعت مرگ شما فرا رسد چه خواهی کرد؟ حضرت تکیه داده فرمود: به خدا سوگند، اگر در همین ساعت مرگ من فرا رسد، در حالت عبادت خواهم مرد؛ زیرا کار میکنم تا بتو و سایر مردم محتاج نشوم، اگر در حال معصیت خدا باشم، باید از مرگ بترسم. گفتم: یابن رسول الله میخواستم ترا پند دهم، لیکن از سخنان شما پند گرفتم.[5]
1- چرا امام حسین(ع) در زمان خلافت معاویه؛ در سختترین احوال زندگی میکرد؟
2- کدام فرصت برای امام باقر(ع) پیدا شد، که برای هیچ یک از پیشوایان گذشته فراهم نشد؟ چرا؟
[1]. اثباة الهداية، ج 5، ص 169.
[2]. همان، ج 5، ص 212؛ ارشاد مفيد، ص 238.
[3]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153.
[4]. اثبات الهداية، ج 5، ص 263؛ ارشاد مفيد، ص 245.
[5]. كشف الغمه (چاپ تبريز، ج 2، ص 337).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامیمسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی