کد مطلب: ۶۹۳۶
تعداد بازدید: ۲۱۷
تاریخ انتشار : ۰۷ آذر ۱۴۰۲ - ۰۷:۳۱
شرح زیارت جامعه کبیره | ۵۶
اگر ما بفهميم كه زخم معده داريم، به فكر علاجش می‌افتيم و به اطبّای داخل و خارج مراجعه می‌كنيم تا بهبود يابيم؛ ولی اكثر ما نفهميده‌ايم كه بيماری حبّ دنيا به مراتب كشنده‌تر از بیماری‌هايی چون وبا و سرطان است؛ چرا كه نتيجه‌اش هلاكت جاودان است. حضرت عيسی(ع) با يارانشان می‌رفتند؛ به شهری رسيدند كه به كلّی ويران گشته بود و تمام اهالی آن مرده بودند و اجسادشان بر زمين مانده بود.

بیماری حبّ دنیا مایه‌ی هلاک معنوی ما

پس معلوم می‌شود، آن اولوالامری كه در كنار خدا و رسول(ص) اطاعت از آن‌ها به طور مطلق واجب است، كسانی هستند كه معصوم از خطا و سهو و نسيانند. اكنون آنچه توجّه به آن بر ما لازم است اين كه، ما به عنوان مدّعی پیروی از اهل‌الذّکر و بقیّة ‌الله و اولوالامر در خود بنگريم كه در چه حدّ از این پیروی هستیم.
اين همه بحث‌ها و گفت و شنودها به اين منظور است كه ما خود را در مسير اهل‌الذّکر بيفكنيم و از اولوالامر اطاعت كنيم؛ وگرنه، اين كه به امامان بگوييم شما اهل ذكريد و اولی‌الامريد و سلام و درود بر شما و پدران و مادران ما فدای شما زيارتگاه ما و... نتیجه‌ای نخواهد داشت، اگر از آن‌ها در مقام عمل پيروی نكنيم. اگر آن‌ها اهل ذكرند ما هم باید در حدّ خودمان اهل ذكر باشيم كه فرموده‌اند:
فِی الذِّکْرِ حَیاة الْقُلُوبِ؛[1]
«در ذکر [و یاد خدا و قرآن] حیات دل‌ها [ی شما] است».
ذِکْرُ اللهِ شِفاءُ الْقُلُوبِ؛[2]
«ياد خدا شفابخش دل‌های بيمار است».
در دعای ابوحمزه می‌خوانيم:
مَوْلایِ بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبِی؛
«مولای من، با ياد تو قلب من زنده می‌ماند».
آيا ما واقعاً اين حقايق را می‌فهميم و راست می‌گوييم يا خير، الفاظی را ياد گرفته‌ايم و تكرار می‌كنيم؟ آيا جدّاً یاد خدا مایه‌ی حيات و قوت جان ماست كه اگر به ما نرسد می‌ميريم؟ ما اين را باور داريم كه در دنيا به پول زنده‌ايم؛ اگر برسد، شاديم و اگر نرسد، افسرده‌ايم؛ آيا با ياد خدا نيز چنينيم؟ مع‌الاسف دنيا به جای خدا آن چنان حاكم بر دل‌ها گشته است كه یک مسلمان اگر بخواهد از مجتهدی تقليد كند، می‌گردد و در ميان مجتهدين يكی را پيدا می‌كند که مثلاً در هديه خمس را واجب نمی‌داند يا ربا را به صورت خريد و فروش اسكناس جايز می‌داند و كلّ معاملات بانكی را صحيح و شرعی می‌داند و... خلاصه، دنبال مجتهدی است كه راه رسيدن به دنيا را هموار می‌كند و ديگر اصلاً کاری به اعلم و غير اعلم، به فقيه و غير فقيه، ندارد؛ تنها داشتن عمّامه و ريشی كافی است. اين بيماری حبّ دنياست كه همچون بيماری مزمنی در دل‌های اكثر ما مردم راسخ گشته است و باورمان هم نشده است كه به چنين بيماری مهلكی مبتلا هستيم.


خوشگذرانی دنيا به اين عذاب نمی‌ارزد


اگر ما بفهميم كه زخم معده داريم، به فكر علاجش می‌افتيم و به اطبّای داخل و خارج مراجعه می‌كنيم تا بهبود يابيم؛ ولی اكثر ما نفهميده‌ايم كه بيماری حبّ دنيا به مراتب كشنده‌تر از بیماری‌هايی چون وبا و سرطان است؛ چرا كه نتيجه‌اش هلاكت جاودان است. حضرت عيسی(ع) با يارانشان می‌رفتند؛ به شهری رسيدند كه به كلّی ويران گشته بود و تمام اهالی آن مرده بودند و اجسادشان بر زمين مانده بود. آن‌حضرت فرمود: معلوم می‌شود كه حادثه‌ی ويرانگری رخ داده و دفعتاً مرده‌اند؛ اگر تدريجاً مرده بودند، يكديگر را دفن می‌كردند. ياران عرض كردند: شما كه يكی از معجزاتتان احيای مَوْتی و زنده‌کردن مرده‌هاست، یکی از این‌ها را زنده كنيد تا بفهميم چه شده است. عيسی(ع) از خدا استيذان* كرد. اذن داده شد. آن حضرت روی بلندی ایستاد و صدا زد. یکی جواب داد. حضرت مسیحع) فرمود: چگونه بوده است حال شما؟ جواب داد:
بِنْتا فِی عافِیَة وَ اَصْبَحْنا فِی هاوِیَة؛
«ما شب با عافيت خوابيديم و صبح خود را در ميان جهنّم دیدیم».
حضرت عيسی(ع) از حالاتشان پرسيد. گفت: ما گناهان متعدّد داشتيم، از جمله دوستی دنیا که شدیداً در دل‌های ما جا گرفته بود. عیسی(ع) فرمود: نسبت به دنيا چگونه بوديد؟ گفت: مانند بچّه به مادرش؛ همان‌طور كه وقتی مادر به سمت بچّه بیاید، او خوشحال می‌شود و می‌خندد و همين كه پشت به بچّه كند و برود، او غمگين می‌شود و می‌گريد، ما هم از اقبال دنيا خوشحال می‌شديم و از ادبار آن غمگين می‌گشتيم. حضرت مسيح(ع) فرمود: چرا از میان این همه اموات تو تنها جواب می‌دهی؟ گفت: آن‌ها لجام آتشين به دهانشان زده‌اند و قادر به حرف زدن نيستند. فرمود: تو چه طور لجام آتشين نداری؟ گفت : من در ميانشان بودم ولی با آن‌ها نبودم. من اهل گناه نبودم ولی وظيفه داشتم از ميانشان بيرون بروم و نرفتم. بلا كه آمد، دامن مرا هم گرفت و اكنون من بر لب جهنّم به رشته‌ی باريكی آويخته‌ام؛ هيچ نمی‌دانم كه در ميان جهنّم خواهم افتاد يا عفوم خواهند كرد. اين را گفت و صدا قطع شد. حضرت عيسی(ع) به يارانش فرمود: اگر انسان در اين دنيا در مزبله زندگی كند و نان خشک با نمک درشت بخورد، بهتر از اين است كه به اين بدبختی مبتلا گردد. خوشگذرانی دنيا به اين عذاب الهی نمی‌ارزد.
...قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إنَّکَ مِنْ أصْحابِ النَّارِ؛[3]
«... بگو فعلاً [کیف کن و] از این دنیای زودگذر لذّت ببر ولی بدان که [سرانجام] از اهل آتش خواهی بود».


انواع ذكر از نگاه اميرمؤمنان علی(ع)


قال اميرالمؤمنين(ع):
اَلذِّکْرُ ذِکْرانِ ذِکْرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ الْمُصیبَة وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ ذِکْرُاللهِ عِنْدَما حَرَّمَ اللهُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ حاجِزاً؛
«ذكر دو گونه است: ياد خدا كردن به هنگام حدوث مصيبت؛ و برتر از آن، ياد خدا كردن هنگام پيش آمدن كاری كه خدا آن را بر تو حرام كرده است».
آن‌گونه كه ياد خدا مانع ارتكاب آن گردد.آدم مصيبت‌زده وقتی به ياد خدا می‌افتد، آرامش پيدا می‌كند و اجر صبر از خدا می‌طلبد كه:
...ألا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛[4]
ولی ياد خدا به هنگام ميل به گناه و خودداری از آن برتر و بالاتر از ياد خدا به هنگام مصيبت و خودداری از جزع كردن است. تنها تسبيح به دست گرفتن و روزی صد يا هزار بار الله‌اكبر و سبحان‌الله گفتن امّا در مقام عمل، خدا را به حساب نياوردن ذكر نيست. ذكر يعنی ياد كردن و ياد كردن امر قلبی است و خدا می‌فرماید:
إنَّ الَّذِینَ التَّقَوْا إذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فإذا هُمْ مُبْصِرُونَ؛[5]
وقتی شيطان بخواهد دستبردی به گنجينه‌های قلب تقواپيشگان بزند، دفعتاً متوجّه و بیدار می‌شوند و او را از خانه‌ی قلبشان بيرون می‌كنند.
ذكر و ياد خدا كه به قلب آمد، ديگر جايی برای شيطان نمی‌ماند. قلب متذكّر به ياد خدا روشن است و دزد در فضای روشن نمی‌تواند دستبردی بزند.
أوَ مَنْ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها...؛[6]
«آيا كسی كه مرده بود و ما او را زنده كرديم و نوری برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه می‌رود، برابر است با كسی كه در ميان تاريكی‌ها به سر می‌برد و راه خروج از آن را ندارد...»؟
آری، انسانی كه به حيات ايمانی زنده شده و چراغ تقوا در فضای قلبش روشن گشته است، می‌فهمد كجا راه و كجا چاه است، كدام فكر و عمل صحيح و كدام فكر و عمل ناصحيح است. او به فرموده‌ی قرآن از اولوالالبابی است كه:
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ...؛
می‌ايستند با ياد خدا، می‌نشينند با ياد خدا، می‌خوابند با ياد خدا و پيوسته در آفرينش آسمان‌ها و زمين می‌انديشند و از عمق جان می‌گويند:
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ...؛[7]
ای خدای ما، تو منزّهی از این‌که اين نظام عظيم را عبث و باطل آفريده باشی... و چه نعمت بزرگی است قدرت تفكّر كه انسان در همه جا و در همه حال و با ديدن هر چيزی به انديشيدن بپردازد و راهی به سوی خدا باز كند.
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَة وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ؛[8]
«پروردگار خود را در دل خويش، از روی تضرّع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش».


خودآزمایی


1- اين همه بحث‌ها و گفت و شنودها به چه منظور است؟
2- چرا بيماری حبّ دنيا به مراتب كشنده‌تر از بیماری‌هايی چون وبا و سرطان است؟
3- دو گونه ذكر را نام ببرید.

 

پی نوشت ها


[1]ـ غررالحکم، فصل 58، حرف الفاء.
* استیذان: اجازه خواستن، اذن گرفتن.
[2]ـ میزان الحکم، جلد 3، صفحه‌ی 419.
[3]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ی 8.
[4]ـ سوره‌ی رعد، آیه‌ی 28.
[5]ـ سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 201.
[6]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی 123.
[7]ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 191.
[8]ـ سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 205.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: