فصل یازدهم: خمس | ۲
روایت شده: روزی امام هادی(ع) از سامرا برای کار مهمی به قریهای رفت. مردی از اعراب به طلب آن حضرت رفت. گفتند: ایشان به فلان قریه تشریف برده. عرب نزدِ آن حضرت رفت و عرض کرد: مردی هستم از شیعیان شما و دِیْنی دارم بسیار سنگین و کسی را ندیدم که ادا کند، جز شما. حضرت فرمود: شاد باش. سپس آن مرد را فرود آورد و چون صبح گردید، فرمود: من به تو حاجتی دارم و تو را به خدا قسم میدهم قبول کن. عرض کرد: اطاعت میکنم. پس حضرت به خطّ خود ورقی نوشت و اعتراف کرد بر ذمهی خود، مالی را که زیادتر از دِیْن اعرابی بود. فرمود: این دست خط را بگیر، وقتی من در «سُرّ مَنْ رأی» در محضر جماعتی بودم، از من به درشتی مطالبه کن و اعرابی چنین کرد. حضرت به نرمی و ملایمت عذر خواست و وعدهی وفا داد. خبر به متوکل رسید، لذا امر کرد سی هزار درهم به سوی آن حضرت، حمل کنند. حضرت پولها را به اعرابی عطا کرد و فرمود: دین خود را ادا کن و ما بقی را خرج عیال خود نما و ما را معذور دار. اعرابی گفت: یابن رسول الله! به خدا آرزوی من، کمتر از ثلث این بود، ولی «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!».[1] و[2] حضرت امام حسن مجتبی(ع) سه بار مالش را با فقیران قسمت کرد. مردی خدمت آن جناب رسید و اظهار فقر و پریشانی نمود. حضرت، خازن خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار مال نزد تو موجود است؟ عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده، من از او خجالت میکشم. عرض کرد: دیگر چیزی از برای نفقه باقی نماند. فرمود: آن را به این فقیر بده و به خدا حُسن ظن داشته باش، حق تعالی تدارک میکند. سپس خود از مَرد عذر خواست و فرمود: ما حقِّ تو را ندادیم، اما به قدر آنچه بود دادیم. آن مرد قبلاً دو بیت شعر برای امام سروده بود، که محضرِ حضرت عرضه داشت:
لم یَبق لی شَیء یُباعُ بدرهم / یکفیک منظر حالتی عن مخبری
ألا بقی لی ماء وجه صنعته / ألا یباع و قد وجدتک مشتری[3]
حضرت هم، بعد از عطا این دو بیت را برای او خواند:
عاجلتنا فأتاک وابل برّنا / طلّاًّ ولو أمهلتنا لم تطر
فخذ القلیل و کن کأنّک لم تبع / ماصنعته و کأنّنا لم نشتر[4]
ای کسانی که خون اجتماع در دست شماست! خون را به جریان بیندازید و برای مردم کار فراهم کنید. بیچارگان را سرپرستی کنید. ما همگی خواهیم مُرد. چه ثروتمندانی که قبل از ما مُردند و نامی از آنها باقی نیست. با مالی که در دست دارید، برای آخرت خود توشه فراهم کنید. در این تجارت، ضرر نمیکنید. نفع با شماست. هر چه دادید، برایتان باقی میماند.
کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم، پنهان و آشکار انفاق میکنند، تجارتی [پرسود و] بیزیان و خالی از کساد را امید دارند. [آنها این اعمال صالح را انجام میدهند] تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنان دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است!.[5]
آنچه در راه خدا بدهید، گر چه اندک باشد، رشد و نمو میکند، بزرگ میشود و به شما ثواب فراوان، عطا میکند. فضل خدا بیپایان است. امام صادق(ع) میفرماید:
اگر شخصی خرمایی یا نصف خرمایی را صدقه دهد، آن را پرورش میدهم؛ همچنان که کسی کرّه اسب خود را پرورش میدهد. و چون روز قیامت به ملاقات من رسد، آن صدقه را خواهد دید؛ در حالی مثل کوه اُحد است و حتی چه بسا بزرگتر از کوه احد.[6]
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد [و شایستگی داشته باشد]، دو یا چند برابر میکند و خدا [از نظر قدرت و رحمت،] وسیع، و [به همه چیز] داناست.[7]
فرزندان به انسان وفا نمیکنند، پس این اموال را برای چه میخواهید؟ در راه خدا بدهید تا برای شما بمانَد.
آنچه نزد شماست فانی میشود، اما آنچه نزد خداست باقی است.[8]
به خدا قسم! در جهان دیگر بیشتر به آن احتیاج دارید، پس این قدر بخل نورزید. وقتی دستتان از دنیا کوتاه شد، مالتان به دست دیگران میافتد و با کمال عیش و عشرت، مشغول طرب با آن میشوند؛ گاهی هم فحشی نثار روح مطهر شما میکنند! آنگاه پشیمان خواهید شد، ولی پشیمانی دیگر سودی ندارد، باید در این دنیا ذخیره نمایید؛ از گذشتگان عبرت بگیرید. «شَدّاد» و «فرعون» با آن همه ثروت و سلطنت چه شدند! قارون با اموالش چه شد! شما را به خدا قسم! از خواب غفلت بیدار شوید. اینها افسانه نیست؛ آیات و اخبار است.
قارون؛ عموزادهی حضرت موسی(ع) ثروت بسیاری داشت؛ آن قدر که چندین زورمند زیر بار کلیدهای مخازن و دفترهای حساب ثروتش زانو میزدند، ولی او در عوض، شکر آن نعمت را به جا نیاورد و پیوسته ثروت خود را به رخ بنی اسرائیل میکشید و به فکر اندوختن اموال بود. روشندلان بنی اسرائیل او را موعظه میکردند: ای قارون! به مال دنیا زیاد مغرور مشو. خدا کسانی را که دل باختهی مال باشند، دوست نمیدارد. این مال را که خدا به تو بخشیده، در راه بالا بردن سطح زندگی قوم خود صرف کن. با خلق خدا چنان احسان کن که خدا با تو کرد. این مال، امانتی است که خدا به تو سپرده تا در راه او صرف کنی. این اموال را اسباب فساد قرار نده، چرا که خدا مفسدان را دوست نمیدارد. ولی قارون به سخنان آنها گوش نمیداد و میگفت: من این مال فراوان و ثروت بیکران را با زرنگی و کار خودم کسب کردهام و خدا تنها مرا سزاوار این نعمت شناخته! روزی قارون در زیباترین لباسها در موکبی عظیم با جلال و جبروت راه افتاد تا حشمت خود را به رخ قوم کشد و بینوایان را مرعوب و مقهور خود سازد. وقتی چشم مردم ظاهربین به تشکیلات قارون افتاد چشمهایشان خیره شد و دلهایشان از جا کنده، و بیاختیار گفتند: ای کاش! ما نیز دستگاهی چون قارون داشتیم، همانا که او دارای بخت و شانس خوبی است. اما روشندلان بنیاسرائیل که از حقایق آگاه بودند و ارزش واقعی هر چیز را به خوبی میدانستند، در جواب گفتند: وای بر شما! ثروت روحی و اعمال شایسته که نزد خدا اندوخته گردد و با تقوا همراه باشد، از ثروت قارون که موجب ظلم و سرکشی شود بهتر است. اشتباه نکنید. یک روز موسی به امر خدا زکات مال قارون را مطالبه کرد، اما او در پرداختن زکات، بخل ورزید و مسامحه کرد و چون موسی در مطالبه اصرار ورزید، قارون هم مانند جبّاران که به مردان خدا با سلاح تهمت، هجوم میآورند، شبانه با زنی تبهکار تبانی کرد تا چون روز فرا رسد در حضور قوم، موسی را به زنا متهم سازد.
چون صبح شد، قارون در مجمع بنی اسرائیل نزد موسی رفت و گفت: آیا در تورات وارد نشده که زانی را باید سنگسار کرد؟ موسی گفت: چرا. قارون گفت: پس به حکم تورات باید سنگسار شوی، زیرا با فلان زن زنا کردهای! موسی زن را احضار کرد و او را قسم داد که حقیقت را بگوید. زن گفت: آنچه قارون میگوید، تهمت و افتراست. من گواهی میدهم که قارونْ دروغگو و موسی، منزه است. چون کارِ فساد او به اینجا رسید، موسی او را نفرین کرد و خدا زلزلهی سختی پدید آورد و زمین، قارون و اموالش را فرو برد. آنان که تا دیروز به مال قارون رشک میبردند فهمیدند که ثروت، نه تنها نشانهی عزت و تقرب به خدا نیست، بلکه چه بسا مالی که موجب هلاکت و خسران خواهد بود، لذا گفتند: اگر لطف خدا نبود ما هم به سرنوشت قارون دچار شده بودیم.[9]
1- امام هادی(ع) چگونه دین مرد بدهکار را ادا کردند؟
2- برکات خمس را بیان کنید.
[1]. «اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (انعام، آیهی 124).
[2]. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج2، ص647.
[3]. «چیزی برایم باقی نمانده که به درهمی بفروشم. حالت من برای شما کافی است که از من خبر دهد. فقط آبرویم مانده که بفروشم که همانا شما را مشتری آن یافتم».
[4]. «عجله نمودی؛ پس ما باران نیکی خود را به تو عطا کردیم. اگر مهلت میدادی، به سیل بخشش ما میرسیدی. پس این اندک را بگیر؛ مانند آنکه معاملهای نکردهای. نه تو چیزی آبروی خود فروختی و نه ما آن را خریدیم» (شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 162).
[5]. «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللهِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَعَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ * لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ» (فاطر، آیهی 29 ـ 30).
[6]. «الرجل یتصدّق بالتمرة أو بشقّ تمرة فأرباها له کما یربی الرجل فلوه و فصیله، فیأتی یوم القیامة و هو مثل أُحد و أعظم من أحد» (حرّ عاملی، وسائلالشّیعه، ج9، ص382).
[7]. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِئَةُ حَبَّةٍ وَاللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» (بقره، آیهی 261).
[8]. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَما عِنْدَ اللهِ باقٍ» (نحل، آیهی 96).
[9]. داستان قارون در سورهی قصص آیههای 76 ـ 82 آمده است (سید صدرالدّین بلاغی، قصص قرآن، ص164).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت