فصل چهاردهم: مردمدوستی | ۱
پیشتر گفته شد که انسانها در زندگی به یکدیگر احتیاج دارند و بسیار مشکل است که بخواهند بهتنهایی زندگی کنند، چون قدرت انسان، محدود و احتیاجاتش نامحدود است. هر فردی، ممکن است در این زندگی با گرفتاری و مشکلاتی روبهرو شود که خودش قادر به حلّ آنها نباشد و لازم باشد در حلّ آن او را یاری کنند. بنابراین، زندگی بشر بر اساس اصل تعاون و کمک به دیگران بنا نهاده شده است و اگر چنین نباشد، زندگی میسر نخواهد بود. در جامعه، افرادی پیدا میشوند که همیشه در راه اصلاح کار مردم، کوشش و جدّیت میکنند و از این کار لذت نیز میبرند. اگر کسی به آنها برای کاری مراجعه کند، از آن استقبال میکنند و ساعات و روزهای خود را صرف حلّ مشکل آن شخص مینمایند. چه بسا، پول خود را هم در این راه صرف میکنند. گویا این افراد خود را وقف جامعه کردهاند. دین اسلام که اساسش بر تعاون است، میخواهد که این افراد در جامعه زیاد باشند، بلکه خواسته تمام افراد دارای این صفت باشند، لذا مسلمانان را برادرِ یکدیگر دانسته و برادر باید در راه اصلاح گرفتاری بردارش بکوشد. «معمر بن خلاد» میگوید: از امام رضا(ع) شنیدم که میفرمود:
همانا در زمین از برای خدا بندگانی است، که برای حوایج مردم کوشش میکنند. اینها روز قیامت در امانند. هر کس به مؤمنی شادی رساند، خدا دلش را در روز قیامت خوشحال میسازد.[1]
همچنین امام صادق(ع) فرمودند:
همانا خدای عزّوجلّ دستهای از مخلوقاتش را آفریده و آنان را برای قضای حوایج شیعیان فقیر ما انتخاب فرموده تا در برابر، بهشت را به آنها پاداش دهد. پس اگر توانی، از آنها باش.
سپس فرمود:
به خدا ما را پروردگاری است که او را پرستش کنیم و چیزی را شریکش نسازیم.[2]
و نیز امام باقر(ع) میفرماید:
هر که در پی کار برادر مسلمان خویش برود، خداوند 75 هزار فرشته را وامیدارد که بر او سایه بگسترانند و گامی بر نمیدارد مگر آنکه خداوند برای او بِدان گام حسنه مینویسد و به هر گام گناهی از وی محو میکند و درجهاش را بالا میبرد و گاهی که آن کار را انجام دهد، اجر یک حج و یک عمره برای او مینویسد.[3]
روایات بسیاری در این باب هست. که به همین چند مورد، بسنده میکنیم. بنابراین، کسی که در بر آوردن حاجات برادرش سعی کند در قیامت برای خویشان و همسایگان و برادران و آشنایان خود شفاعت میکند. عبادت که فقط به نماز و روزه و حج نیست. مسلمان باید برطرف کنندهی ناراحتیها و کُرُوب مؤمنین باشد و باید آنها را خشنود کند، چون شاد کردن دلی، بهتر از آبادکردن کشوری است. حضرت رسول(ص) فرمودند:
کسی که مؤمنی را خوشحال کند، بیتردید مرا خوشحال کرده و کسی که مرا خوشحال کند به یقین خدا را خوشحال کرده است.[4]
و معلوم است کسی که خدا را خرسند کند، چه درجهای دارد.
مردی از اهل ری میگوید: یکی از کُتّاب «یحییبنخالد» بر ما والی شد و اخذ بقایای خراج سلطان بر عهدهی من بود که اگر گرفته میشد فقیر میشدم، لذا ترسیدم! بعضی گفتند: والی ادعای تشیع میکند، با این حال باز من خایف بودم که اگر نزد او بروم مرا حبس خواهد کرد، لذا قصد کردم به خدا پناه ببرم و سپس خدمت موسیبن جعفر(ع) برسم. پس در سفر حج خدمت امام رسیدم و حال خود را عرض کردم. حضرت نامهای به والی نوشت به این عبارت:
به نام خداوند بخشندهی مهربان. بدان که خداوند را در زیر عرش سایهای است که کسی در زیر آن ساکن نمیشود، مگر آنکه فایدهای به برادرش رساند و یا مشکل او را بر طرف سازد و یا دلش را شاد کند و این برادر توست. والسّلام.
بعد از مراجعت از مکه، شبی به منزل والی رفتم و گفتم: بگویید مردی از محضر امام کاظم(ع) برای شما پیامی آورده. ناگاه دیدم والی از خوشحالی پای برهنه به درِ خانه آمد و مرا بوسید و در بر گرفت و مکرر میان دو چشم مرا میبوسید و از حال امام سؤال میکرد و از خبر سلامت او شادمان شد و مرا در صدر مجلس نشانید و خودش مقابل من نشست. من نوشتهی امام را به او دادم، بوسید و بر چشم گذاشت و ایستاده خواند. پس هر چه از اموال و جامه داشت همه را بِالسَّویه تقسیم کرد و آنچه تقسیمش ممکن نبود قیمتش را به من عطا کرد و هر چه میداد در عقبش میگفت: خشنود شدی؟ عرض کردم: بله، به خدا قسم! پس دفتر مطالبات را طلبید و آنچه به نام من بود محو کرد و نامهای مبنی بر برائت ذمهی من نوشت. پس خداحافظی کرده، بیرون آمدم و پیش خود گفتم من که قدرت جبران ندارم خوب است حج بروم و برایش دعا کنم و از امام هم تمنا کنم برای او دعا کند. پس به حج رفتم و خدمت مولای خود مطالب را عرض کردم، دیدم پیوسته صورت امام با شنیدن این سخنان از خوشحالی بر افروختهتر میشود. عرض کردم: کارهای این مرد شما را خشنود کرد؟ فرمود: نه تنها من، بلکه علی بن ابی طالب(ع) را مسرور کرد. والله! جَدّم رسول خدا(ص) را مسرور کرد. پروردگار عالَم را هم مسرور کرد.[5]
خدا را بر آن بنده بخشایش است / که خَلق از وجودش در آسایش است[6]
همهی مردمان، بندگان خداوند منّان هستند. کسی که به بندهی خدا نیکی کند، به خدا نیکی کرده است، بلکه چه بسا مولا از نیکی کردن به بندهاش خشنودتر میشود.
کسی که میخواهد خدا را مسرور کند باید در رفع گرفتاری مردم کوشش نماید.
امام صادق(ع) میفرماید:
خدای متعال فرموده: بندگان، عیال منند و محبوبترینشان نزد من کسی است که با آنها مهربانتر و برای انجام حوایجشان کوشاتر باشد.[7]
ای کسانی که متعبد به عبادات هستید! عبادتان از روی هوا و هوس نباشد. ای کسی که برای زیارت پول خرج میکنی و همسایه یا برادرت گرسنه است، بدان که عبادت صحیح را باید از ائمهی اطهار(ع) آموخت.
امام باقر(ع) فرمود:
خداوند به چیزی محبوبتر از اِدخال سُرور در قلب مؤمن عبادت نشده است.[8]
و امام صادق(ع) فرمود:
هر آینه برآوردن حاجت مؤمن نزد خدا از بیست حج که زائرش در هر حج صد هزار دینار انفاق کند بهتر است.[9]
ای کسی که وقتی مسلمان گرفتاری نزد تو میآید و از تو تقاضا میکند برای رفع گرفتاریاش بکوشی، میگویی وقت ندارم، موقع نماز جماعت است یا میخواهم در مجلس روضه شرکت کنم، بدان این عبادت تو اگر از روی میل نفسانی است که هر چه میخواهی بکن! ولی اگر واقعی و برای ادراک ثواب و تقرب الی الله است، سعی و تلاش در قضای حاجت مسلمان ثوابش بیشتر است. به هر حال، روایات در این باب زیاد است. اگر به کتاب شریف اصول کافی مرحوم کلینی(قدسسره) مراجعه کنیم به ابوابی همچون: باب الاهتمام بامورالمسلمین، باب اخوّة المؤمنین، باب حقّ المؤمن، باب زیارة الاخوان، باب ادخال السّرور علی المؤمن، باب قضاء حاجة المؤمن، باب السّعی فی حاجة المؤمن، باب تفریج کرب المؤمن، باب اطعام المؤمن، باب الطاف المؤمن و ابواب دیگر برمیخوریم که روایات بسیاری را در خود جای دادهاند. متأسفانه روح اسلامیت در بین ما کمرنگ شده و به غیر از ظواهر چیز دیگری باقی نمانده است. خدا میداند عاقبتِ ما چیست و چه خواهد شد! ای کسانی که قُدرت دارید؛ آبرو دارید؛ ثروت دارید و میتوانید کار مردم را اصلاح کنید! شما را به خدا قسم، به شکرانهی نعمتهایی که خدا به شما داده، از مردم رفع گرفتاری کنید. حاجات آنها را برآورید و دلشان را مسرور کنید تا خدا از شما راضی شود. بدانید شاد کردن دلی، بهتر از آباد کردن کشوری است. دلهای غمناک، خانهی خداوند است، بیایید خانهی خدا را آباد کنید. در نظر بیاورید حالت بیچارهی گرفتار و دل افسردهای را که چشم زن و بچهاش گریان است. به حالش ترحم کنید، دل او و خانوادهاش را شاد کنید. آیا شما از این کار لذت نمیبرید؟ آیا خوشتان نمیآید مردم در آسایش باشند؟ آیا دوست ندارید به واسطهی همت و مردانگی شما عایلهاش سر و سامان بگیرد؟ چه بسا به واسطهی یک ساعت تلاش شما در این راه، گرفتاری بزرگی اصلاح شود. نمیخواهید امور دیگران اصلاح شود؛ بخل میورزید؛ در حالی که خداوند، آدم بخیل را دوست ندارد.
1- زندگی بشر بر اساس کدام اصل بنا نهاده شده است؟
2- چگونه میشود خدا را مسرور کرد؟
[1]. «إنّ لِلّه عِباداً فِی الاَرض یسعون فی حَوائج النّاس هُمُ الآمنون یَوم القیامة، وَ مَنْ أَدخلَ عَلی مُؤمن سُرُوراً فَرّج الله قلبه یوم القیامة» (کلینی، الکافی، ج 2، ص197).
[2]. «إنّ الله عزّوجلّ خلق خلقاً من خلقه انتجبهم لقضاء حَوائج فُقَراء شِیعَتنا؛ لیثیبهم عَلی ذلِک الجِّنة. فَانِ اسْتَطَعت اَنْ تَکون مِنْهُم فکن. ثمّ قالَ: لَنا وَ الله ربّ نعبده لانشرک بِه شَیْئاً» (همان، ص193).
[3]. «من یمشی فی حَاجةِ أَخیهِ الْمُسلمِ أظَلَّهُ الله بِخَمْسةِ وَ سَبعینَ ألفَ مَلک، وَ لَمْ یرفع قَدماً إلاّ و کتَبَ اللهُ لَهُ حَسَنَةَ وَ حطّ عَنهُ بِها سیئة، وَ یرفَعُ لَهُ بِها دَرَجَة، فإذا فَرَغَ مِنْ حاجَته کَتَبَ اللهُ لَهُ بِها أجرُ حجٍّ وَ مُعْتَمر» (هیثمی، مجمع الزّوائد، ج2، ص299).
[4]. «مَنْ سَرَّ مؤمناً فَقَدْ سَرَّنی، وَ مَنْ سَرَّنی فَقَدْ سَرَّ اللهَ» (کلینی، الکافی، ج2، ص189).
[5]. «بسم الله الرّحمن الرّحیم. إعلَمْ أَنّ لِلّهِ تَحتَ عَرشِهِ ظلاًّ لاَ یَسکُنُهُ إلاّ مَن أسْدَی إلی أخیهِ مَعْروفاً أو نَفَّسَ عَنهُ کُربَةً أو أدخَلَ عَلی قَلبِهِ سُروراً، و هذا أخوکَ والسلامُ» (مجلسی، بحارالانوار، ج71، ص313).
[6]. سعدی شیرازی، بوستان، باب دوم در احسان.
[7]. «قال اللهُ تعالی: الخلقُ عِیَالی فَأحَبُّهُم إلیّ ألطَفُهمْ بِهِمْ، و أسْعَاهُم فِی حَوائِجِهِم» (کلینی، الکافی، ج2، ص199).
[8]. «ما عبدالله بِشَیء أحبّ إلی الله مِن إدخال السُّرور عَلَی المؤمن» (همان، ص189).
[9]. «لقَضاء حاجة امرئ مؤمن اَحَبّ الِیّ مِن عِشرین حِجّة کُلّ حجّة ینفق فیها صاحِبها مائة الْف» (همان، ص193).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت