درس شانزدهم | ۲
حضرت مىفرمایند:
یَا بْنَ جُنْدَبٍ اَحْبِبْ فِى اللهِ و اَبْغِضْ فِى اللهِ؛ اى پسر جندب، دوستى كن به خاطر خدا و دشمنى كن به خاطر خدا؛ یعنى غیر از اعمال و رفتار ظاهریت، حتى حب و بغضت، دوستى و دشمنىات ـ كه امرى قلبى و درونى است ـ باید براى خدا باشد. اگر كسى را دوست مىدارى فقط و فقط به انگیزه الهى باشد و اگر كسى را هم دشمن مىدارى آن هم تنها براى جلب رضایت الهى باشد.
باید اذعان كرد كه این، كارى است بس مشكل، به خصوص كه انسان بخواهد همه دوستىها و دشمنىهایش اینگونه باشد. با این همه، در مراتب كمال و سیر و سلوك، انسان مىتواند و باید سعى كند به مرحلهاى برسد كه نه تنها اعمال ظاهریش، نماز و روزه و انفاقش، كه محبت و كینهاش نیز براى خدا باشد. محبت و كینه امرى قلبى است و اینكه انسان كارى بكند كه در دوستى و دشمنىاش نسبت به دیگرى فقط خدا را در نظر بگیرد و ذرهاى غیر خدا مطرح نباشد، نمىگویم غیرممكن، ولى البته بسیار دشوار است و تلاش بسیارى مىطلبد و تا خداوند كمك نكند انسان خود نمىتواند به چنین درجهاى برسد. بسیار كمند كسانى كه به این حد رسیده باشند و محبتشان صد در صد خالص «فى الله» باشد. اما در هر صورت انسان نباید ناامید باشد و بایستى براى رسیدن به چنین مقامى تلاش خود را انجام دهد؛ در این صورت خداوند نیز كمك خواهد كرد و ان شاء الله توفیقات خاص خود را شامل انسان خواهد نمود.
باید توجه داشت اینكه مىگوییم، محبتمان صد در صد براى خدا باشد، به این معنا نیست كه غیر از خدا كسى را دوست نداشته باشیم، بلكه منظور این است كه یك محبت اصیل بیشتر نباید در وجود ما باشد و بقیه محبتها در سایه و در شعاع این محبت قرار داشته باشند؛ مثلاً اگر پدر و مادر را دوست داریم، نه چون پدر و مادرمان هستند و با آنها رابطه خونى و نَسَبى داریم، بلكه به این دلیل باشد كه خداوند فرموده است:
وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً،[1] یا اینكه: أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیْكَ.[2] دوستى زن و همسر و فرزند و بستگان و دوستان نیز مىتواند به همین صورت باشد. ما اگر حتى پیامبر و اهل بیت(ع) را دوست داریم از آن جهت است كه آنان دوستان خدا هستند و خدا آنان را دوست دارد و ما را به دوستى آنان امر فرموده است:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى.[3] اگر ـ العیاذ بالله ـ خداوند اهل بیت(ع) را دوست نمىداشت، ما چه محبتى نسبت به آنها مىداشتیم؟
به هرحال اگر انسان توانست به مقامى برسد كه قلبش سراسر مملو از محبت خداوند شود و ذرهاى محبت غیر خدا در آن نباشد، آنگاه به آنجا مىرسد كه فرمود:
قَلْبُ المؤمنِ عرشُ الرّحمن.[4] این كه فرمودهاند قلب مؤمن عرش خداوند است، چنین قلبى منظور است، نه هر قلب و دل آلوده و ناپاكى. تا هنگامى كه در انسان آلودگى و محبت دنیا، هوسها، علایق و محبتهاى شیطانى وجود دارد خداوند آن را عرش خود قرار نخواهد داد. راه رسیدن به چنان مقامى نیز چنگ زدن به دستگیره محكم الهى، پناه بردن به دامان خداوند و استعانت از ذات اقدس او است.
تمسك و اعتصام به خداوند
از جمله تعابیر به كار رفته در ادبیات قرآنى «تمسك به عروةالوثقى» است. در آیةالكرسى مىخوانیم:
فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى.[5] در سوره لقمان نیز چنین آمده است:
مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى.[6] ترجمهی تحت اللفظى «عروة الوثقى» مىشود: «مطمئنترین دستگیره». تمسك به عروةالووثقى یعنى چنگ زدن به مطمئنترین دستگیره. در این تعبیر دقت و لطافتى نهفته است كه شاید كمتر به آن توجه مىشود و آن، دقت در این مسأله است كه توجه كنیم اصولاً چه وقت انسان به دستگیرهاى مىچسبد و به آن چنگ مىزند. در حالت عادى انسان داعى ندارد دستش را به چیزى بگیرد و در آن چنگ بیفكند. دست خود را به چیزى گرفتن و چنگ انداختن در آن در وقتى است كه انسان با خطر سقوط مواجه باشد، وگرنه مادامى كه شرایط عادى است و انسان راحت ایستاده یا نشسته و احساس امنیت مىكند، به چیزى چنگ نمىزند.
قرآن با تعبیر «عروةالوثقى» مىخواهد این مطلب را به ما القا كند كه اى انسان متذكر باش كه تو هر آن در معرض سقوط هستى، گویى هر لحظه میان زمین و آسمان رهایى، كه اگر به دستگیرهاى محكم نچسبى سقوط و هلاكتت حتمى است. دره هولناكى پر از آتش در زیر پایت دهان گشوده كه اگر لحظهاى غفلت كنى در آن سقوط خواهى كرد؛ درهاى به نام جهنم، با آتشى ابدى و بسیار سوزان. از سوى دیگر، در چنین وضعیتى، یك راه نجات بیشتر ندارى و آن تمسك به محكمترین و مطمئنترین دستگیره عالم، یعنى خداى متعال است.
اگر انسان چنین حالى پیدا كند كه پیوسته خود را در معرض چنین خطر و سقوط هولناكى ببیند و تنها راه نجاتش را نیز در چسبیدن به دستگیره الهى بیابد، آنگاه حالت تسلیم نسبت به ذات اقدس حق در او پیدا مىشود و خود را تسلیم خدا مىكند؛ چرا كه مىبیند تنها راه نجات او از این آتش سوزان و عذاب جاودان، گرفتن ریسمان محكم الهى است. اینجا است كه عاجزانه درخواست مىكند كه: خدایا مرا نگه دار.
همچنین طبیعى است، انسانى كه در چنین وضعیت گرفتارى و بیچارگى گیر كرده و نجاتبخشى غیر از خدا نمىیابد، كارى به غیر از گفته او نخواهد كرد و «محسن» و نیكوكار خواهد شد:
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى؛[7] و هركس خود را ـ در حالى كه نیكوكار باشد ـ تسلیم خدا كند، قطعاً در ریسمانى استوارتر چنگ زده است.
تعبیر دیگرى كه شبیه «عروةالوثقى» است و آن هم در قرآن آمده، «اعتصام به حبل الله» است. در سوره آل عمران مىخوانیم: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً.[8] در جاى دیگر مىفرماید:
مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراط مُسْتَقِیمٍ؛[9] هركس به خدا پناهنده شود محققاً به راه راست هدایت شده است.
«اعتصام» یعنى پناهنده شدن به چیزى. براى نجات از مهالك دنیوى و اخروى باید به دامان الهى پناهنده شویم و جز این راهى نداریم. اگر كسى واقعاً چنین احساسى پیدا كرد و به اینجا رسید كه با تمام وجود دریافت كه پناهى جز دامان الهى ندارد، طبیعتاً خود را به دامان او خواهد انداخت و اینجا است كه همه كارهاى او اصلاح خواهد شد:
مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.
شیطان هنگامى بر انسان مسلط مىگردد كه انسان از خدا غافل شود؛ اما كسى كه هر آن خود را میان زمین و آسمان معلّق مىبیند و هر لحظه خطر سقوط را كنار گوش خود احساس مىكند، و مىبیند كه پناهى جز خدا و دستگیرى جز او نیست، چنین انسانى یك لحظه نیز از خدا غافل نخواهد شد. غفلت زمانى پیش مىآید كه انسان از این وضعیت و شرایط پر مخاطره خود غافل شود. از آن سو نیز انسان اگر پیوسته دست به دامان الهى و متمسك به حبل الله شد، آنگاه از زمین فاصله مىگیرد و در ملكوت بالا مىرود و اوج مىگیرد:
یا بن جندب... وَ اسْتَمْسِكْ بالعُروَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بالهُدى... فَمَنِ اهْتَدى یُقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ اِلَى المَلَكوتِ.
همه اینها وقتى رخ مىدهد كه انسان به «یقین» رسیده باشد. وقتى یقین كرد جهنمى هست جاودان، و راه فرار و نجات از آن نیز پناه بردن به خدا است، آنگاه به سراغ خدا مىرود، دستورات او را آویزه گوش خود قرار مىدهد، عملش را نیكو و صالح مىكند، دل و قلبش مملو از ایمان به خدا مىشود و با تمام وجود در مقابل خدا خشوع مىكند:
فَلا یُقْبَلُ اِلاّ الایمانُ و لا ایمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِیقینٍ و لایقینَ اِلاّ بِالخُشوعِ و مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى یُقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلاً «وَ اللهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».
امیدواریم خداى متعال توفیق هدایت و رسیدن به این مقامات عالى و ملكوت اعلایش را به همه ما مرحمت فرماید.
۱- اینكه مىگوییم، محبتمان صد در صد براى خدا باشد، به چه معناست؟
۲- قرآن با تعبیر «عروةالوثقى» مىخواهدکدام مطلب را به ما القا كند؟
[1]. اسراء (17)، 23.
[2]. لقمان (31)، 14.
[3]. شورى (42)، 23.
[4]. بحارالانوار، ج 58، باب 4، روایت 61.
[5]. بقره (2)، 256.
[6]. لقمان (31)، 22.
[7]. لقمان (31)، 22.
[8]. آل عمران (3)، 103.
[9]. همان، 101.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی