اَلسَّلامُ عَلَی الْاَئِمَّةِ الدُّعاةِ، وَالْقادَةِ الْهُداةِ، وَالسّادَةِ الْوُلاةِ، وَالذّادَةِ الْحُماةِ،
«ائمّه» جمع امام و «دعاة» جمع «داعی» است. امام داعی يعنی امامی كه دعوت كننده است.
قبلاً هم ضمن جملات گذشته شبيه اين جمله را داشتيم:
اَلسَّلامُ عَلَی الدُّعاة اِلَی اللهِ؛
«سلام بر كسانی كه دعوت كنندگان به سوی خدا هستند».
منتهی، اين جمله با آن جمله فرقی دارد؛ در آنجا كلمهی ائمّه نبود و در ضمن، اینجا دعوت، متفرّع* بر امامت شده است:
اَلسَّلامُ عَلَی الْاَئِمَّةِ الدُّعاةِ؛
سلام بر امامانی كه از شؤونشان دعوت كردن است. ديگر اینکه، آنجا قيد (اِلَی اللهِ) بود، دعوت كنندگان به سوی خدا؛ امّا در اینجا قید (اِلَی اللهِ) نيست، به طور مطلق است. حال، احتمال دارد (دعاة) که دنبال (الْاَئِمَّة) آمده، بيانگر اين باشد كه ما به امامت شما قائليم، همان امامتی كه نظير نبوّت است و نبوّت ارتباط خاصّ معنوی است که نبیّ با عالم ربوبی دارد؛ امامت نيز چنين است؛ منتهی، آن ارتباط نبیّ را تعبیر به «وحی» میکنیم و از ارتباط امام تعبير به «الهام» میکنیم و اگر هر دو هم وحی باشد، وحی نبیّ وحی تشريع است و وحی امام وحی تبيين؛ يعنی نبیّ شريعت را از طريق وحی میگيرد و به بشر ابلاغ میكند و امام آن شريعت را از طريق وحی برای مردم تبيين میكند و هر دو مصون از خطا و معصومند. حال، ما خطاب به امامان(ع) میگوییم: ما اعتقاد به امامت شما داريم؛ يعنی آن ارتباط معنوی با عالم قدس ربوبی را دربارهی شما قائليم كه بر اثر آن ارتباط، الهامات غيبی مصون از هر گونه خطا از جانب خدا به شما میرسد. بعد میگوییم: اين امامت كه عبارت از ارتباط با عالم قدس ربوبی است، قهراً از شؤونش دعوت به سوی حقّ است. چون امام حقّ را آن چنان كه هست میبيند و بشر را به سوی آن دعوت میكند.
الْاَئِمَّة الدُّعاة؛
«امامانی كه دعوت كنندهاند».
اينجا قيد (اِلَی اللهِ) نيامده است؛ احتمال دارد همان گونه كه بعضی شارحان* این زیارت فرمودهاند، از آن نظر باشد كه با آمدن اين قيد، در بسياری از ذهنها خطور میكند كه شأن امامان تنها دعوت به كارهايی است كه مستقيماً مربوط به خداست؛ از قبيل اعمال عبادی همچون روزه و نماز و حجّ و ديگر مسائل مربوط به زندگی اخروی. امّا وقتی مطلق آمده، توجّه میدهد كه شأن آن بزرگواران منحصر به راهنمايی در اعمال عبادی نیست، بلکه در تمام ابعاد زندگی انسان اعمّ از امور دنيوی و اخروی، از سیاسیّات و اقتصادیّات و اجتماعیّات، دستورالعمل دارند؛ هر چند تمام دستورهايشان در تمام شؤون زندگی صِبغهی* الهی دارد و بايد خداپسندانه باشد.
طبيب نصرانی خدمت امام صادق(ع) عرض كرد:
اَفی کِتابِ رَبِّکُمْ فِی سُنَّة نَبِیِّکُمْ شَیْءٌ مِنَ الطِّبِّ؛
«آيا در كتاب خدای شما و در سنّت پيامبر شما چيزی از طبّ هم گفته شده است»؟
امام(ع) فرمود:
امّا فی کِتابِ رَبِّنا فَقَوْلُهُ تَعالَی (کُلُوا وَاشْرَبوُا وَ لا تُسْرِفُوا)؛
«امّا در کتاب خدای ما [قرآن] یک جمله آمده است؛ بخوريد و بياشاميد و زيادهروی نکنید».
وَ اَمّا سُنَّة نَبِیِّنا الْاِسْرافُ فِی الْاَکْلِ رَأسُ کُلَّ داءٍ وَ الْحَمِیة مِنْهُ اَصْلُ کُلِّ دَواءٍ؛
«در سنّت پيامبر ما هم آمده: زيادهروی در خوردن، سرچشمهی همهی دردها و پرهيز از خوردن، سرچشمهی همهی داروهاست».
طبيب نصرانی برخاست و گفت:
وَ اللهِ ما تَرَکَ کِتابُ رَبِّکُم نَبِیِّکُمْ مِنَ الطِّبِّ شَیْئاً لِجالینُوس؛[1]
«به خدا قسم، قرآن و سنّت پيامبر شما چيزی برای جالينوس در طبّ باقی نگذاشته است».
يعنی آنچه در امر بهداشت لازم بوده گفته و ريشهی اصلی درد و درمان را نشان دادهاند. اين نمونهای است از اینکه پيشوايان دينی ما دربارهی همه چيز دستورالعمل دارند.
در عهدنامهای كه امام اميرالمؤمنين(ع) برای مالک اشتر فرستادهاند، تمام شؤون مملكتداری را بيان كردهاند و همچنين در نامهای كه حضرت امام صادق(ع) برای نجاشی مرقوم فرمودهاند، به تمام ابعاد زندگی انسان توجّه كردهاند.
در حديث اربعمائه، چهارصد دستورالعمل در یک حديث از امام اميرالمؤمنين(ع) بیان شده است.
زمام هدايت عالم به دست امام(ع)
پس به طور مطلق آمده:
اَلسَّلامُ عَلَی الْاَئِّمَة الدُّعاة؛
«سلام بر امامانی كه دعوتكنندگان [به همهی شؤون زندگی انسانی] هستند».
سپس در ادامه آمده است:
وَالْقادَة الْهُداة؛
«سلام بر زمامداران راهنما و راهبر».
«قادة» جمع قائد است؛ یعنی زمامدار. «هُداة» جمعی هادی است؛ يعنی راهنما و راهبر.
خطاب به آن بزرگواران عرض میکنیم: ما شما را به اين عنوان میشناسيم كه هم قائد هستيد هم هادی. زمامدارانی هستيد كه راهشناسيد و از اوضاع و احوال راهِ رفتن به سوی خدا كاملاً آگاهيد و در آن راه آدميان را حركت میدهيد تا به مقصد برسانيد. در جملات قبلی نيز شبيه اين جمله را داشتيم كه:
قادَة الْاُمَمِ؛
«زمامداران امّتها».
در اينجا باز اين كلمه به طور مطلق بدون قيد «اُمَم» آمده است.
آنجا بيان شد كه كلمهی «اُمَم» اختصاص به بشر ندارد؛ بلكه تمام كائنات در عالم، خود امّتی هستند، حتّی جانوران و پرندگان در لسان قرآن تعبير به امّت شدهاند:
وَما مِنْ دَابَّة فِي الْاَرْضِ وَلا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ...؛[2]
«هيچ جنبندهای در زمين و هيچ پرندهای كه با دو بال خود پرواز میكند نيست، مگر اين كه امّتهايی هستند مانند شما آدميان...».
پس منظور از «قادة الامم» قائد تمام كائنات است. در جملهی مورد بحث نيز كه مطلق آمده: (القادَةالْهُداة)، تمام عالميان را شامل میشود و نشان میدهد كه زمام تدبير همهی كائنات در دست آنهاست.
يعنی، امامان(ع) میدانند كه هر موجودی از چه راهی بايد برود و چگونه بايد برود تا به مقصد مطلوبش برسد. یک دانهی گندم در دل خاک كه عقل و شعور ندارد، در عين حال، راه خود را میشناسد و كيفيّت پيمودن آن راه را هم میداند. جمادات، نباتات، حيوانات در زمين و در آسمانها همه اين چنينند. آيا راهنما و راهبر آنها كيست جز امام و ولیّ خدا به اذن خدا؟ شما اگر زمام شتر را به دست بگيريد، هر جا برويد دنبالتان میآيد. زمام تمام عالم به دست امام(ع) است. اوست كه با ولايت تكوينیاش همه چيز را هدايت میكند. یک دانهی گندم با نور ولايت امام هدايت میشود كه چگونه بهصورت سبزهای سر از خاک بردارد و سنبلهای افشان و پر از حبّههای فراوان گردد. یک درخت به نور ولايت امام رهبری میشود و ميوهی مخصوص خود را میدهد، لذا فرمودهاند:
بِنا اَثْمَرَتِ الْاَشْجارُ وَ اَیْنَعَتِ الثِّمارُ وَ جَرَتِ الْاَنْهارُ؛[3]
«به سبب وجود ماست كه درختها ميوه میدهند و ميوهها میرسند و نهرها جاری میشوند».
قصّهای از حضرت امام باقر(ع) در روايات داريم:
بنی امیّه خيلی طغيان میكردند و شيعيان را آزار فراوان میدادند. حضرت امام سجّاد(ع) نخ باريكی به فرزندشان امام باقر(ع) دادند و فرمودند: اين نخ را بگير و ببر در مسجد بايست و آن را اندكی حركت بده. از جابر نقل شده است كه حضرت باقر(ع) یک سر نخ را به من داد و سر ديگر نخ را كه دست خودش بود اندكی حركت داد. من ديدم تمام مدينه لرزيد؛ ساختمانهايی ويران شد و جمعيّتها زير آوار رفتند و به نقلی سیهزار نفر مردم عادی طاغی كه مستحقّ هلاكت بودند به هلاكت رسيدند.[4]
يعنی، سر نخ عالم به دست ماست؛ اگر بخواهيم عالم را زير و رو میکنیم و زمين و آسمان را به هم میريزيم.
حضرت امام مجتبی(ع) در مجمعی كه شرايطی پيش آمد، فرمود: من میتوانم شام را تبديل به كوفه و كوفه را تبديل به شام كنم! مرد را تبديل به زن و زن را تبديل به مرد كنم! مرد كوردلی از فرقهی ناصبی آنجا نشسته بود؛ از اين حرف برآشفت و گفت: اين چه حرفی است كه میزنيد؟ مگر شما خدا هستيد؟ امام نگاه تندی به او كرد و فرمود: ای زن، حيا نمیكنی كه در ميان مردها نشستهای؟ آن نامرد تا به خود آمد، ديد خلقتش تغيير كرده و اعضا و جوارحش مبدّل به اعضا و جوارح زن گشته. با شرمندگی از جا برخاست و عبا سركشيد و به خانه رفت. ديد زنش هم مبدّل به مرد شده است.[5]
البتّه، هضم اين سخن در مزاج كوردلان غير ممكن است. اگر بشنوند طبيبی پيدا شده كه با عمل جرّاحی مرد را تبديل به زن و زن را به مرد تبديل میكند، تعجّب نمیكنند و صد آفرين به پيشرفت علم میگويند؛ امّا اگر بشنوند حجّت و ولیّ خدا و مظهر علم و قدرت بیمنتهای پروردگار كه از مصاديق (اَلْقادة الْهُداة) است، اين كار را میكند، تعجّب میكنند و آن را باور نمیكنند، اين نشأت گرفته از جهل به مقام ولايت تكوينی امام(ع) است.
امامان(ع) اَلقادة الهداة هستند؛ يعنی هم قائد و زمامدار، هم هادی و راهشناسند. ممکن است كسی قائد باشد و زمام امّتی را به دست داشته باشد ولی راهشناس نباشد؛ او مردم را به بيراهه میبرد. ممكن است كسی هادی و راه شناس باشد امّا قائد و حاكم بر مردم نباشد؛ او نيز بر مردم تأثيرگذار نخواهد بود. امّا آن كس كه هم قائد است هم هادی، اوست كه امّتها را به هدف مطلوب میرساند و او منحصراً امام معصوم(ع) است.
1- امام داعی يعنی چه؟
2- تفاوت جمله «اَلسَّلامُ عَلَی الْاَئِمَّةِ الدُّعاةِ، وَالْقادَةِ الْهُداةِ، وَالسّادَةِ الْوُلاةِ، وَالذّادَةِ الْحُماةِ» با جملات مشابه دیگر را بیان کنید.
3- مفهوم اَلقادة الهداة درباره امامان(ع) را توضیح دهید.
[1]ـ اشعّة من بلاغة الامام الصّادق(ع) (در بحارالانوار، جلد 65، صفحهی 123 نظیر آن آمده است).
[2]ـ سورهی انعام، آیهی 38.
[3]ـ بحارالانوار، جلد 24، صفحهی 197.
[4]ـ همان، جلد 46، صفحهی 260.
[5]ـ بحارالانوار، جلد 43، صفحهی 327.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی