فصل دهم: رابطه اخلاق و تربیت
مهمترین مسألهای که هر انسانی با آن روبهرو است مسألهی تربیت است. بلکه اگر تربیت را با مفهوم وسیع آن در نظر بگیریم باید گفت: هدف آفرینش همهی موجودات جهان هستی، تربیت میباشد.
تمام کوششهای پیامبران الهی، دانشمندان و مردان بزرگ تاریخ، نیز مصروف همین مسأله شده است و برای ساختن اجتماعی انسانی، آباد، امن و آرام و بالاخره خوشبخت و سعادتمند نیز راهی جز «تربیت صحیح» و بسیج همهی نیروها و امکانات در این راه نیست.
در بحثهای اخلاقی نیز هدف نهایی، پس از تشریح و توضیح همهی ملکات اخلاقی نیک و بد، علل پیدایش و گسترش آنها و راه تحصیل اخلاق نیک و مبارزه با رذائل همین مسألهی «تربیت» میباشد.
عدهای از روانشناسان تربیت را «آمادگی برای تحصیل حق و قبول مسئولیت در آیندهی زندگی» میدانند.
در حالی که بعضی دیگر تربیت را عبارت از «آشکار کردن استعدادها و به فعلیت رسانیدن قوای درونی به منظور نیل و هدف معین» معرفی کردهاند.
بعضی دیگر مانند «جان دیوئی» روانشناس معروف، تربیت را «تجدید نظر در تجربیات گذشته و تشکیل مجدد آنها به منظور اینکه این تجربیات معنی بیشتری دهد و فرد را برای هدایت تجربیات آینده آماده سازد» دانستهاند.[1]
به عقیدهی ما ممکن است تعریفهای سهگانهی بالا را ناظر به یک حقیقت دانست که در واقع تعریف سوم، اصل آن حقیقت است؛ و تعریف اول، مقدمهی آن؛ و تعریف دوم، نتیجهی آن محسوب میگردد.
ضمناً برای روشن شدن تعریف سوم این توضیح لازم است که اعمالی که از انسان سر میزند دوگونه است:
1ـ اعمال تربیتی.
2ـ اعمال عادی و بدون هدف و تربیت.
در قسم دوم، انسان چگونگی روابط علل و معلول را یا اصلاً نمیداند و یا حد و حدود آن را نمیشناسد مثل اینکه کسی درست نداند که چگونه باید کلید یک چراغ برق یا یک کارخانه را زد تا آن چراغ روشن و کارخانه شروع به کار کند و بدون اطلاع و آزمودگی قبلی انگشت روی کلید یا کلیدهای مورد نظرش میگذارد، اما پس از اینکه روابط این علت و معلول را بخوبی دریافت و در تجربیات گذشتهی خود تجدید نظر نمود و آنها را مجدداً تشکیل داد، به منظور اینکه معنی و مفهوم وسیعتری از آنها دریابد و او را برای هدایت تجربیات آینده آماده سازد این عمل یک عمل تربیتی خواهد بود و نتیجهی آن این است که مثلاً برای روشن کردن یک چراغ فوراً سراغ کلید آن میرود بدون اینکه در بیراههها سرگردان شود.
کلمهی تربیت در اصل لغت به معنی بالا بردن و نموّ دادن، از مادهی «ربو» به معنی علوّ پیدا کردن میباشد، و به نظر میرسد که استعمال این کلمه در معنی مورد نظر زیاد قدیمی نباشد و لذا در قرآن کلمهی تربیت برای تفهیم این معنی به کار نرفته است ولی به جای آن تعبیرات دیگری مانند «تزکیه» و «اخراج از ظلمت به نور» دیده میشود.
مثلاً دو آیهی زیر در واقع یکی اشاره به «تربیت تکوینی» و دیگری اشاره به «تربیت تشریعی» است:
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ؛[2]
او کسی است است که بر شما درود و رحمت میفرستد و فرشتگان او (نیز) برای شما تقاضای رحمت میکنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرک و گناه) به سوی نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردد.
میدانیم صلوات خداوند بر بندگان همان رحمت و برکات اوست، و صلوات فرشتگان هم در اینجا به نظر میرسد رحمت و برکاتی باشد که بوسیلهی ملائکه (مُدَبِّرات امراً) بر بندگان نازل میگردد که همه جنبهی تکوینی دارد و در هر صورت هدف آنها خارج ساختن از ظلمت گمراهی به نور هدایت است.
2ـ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ؛[3]
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش [محمد] نازل میکند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد.
در آیهی فوق ـ که اشاره به تربیت تشریعی میباشد ـ نیز هدف، اخراج از ظلمت به نور شمرده شده است.
از دقت در این تعبیر چنین استفاده میشود که انسان به هنگام عدم تربیت به شخصی میماند که در تاریکی و ظلمت مطلق قرار گرفته باشد، چنین کسی دارای نیروها و استعدادهای گوناگونی هست اما قدرت ندارد آنها را رهبری کند و برای رسیدن به هدفی جهتگیری نماید، نه میتواند راه مشخصی را در پیش گیرد و نه خود را به مقصد برساند.
ولی وقتی تحت تربیت قرار گرفت مانند این است که از ظلمت به نور درآمده باشد، نور وسیلهی پرورش و نمو و بروز استعدادها، وسیلهی رهبری و جهتگیری و هدفیابی است و به این تربیت تمام مفاهیم و معانی تربیت در این تعبیر جمع است.
واژهی «شخصیت» از واژههایی است که تنها در محیط بحثهای علمی و روانشناسی و اخلاقی بکار نمیرود بلکه تودهی مردم نیز در سخنان روزانهی خود همواره روی آن تکیه میکنند و تقریباً هرکس معنی آن را ـ اجمالاً ـ میداند ولی با اینهمه، تعریف دقیق و روشن و تفصیلی کلمهی «شخصیت» کار دشواری است و به همین دلیل روانشناسان امروز تعاریف بسیار مختلفی برای آن نمودهاند و عجیب اینکه به گفتهی یکی از روانشناسان صدها تعریف برای این کلمه از طرف دانشمندان شده است که هرکدام از زاویهی خاصی این مفهوم پیچیده را مورد مطالعه قرار میدهد.
از میان تعریفهایی که برای آن شده تعاریف زیر را میتوان مورد توجه قرار داد:
1ـ «شخصیت: مجموع تمام تأثیرهایی است که فرد در جامعه دارد»، و بعبارت دیگر «شخصیت هر فرد همان تأثیر اجتماعی اوست».[4]
اشکال این تعریف و امثال آن، تنها از این نظر نیست که وجود شخصیت را در افرادی که اثر اجتماعی ندارند (مانند افراد منزوی و گوشهگیر، یا از کار افتاده) انکار میکند، بلکه بیشتر از این نظر است که شخصیت در این تعریف تنها جنبهی «عملی» دارد نه «وصفی» در حالی که معمولاً شخصیت جزو کیفیات روحی شمرده میشود.
2ـ «شخصیت: کیفیت عمومی رفتار فرد است که در عادتهای مشخص، فکر و تعبیر، امیال، طرز عمل و فلسفهی زندگی او آشکار میگردد».
این تعریف که از «مارکویس» روانشناس معروف نقل شده گرچه اشکال انکار شخصیت را در افراد منزوی ندارد ولی از این نظر که به شخصیت جنبهی فعلی یا انفعالی و خلاصه تأثیر و تأثر خارجی داده است، با آن شریک است.
3ـ تعریف دیگری که از طرف عدهای از روانشناسان عنوان شده این است که: «شخصیت: نظم داخلی انگیزهها، انفعالها، ادراکها و یادآوریهاست که روش انسان را در رفتار معین میکند».
این تعریف چون به جنبهی درونی و وصفی شخصیت توجه دارد از اشکالات گذشته خالی است؛ ولی اگر بگوییم: «شخصیت عبارت است از مجموعهی صفات و حالات و روحیاتی که دارای ارزش انسانی است و میتواند مبدأ آثار خارجی فردی و اجتماعی ارزشمندی گردد» به مفهوم واقعی نزدیکتر خواهد بود.
منش: بسیاری از روانشناسان «منش» و «شخصیت» را به یک معنی استعمال کردهاند و هر دو را حاکی از یک واقعیت میدانند، ولی بعضی از روانشناسان اخیر میان این دو اصطلاح تفاوت قائل شدهاند و اصطلاح «منش» را برای جنبههای اخلاقی و ملکات فاضله و رذائل، انتخاب نمودهاند؛ بعبارت دیگر منش برای ارزیابی شخصیت با مقیاسهای اخلاقی یعنی خوبی و بدی است در حالی که شخصیت را معرّف تمام کیفیات روحی و اخلاقی و عقلی و عاطفی و حتی بدنی میدانند. البته در نامگذاری و جعل اصطلاح، گفتگو و ایرادی نیست مخصوصاً از طرف اهل هر فن نسبت به فن خود ولی از نظر ریشهی لغت در فارسی متداول امروز این دو کلمه یک واقعیت را میرساند.
زیرا شخصیت، مجموعه صفات و کیفیاتی است که انسان در پرتو آن «شخص ویژهای» میشود که با دیگران تفاوت خواهد داشت. و «منش» که در اصل از کلمهی «من» گرفته شده نیز همین معنی را میرساند، اگرچه در استعمالات معمولی و در کتب لغت به معنی «سرشت»، «خو» و «طبیعت» نیز آمده است.
«شخصیت» را هر طور معنی کنیم رابطهی بسیار نزدیکی با «تربیت» به هر معنی که باشد، دارد.
در واقع تربیت از دو حال خارج نیست: یا وسیلهی شکوفا شدن شخصیت ذاتی افراد (بنابر اینکه شخصیت را بطور استعداد و بالقوه در همهکس قائل باشیم)، و یا وسیلهای برای ایجاد آن است (در صورتی که همه یا قسمتی از شخصیت انسان را ایجادی بدانیم)؛ و در هر دو صورت ارتباط نزدیک با تربیت دارد.
مطالعه دربارهی شخصیت انسانهایی که بر اثر حوادثی از اجتماع انسانی به دور افتادهاند و در میان حیوانات از کودکی پرورش یافتهاند و حالات حیرتانگیز آنها و ضعف فوقالعادهی ادراکات آنان، حتی عدم آمادگی کافی برای پرورشهای جدید انسانی یکی از بارزترین دلائل ارتباط شخصیت و تربیت است.
و نیز تفاوت آشکار ملتهایی که از تمام جهات تقریباً در شرایط و سطح مساوی قرار داشتهاند ولی یکی از آنها بر اثر برخورداری از وجود یک رهبر لایق به سرعت از دیگران فاصله گرفته و گامهای بلندی بسوی تکامل برداشته است، نشانهی دیگری از نقش تربیت در وضع فرد و اجتماع است.
تفاوت واضح افراد مشابهی که در محیطهای مختلف پرورش یافتهاند و یا یک فرد بر اثر قرار گرفتن در دو محیط مختلف و مانند اینها، همگی دلیل بر این است که شخصیت و تربیت، رابطهی فوقالعاده نزدیکی دارند و انسان را به یاد گفتهی دانشمندی میاندازد که میگوید: «کودکانی را به دست من بسپارید و بگویید آنها را با هر روحیهای مایل هستید پرورش دهم و بار آورم: شجاع، ترسو، سخاوتمند، بخیل و...».
عواملی که در تشکیل شخصیت انسان مؤثرند بسیار زیادند و شاید احصای آنها کار آسانی نباشد، ولی مهمترین آنها عبارت است از:
1ـ آفرینش (ساختمان جسمی و روحی).
2ـ وراثت.
3ـ ترشحات غدهها.
4ـ تغذیه.
5ـ محیط زندگی خانوادگی.
6ـ وضع زندگی اجتماعی (کسب و پیشه، وضع شهر و کشور، دستگاههای تبلیغاتی، حکومت، وضع اقتصادی و...).
7ـ آموزش و پرورش.
8ـ همنشینان و دوستان (همسایگان، شرکا، هم مدرسهایها و همسفرها و...).
9ـ تلقینها (از طرف خود و دیگران).
10ـ مطالعات و غذاهای فکری.
11ـ حوادث پیشبینی نشده.
12ـ اراده و خواست خود انسان و کوششهای او.
شاید محتاج به یادآوری نباشد که بخاطر ارتباط نزدیکی که میان شخصیت و تربیت وجود دارد و در گذشته به آن اشاره شد همهی عوامل بالا را نیز از یک نظر میتوان عوامل تربیتی نامید.
بررسی موضوعات دوازدهگانهی فوق، خود علم مستقلی را تشکیل میدهد که میتوان آن را تحت عنوان «انسان و مسائل تربیتی» مورد بررسی قرار داد، امید است در فرصت دیگری این توفیق نصیب گردد.
«وَآخِرُ دَعْوانا اَنِ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»
پایان
1- معنی و مفهوم تربیت را شرح دهید.
2- تفاوت «منش» و «شخصیت» را بیان کنید.
3- پنج عاملی تاثیرگذار در تشکیل شخصیت انسان را نام ببرید.
[1]. علی شریعتمداری، اصول تعلیم و تربیت، با تلخیص.
[2]. سورهی احزاب (۳۳) آیهی ۴۳.
[3]. سورهی حدید (۵۷) آیهی ۹.
[4]. روانشناسی رشد، صفحهی 453.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت