فصل ششم: خبرگان و ولایت فقیه | ۱
پس از آن كه ولایت فقیه را اثبات كردیم و گفتیم ولىّ فقیه، مجتهدى است اصلح و كسى است كه از لحاظ ویژگىهاى لازم براى تصدّى رهبرى و ریاست حكومت، نزدیكترین فرد به امام معصوم(ع) است، یك گام مهمّ دیگر در تبیین نظریهی ولایت فقیه این است كه ببینیم این چنین فردى چگونه مشخص مىشود و چه راهكارهایى براى تشخیص چنین مجتهدى از میان سایر فقها و مجتهدین وجود دارد. در تحقیق این مسئله، مباحث فرعى دیگرى نیز مطرح مىشود كه مجموعه مباحث فصل پایانى این كتاب را تشكیل مىدهد و رابطهی ولایت فقیه و خبرگان را روشن خواهد ساخت.
آنچه كه امروزه عملاً در ساختار سیاسى نظام جمهورى اسلامى، كه مبتنى بر ولایت فقیه است، اعمال مىشود این است كه براى مشخّص شدن و تعیین ولىّ فقیه، این مجلس خبرگان رهبرى است كه تصمیم مىگیرد و نظر مىدهد. در اینجا مىخواهیم این مسئله را از منظر علمى و نظرى بررسى كنیم تا معلوم شود آیا این راهكار بر مبناى یك منطق علمى و استدلالى انتخاب شده و اجرا مىشود یا اینكه مبناى علمى و نظرى درست و روشنى ندارد.
برای تعیین و مشخّص شدن ولىّ فقیه، در مقام فرض و تصوّر مىتوان فروض مختلفى را براى مسئله در نظر گرفت كه از جملهی آنها مىتوان به تعیین از طریق رأى مستقیم مردم، تعیین توسط ولىّ فقیه و رهبر قبلى، تعیین توسّط خبرگان و تعیین از طریق مجلس شوراى اسلامى اشاره كرد. البته فرضهاى دیگرى نیز وجود دارد. امّا شاید مهمترین آنها كه ممكن است پذیرش آن آسانتر و از پشتوانهی نسبتاً منطقى و استدلالىِ قابل قبولترى برخوردار باشد سه فرض 1ـ تعیین از طریق رأى مستقیم مردم و انتخابات عمومى 2ـ تعیین توسط خبرگان و 3ـ تعیین از جانب ولىّ فقیه و رهبر قبلى است. از میان این سه نیز، دو فرض اول در بحثها و نظریات بیشتر مطرح است. به هر حال به گمان ما با روشن شدن درجهی اعتبار و ارزش هر یك از این سه نظریه و مباحث پیرامون آنها، نقد و تحلیل سایر نظریات نیز میسّر خواهد شد و نیازى به نقد و بررسى سایر فرضها نداریم. قبلاً توجه به این نكته و تذكّر آن ضرورى است كه در بحث جایگاه رأى مردم در نظریهی ولایت فقیه (فصل سوم) توضیح دادیم كه ما در مورد مشروعیت ولىّ فقیه، نظریهی «كشف» را قبول داریم كه بحث آن مفصّل گذشت و در برخى از مباحث این فصل نیز بر اساس همان مبنا سخن خواهیم گفت.
ابتدا، دو نظریهی تعیین از طریق رأى مستقیم مردم و تعیین توسط خبرگان را كه اساسىتر است بررسى مىكنیم. براى ورود به بحث، با ذكر یك مثال شروع مىكنیم:
فرض كنید مىخواهیم بهترین استاد ریاضى كشور را معرّفى كنیم و جایزهی ویژهاى به وى اعطا كنیم. سؤال این است كه راه منطقى و صحیح این كار چیست؟ آیا براى شناسایى و انتخاب استاد نمونهی ریاضى كشور باید در سطح شهر راه بیفتیم و طىّ یك آمارگیرى تصادفى از همهی اقشار مردم جامعه، از طلافروش و رفتگر و فرشفروش و رانندهی اتوبوس شركت واحد گرفته تا خانمهاى خانهدار و كشاورزان و دانشجو و متخصّص مغز و اعصاب سؤال كنیم و نظر آنها را جویا شویم و از آنان بپرسیم استاد نمونه و برتر ریاضى در سطح كشور چه كسى است؟ بسیار روشن است كه اوّلاً این روش، غیر علمى و نابجاست و نتایج این آمارگیرى هر چه باشد فاقد هر گونه اعتبار و ارزش است و ثانیاً اصولاً اگر افرادى كه این سؤال از آنان پرسیده مىشود آدمهاى منطقى و منصفى باشند پاسخ خواهند داد این مسئله در تخصّص من نیست و از پاسخ دادن به آن معذورم. به هر حال شكّى نیست كه براى انتخاب استاد نمونهی ریاضى كشور، كسى از این روش استفاده نمىكند و اگر هم بكند غیر قابل قبول و مردود است.
بدیهى است كه توان و تخصّص یك استاد ریاضى را كسى مىتواند ارزیابى كند كه خودش با ریاضیات سر و كار دارد و اهل این رشته است. و آنچه در مواردى شبیه این، عمل مىشود به این صورت است كه صاحب نظران و متخصّصان مربوطه نظر مىدهند. مثلاً در این مثال، ابتدا در هر دانشگاهى اساتید ریاضى آن دانشگاه، بهترین استاد را از میان خودشان معرّفى مىكنند و اگر در یك شهر بیش از یك دانشگاه وجود دارد اساتید معرّفى شده و منتخب دانشگاههاى یك شهر باز از میان خودشان یك نفر را معرّفى مىكنند و باز در سطح استان، اساتید منتخب شهرها جمع مىشوند و ازمیان خودشان یك نفر را معرّفى مىكنند و مثلاً سى استاد از سى استان كشور به این ترتیب معرّفى و انتخاب مىشوند و باز اینها هم بین خودشان مشورت و گفتگو مىكنند و در نهایت، از میان این جمع سى نفرى یك نفر را به عنوان استاد منتخب و نمونهی كشور معرّفى مىكنند. البته ممكن است در این مرحله یا مراحل قبلى، یك هیئت داوران مركّب از چند تن از اساتید برجستهی رشتهی ریاضى، كار انتخاب را انجام دهند یا تفاوتهاى جزئى دیگرى بتوان براى اجراى این روش در نظر گرفت امّا به هر حال در همهی آنها، روش كلّى یكى است و آن این است كه صاحب نظران و متخصّصان رشتهی ریاضى هستند كه نقش اصلى و اساسى را در تعیین استاد نمونهی ریاضى كشور ایفا مىكنند. آیا حقیقتاً براى انتخاب استاد نمونهی ریاضى كشور، این روش نزد عقل مقبول است یا این روش كه همهی مردم از بىسواد و باسواد، دانشگاهى و غیر دانشگاهى، متخصّص و غیر متخصّص، و خلاصه هر قشرى جمع شوند و رأى بدهند كه استاد نمونهی ریاضى كیست؟
در مورد تعیین ولىّ فقیه هم ماهیّت كارى كه مىخواهد انجام بگیرد این است كه مىخواهیم فقیه نمونه و برتر را انتخاب كنیم؛ فقیهى كه در مجموع، از حیث سه ویژگى فقاهت، تقوا و كارآمدى در مقام مدیریت جامعه، شایستهتر و اصلح از دیگران باشد. سؤال این است كه راه انتخاب چنین فقیهى كدام است و چه كسى صلاحیت دارد نظر بدهد این فقیه برتر و اصلح كیست؟ آیا راه درست و منطقى آن این است كه این مسئله را به رفراندوم عمومى بگذاریم و با انجام یك انتخابات سراسرى، مستقیماً از همهی مردم نظر بخواهیم؟ یا اینكه روش صحیح و علمى این كار آن است كه به متخصصان مربوطه، كه در اینجا همان فقها هستند، مراجعه كنیم و از آنان بخواهیم شایستهترین فرد براى تصدّى این مقام را از میان خودشان انتخاب كنند؟ اگر در تعیین استاد نمونهی ریاضى كشور، مراجعه به آراى عمومى و برگزارى انتخابات روش صحیحى نیست (كه نیست) بلكه باید اساتید ریاضى كشور در اینباره نظر بدهند، براى تعیین فقیه نمونه و اصلح نیز راه معقول و درست این است كه فقها نظر بدهند كدام فقیه از دیگران شایستهتر است و مراجعه به آراى عمومى و رأى مستقیم مردم، در این مسئله نمىتواند ملاك باشد. و آنچه كه در حال حاضر در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز وجود دارد و عمل مىشود همین است كه تعیین رهبرى و ولىّ فقیه بر عهدهی مجلس خبرگان است؛ خبرگانى كه همگى آنان اهل فقه و فقاهتند و سالیان متمادى در این رشته كار كرده و عمر خویش را صرف نمودهاند.
امّا این خبرگانى كه در نهایت مىخواهند ولىّ فقیه را معیّن كنند خودشان به دو طریق ممكن است انتخاب شوند. یكى اینكه در هر شهرى كه چند فقیه وجود دارد آنان از میان خودشان یك نفر را كه شایستهتر مىدانند معرّفى مىكنند و در مرحلهی بعد در سطح استان چنین انتخابى صورت بگیرد و در نهایت عدّهاى به این ترتیب براى مجلس خبرگان معرّفى شوند. راه دیگر این است كه در هر استان یا در هر شهرى، این افراد را از طریق انتخابات عمومى تعیین كنیم زیرا با توجه به اینكه معمولاً تعداد فقها و افرادى كه در حدّ اجتهاد باشند زیاد نیست و گاهى در یك شهر حتى یك نفر هم كه در این حدّ باشد یافت نمىشود، لذا درست است كه عموم مردم خودشان متخصّص در فقه و اجتهاد نیستند امّا با توجه به اینكه تعداد این افراد در هر شهر یا هر استان بسیار اندك است مىتوانند با كمى تحقیق و پرس و جو بفهمند چه فرد یا افرادى شایستگى بیشترى از دیگران دارند. نظیر اینكه بخواهیم بهترین متخصّص قلب را در یك شهر یا یك استان پیدا كنیم كه گر چه خودمان متخصّص قلب نیستیم امّا مىتوانیم بامراجعه به پزشكان و متخصّصان و تحقیق از راه بیمارانى كه به آنها مراجعه كردهاند، مشكل را حل كنیم.
تا اینجا معلوم گردید كه براى مشخّص شدن و تعیین رهبر و ولىّ فقیه، از بین دو راهكار، یكى مراجعهی مستقیم به آراى مردم و دیگرى تعیین توسّط خبرگان، راهكار منطقى و علمىِ قابل دفاع همین راهكار دوم یعنى تشخیص و تعیین توسّط خبرگان است.
و امّا نسبت به راهكار تعیین رهبر بعدى توسّط رهبر قبلى باید بگوییم كه گر چه ممكن است این راه عملاً با ضریب اطمینان نسبتاً بالا و قابل توجّهى به یك انتخاب درست و مطلوب منجر شود (زیرا با توجه به احاطه و بصیرتى كه رهبر قبلى نسبت به افراد و شخصیتهاى برجستهی علمى و سیاسى كشور و توانمندىهاى آنان دارد مىتواند با مقدارى تأمّل و تفحّص در بین چند تن از برجستهترینهاى آنان، یك نفر را كه در مجموع واجد صلاحیتهاى بیشترى است شناسایى و به مردم معرّفى كند) امّا یكى، دو اشكال مهم در مورد آن به نظر مىرسد. یكى اینكه راه را براى تبلیغات سوء و مسموم دشمنان باز مىكند كه در سطح افكار عمومى داخل و خارج كشور تصویر یك حكومت استبدادى را از نظام ولایت فقیه ترسیم و ما را به دیكتاتورى متهم كنند. امروزه ملاحظه مىكنیم كه على رغم برگزارى بیست انتخابات عمومى در طىّ بیست سال پس از انقلاب اسلامى، دشمنان و دگراندیشان داخل و خارج كشور، كینهتوزانه و مزوّرانه، نظام جمهورى اسلامى ایران را به دیكتاتورى و استبداد متّهم مىكنند.
اشكال دیگر این روش آن است كه ممكن است رهبر را در این مسئله به رعایت مسائل عاطفى و خویشاوندى و ملاحظهی منافع فردى یا گروهى متّهم كنند؛ همان گونه كه حتى در مورد شخصیّتى نظیر پیامبر گرامى اسلام(ص) نیز چنین اتّهامى از سوى برخى از مسلمانان و غیر مسلمانان مطرح شد كه چون حضرت على(ع) داماد او بوده است لذا وى را انتخاب كرده و این همه به او اهمیت داده است.
بنابراین على رغم نتایج خوب و مثبتى كه تعیین رهبر بعدى توسّط رهبر قبلى ممكن است به همراه داشته باشد امّا به دلیل برخى ملاحظات جانبى سزاوار است كه از آن صرف نظر كنیم.
نتیجهی كلى این است كه از میان سه راهكار: 1ـ تعیین رهبر و ولىّ فقیه از طریق رأى مستقیم مردم 2ـ تعیین رهبر و ولىّ فقیه از طریق خبرگان واجد صلاحیت 3ـ تعیین رهبر و ولىّ فقیه توسّط رهبر قبلى، راهكار بهینه و معقول و منطقى عبارت از تعیین رهبر توسّط خبرگان واجد صلاحیت است. و با دقّت و تأمّل در بحثى كه پیرامون ارزیابى این سه روش داشتیم تكلیف روشهاى دیگرى هم كه ممكن است در این رابطه مطرح شود نیز مشخصّ مىگردد و نیاز به بحث مستقلّى ندارد.
1- چه روشهایی برای تعیین و مشخّص شدن ولىّ فقیه وجود دارد؟
2- نقاط قوت و اشکالات تعیین رهبر بعدى توسّط رهبر قبلى را شرح دهید.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی