بخش دوّم: حقوق و وظایف زن در آینه پرسش و پاسخ | ۷
روایتهایی که دربارهی نقص عقل و ضعف ایمان زن وجود دارد، از نظر شما چگونه است؟
در کتابهای حدیث، مواردی داریم که بانوان را از نظر عقلی، ضعیف میدانند.
اولاً: تعداد این احادیث خیلی زیاد نیست، شاید به ده حدیث یا کمی زیادتر برسد،
ثانیاً: هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند قابل بحث هستند، چون هر حدیثی که در کتابها آمده حجّت نیست. احادیث را در کتب رجال و درایه به اقسام مختلفی تقسیم کردهاند؛ مثلاً حدیث «صحيح» حدیثی است که راویانش تا معصوم، همه عادل باشند و حدیث «موثق» آن است که راویانش اگرچه عادل نباشند اما موثق باشند و حدیثی را «ضعيف» میگویند که حداقل یکی از راویان آن عادل و موثق نباشد و گاه حدیثی را اصطلاحاً «مرفوع» میگویند؛ یعنی مطلبی را به معصوم(ع) نسبت داده ولی واسطهی نقل آن حدیث معلوم نیست و حذف شده است. گاهی ممکن است یک حدیث اصلاً سند نداشته باشد؛ یعنی راوی کلاً مجهول است. در بین همهی اینها آن حدیثی را معتبر میدانند که به اصطلاح «صحيح» باشد. بعضی حدیث «موثق» را هم معتبر میدانند. اما بقیه روایات حجت نیستند. اکنون یک مسئله این است که ما این ده یا دوازده حدیث را باید بررسی کنیم که آیا در بینشان حدیث صحیحی که آن را بتوان معتبر دانست وجود دارد یا نه.
مسئله دیگر این است که گاهی در مورد یک حدیث ما قطع داریم که از پیامبر(ص) یا امام(ع) صادر شده است مثل اینکه یا خودمان شاهد بودهایم یا قرینهی قطعی داریم که این حدیث حتماً از معصوم(ع) صادر شده است. تردید نیست که این قبیل احادیث معتبر و حجت هستند. اما گاهی هست که حدیث قطعیالصدور نیست که باز او را هم تقسیم میکنند و میگویند حدیث یا متواتر است یا غیرمتواتر. حدیث «متواتر» حدیثی است که تعداد راویانی که آن حدیث را از پیامبر یا از یکی از ائمه نقل کردهاند، به قدری زیاد است که عادتاً محال است که تبانی بر دروغ و جعل کرده باشند؛ مثلاً مطلبی را عیناً صد نفر یا پنجاه نفر از راویان از قول پیامبر(ص) یا امام(ع) نقل کردهاند. یک حدیث وقتی که راویانش این قدر زیاد باشند هر کسی میگوید که احتمال دروغ بودن در آن نیست؛ مخصوصاً اگر راویانی از شهرهای مختلف و مشاغل گوناگون باشند، کمتر کسی احتمال میدهد که اینها همه با هم نشسته و این حدیث را جعل کرده باشند. چنین حدیثی را «حديث متواتر» میگویند و به اعتبار اینکه یقینآور است، حجت میباشد.
گاهی لفظ یک حدیث متواتر نیست اما یک معنا را همین راویان اول با عبارتهای مختلف به شکل تواتر از پیامبر(ص) یا امام(ع) نقل کردهاند. اینهم در صورتی که به قدری زیاد باشد که عادتاً تبانی بر جعل آن محال باشد. این هم باز «متواتر» شمرده میشود. از اینها که بگذریم احادیث دیگری وجود دارد که اصطلاحاً آنها را «خبر واحد» میگویند. لازم نیست که صرفاً یک خبر باشد بلکه اگر چند مورد هم باشد ولی قطع و یقین نیاورد باز هم «خبر واحد» شمرده میشود. البته قابل توجه است که اکثر احادیث ما خبر واحدند.
راههای دیگری هم برای بررسی احادیث از لحاظ محتوا هست؛ مثلاً از عبارتهایی هم میتوان فهمید که آیا این حدیث درست است یا نه. مرحوم آیةالله بروجردی رحمه الله میفرمودند: گاهی انسان حدیثی را میبیند که خود متن نشان میدهد که این عبارت، از معصوم(ع) است و گاهی عبارتی را میبیند که حتی سندش هم درست و معتبر است اما احساس میشود که با شأن کسی مثل پیامبر(ص) یا امام(ع) تناسب ندارد. چون آنان فصیحترین افراد بودند. در دعاها نیز همینطور است؛ مثلاً دعای کمیل یا ابوحمزه، یا مناجات خمسه عشر و ...
غیر از معصوم(ع) چه کسی میتواندچنین عبارتهایی را وضع کند؟!
ایشان میفرمودند: این هم راهی است برای شناخت احادیث. البته کسی که ممارست کافی در احادیث داشته باشد و در این فن خبره باشد بر اساس شمّ و ذوق حدیثشناسی و با شناختی که از سایر اجزای دین دارد، این قدرت تشخیص را به دست میآورد نه بر اساس ذوق و سلیقهی شخصی. به هر حال اکثر قریب به اتفاق علمای ما «خبر واحد» را حجت و معتبر میدانند، البته آنهایی را که صحیح باشند نه ضعیف یا مجهول و امثال اینها.
نکتهی دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد این که ما هر خبر صحیحی را هم نمیتوانیم حجت بدانیم. خبری حجت است که حکم و وظیفهای را برای مکلّف معلوم کرده باشد، امر و نهی کرده باشد، یک عملی را واجب، مستحب، حرام یا مکروه کرده و خلاصه، تکلیفی برای انسان ذکر کرده باشد. چراکه ما مسلماً تکالیفی داریم که از طرف پیامبر(ص) و ائمهی اطهار(ع) برای ما بیان شده و باید به دست ما برسد و وقتی که راهی برای وصول به قطع و یقین وجود ندارد همین مظنّهای که از اینگونه روایات به دست میآوریم در این قسمت کافی است و برای تعیین تکلیف شرعی ما حجت است. اما اگر حدیثی داشته باشیم که قطعیالصدور نباشد و در مورد عقاید آمده باشد نمیتوان گفت که حجت و معتبر است؛ مگر برای کسی که قطع پیدا کند، چون در عقاید باید قطع و یقین داشته باشیم و این حدیث گرچه درست است ولی یقینآور نیست. یا مثلاً اگر حدیثی از یک واقعیتی خبر داد. فرض کنید که مثلاً در حدیثی آمده که امام معصوم(ع) فرمودند که فلان میوه را بخورید چون تأثیر مثبتی در جسم شما دارد. مواردی از این قبیل اگر درست هم باشد، یقینآور و شرعی نیست، بلکه خبری است که در مورد چیزی داده شده است.
بنابراین احادیثی داریم که از این قبیل میباشند. از جملهی اینها همین احادیثی است که در مورد زنان رسیده که زنان ناقصالعقل یا ناقصالایمانند.
اینها چیزی نیست که برای مردم یک وظیفه و تکلیفی بیاورد که ما بگوییم اینها حجت است، خبر قطعیالصدور یا متواتر نیست، قرینهی قطعی هم نداریم، تکلیف هم نیست. بنابراین نمیتوان گفت اینها حجیّتی دارند باید به آن ترتیب اثر بدهیم. بله، به طور کلی نمیتوان آنها را نفی کرد، اما یک دلیل قطعی هم نیست که ما آن را به شارع نسبت دهیم. احادیثی که ما در مورد بانوان داریم چون متواتر و قطعیالصدور نیستند نمیتوانیم بگوییم که عقیدهی اسلام این است که زنان ناقصالایمان و ناقصالعقلند. کسی نمیتواند در مورد این موضوع مهم به یک گمان و ظن، ترتیب اثر بدهد.
در جایی که انسان یقین ندارد باید تحقیق و بررسی کند و زنان را آزمایش نماید و ببیند که واقعاً همینطور است و اینها ناقصالایمان و ناقصالدیناند یا نه؟ این روایات در حدّ گمان میتوانند مفید باشند و نمیتوان این تفکر را به اسلام نسبت داد؛ یعنی واقعاً بانوانی مانند فاطمه(س)، خدیجه(س)، زینب(س)، سکینه(س)، مریم و آسیه(س) که چنین باعظمت بودند و بعضاً قرآن از آنهاتعریف میکند این چنین بودهاند؟! زنانی که در طول تاریخ خیلی عقلشان بالاتر از مردان بوده و منشأ اثر فراوانی بودهاند آیا اینها را انسان میتواند بگوید که ضعیفالایمان و ناقصالعقلند؟! این را نمیتوان گفت. پس کلیت این حکم مورد خدشه است. کسی اگر بخواهد درست قضاوت کند باید بگوید که مثلاً در بین زنها ناقصالایمان و ناقصالعقل هست، همانطور که در بین مردها وجود دارد.
بحث دیگری که در اینجا قابل طرح است این است که منظور از عقلی که در این احادیث سخن از نقص آن در میان است چیست؟ چون ما یک «عقل ذاتى» داریم که همانی است که در انسان هست و در حیوانات نیست و مایهی امتیاز انسان از سایر حیوانات است. این عقل همان روح مجرد انسان میباشد و اثرش همان درک کلیات و امثال اینهاست. این عقل ذاتی در همهی انسانها، چه زن و چه مرد، هست. عقل دیگر «عقل اكتسابى» است که به آن عقل اجتماعی هم میگویند. عقلی که انسان، آن را در اجتماع کسب میکند. هر کسی در ابتدا یک عقلی دارد اما در طول زندگی این عقل تکمیل میشود. انسان هرچه بیشتر تحصیل علم کند عقلش بیشتر میشود یا به واسطهی تجربه، عقل کاملتر میشود. عقل اکتسابی عقلی است که همهی افراد انسان، چه زن و چه مرد میتوانند آن را در خودشان رشد بدهند و به کمال برسانند.
در عقل ذاتی همهی انسانها با هم مساویاند و اصلاً زن و مرد در این جهت فرق نمیکنند، هر دو انسان و هر دو عاقلند. قبلاً به آیاتی هم در این قسمت اشاره کردیم. عقل اکتسابی را نیز هر دو میتوانند داشته باشند. یک مرد را اگر در محیط محدود و کوچکی نگه دارند تکامل پیدا نمیکند، اما وقتی در اجتماع به او مسئولیت بدهند عقلش کاملتر میشود. اگر مردی تحصیل نکند عقلش ناقص است، اما وقتی تحصیل کرد عقلش کامل میشود. زنان نیز همین طورند. زنان هم اگر وارد اجتماع نشوند و در یک محیط محدودی زندگی کنند معلوم است که عقلشان خیلی کامل نخواهد بود. برعکس، اگر در اجتماع باشند کاملتر میشوند.
لذا میتوان این مسئله را بدین صورت گفت که بر فرض صحت روایت، اگر فرضاً پیامبر(ص) بانوان را به عنوان ناقصالعقل و ضعیفالدین مورد خطاب قرار داده و گفتهاند که شما اینگونه هستید، ایشان وضع موجود زنان آن دوره را حساب کردهاند؛ یعنی شما زنان به سبب اینکه محروم بودهاید و در اجتماع نگذاشتهاند حضور داشته باشید، الآن در این حالت هستید. در همهی این روایات هیچ نگفتهاند که زنان به همین حال بمانند، بلکه برعکس، با تشویق به علم و ایمان از آنها خواسته شده که در عقل و ایمان کامل بشوند.
زنها گاهی میتوانند بالاتر از مردان باشند و تجربهی خارجی هم نشان میدهد که زنان هر جا که در اجتماع آمدند عقلشان کاملتر شده است. البته روشن است که منظور این نیست که با هر نوع حضوری عقلشان کامل میشود. ما خیلی زنان را در اجتماع داریم ـ خصوصاً در غرب ـ که خیلی هم آزادی و رفت و آمد دارند، اما عقلشان کامل نمیشود. عقل به وسیلهی مسئولیتپذیری و تحصیل علم و دانش و امثال اینها است که کامل میشود، و زن و مرد در این جهت تفاوتی نمیکنند.
بله، در این جهت تردید نیست که بانوان عواطفشان قویتر است و این قویتر بودن عواطف دلیل بر ضعفشان نمیباشد. عاطفیاند، اما عاطفه با تعقل منافات ندارد. ممکن است کسی خیلی هم عاطفی باشد اما تعقلش هم قوی باشد. اگر زنی را در محیط خانه نگه دارید و فقط تربیت فرزند را برعهده بگیرد، عاطفهاش قویتر میشود امّا ممکن است جنبهی عقلیاش رشد چندانی نکند ولی اگر همین زن، یک فرد دانشمند و اهل علمی هم باشد، هم در تعقل قوی میشود هم در عاطفه، آن وقت میتوان گفت حتی بر مردها هم برتری پیدا میکند.
دربارهی اینکه آیا واقعاً در آفرینش زن و مرد از جهت جسمانی تفاوتی وجود دارد یا نه، اجمالاً باید گفت: زنان در آفرینش، نقصی ندارند، اگر تفاوتهایی هم باشد طوری نیست که بتوان گفت ناقصالعقلند، زیرا ناقصالعقل به کسی میگویند که اساساً عقل درستی نداشته باشد، لذا نمیتوان گفت که زن از لحاظ تعقل ضعیفتر از مرد است. در تجربهی خارجی هم میبینیم که هر جا بانوان در کارها وارد شدهاند هیچ دستکمی از مردها نداشتهاند.
به هر حال، خود عقل که عبارت است از روح مجرّد ملکوتی انسان، در زن و مرد مساوی است و خاصیت عقل که عبارت است از: درک، استدلال، برهان و امثال اینها را زن و مرد هر دو دارند و نمیتوان گفت که یکی ندارد، اما در این جهت که مثلاً در مسائلی بانوان ممکن است قویتر و مردها ضعیفتر باشند یا برعکس، تردیدی نیست ولی این تفاوتها دلیل نقص نیست. یکی در یک جهت قویتر است ودیگری در جهت دیگر. خود مردها نیز همین طورند؛ مثلاً گاهی یک مرد در مسائل حفظی خوب است و دیگری در مسائل فکری، یک مرد در هنر و دیگری در ادبیات و .... زنها هم متفاوتاند. تنوع استعدادها و تواناییها را نباید نقص دانست.
در متون و منابع دینی، تعابیری است که ابتدائاً از آنها برداشت میشود که زن موجودی فرودست، دست دوم و تبعی است، و در خلقت، یا در زندگی خانوادگی و اجتماعی، اصالت با مرد است؛ مثلاً تفاوتهایی که زن با مرد از نظر ارث، دیه و مسائلی از این قبیل دارد یا فرضاً زن در بعضی موارد باید تابع مرد باشد، مثل شرط بودن اجازهی پدر یا جد پدری در ازدواج دختر باکره یا عدم جواز خروج زن از منزل بدون اجازهی شوهر و امثال اینها.
آیا چنین برداشتی درست است یا نه؟
در سؤال فوق، مطالب مختلفی هست که هر کدام به بحث جداگانه نیاز دارد و باید در جای خود روشن شود. بعضی موارد هست که اصلاً نمیتوان آنها را به اسلام نسبت داد و نباید با اینها دربارهی دین قضاوت کرد؛ مثلاً در حدیثی آمده است: «المرأةُ شرّ كلّها؛ زن همهی وجودش شرّ است».
اینگونه احادیث به دلایل مختلف اصلاً اعتبار ندارد یا مثلاً مسائلی در مورد بانوان داریم از جمله اینکه زن باید با اجازهی شوهر از منزل بیرون برود؛ روی این باید بحث کنیم که اصلاً این چه حرفی است؟ چه شرایطی دارد؟ مقید است یا مطلق؟ در مسئله ارث و نکاح و امثال اینها که فرمودید، همه نیاز به بحثهای مستقلی دارد. روایاتی که در مورد نقص عقل است و یا آیهی «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» که قیمومیت مردها بر زنها را مطرح میکند، اگر بخواهیم اینها را همینطور جمعبندی و نتیجهگیری کنیم بدون اینکه یک نگاه جامع و عمیق به تعالیم و احکام دین داشته باشیم، کار درستی نخواهد بود.
چنین نیست که اسلام زن را موجود تبعی و دست دوم فرض کند، و برداشتی هم که بعضی میکنند درست نیست. آنان چیزهایی را به اسلام نسبت دادهاند که هیچ مدرکی ندارد یا برداشت غلطی از بعضی مأخذ و مدارک اسلامی کردهاند و بر طبق همان فهمِ نادرست، خواستهاند دربارهی اسلام قضاوت کنند. برای رفع این شبهات باید مسائل دین را همه جانبه و خالص و کامل بیان کرد تا حقانیت و زیبایی آنها برای همه آشکار شود.
این که میگویند اسلام، مردسالار است، حرف درستی نیست. در اسلام، تقسیم کار انجام گرفته و کارهایی را اسلام بیشتر میپسندد که بانوان به آنها اشتغال داشته باشند؛ مثلاً پرورش کودک از خصوصیات زنهاست و هیچگاه مرد نمیتواند به آن پایه برسد. در کارهای اجتماعی هم بعضی از شغلها مناسب خانمها یا مردهاست. این تناسب را نباید انکار کرد، این به واسطهی آفرینش خاصی است که زن و مرد دارند. اما اینها معنایش این نیست که زنها زیردست میشوند و حرف آخر را مردها میزنند. خانمها اگر از استعدادهای خود و از حقوق و امتیازهایی که اسلام در اختیارشان قرار داده خوب استفاده کنند، هم در جامعه و هم در خانواده از موقعیت و منزلت خوبی برخوردار خواهند بود.
1- روایتهایی که دربارهی نقص عقل و ضعف ایمان زن وجود دارد، چگونه روایتهایی است؟ توضیح دهید.
2- آیا اسلام زن را موجود تبعی و دست دوم فرض کند؟ کاملاً شرح دهید.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی