سكوت در برابر نابكاران یعنی پذیرش ذلّت
در جنگ صفیّن وقتی دو لشكر علی(ع) و معاویه با هم روبرو شدند، معاویه پیشدستی كرد و شریعهی آب را در اختیار خود گرفت، راه آب را بست كه لشكر امیرالمؤمنین(ع) آب نبرند. اصحاب جمع شدند كه یا امیرالمؤمنین! اجازه بدهید ما آب را از اینها بگیریم.
فرمود: نه؛ من ابتدا به جنگ نمیكنم؛ صبر كنید تا مذاكره كنیم، شاید با پیغام و گفتگو مسأله حل شود. نامهای نوشت و نزد معاویه فرستاد كه ما اینجا آمدهایم با مذاكره حلّ اختلاف كنیم. تو پیشدستی كرده و آب را به روی ما بستهای، دستور بده آب را آزاد كنند. او اعتنا نكرد. حتی عمروعاص وزیر مشاورش گفت: علی راست میگوید و او هم كسی نیست كه نتواند آب را از ما بگیرد. دستور بده آب را آزاد كنند. اعتنا نكرد. چندین بار پیك رفتوآمد كرد.
عاقبت امام دید چارهای نیست، باید حمله كند و برای اینكه در لشكریانش خونها را به جوش آورد؛ مقابل آنها ایستاد و با چند جملهی كوتاه ولی بسیار داغ و پرشور فرمود: اینها پیشدستی كرده و راه آب را بستهاند. بدانید اینها مانند گرسنهای كه طالب غذا باشد، گرسنهی جنگ با شما هستند، حال یا باید تن به ذلّت و پستی بدهید و سكوت كنید و یا شمشیرهای خود را از خون این نابكاران سیراب كنید، تا از آب روان سیراب شوید.
زندگی با ذلّت و پستی، مرگ است و مرگ با فتح و پیروزی، حیات است. شما وقتی زندهاید كه بمیرید امّا قاهر و پیروز. شما مردهاید اگر زنده بمانید ولی مغلوب و مقهور و توسری خور باشید. همین چند جمله، چنان لشكریان را داغ كرد كه یكباره از جا جستند و به اردوی معاویه حمله بردند و آب را گرفتند. وقتی كه نهر آب را در اختیار گرفتند، عمروعاص به معاویه گفت: حالا اگر علی آب را به روی ما ببندد، چه میكنی؟ او تبسّمی كرد و گفت: تو علی را نشناختی. علی كسی نیست كه آب را به روی ما ببندد. اصحابش جمع شدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! ما هم آب را به روی آنها ببندیم.
فرمود: نه؛ راه آب را باز بگذارید و مانعشان نشوید، من كه كار جاهلان را نمیكنم؛ خدا اجازه نمیدهد ما آب را به روی بندگانش ببندیم. كافر میگوید: من باید فاتح و پیروز شوم. از هر راهی كه شد، بشود. امّا مؤمن میگوید: من هم میخواهم پیروز شوم، امّا از راه خدا باید بروم.[۱]
[۱]ـ صفیر هدایت (انفال/۳۵).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت