سوّمین نبرد سنگینی که بین کفّار قریش و مسلمانان مدینه رخ داد جنگ خندق یا احزاب است. شرح ماجرای جنگ خندق در بخش اول تاریخ اسلام گفته شده و در این بخش تنها هدف ما نشان دادن نقش مهم استراتژیکی حضرت علی(ع) و فداکاریهای آن حضرت است.
سپاه اعراب از مشرکین مکّه و یهود اطراف مدینه در کنار خندقی که شش روز پیش از ورود آنان، مسلمانان اطراف مدینه حفر کرده بودند قرار گرفت، آنان تصور میکردند که همچون گذشته با مسلمانان دربیابان اُحد یا بدر روبرو خواهند شد ولی این بار اثری از سپاه اسلام ندیدند و در نتیجه به پیشروی خود ادامه دادند تا به دروازه شهر مدینه رسیدند مشاهده خندقی ژرف در نقاط آسیب پذیر مدینه آنان را حیرت زده ساخت، شمار سربازان دشمن از ده هزار نفر گذشته بود در حالی که عدد سربازان اسلام از سه هزار نفر تجاوز نمیکرد.
محاصره مدینه حدود یک ماه طول کشید و سربازان قریش هرگاه به فکر عبور از خندق میافتادند با مقاومت نگهبانان خندق که در فاصله های کوتاه از آن در سنگرهای دفاع موضع گرفته بودند روبرو میشدند، تیراندازی از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یک بر دیگری پیروز نمیشد.
ادامه این وضع برای سپاه دشمن دشوار و گران بود، زیرا سردی و کمبود علوفه دامهای آنان را به مرگ تهدید میکرد و میرفت که شور جنگ از سرهایشان بیرون رود و سستی و خستگی در روحیه آنان رخنه کند از این رو سران سپاه چارهای ندیدند مگر این که رزمندگان سرسخت و توانای خود را از خندق عبور دهند شش نفر از قهرمانان سپاه قریش اسب های خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز درآوردند و از نقطه باریکی عبور کرده و وارد میدان شدند. یکی از این شش نفر، قهرمان نامی عرب، «عمرو بن عِبْدِوَد» بود که نیرومندترین و دلاورترین جنگجوی شبه جزیره به شمار میرفت و او را با هزار مرد جنگی برابر میدانستند. وی در پوششی فولادین از زره قرار داشت و در برابر صفوف مسلمانان مانند شیر میغرّید و فریاد میکشید: که مدّعیان بهشت کجا هستند؟ آیا از میان شما یک نفر نیست که مرا به دوزخ بفرستد یا من او را به بهشت روانه سازم؟ سخنان او ندای مرگ بود و نعره های پیاپی او چنان ترسی در دل ها افکنده بود که گویی گوش ها بسته و زبان ها برای جواب از کار افتاده بود.
بار دیگر قهرمان سالخورده عرب دهانه اسب خود را رها کرد و در برابر مسلمانان مبارز طلبید هر بار که صدای او برای مبارزه بلند میشد فقط جوانی بر میخاست و از پیامبر(ص) اجازه میگرفت که به میدان برود ولی پیوسته با مقاومت و امتناع آن حضرت روبه رو میشد.[1]
آن جوان حضرت علی(ع) بود و پیامبر(ص) در برابر تقاضای او میفرمود: بنشین عمرو برای بار سوم نعره کشید و گفت: صدایم از فریاد کشیدن گرفت آیا در میان شما کسی نیست که به میدان گام نهد؟ این بار نیز حضرت علی(ع) با التماس فراوان از پیامبر(ص) خواست که به وی اجازه مبارزه دهد. سرانجام پیامبر(ص) با در خواست وی موافقت کرد و شمشیر خود را به او داد و عمامهای بر سر او بست و در حق او دعا کرد و فرمود: خداوندا علی(ع) را از بدی حفظ بفرما. پروردگارا در بدر، عبیده و در اُحد شیر خدا حمزه را از من گرفتی، خداوندا علی(ع) را از آسیب حفظ فرما، سپس این آیه را تلاوت فرمود:
(رَبَّ لا تَذَرْ نی فَرْداً و اَنْت خَیرُ الوارِثینَ)[2]
سپس این جمله تاریخی را فرمود:
«بَرَزَ الایمانُ کلُّهُ اِلَی الشِرکِ کُلِّه»
«یعنی دو مظهر کامل ایمان و شرک با هم روبه رو شدند»، حضرت علی(ع) مظهر ایمان و عمرو مظهر کامل شرک و کفر بود، و شاید مقصود پیامبر(ص) از این جمله این باشد که فاصله ایمان و شرک بسیار کم شده است و شکست ایمان در این نبرد، موفقیّت شرک را در جهان تحکیم میکند.
امام(ع) برای جبران تأخیر، به سرعت رهسپار میدان شد همان طوری که عمرو با «رَجَز» یعنی شعر مخصوص میدان جنگ، خود را معرّفی میکرد حضرت نیز با همان وزن «رَجَز» خوانده و خود را معرّفی کردند، مضمون شعری که آن حضرت خواندند این بود که: عجله مکن، مرد نیرومندی برای پاسخ به ندای تو آمده است.
حضرت علی(ع) زرهی آهنین بر تن داشت و چشمان او از میان کلاه مخصوص جنگ میدرخشید، قهرمان عرب پس از آشنایی با حضرت علی(ع) از مقابله با او خودداری کرد و گفت: پدرت از دوستان من بود و من نمیخواهم خون فرزند او را بریزم.
ابن ابی الحدید میگوید: استاد تاریخ من وقتی این قسمت از تاریخ را تدریس میکرد چنین گفت: عمرو در جنگ بدر شرکت داشت و از نزدیک شجاعت و دلاوریهای علی(ع) را دیده بود، از این رو، بهانه می آورد و میترسید که با چنین قهرمانی روبرو گردد.[3]
سرانجام حضرت علی(ع) به او فرمود: تو غصه مرگ مرا مخور، من خواه کشته شوم و خواه پیروز گردم، خوشبخت خواهم بود و جایگاه من بهشت است، ولی در همه حالات دوزخ در انتظار توست، در این موقع عمرو لبخند بلندی زد و گفت: برادر زاده این تقسیم عادلانه نیست. بهشت و دوزخ هر دو از آن تو باشد.
آنگاه حضرت علی(ع) او را به یاد نذری انداخت كه با خدا كرده بود كه اگر فردی از قریش از او دو تقاضا كند یكی را بپذیرد، و عمرو گفت چنین است، حضرت علی(ع) فرمود در خواست من این است كه اسلام را بپذیر، قهرمان عرب گفت از این درخواست بگذر كه مرا نیازی به دین تو نیست، سپس حضرت علی(ع) فرمود بیا ازجنگ صرفنظر كن و رهسپار زادگاه خویش شو و كار پیامبر(ص) را به دیگران واگذار كه اگر پیروز شد سعادتی است برای قریش و اگر كشته شد آرزوی تو بدون جنگ جامه عمل پوشیده است. عمرو درپاسخ گفت: زنان قریش چنین نمیكنند، چگونه برگردم در حالی كه بر محمّد(ص) دست یافتم و اكنون وقت آن رسیده است كه به نذر خود عمل كنم؟ زیرا من پس از جنگ بدر نذر كرده ام كه بر سرم روغن نمالم تا انتقام خویش را ا ز محمّد(ص) بگیرم.
این بار حضرت علی(ع) فرمود: پس ناچار باید آماده نبرد باشی و گره كار را از ضربات شمشیر بگشاییم در این موقع قهرمان سالخورده از كثرت خشم همچون پولاد آتشین شد و چون حضرت علی(ع) را پیاده دید از اسب خود فرود آمد و پاهای اسب را با شمشیر قطع كرد به نشانه این كه دیگر نیازی به اسب ندارد یعنی هرگز فرار نخواهد كرد، و با شمشیر خود بر حضرت علی(ع) تاخت و آن را به شدّت بر سر آن حضرت فرود آورد، حضرت علی(ع) ضربت او را با سپر دفع كرد ولی سپر دو نیم شد و كلاه جنگی هم شكست و سر آن حضرت مجروح شد در همین لحظه امام(ع) فرصت را غنیمت شمرده، ضربت محكمی بر او فرود آورد و او را نقش بر زمین ساخت، صدای ضربات شمشیر و گردو خاك مانع از آن بود كه سپاهیان دو طرف نتیجه مبارزه را از نزدیك ببینند، اما وقتی ناگهان صدای تكبیر حضرت علی(ع) بلند شد غریو شادی از سپاه اسلام برخاست و مسلمانان دریافتند كه حضرت علی(ع) بر قهرمان عرب غلبه یافت و شرّ او را از سر مسلمانان كوتاه كرد.
كشته شدن این قهرمان سبب شد كه آن پنج قهرمان دیگر، یعنی«عكرمه، هبیره، نوفل، ضرار و مرداس» كه به دنبال عمرو از خندق عبور كرده بودند و منتظر نتیجه مبارزه حضرت علی(ع) و عمرو بودند پا به فرار گذاشتند، چهار نفر از آنها توانستند از خندق به سوی لشكرگاه خود بگذرند، و قریش را از كشته شدن قهرمان بزرگ خود آگاه سازند، ولی«نوفل» به هنگام فرار با اسب خود در خندق افتاد و حضرت علی(ع) كه در تعقیب او بود وارد خندق شده و او را با یك ضربت از پای در آورد.
مرگ این قهرمان سبب شد كه شور جنگ به خاموشی گرایید و قبایل مختلف عرب هر كدام به فكر بازگشت به زادگاه خود بیفتد، چیزی نگذشت كه سپاه ده هزار نفری كه با سرما و كمی علوفه روبرو بودند راه خانه های خود را در پیش گرفتند و اساس اسلام كه از طرف نیرومندترین دشمن تهدید می شد، در پرتو فداكاری حضرت علی(ع) محفوظ و مصون ماند.
كسانی كه از ریزه كاریهای این نبرد و اوضاع رقّت بار مسلمانان و از ترسی كه بر آنان در اثر غرّیدن قهرمان نامی قریش مستولی شده بود آگاهی كاملی ندارند و به اصطلاح «از دور دستی بر آتش دارند» نمیتوانند به ارزش واقعی این فداكاری پی ببرند، ولی برای یك محقق كه این بخش از تاریخ اسلام را به دقّت خوانده و آن را با اسلوب صحیح و استوار تجزیه و تحلیل كرده است، ارزش والای آن فداكاری مخفی نخواهد بود.
در این داوری كافی است كه بدانیم اگر حضرت علی(ع) به میدان دشمن نرفته بود در هیچ یك از مسلمانان جرأت مبارزه با دشمن متجاوز نبود، و بزرگترین ننگ برای یك سپاه آن است كه به ندای مبارزطلبی دشمن پاسخ مثبت ندهند و ترس، روح و روان سپاهیان را فرا گیرد، حتی اگر دشمن از جنگ هم صرفنظر می كرد و پس از شكستن حلقه محاصره به زادگاه خود بازمیگشت، داغ این ننگ برای همیشه بر پیشانی تاریخ اسلام باقی می ماند.
اگر حضرت علی(ع) در این نبرد شركت نمیكرد و یا كشته می شد قریب به اتفاق، سربازانی كه در دامنه كوه «سلع» حاشیه میدان، گرد پیامبر(ص) بودند و از غرّش های قهرمان عرب مثل بید می لرزیدند، پا به فرار گذاشته از كوه بالا رفته و می گریختند، چنانكه عین این جریان در نبرد «اُحُد» و «حنین» كه سرگذشت آن در تاریخ منعكس است رخ داد و جز چند نفر انگشت شمار كه در میدان نبرد، استقامت ورزیدند و از جان پیامبر(ص) دفاع كردند همه پابه فرار گذاشتند و پیامبر(ص) را در میدان تنها نهادند.
اگر امام(ع) در این مبارزه شكست می خورد، سربازانی كه در دامنه كوه «سلع» به زیر پرچم اسلام و در كنار پیامبر(ص) قرار گرفته بودند سنگرها را رها می كردند و هر كدام به گوشه ای پناه می بردند.
اگر حضرت علی(ع) در این نبرد جلو تجاوز قهرمان قریش را نمیگرفت یا در این راه كشته می شد، عبور سربازان دشمن از خط دفاعی خندق آسان و قطعی بود و سرانجام موج سپاه دشمن متوجه ستاد ارتش اسلام می شد و تا آخرین نقطه میدان می تاختند و نتیجهی آن، جز پیروزی بر آیین توحید و بسته شدن پرونده اسلام نبود.
بنابراین محاسبات، پیامبر گرامی(ص) با الهام از وحی الهی، فداكاری حضرت علی(ع) را در آن روز چنین ارزیابی كرده و فرمودند:
«ضَربَۀُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَق اَفْضَلُ مِنْ عِبادَۀ الثَقَلَیْن[4]»
«ارزش ضربتی كه علی(ع) در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت آدمیان و پریان برتر است.»
فلسفه این ارزیابی روشن است، زیرا اگر این فداكاری صورت نمیگرفت آیین شرك سراسر جهان را فرا می گرفت و دیگر مشعلی باقی نمیماند كه انسان های حق طلب دور آن گردآیند و در پرتو فروغ آن به عبادت و پرستش خدا بپردازند.
اینجاست كه باید گفت امام(ع) با فداكاری بی نظیر خود، مسلمانان جهان و پیروان آیین توحید را قرین منّت خود قرار داده است و به سخن دیگر، اسلام و ایمان در طیّ قرون و اعصار گذشته مرهون فداكاری امام(ع) بوده است.
علاوه بر فداكاری، جوانمردی حضرت علی(ع) به حدّی بود كه پس از كشتن «عمرو» به زره پر قیمت او دست نزد و نعش و لباس او را به همان حال در میدان ترك كرد، با اینكه عمرو او را در این كار سرزنش كرد ولی حضرت علی(ع) به سرزنش او اعتنا نكرد، از این رو هنگامی كه خواهر عمرو به بالین برادر آمد چنین گفت: هرگز برای تو اشك نمیریزم زیرا به دست فرد كریمی كشته شدی زیرا به جامه های گرانبها و سلاح جنگی تو دست نزده است.[5]
1- سوّمین نبرد سنگینی که بین کفّار قریش و مسلمانان مدینه رخ داد، کدام جنگ بود؟
2- فلسفه این ارزیابی «ضَربَۀُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَق اَفْضَلُ مِنْ عِبادَۀ الثَقَلَیْن» پیامبر اسلام(ص) از حضرت علی(ع) به چه دلیل بود؟
[1] - المغازی،واقدی،ج2،ص470
[2] - سوره انبیاء آیه 89
[3] - شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید،ج 19،ص 64
[4] - کشف الیقین، علامه حلی، ص 83
[5] - المستدرک ،حاکم نیشابوری، ج 3 ،ص 32 و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 20 ،ص 216
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله علی تهرانی