بخش دوّم: پیامبر اسلام (نبوت خاصه) | ۹
حضرت محمد(ص) در هفدهم ماه ربیعالاول سال 570 میلادی در مکه به دنیا آمد.[1]
پدرش عبدالله و مادرش آمنه بود. قبل از ولادت، پدرش از دنیا رفت و در مدینه مدفون شد. آن حضرت تحت تکفل جدش عبدالمطلب درآمد.
عبدالمطلب از بزرگان قریش بود و علاقهی فراوانی به محمد داشت. دربارهی او میفرمود: فرزندم محمد آیندهی درخشانی دارد.[2]
حضرت محمد(ص) در سن پنج سالگی مادرش آمنه را از دست داد. در سن نه سالگی بود که جدش عبدالمطلب از دنیا رفت. بعد از وفات عبدالمطلب فرزندش ابوطالب نگه داری و سرپرستی او را بر عهده گرفت.
این عموی مهربان، همانند پدر از محمد(ص) مراقبت میکرد.
حضرت محمد در سن 25 سالگی با خدیجه، دختر خویلد، بانوی شریف و ثروتمند و پاکدامن قریش ازدواج نمود. دو پسر از او به دنیا آورد که در کودکی وفات کردند و صاحب چهار دختر به نامهای: زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه شد.
از تاریخ استفاده میشود که حضرت محمد(ص) در زمان کودکی، نوجوانی و جوانی نسبت به همسالان خود برتری داشت و از گفتار و کردارش معلوم بوده که فردی غیرعادی است.
ابوطالب دربارهی او چنین میگوید:
پاسی که از شب میگذشت از محمد(ص) سخنان شگفتانگیزی را میشنیدم. ما به هنگام غذا خوردن و آب نوشیدن نام خدا را ذکر نمیکردیم، تا این که از محمد شنیدم که به هنگام غذا خوردن میگفت: «بسم الله الاحد»، بعد از غذا هم میگفت: «الحمدلله كثيراً». من از این کار در شگفتی بودم. گاهی که به طور ناگهانی بر او وارد میشدم، نوری را بالای سرش میدیدم که تا آسمان ادامه داشت. هیچ گاه از محمد دروغ نشنیدم، کارهای جاهلیت از او سر نمیزد، هرگز ندیدم که بیجهت بخندد یا با بچهها بازی کند یا به آنان توجه داشته باشد. تنهایی و تواضع را دوست میداشت.[3]
ابن عباس میگوید:
بامدادان که فرزندان ابوطالب از خواب بیدار میشدند چشمانشان کثیف و آلوده بود، اما دیدگان محمد پاکیزه و روشن بود. ابوطالب بامداد غذای کودکان را میداد، آنها غذای یکدیگر را میربودند ولی محمد دست درازی نمیکرد. وقتی ابوطالب این موضوع را مشاهده کرد برایش غذای جداگانه میآورد.[4]
ابوالفداء مینویسد:
رسول خدا(ص) نزد ابوطالب بزرگ شد. خدا او را از انجام دادنِ کارهای جاهلیت و بدیهای آن حفظ میکرد، زیرا کرامت او را میخواست، تا به صورت مردی درآمد که از جهت بزرگواری، خوش اخلاقی، رعایت آداب معاشرت، احسان به همسایگان، بردباری، امانتداری و راستگویی بر همهی خویشانش برتری داشت. هرگز دنبال کار زشت نمیرفت، کسی را اذیت نمیکرد. هیچگاه با دیگران شوخی یا جدال نکرد. همهی صفات پسندیده در او جمع بود به گونهای که «محمد امين» نامیده شد.[5]
ابوالفداء مینویسد:
در آغاز وحی، پیامبر اکرم(ص) وحشتزده وارد خانه شد و به همسرش خدیجه گفت: بر نفس خودم بیمناکم؟ خدیجه برای تسلیت او در جوابش گفت: بشارت باد که خدا هیچگاه تو را ذلیل نمیسازد، زیرا تو صلهی رحم میکنی، راستگو هستی، دشواریهای مردم را تحمل میکنی، به فقرا کمک مینمایی، مهماننواز هستی و در حوادث روزگار به دیگران کمک میکنی.[6]
انس بن مالک میگوید:
حضرت محمد(ص) قبل از نبوت، در میان مردم امین نامیده شد، زیرا امانتداری و عدالت او را شناخته بودند.
ربیع بن خیثم میگوید:
مردم در زمان جاهلیت در مرافعات خود به حضرت محمد(ص) مراجعه میکردند. نضربن حارث به قریش میگفت: شما محمد(ص) را در زمان کودکی از خودتان پسندیدهتر، راستگوتر و امینتر میدانستید، ولی زمانی که موهایش سفید شد و از جانب خدا به شما مبعوث گشت گفتید: ساحر است، نه، به خدا قسم! ساحر نیست.[7]
حضرت محمد(ص) بیست ساله بود که در حلفالفضول ـ پیمان جوانمردان ـ شرکت نمود. پیمان مذکور را جمعی از مردم خیرخواه عرب، در خانه عبدالله بن جدعان امضا کردند و پیمان بستند که تا زنده هستند از مظلومان بیپناه دفاع کنند و حق آنان را از ظالمان بگیرند.
حضرت محمد(ص) در این باره فرمود:
من در پیمانی که در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد حاضر بودم و دوست ندارم آن را با شتران سرخ موی معاوضه کنم و چنانچه در اسلام نیز مرا بدان بخوانند اجابت میکنم.[8]
از این قبیل شواهد تاریخی استفاده میشود که حضرت محمد(ص)، قبل از بعثت در میان مردم به نیکوکاری، امانتداری، راستگویی، بردباری، عدالتخواهی، بیآزاری و پاکدامنی معروف بوده است.
در اثر همین حسن سابقه بود که مردم، ادعای نبوت او را پذیرفتند و به او ایمان آوردند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا حضرت محمد(ص) قبل از بعثت به دین و شریعتی تقید داشته یا نه؟ و اگر داشته پیرو چه دینی بوده است؟
قبلاً باید بدین نکته اشاره کنیم که متأسفانه در تاریخ و مدارک اسلامی چیزی نداریم که به طور صریح متعرض این مسئله شده باشد، ولی مطالبی را میتوان به عنوان شاهد تاریخی بیان نمود؛ از باب نمونه:
ابوالفداء مینویسد:
سیرهی رسول خدا(ص) این بود که سالی یک ماه به کوه «حرا» میرفت و در آنجا عبادت میکرد. قریش نیز در جاهلیت همین عمل را انجام میدادند. در آن زمان به هر فقیری که میآمد غذا میداد. بعد از پایان مراسم عبادت، قبل از ورود به خانه خود، خانهی کعبه را طواف میکرد.[9]
غیاثبن ابراهیم از امام جعفر صادق(ع) روایت کرده که فرمود:
پیامبر اسلام بعد از این که به مدینه آمد جز یک مرتبه به حج نرفت. اما در مکه چندین مرتبه با خویشانش مراسم حج را انجام داد.[10]
باز، آمده است: «محمد(ص) در سن چهار سالگى نماز مىخواند».[11]
عمویش ابوطالب نیز حضرت محمد را در زمان کودکی چنین توصیف میکرد: «هميشه هنگام شروع غذا بسمالله و بعد از آن الحمدلله مىگفت».[12]
از این قبیل توصیفاتی که دربارهی آن حضرت آمده چنین استفاده میشود که قبل از بعثت، مراسمی را به عنوان عبادت انجام میداده است؛ نماز میخوانده، سالی یک ماه در کوه حرا اعتکاف داشته، مراسم حج را انجام میداده، کعبه را طواف میکرده و هنگام غذا خوردن بسمالله میگفته است. پس معلوم میشود که شخصی دیندار و پایبندِ به عبادتها بوده است.
علاوه بر این، در بحث عصمت به اثبات رسید که پیامبران در عمر خود از کفر و شرک و گناه معصوم هستند. بنابراین باید گفت: پیامبر اسلام قبل از بعثت نیز دیندار بوده، زیرا کفر و شرک با عصمت وی سازگار نیست.
قرآن نیز ضلالت و کفر را به طور کلی، حتی قبل از بعثت، از آن حضرت نفی کرده است، آنجا که میفرماید: «قسم به ستاره هنگامی که فرو مینشیند که همنشین شما [محمد] گمراه نشده و کج نرفته است.[13]
بنابراین، در اصل تدین حضرت محمد(ص) قبل از بعثت هیچ تردیدی وجود ندارد.
بعد از قبول اصل دینداری اکنون این سخن به میان میآید که به چه دینی گرایشداشته است؟ در اینجا چند احتمال وجود دارد:
احتمال اول: از شریعت حضرت موسی یا حضرت عیسی پیروی میکرده است، چون تنها شریعت آسمانی آن زمان همین دو دین بوده و پیروی از آنها بر همه واجب بوده است. پس حضرت محمد نیز قبل از بعثت باید یکی از این دو دین را داشته باشد.
اما احتمال مذکور مردود است، زیرا اگر یهودی یا مسیحی بود در مراسم دینی آنان نیز شرکت میکرد و با آنها معاشرت داشت و در تاریخ ثبت میشد.
در صورتی که چنین چیزی نه در تاریخ ثبت شده و نه یهودیان و مسیحیان مدعی آن بودهاند.
چنانکه قبلاً دانستید حضرت محمد به مراسم و عبادتهایی تقید داشته که جزء این دو دین نیست؛ مانند: حج، طواف کعبه، نماز و اعتکاف در کوه حرا. بنابراین از این مجموع استفاده میشود که آن حضرت قبل از بعثت، یهودی یا مسیحی نبوده است.
احتمال دوم: پیرو شریعت حضرت ابراهیم(ع) بوده است. در توضیح این مطلب میتوان چنین گفت: حضرت ابراهیم(ع) توحید و خداپرستی را در حجاز پایهگذاری کرد. شریعت آن حضرت که «حنيفيه» نامیده میشد در میان مردم آن سرزمین رواج داشت. فرزندش اسماعیل نیز آن شریعت را ترویج میکرد. عربهای آن دیار که غالباً از فرزندان اسماعیل بودند شریعت جدشان حضرت ابراهیم را پذیرفته و از آن دفاع میکردند.
دین حضرت ابراهیم تا مدتها، دین رسمی مردم جزیرةالعرب بود. ولی با گذشت زمان، احکام، قوانین و مراسم عبادی آن دین حنیف کمکم به فراموشی سپرده شد و جز مراسم خاصی از قبیل: حج، وقوف به عرفات، مشعر و منی، قربانی، رمی جمرات، طواف کعبه، سعی بین صفا و مروه و چند عمل دیگر، چیزی از آن باقی نماند. بلکه با مرور زمان شرک نیز در عقاید مردم نفوذ کرد و با توجیهات غلط اشیا یا اشخاص دیگری را شریک خدا قرار داده و آنها را پرستش مینمودند. با همهی این انحرافات، باز هم خودشان را پیرو حضرت ابراهیم میدانستند.
البته در میان آنان افرادی وجود داشت که از وضع موجود ناراضی بوده و احساس میکردند که حقیقت دین ابراهیم را از دست داده و به ضلالت افتادهاند و احیاناً در صدد بودند تا احکام و مراسم عبادی دین حنیفیه را بیابند و آن را از خرافات پاکسازی کنند. در ذیل به نمونههای تاریخی آن اشاره میکنیم:
ابن هشام مینویسد:
در یکی از عیدها که قریش نزد یکی از بتها گرد آمده و با کمال احترام و کرنش برایش قربانی میکردند چهار نفر از آنان از دیگران مخفیانه جدا شدند و در گوشهای با هم چنین گفتند: پیمان ببندیم که عقیدهی خودمان را از دیگران مخفی بداریم. آن چهار نفر عبارت بودند از: ورقة بن نوفل، عبدالله بن جحش، عثمان بن حویرث و زیدبن عمر. آنها گفتند: به خدا سوگند! شما میدانید که قوم شما دین درستی ندارند، آنان دین پدرشان ابراهیم را به خطا گرفتهاند. سنگی که اطرافش طواف میکنیم چیست؟ این بت نه میشنود، نه میبیند، نه ضرر دارد و نه نفع. ای خویشان! دین درستی برای خودتان انتخاب کنید. سپس در بلاد پراکنده شدند تا دین حنیف ابراهیم را پیدا کنند.[14]
همچنین مینویسد:
زیدبن عمر توقف کرد، از دین خویشانش خارج شد ولی در دین یهود و نصارا نیز داخل نشد. از بتپرستی دست کشید و از خوردن گوشت میته، خون و گوشت حیواناتی که برای بتها قربانی میشد اجتناب کرد و از کشتن فرزند نهی نمود و گفت: من فقط خدای ابراهیم را میپرستم. لذا از دین اقوامش انتقاد کرد.[15]
از پارهای احادیث استفاده میشود که اجداد پیامبر نیز از دین حضرت ابراهیم پیروی میکردند.
اصبغ بن نباته میگوید: از امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که میفرمود:
به خدا سوگند! پدرم و جدم ابوطالب و هاشم و عبدمناف هیچگاه بت نپرستیدند. سؤال شد: پس چگونه عبادت میکردند؟ فرمود: بر طبق دین حضرت ابراهیم عمل میکردند و به سوی کعبه نماز میخواندند.[16]
بنابراین چنین به نظر میرسد که حضرت محمد(ص) قبل از بعثت از دین و شریعت حضرت ابراهیم پیروی میکرده است، یگانه پرست بوده و با شرک و بتپرستی مخالفت مینموده، نماز میخوانده و مراسم حج را که جزء مراسم عبادی شریعت حضرت ابراهیم بوده، انجام میداده است. به خلوت گزینی و ذکر خدا و عبادت علاقه داشته و اخلاق نیک را رعایت میکرده است.
از بعض روایات استفاده میشود که حضرت محمد(ص) قبل از بعثت، در شناخت مکارم و التزام بدانها همواره از تأییدات الهی نیز برخوردار بوده است.
امیرالمؤمنین(ع) در این باره میفرماید:
از همان زمان که محمد(ص) از شیر گرفته شد خدا به بزرگترین فرشتهها مأموریت داد تا شب و روز مراقب او باشند و او را به سوی کردار و اخلاق نیک هدایت کند.[17]
علامه مجلسی رحمه الله در این باره مینویسد:
روایت شده که بعض اصحاب امام محمد باقر(ع) از آن حضرت از تفسیر آیه «إِلّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُك مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً» سؤال کردند، در جواب فرمود:
خدا فرشتگانی را مأمور پیامبرانش مینماید تا مراقب عملهای آنان باشند و در تبلیغ رسالت به آنان کمک نمایند. فرشتهی بزرگی را مأموریت داد تا از همان زمان که محمد(ص) از شیر باز گرفته شد، مراقب او باشد، به کارهای خیر و اخلاق نیک هدایتش کند و از بدیها باز بدارد. این فرشته همان کسی است که به پیامبر میگفت: «السلام عليك يا محمد رسول الله» در زمانی که هنوز به رسالت مبعوث نگشته بود و پیامبر گمان میکرد که این سلام از ناحیهی سنگ و زمین است، ولی هر چه کنجکاوی میکرد چیزی نمیدید.[18]
1- حضرت محمد(ص) قبل از بعثت از کدام دین پیروی میکرد؟
2- پیمان حلفالفضول (پیمان جوانمردان) را توضیح دهید.
[1]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 4، بخش اول، ص 197.
[2]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 61.
[3]. همان، ص 63.
[4]. ابوالفداء، السيرة النبويه، ج 1، ص 242.
[5]. همان، ص 249.
[6]. همان، ص 394.
[7]. عيون الاثر، ج 2، ص 334.
[8]. ابوالفداء، همان، ص 257 ـ 262.
[9]. همان، ص 390.
[10]. وسائلالشيعه، ج 8، ص 88: غياث بن ابراهيم عن جعفر(ع) قال: «لم يَحجّ النبىّ(ص) بعد قدومه المدينة إلّا واحدةً، وقد حجّ بمكّة مع قومه حجّات».
[11]. بحار الانوار، ج 15، ص 361.
[12]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 63.
[13]. نجم (53) آيه 2: «وَالنَّجْمِ إِذا هَوى * ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَما غَوى».
[14]. ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 237.
[15]. همان، ص 239.
[16]. بحارالأنوار، ج 15، ص 144: «عن الأصبغ بن نباته، قال: اسمعتُ أمير المؤمنين(ع) يقول: واللهِ! ما عَبَد أبي و لا جدّي عبدالمطّلب، و لا هاشم، و لا عبدمناف صنماً قطّ. قيل: فمَا كانوا يعبدون؟ قال: كانوا يصلّون إلى البيت على دين إبراهيم متمسّكين به».
[17]. نهجالبلاغه، خطبه 194: قال علي(ع): «و قد قرن الله به(ص) من لدن كان فطيماً أعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم، و محاسن أخلاق العالم، ليله و نهاره».
[18]. بحارالانوار، ج 15، ص 361.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت