بخش دوّم: اهل بيت (ع) از ديدگاه قرآن و حديث | ۳
عترت در لغت به معناى فرزندان و مصاديق آن همان اهل بيت پيامبر است كه آيهی تطهير دربارهی آنان نازل شده است. چنان كه در بعض متون حديث ثقلين، عترتى اهل بيتى آمده است. در حديثى از امام حسين(ع) نقل شده كه فرمود: از اميرالمؤمنين(ع) سئوال شد معناى قول رسول الله كه فرمود:
«انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى» چيست، و عترت چه افرادى مىباشند؟ فرمود: من و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين هستند كه نهمين فرد آنها قائم و مهدى مىباشد، آنانند كه از كتاب خدا جدا نمىشوند و كتاب نيز از آنان جدا نخواهد شد تا اين كه در قيامت بر حوض رسول خدا(ص) وارد شوند.[1]
امام صادق(ع) از پدرانش از رسول خدا نقل كرده كه فرمود: من دو چيز نفيس و گرانبها را در ميان شما به امانت مىسپارم: كتاب خدا و عترت، اهل بيت خودم را، اين دو از يكديگر جدا نمىشوند تا اين كه بر حوض بر من وارد شوند، آنگاه دو انگشت بزرگ خود را بر هم گذاشت و فرمود: اينگونه در اين هنگام جابر بن عبدالله انصارى برپا خاست و عرض كرد: يا رسول الله! عترت شما چه كسانى هستند؟ فرمود: على و حسن و حسين و ائمه از نسل حسين تا قيامت.[2]
مهمترين بخش خطبه غدير نصب على بن ابى طالب به ولايت و خلافت مىباشد. زيدبن ارقم در ذيل حديث سابق از قول پيامبر نقل كرده كه فرمود: خداى عزّوجلّ مولى و اختيار دار من است و من مولا و صاحب اختيار همه مؤمنان هستم. سپس دست على را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على ولى و صاحب اختيار اوست.
چنانكه ملاحظه مىفرماييد رسول خدا(ص) در اين حديث على(ع) را به عنوان ولى يعنى اختياردار يعنى حاكم مسلمانان معرفى كرده است. و در بعض تعبيرات «فعلى مولاه» آمده كه به همين معناست ولى و مولا در لغت به معناهاى مختلف آمده اما مناسبترين آنها در اين جا معناى اولى به تصرف، اختياردار و حاكم مىباشد.
زيدبن ارقم مىگويد: پيامبر اكرم بعد از اداى خطبه از مردم خواست تا با على بيعت كنند. مردم در پاسخ: گفتند: شنيديم و امر خدا و رسول را اطاعت مىكنيم. نخستين كسانى كه به پيامبر و على دست دادند ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير بودند.[3]
و در همين راستا بود كه عمر به على دست داد و گفت:
هنيئاً لك أصبحتَ و أمسيتَ مولى كلّ مؤمن و مؤمنة.[4]
پيامبر گرامى اسلام در طول رسالت خويش بارها و بارها فضائل و كمالات ذاتى و مقام علمى على(ع) را براى مسلمانان بيان مىكرد و به وجوب پيروى و اطاعت از او فرمان مىداد. و بدين وسيله افكار عمومى مسلمانان را براى پذيرش ولايت و امامت او فراهم مىساخت. در اينباره دهها بلكه صدها حديث داريم كه در كتب اهل سنّت و شيعه به ثبت رسيده است. به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مىشود.
ابن عباس مىگويد: رسول خدا فرمود: هر كس دوست دارد همانند من زندگى كند و مانند ما بميرد و در بهشت عدن كه پروردگارم آن را فراهم ساخته سكونت نمايد، پس بعد از من ولايت على را بپذيرد و با دوستانش دوستى كند و به امامان بعد از من اقتدا كند، چون آنان عترت من مىباشند و از سرشت من آفريده شدهاند، و از فهم و علم من برخوردارند. واى به حال كسانى كه آنان را تكذيب كنند و حق خويشاوندى مرا قطع نمايند. شفاعت من نصيبشان نخواهد شد.[5]
حذيفة بن يمان گفت: بعض اصحاب عرض كردند: يا رسول الله! آيا على را خليفه قرار نمىدهى؟ فرمود: اگر ولايت على را بپذيريد شما را به راه راست هدايت خواهد كرد.[6]
ابوسعيد خدرى نقل كرده كه رسول خدا(ص) دستش را بر كتف على زد و فرمود: يا على! تو داراى هفت خصلت هستى كه در قيامت كسى نمىتواند با تو احتجاج نمايد: اولين كسى هستى كه به خدا ايمان آورد، نسبت به پيمانهاى خدا از همه وفادارتر مىباشى، در انجام فرمانهاى الهى از همه استوارترى، به مردم مهربانتر، و در تقسيم اموال از همه عادلتر و در امر قضا عالمتر و در قيامت از همه برتر هستى.[7]
ام سلمه گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: على با قرآن و قرآن با على است و تا قيامت از هم جدا نخواهند شد.[8]
رسول خدا(ص) فرمود: من شهر علم و على درب آن است، پس هر كس طالب علم است بايد از در آن وارد شود.[9]
عايشه گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: على با حق و حق با على است، و تا قيامت جدا نخواهند شد.[10]
رسول خدا فرمود: هر كس دوست دارد كه به دين من تمسك جويد و بعد از من بر كشتى نجات سوار شود، از على بن ابى طالب پيروى كند. با دشمنانش دشمنى و با دوستانش دوستى نمايد. چون او وصىّ و خليفهی من، بعد از مرگم مىباشد، على امام هر مسلمان و اميد مؤمنان است. قول او قول من و امر او امر من و نهى او نهى من و پيرو او پيرو من و يار او يار من و يارى نكردن او يارى نكردن من مىباشد.[11]
از احاديث مذكور و دهها حديث ديگر كه مىتوان آنها را متواتر معنوى دانست به خوبى استفاده مىشود كه پيامبر اكرم از جانب خدا مأموريت داشته حضرت على(ع) را به عنوان امام و جانشين خودش به مسلمانان معرّفى نمايد و زمينه را براى نصب رسمى او فراهم سازد، چنان كه در غدير خم اين عمل را انجام داد.
پيامبر گرامى اسلام در دوران رسالت خويش همواره و با عبارتهاى مختلف مانند: محبت، مودت، حب و غيره سعى داشت توجه مسلمانان را به سوى اهل بيت جلب نمايد. به عنوان نمونه:
ابن عباس گفت: وقتى آيهی «قُلْ لاأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِى القُرْبى» نازل شد بعض اصحاب عرض كردند: يا رسول الله! اينان كه خدا به مودت آنان امر كرده چه كسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان اين دو.[12]
ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: بندهی خدا در قيامت قدم برنمىدارد جز اين كه از چهار چيز از او سئوال مىشود: از عمرش كه آن را در چه راهى صرف كرده و از بدنش كه در چه راهى به كار گرفته، و از مالش كه از چه راهى كسب كرده و در چه راهى هزينه كرده و از محبت اهل بيت.[13]
ابن عباس از پيامبر نقل كرده كه فرمود: مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است، هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كس بدان چنگ زد رستگار شد و هر كس از آن تخلّف نمود غرق شد.[14]
منظور پيامبر از اين قبيل احاديث تنها اظهار محبت ظاهرى و زبانى و حتى علاقه قلبى فقط نبوده، اين كه ارزش اجر و مزد رسالت قرار گرفتن را ندارد، شأن پيامبر بالاتر از اين است كه از مسلمانان بخواهد به فرزندان من احترام بگذاريد و آنان را دوست بداريد، بلكه منظورش ترغيب و تحريص مردم به پيروى از اهل بيت و درس ديندارى از آنان آموختن است. چنان كه حديث سفينه بالصراحه بر آن دلالت دارد.
۱- معنای لغوی عترت و مصاديق آن را بیان کنید.
۲- مهمترين بخش خطبه غدير کدام است؟
[1]. بحارالانوار، ج 23، ص 147: عن الصادق عن آبائه عن الحسين(ع) قال سئل أميرالمؤمنين(ع) عن معنى قول رسول الله(ص): إنّى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي، من العترة؟ فقال: أنا و الحسن و الحسين و الأئمّة التسعة من ولد الحسين تاسعهم مهديّهم و قائمهم، لا يفارقون كتاب الله و لا يفارقهم حتى يردوا على رسول الله حوضه.
[2]. همان: عن الصادق عن آبائه صلوات الله عليهم قال قال رسول الله(ص): إنّي مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي أهل بيتى و أنّهما لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض كهاتين و ضمّ بين سبّابتيه ـ فقام اليه جابربن عبدالله الأنصاري فقال: يا رسول الله و من عترتك؟ فقال: عليّ و الحسن و الحسين و الأئمة من ولد الحسين إلى يوم القيامة.
[3]. الغدير، ج 1، ص 508.
[4]. البداية و النهايه، ج 5، ص 229.
[5]. حلية الاولياء، ج 1، ص 128: ابن عباس قال: قال رسول الله(ص): من سرّه أن يحيى حياتي و يموت مماتى و يسكن جنّة عدن غرسها ربّي فليوال عليّاً من بعدي و ليوال وليّه و ليقته بالأئمة من بعدي فإنّهم عترتي، خلقوا من طينتى، رزقوا فهماً و علماً، و ويل للمكذّبين بغضهم من أمّتي القاطعين فيهم صلتي لا أنا لهم الله شفاعتي.
[6]. همان، ص 104: حذيفة بن يمان قال: قالوا يا رسول الله: الا تستخلف عليّاً؟ قال: إن تولّوا عليّاً تجدوه هادياً مهديّاً يسلك بكم الطريق المستقيم.
[7]. همان، ص 106: أبوسعيد الخدري قال: قال رسول الله لعليّ و ضرب بين كتفيه: يا عليّ لك سبع خصال لا يحاجّك فيهنّ أحد يوم القيامة: أنت أوّل المؤمنين بالله إيماناً، أوفاهم بعهدالله، و أقومهم بأمرالله، و أرأفهم بالرعيّة و أقسمهم بالسويّة، و أعلمهم بالقضيّة، و أعظمهم مزيّة يوم القيامة.
[8]. نور الأبصار، ص 80: عن أمّ سلمة قالت: سمعت رسول الله(ص) يقول: عليّ مع القرآن و القرآن مع عليّ، لا يفترقان حتى يرداً عليّ الحوض.
[9]. ينابيع المودّة، ج 1، ص 75: قال رسول الله: أنا مدينة العلم و عليّ بابها، فمن أراد العلم فليأت الباب.
[10]. غاية المرام، ج 5، ص 283: عن عائشة قالت: سمعت رسول الله(ص) يقول: عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ لا يفترقان حتى يرداً عليّ الحوض.
[11]. اكمال الدين، ج 2، ص 376: قال رسول الله(ص): من أحبّ أن يتمسّك بديني و يركب سفينة النجاة بعدى فليقتد بعليّ بن أبي طالب، و ليعاد عدوّه و ليوال وليّه فإنّه وصييّ و خليفتي على أمّتي في حياتي و بعد وفاتى و هو إمام كلّ مسلم و أمير كلّ مؤمن بعدي، قوله قولي، و أمره أمري، و نهيه نهي و تابعه تابعي، و ناصره ناصري، و خاذله خاذلي.
[12]. غاية المرام، ج 3، ص 233: ابن عباس قال: لمّا نزلت «قُلْ لاأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِى القُرْبى» قالوا، يا رسول الله من هؤلاء الذين يأمرنا الله بمودّتهم؟ قال: عليّ و فاطمة و أولادهما.
[13]. همان، ص 92: ابن عباس قال: قال رسول الله: لا تزول قدما عبد يوم إلقيامة حتى يسألُ عن أربع: عن عمره فيما أفناه، و عن جسده فيما أبلاه، و عن ماله فيما أنفقه، و من أين اكتسب، و عن حبّنا أهل البيت.
[14]. ذخائر العقبى، ص 20: ابن عباس قال: قال رسول الله(ص): مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تعلقّ بها فاز، و من تخلّف عنها غرق.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی