بخش دوّم: اهلبيت (ع) از ديدگاه قرآن و حديث | ۲
اراده در انسان يك حالت نفسانى و يكى از مقدمات كارهاى اختيارى او به شمار مىرود. اراده در انسان گاهى تحقّق مراد را به همراه دارد، و گاهى از فعل مراد تخلّف مىنمايد. چنان نيست كه هر چه را انسان بخواهد در خارج تحقّق يابد. كارهاى خدا نيز از روى علم، اختيار و اراده انجام مىگيرد. ولى ارادهی خدا با ارادهی انسان تفاوت دارد، و هيچگاه از فعل مراد تخلّف ندارد. در قرآن كريم دو نوع اراده به خدا نسبت داده شده است: ارادهی تكوينى و ارادهی تشريعى. اراده تكوينى يعنى ايجاد مراد از روى علم و اختيار و هيچگاه از وقوع مراد تخلّف ندارد. در قرآن كريم مىگويد: هرگاه خدا چيزى را اراده كرد به او مىگويد: باش پس وجود پيدا مىكند.[1]
نوع دوم اراده تشريعى، در اين مورد خدا به وجود چيزى امر نمىكند بلكه به منظور تحقّق يك شى خارجى احكام و قوانينى را وضع مىكند و از بندگان مىخواهد كه بدانها عمل كنند تا مراد او در خارج تحقّق پيدا كند.
در قرآن مىگويد: هر كس كه اين ماه (رمضان) را درك كند بايد روزه بدارد، و هر كس مريض يا در سفر باشد بايد در ايام ديگر به همان تعداد روزه بگيرد. خدا راحتى شما را اراده كرده و نخواسته به سختى بيفتيد.[2]
اراده دراين آيه تشريعى است؛ بدين معنا كه چون خداى متعال اراده كرده كه مردم از جهت روزه گرفتن در تنگنا نباشند به بيماران و مسافران اجازه داده در ماه رمضان روزه نگيرند و در روزهاى ديگر آنها را قضا كنند.
اكنون اين سئوال مطرح مىشود كه ارادهی مذكور در آيهی تطهير تشريعى است يا تكوينى؟ اگر تشريعى باشد بايد آيه را اين گونه تفسير كنيم كه چون خدا خواسته كه نفوس اهل بيت از آلودگىها و پليدىهاى نفسانى پاك گردد احكام و قوانين لازم را جعل كرده و در اختيارشان قرار داده است. با اندكى دقت بطلان اين احتمال روشن مىشود، چون جعل چنين احكامى اختصاص به اهل بيت ندارد بلكه عموم مكلفين مىتوانند در پاكسازى نفوس خود از آنها بهره بگيرند. و با كلمه «انّما»ى مذكور در آيه كه بر حصر دلالت دارد سازگار نيست. اگر چنين بود چرا پيامبر به ام سلمه اجازه نداد زير عبا داخل شود تا مشمول آيهی تطهير قرار گيرد، مگر او از مؤمنين نبود؟ بنابراين اراده مذكور در آيه را بايد به ارادهی تكوينى تفسير كنيم و بگوييم: خداى متعال اراده تكوينى كرده كه اهل بيت از آلودگىهاى نفسانى شرك، كفر و گناه، پاك و منزّه باشند و همينگونه آفريده شدهاند. يعنى از شرك، كفر، گناه مصونيت كامل دارند و معصومند.
با توجه به همين معناست كه از مصاديق اهل بيت بودن، يك ارزش بزرگ به شمار رفته و حضرت على و امام حسن و امام حسين و ديگر ائمه بدان افتخار مىكردند و هيچگاه مورد انكار قرار نگرفتند.
و از همين روى براى اثبات عصمت ائمه اطهار(ع) در احاديث فراوان به آيهی تطهير استناد شده است؛ به عنوان نمونه:
على بن ابىطالب(ع) فرمود: خداى عزّوجلّ در قرآن مىگويد:
«إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» پس خداى سبحان ما را از زشتىهاى ظاهر و باطن پاك ساخت و در راه حق قرار داد.[3]
رسول خدا(ص) بعد از قرائت آيه:
«إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فرمود: من و اهل بيتم از گناه پاك شدهايم.[4]
امام حسن(ع) فرمود: ما اهل بيت هستيم، خدا ما را به اسلام، گرامى داشت، ما را انتخاب كرد و برگزيد، پس رجس و ناپاكى را از ما برطرف ساخت و ما را پاك و منزّه كرد. رجس يعنى شك، پس ما، در خدا و دين او شك نداريم. و ما را از هرگونه ناپاكى و گمراهى پاك ساخت.[5]
پيامبر گرامى اسلام از جانب خداى متعال مأموريت داشت كه عترت را به عنوان يك مرجع علوم اسلامى به مسلمانان معرفى كند. رسول خدا(ص) اين امر بسيار مهم را در مراجعت از حجة الوداع، و در غدير خم انجام داد. وقتى به غدير خم رسيد جبرئيل فرود آمد و اين آيه را برايش خواند: اى رسول! آن چه را از جانب پروردگارت نازل شده به مردم ابلاغ كن، و اگر در اين باره كوتاهى كنى رسالت خدا را انجام ندادهاى، خدا تو را از توطئه مخالفان حفظ خواهد كرد، همانا كه خدا كافران را هدايت نخواهد كرد.[6]
با اين كه هوا بسيار گرم و سوزان بود ولى پيامبر براى انجام فرمان الهى در آن سرزمين فرود آمد. به حاجيانى كه جلوتر رفته بودند اعلام كرد برگردند، و به آنان كه عقب قافله بودند دستور داد سريعتر حركت كنند. وقتى همه گرد آمدند، بر فراز منبر بالا رفت و خطبهی مفصلى خواند كه به خطبهی غدير معروف است. اين حديث به عبارتهاى مختلف نقل شده كه ما به نقل يكى از آنها اكتفا مىكنيم:
زيدبن ارقم گفت: وقتى رسول خدا(ص) از حجة الوداع برمىگشت در غدير خم فرود آمد در آغاز دستور داد زير درختان را از خار و خس پاك ساختند، آنگاه خطبه خواند و فرمود: گويا من به سوى خدا دعوت شده و اجابت كردهام، پس دو چيز بسيار نفيس و گرانقدر را در ميان شما به امانت مىگذارم كه يكى از آنها از ديگرى برتر است: كتاب خدا و عترتم را، پس مراقب باشيد در نگهدارى از اين دو امانت چه مىكنيد؟ اين دو چيز تا قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد آنگاه فرمود: خداى عزّوجلّ مولاى من، و من مولاى همه مؤمنان هستم. آنگاه دست على را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على ولىّ اوست. پروردگارا! با كسانى كه ولايت على را مىپذيرند دوست باش و با دشمنان او دشمنى كن.[7]
براءبن عازب در نقل همين حديث جملهی زير را اضافه كرده است:
پيامبر در آغاز سخن فرمود: آيا من در دخالت در امور مؤمنين از خودشان سزاوارتر نيستم؟ جواب دادند: يا رسول الله چرا، پس فرمود: پس اين (يعنى على) ولىّ كسى است كه من مولاى او هستم.[8]
براء در ذيل همين حديث در نقل ديگرى اين جمله را اضافه دارد: پس عمر بن الخطاب على را ملاقات كرد و گفت: يا على! اين مقام گوارايت باد، تو اكنون مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى.[9]
حديث غدير با متنها و عبارتهاى مختلف در كتب معتبر اهل سنّت و شيعه به ثبت رسيده و همواره مورد استناد و احتجاج حضرت على و امام حسن و امام حسين و ساير ائمه اطهار(ع) بوده است. اين حديث، متواتر و قطعى الصدور است، جمع كثيرى از اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) آن را نقل كردهاند. از جمله مىتوان به افراد زير اشاره كرد:
ابوهريره، ابويعلى انصارى، ابوالهيثم بنالتيهان، ابوبكر بن ابى قحافه، عمربن خطاب، عثمان بن عفان، على بن ابى طالب، حسن بن على، حسين بن على، فاطمهی زهرا، اسامة بن زيد، ام سلمه همسر رسول خدا، انس بن مالك، براء بن عازب، جابربن سمرة، جابربن عبدالله انصارى، حذيفة بن اسيد، حسان بن ثابت، خزيمة بن ثابت انصارى، زبير بن عوام، زيد بن ارقم، زيدبن ثابت، ابوسعيد خدرى، سلمان فارسى، مقداد بن عمرو كندى، عباس بن عبدالمطلب، عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن خطاب، و عمار بن ياسر، رضى الله عنهم ....[10]
از حديث غدير چند مطلب بسيار مهم استفاده مىشود:
1. پيامبر اكرم در جمع كثيرى از مسلمانان قرآن و عترت را به عنوان دو چيز نفيس و گرانقدر معرفى كرد و فرمود: اين دو را به امانت نزد شما مىسپارم تا ببينم چه مىكنيد. و بنابر بعض نقلها فرمود: اگر بدانها تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد.
2. همچنين فرمود: قرآن و عترت همواره با هم خواهند بود و تا قيامت جدا نخواهند شد. كسى حق ندارد بگويد: با وجود قرآن نيازى به عترت نداريم يا كسانى بگويند: با وجود عترت نياز به مراجعه به قرآن نداريم.
3. چنان كه قرآن كريم بزرگترين و غنىترين منبع علوم، معارف، احكام و قوانين دين است و مسلمانان وظيفه دارند در حل مشكلات دينى خود بدان مراجعه كنند، عترت نيز به عنوان يكى از منابع علوم و معارف دين معرّفى شده و مسلمانان وظيفه دارند در اخذ علوم دين به آنان مراجعه كنند، و از گفتار و سيرهی عملى آنها پيروى نمايند.
تمسك به قرآن و عترت كه در حديث ثقلين و احاديث ديگر بدان تأكيد شده به همين صورت تحقّق مىپذيرد، نه با اظهار علاقهها و تشريفات و احترامات صورى تنها.
۱- معتبرترين مرجع علوم دين چیست؟
۲- ارادهی مذكور در آيهی تطهير تشريعى است يا تكوينى؟
[1]. يس، آيه 82: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».
[2]. بقره، آيه 185: «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ اليُسْرَ وَلا يُرِيدُ بِكُمُ العُسْرَ».
[3]. غاية المرام، ج 3، ص 199: قال علّي بن أبي طالب(ع): و الله عزّوجلّ يقول: «إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فقد طهّرنا الله من الفواحش ماظهر منها و بطن، عليّ منهاج الحقّ.
[4]. البداية و النهايه، ج 2، ص 316 و بحارالانوار، ج 35، ص 213 باب 5: عن النبي(ص) في قوله تعالى: «إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فانا و أهل بيتي مطهّرون من الآفات والذنوب.
[5]. بحارالانوار، ج 10، باب 9، ص 138: الامام الحسن(ع) قال: إنّا أهل البيت أكرمنا الله بالإسلام و اختارنا و اصطفانا و اجتبانا فأذهب عنّا الرجس و طهّرنا تطهيراً، و الرجس هو الشكّ فلا نشكّ في الله الحقّ و دينه أبداً و طهّرنا من كلّ أفن و غيّة.
[6]. مائده، آيه 67: «يا أَيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِى القَوْمَ الكافِرِينَ».
[7]. مستدرك حاكم نيشابورى، ج 3، ص 109: زيد بن أرقم رضي الله عنه قال لمّا رجع رسول الله من حجّة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقممن فقال: كأنّي دعيت فأجبت، إنّي قد تركت فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب الله و عترتي، فانظروا كيف تخلّفوني فيهما، فإنّهما لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض، ثمّ قال: إنّ الله عزّوجلّ مولاي و أنا مولى كلّ مؤمن؛ ثمّ أخذ بيد عليّ رضي الله عنه فقال: من كنت مولاه فهذا وليّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه.
[8]. البداية و النهايه، ج 5، ص 229: قال رسول الله(ص) ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى قالوا: ألست أولى بكلّ مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال: فهذا ولي من أنا مولاه.
[9]. همان: فلقيه عمر بن الخطاّب فقال: هنيئاً لك أصحبت و أمسيت مولى كلّ مؤمن و مؤمنة.
[10]. الغدير، ج 1.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی