بخش چهارم: انسان از دیدگاه اسلام | ۱
انسان از ديدگاه اسلام موجودى چند بُعدى است. آفرينش او از ماده خاكىِ بىدرك و شعور آغاز شده و پس از پيمودن مراحل كمال، به صورت موجودى برتر از ماده تبديل مىگردد.
قرآن دربارهی آفرينش انسان چنين مىگويد:
همانا انسان را از گل خالص آفريديم. سپس او را نطفهاى در جايگاهِ استوارى قرار داديم. آن گاه نطفه را به لختهی خونى تبديل نموديم. پس لختهی خون را به قطعهی گوشتى تبديل كرديم، پس از آن استخوانها آفريديم و بر آنها گوشت پوشانيديم. سپس او را خلقت ديگرى داديم. پس خدايى كه بهترين آفرينندگان است، در خور تعظيم مىباشد.[1]
در آيه مذكور پس از تشريح مراحل تكاملى ماده، گفته شده: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» در اين مرحله، عبارت را تغيير داده و به جاى «خلقنا» لفظ «انشأناه» را به كار برده است. از اين آفرينش جديد به «خلقاً آخر» تعبير مىكند، يعنى آخرين مرحلهی خلقت انسان با مراحل سابق آن تفاوت كامل دارد.
از اين آيه استفاده مىشود كه آخرين مرحلهی وجود انسان (صورت و نفس) برتر و كاملتر از مراحل سابق است.
در فلسفه نيز به اثبات رسيده است كه روح انسان موجودى است مجرد از ماده كه آثار غير مادى بر آن مرتب مىشود. هم چنين اثبات شده كه صورت مادى در اثر حركت جوهرى به يك امر ملكوتى و غير مادى تبديل مىگردد.
لذا چون اين موضوع بسيار شگفتآور بوده، خدا در قرآن اين عمل مهم را مورد ستايش قرار داده و فرموده:
«فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ».
در آيهی ديگر نيز داستان خلقت انسان، چنين تشريح شده:
خدايى كه هرچه را آفريد نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد. سپس نسل او را از آبى بىارزش پديد آورد. آن گاه آن را به كمال بياراست و از روح [منسوب به] خود در آن بدميد و برايتان گوش و چشم و قلب قرار داده ولى كم سپاس مىگوييد.[2]
در اين آيه به سه نكته مهم اشاره شده است:
1. وقتى نفخ روح در پيكر انسان انجام گرفت كه بدن تكامل يافته و استعداد پذيرش روح را كسب نموده بود كه در قرآن به «سواه» تعبير شده است.
2. خداى متعال روح انسان را به خودش نسبت داده و فرموده: از روح خودم در آن دميدم تا به مقام والاى او اشاره نمايد.
3. انسان به عنوان موجودى معرفى شده است كه داراى گوش و چشم و قلب (روح) است. از آن جا كه ابزار كسب علم، يعنى گوش و چشم و قلب در وجودش نهاده شده مىتواند كسب دانش كند و از ساير موجودات برترى يابد. اين موجود خاكى و ملكوتى، چون از امتيازهاى مذكور برخوردار بوده لياقت آن را يافته كه مسجود فرشتگان قرار گيرد.
قرآن نيز مىگويد:
چون آفرينش انسان را به كمال بردم و از روح [منسوب به] خودم در آن دميدم پس در برابر او به سجده بيفتيد.[3]
انسان در قرآن به دو گونهی ظاهراً متضاد توصيف شده است: از يك طرف مورد ستايش و تكريم قرار گرفته و بر ساير موجودات برترى يافته است:
همانا فرزندان آدم را گرامى داشتيم و بر دريا و خشكى سوار كرديم، از چيزهاى پاك و خوب روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات برترى بخشيديم.[4]
انسان در اثر خلقت ويژهاش مىتواند به علومى دست يابد كه فهم آن حتى براى فرشتگان مقرب الهى نيز امكانپذير نيست.
قرآن در اين باره مىفرمايد:
خدا همهی اسما (حقايق اشيا) را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه كرد و گفت: اگر راست مىگوييد از اسماى اينان خبر دهيد، گفتند: تو منزهى، جز آنچه را تو به ما آموختهاى نمىدانيم، تويى دانا و حكيم. خدا به آدم گفت: اسما را به فرشتگان بگو، وقتى آدم آنها را به فرشتگان خبر داد خدا گفت: آيا به شما نگفتم من غيب آسمان و زمين را مىدانم و از آنچه ظاهر مىسازيد يا پنهان مىداريد اطلاع دارم.[5]
در جاى ديگر مىفرمايد:
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفهاى قرار مىدهم گفتند: آيا كسى را خليفه مىكنى كه در زمين فساد مىكند و خونها مىريزد و حال آن كه ما تو را تسبيح و تقديس مىكنيم؟ خدا فرمود: من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد.[6]
انسان در اين آيات به عنوان موجودى ارزشمند و خليفهی خدا در زمين و نيز موجودى كه استعداد و توان علمى او به حدى است كه از فرشتگان مقرب الهى نيز برتر و عالىتر است، معرفى شده است تا آن حد كه فرشتگان در برابر مقام عالى او به سجده افتادند.
از طرف ديگر همين انسان، در قرآن مورد نكوهش قرار گرفته و به بدىهايش اشاره شده است:
همانا انسان حريص و ناشكيبا آفريده شده، هرگاه شرى به او رسد بىقرارى مىكند و چون مالى به دستش افتد بخل مىورزد.[7]
و مىفرمايد:
آدمى ناتوان آفريده شده است.[8]
و مىفرمايد:
همانا انسان طغيان مىكند، هرگاه كه خويشتن را بىنياز بيند.[9]
آدمى شر خود را مىطلبد چنان كه خير خود را مىجويد، انسان شتابزده است.[10]
آدمى ستمكار است و نعمتها را پنهان مىكند.[11]
اگر به انسان رحمتى بچشانيم، آن گاه از او بازگيريم انسان نااميد و فراموشكار است و اگر پس از سختى و رنج نعمتى به او بچشانيم مىگويد: ناگوارىها از من دور شده است، زيرا انسان زود شادمان مىشود و فخركننده است.[12]
بگو اگر شما مالك همهی خزينههاى پروردگار بوديد از ترس ندارى، امساك مىكرديد، زيرا آدمى بخيل است.[13]
باز دو گونه توصيفِ متضادِ انسان اينگونه است: از يك طرف داراى روح مجرد ملكوتى است، لياقت كسب دانشى را دارد كه از فرشتگان ساخته نيست، خليفة الله است، مسجود ملائكه واقع شده، خدا او را گرامى داشته و بر موجودات ديگر برترى داده است، فطرت او بر توحيد بنا شده و كمال آشناست. و از سوى ديگر به عنوان ظلوم، كفور، يؤوس، جهول، هلوع، جزوع، منوع، ضعيف، عجول، فِرح، فخور، قتور و طغيانگر معرفى شده است.
در احاديث نيز انسان به همين دو گونه معرفى شده است. اكنون اين سؤال مطرح است كه در جمع ميان اين دو دسته آيات و احاديث چه بايد گفت؟
جواب اين است كه انسان موجودى است با دو نوع سرشت كه دو مرتبهی وجودى دارد: نيمى از سرشت او از نور و نيمى ديگر از ظلمت است. انسان با اين كه يك حقيقت بيش نيست، اما دو جنبه دارد: جنبهی حيوانى و جنبهی انسانى.
از يك طرف تمايلات حيوانى در وجودش نهاده شده است و مورد نكوهش قرار گرفته است.
از طرف ديگر داراى نفس مجرد ملكوتى است. روح او نفخهاى است الهى كه با عالم قدس سنخيت و ارتباط دارد و همهی خيرات، فضائل، مكارم و خوبىها از همينجا سرچشمه مىگيرند، به همين جهت مورد تكريم قرار گرفته و مسجود ملائكه واقع شده است. انسان در اثر همين خلقت ويژه مىتواند به تمايلات حيوانى گرايش پيدا كند و جنبهی حيوانيت خود را تقويت نمايد كه در نتيجه جنبهی انسانى او تضعيف خواهد شد. همچنين مىتواند به فضائل و مكارم انسانى توجه كند و خواستههاى حيوانى را تعديل و كنترل نمايد. انتخاب هر كدام در اختيار انسان است.
1- آخرين مرحلهی وجود انسان (صورت و نفس) کدام است؟
2- دو گونه توصيفِ متضادِ انسان را شرح دهید.
[1]. مؤمنون (23) آيات 12 ـ 14: «وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى قَرارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنا المُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ».
[2]. سجده (32) آيات 7 ـ 9: «الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَىءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ».
[3]. حج (22) آيه 29: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ».
[4]. اسراء (17) آيه 70: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً».
[5]. بقره (2) آيات 31 ـ 33: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى المَلائِكَةِ فَقالَ أَنبِئُونِى بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أنْتَ الْعَلِيمُ الحَكِيمُ * قالَ ياآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَالْأَرضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنتُمْ تَكْتُمُونَ».
[6]. بقره (2) آيه 30: «وَ إِذ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرضِ خَلِيفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّى أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».
[7]. معارج (70) آيه 19: «إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الخَيْرُ مَنُوعاً».
[8]. نساء (4) آيه 28: «خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفاً».
[9]. علق (96) آيه 6: «كَلّا إِنَّ الإِنْسانَ لَيَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى».
[10]. اسراء (17) آيه 11: «وَيَدْعُ الإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكانَ الإِنْسانُ عَجُولاً».
[11]. ابراهيم (14) آيه 34: «إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ».
[12]. هود (11) آيه 9 ـ 10: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ كَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ».
[13]. اسراء (17) آيه 100: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإنْفاقِ وَكانَ الإِنْسانُ قَتُوراً».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی