کد مطلب: ۶۹۴۶
تعداد بازدید: ۲۳۴
تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۲
شرح خطبه قاصعه | ۴۱
آغاز وحى و بعثت پیامبر رحمت(ص)، نورافشانى بى‌نظیرى بود كه تنها به حال كسانى سودبخش نبود كه خود با تعمّد و لجاج حجاب‌هاى سنگین بر چشم بسته، و با دل سیاه خویش وجود نور و فرستنده‌ی نور را منكر شدند،هرچند همچون شناختى كه از فرزندان خود داشتند با معرفى كتاب‌هاى آسمانى قبلى به خوبى از ویژگى‌هاى مختلف حضرت آگاهى داشتند...

شرح بزرگترین خطبه  نهج البلاغه در نکوهش متکبّران  و  فخرفروشان | ۴۱


گواهى حضرت امیر مؤمنان(ع)


پیوند ناگسستنى قرآن و عترت را نباید در «تعارفات رایج» دفن كرد و با اشاره‌اى دست و پا شكسته به آن، سخن را در مسیر متضاد با آن هدایت نمود‌؛ بلكه باید چشم دل را گشوده و در جاى‌جاى قرآن كریم، عطر دل‌انگیز سخن عترت، و در فراز و نشیب كلام عترت، رایحه‌ی پاك قرآن عظیم را استشمام نمود و با اعماق دل این حقیقت والا را لمس كرد.
بر این اساس، آنچه امام(ع) در این فراز در مورد اشراف خویش بر نور وحى و استشمام عطر نبوت بیان فرموده‌اند و در دیگر احادیث نورانى آل‌البیت(ع) نیز چشم دل را نوازش مى‌دهد، حقیقتى است كه قرآن كریم آن را بیان مى‌كند:
وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ‌؛[1] كافران مى‌گویند تو فرستاده‌ی خدا نیستى. بگو بین من و شما گواهى خدا، و آنكه علم‌الكتاب نزد اوست، كافى است.
یا در آیه دیگر مى‌فرماید:
أَفَمَنْ كانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ‌...‌؛[2] آیا كسى كه دلیلى روشن از سوى پروردگارش دارد (پیامبر اكرم(ص)) و گواه و شاهدى از (خویشان) او نیز بدنبال اوست (مثل كسى است كه بدون دلیل و شاهد سخن بگوید؟)
این شاهد چه كسى است؟ آیا مقصود، شهادتین گفتن و ورود به اسلام است؟ اینكه اولاً با لحن آیه سازگار نیست‌؛ ثانیاً عده‌ی فراوانى به چنین وصفى متّصف بودند.
ویژگى این شاهد، «مِنهُ» بودن، یعنى شخصیتى وابسته به خود پیامبر اكرم(ص) بودن است و از خود حضرت مصداقى جز على بن ابى‌طالب(ع) نقل نشده است.[3]
آن‌گاه این پرسش مطرح مى‌شود كه با توجه به «وحى منزل بودن»، مقصود از شهادت چیست؟ آیا صِرف یك تشریفات ظاهرى است؟ یا سخن از حقیقتى بس ارجمند و والاست؟
آیا یك مؤمن عادى حاضر است «ندیده» و «حس نكرده» را گواهى كند یا بر اساس اصطلاح رایج «عَن حسٍّ» و با درك عمیق و شناخت كافى شهادت مى‌دهد؟ مولا و سرور اهل ایمان چطور؟
آیا مى‌توان به سادگى از كنار این آیه گذشت و با بى‌توجهى به «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»[4] عنان سخن را رها كرد و معبود خود را هواى نفس قرار داد،[5] و از این گلایه‌ی جانسوز صاحب قرآن(ص) و بردن شكایت به سوى حق‌تعالى بر خود نلرزید؟
وَقالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُور‌اً؛[6] و (پیامبر و) فرستاده خدا(ص) عرضه داشت: اى پروردگار من! همانا قوم (و امّتِ) من این قرآن را متروك گذاشته، و رها نمودند.
آیا مهجور گذاشتن قرآن و بى‌اعتنایى، به آن، در «بى‌بهره بودن از قرائت و لمس ورق‌هاى آن» خلاصه مى‌شود؟ آیا تفسیر به رأى برخلاف بیان مبیّن والامقامى كه خداوند بیانگرى آیات را بر عهده‌ی ایشان نهاده است،[7] مصداقِ روشن وانهادن و روى گرداندن نیست؟[8]
بر اساس آنچه شیعه و عامه از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده‌اند، منظور از گواه بر «رسالتِ آن بزرگوار» حضرت امیرالمؤمنین(ع) هستند و با توجه به معناى عمیق «شهادت بر رسالت» آن هم در كلام خداى متعال، هماهنگىِ بسیار زیبایى بین قرآن و حدیث ـ و از جمله كتاب گران‌سنگ نهج‌البلاغه به عنوان مجموعه‌اى پرارج از احادیث ـ به چشم مى‌خورد‌؛ زیرا یگانه شخصیتى كه از ابتدا، بهره‌مند از عصمتى والا ـ در حدّ گواهى بر رسالت ـ باشند و هیچ لغزشى نداشته باشند، وجود مباركى هستند كه خود فرمودند: «من همچون بچه شترى در پى مادر، پیامبر اكرم(ص) را دنبال مى‌كردم و هر روز از اخلاق نیك خویش برایم پرچمى برمى‌افراشتند و مرا به سرمشق قرار دادن آن امر مى‌فرمودند. در كوه حرا یگانه كسى بودم كه ایشان را مى‌دیدم و نور وحى را دیده و رایحه دل‌انگیز نبوت را مى‌شنیدم. در قدم نخست تشریع نماز جماعت، جزء مجموعه‌ی سه نفرى این جبهه‌سایى بى‌نظیر در پیشگاه پروردگار متعال بودم، و ناله‌ی شیطان را در نومیدى از پرستیده شدن خود شنیدم»:
*****
وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ[9] الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ(ص) فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ[10] مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَتَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَلَكِنَّكَ لَوَزِیرٌ[11] وَإِنَّكَ لَعَلَى خَیْرٍ؛ به تحقیق ناله شیطان را هنگام نزول وحى بر پیامبر خدا(ص) شنیده و گفتم: اى رسول خدا! این چه ناله‌اى بود؟ فرمودند: این شیطان بود كه از مورد پرستش قرار گرفتن خود مأیوس گردید. آنچه من مى‌شنوم و مى‌بینم، شما هم مى‌شنوى و مى‌بینى با این تفاوت كه شما پیامبر نیستى‌؛ ولى كمك و یار پیامبر، و در مسیر نیك هستى.
آغاز وحى و بعثت پیامبر رحمت(ص)، نورافشانى بى‌نظیرى بود كه تنها به حال كسانى سودبخش نبود كه خود با تعمّد و لجاج حجاب‌هاى سنگین بر چشم بسته، و با دل سیاه خویش وجود نور و فرستنده‌ی نور را منكر شدند،[12] هرچند همچون شناختى كه از فرزندان خود داشتند با معرفى كتاب‌هاى آسمانى قبلى به خوبى از ویژگى‌هاى مختلف حضرت آگاهى داشتند:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْرِفُونَهُ كَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ‌؛[13] اهل كتاب، پیامبر اسلام(ص) را همچون فرزندان خود مى‌شناختند و دسته‌اى از آنان، دانسته و با توجه، (بیان) حق را (از دیگران) مخفى نمودند.
پیشواى اهل تقوا(ع) پس از اشاره به دیدن نور وحى و استشمام عطر نبوت و نقل پرسش و پاسخ در مورد صیحه‌ی شیطان، به بیان چند نكته از زبان پیامبر خاتم(ص) پرداختند:
1. آنچه من مى‌شنوم و مى‌بینم، شما نیز مى‌شنوى و مى‌بینى‌؛
2. چون پیغمبرى به من ختم شده، شما پیامبر نیستى‌؛ ولى ـ با توجه به این مقام بلند ـ وزیر و مددكار من هستى‌؛
3. شما بر مسیر صحیح گام برمى‌دارى و در راه مستقیم هستى.
درباره نكته اوّل به مقدار حوصله بحث، در توضیح آیات سوره مباركه «هود» و «رعد» مطالبى بیان شد. در مورد «وزارت» حضرت امیر مؤمنان(ع) در منابع شیعه و عامه احادیث بسیار زیادى به چشم مى‌خورد.[14] گذشته از اینكه كنار هم گذاشتن دعاى حضرت موسى در مورد وزارت حضرت هارون ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ ،[15] با حدیث بسیار معروف «منزلت»[16] نزد شیعه و عامه (أنت مِنّی بَمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى‌...)، در بردارنده این پیام خواهد بود كه پس از رحلت پیغمبر خدا(ص)، جانشین پاكشان امیرالمؤمنین(ع) هستند‌؛ چنان‌كه در غیاب حضرت موسى، برادرشان حضرت هارون ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ عهده‌دار این مهم بودند.
گام برداشتن پیشواى اهل ایمان(ع) در مسیر مستقیم، فقط رهروى یك مؤمن عادى نیست‌؛ بلكه به لحاظ موقعیت بى‌نظیر نزد برترین فرستاده خدا(ص)، «ملاك تشخیص راه خیر از راه شیطان بودن» مقصود است‌؛ یعنى همان حقیقت والایى كه پیامبر اكرم(ص) در طول 23 سال مكرر بر آن تأكید كردند و با هزاران واژه، عبارت، خطبه و تقریر، سعى بلیغ خویش را در توجه دادن مردم به این حیاتى‌ترین مسئله جامعه اسلامى نوپا و آیندگان همیشه تاریخ به كار مى‌بستند.[17]


خودآزمایی


1- منظور از شاهد در آیه «أَفَمَنْ كانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ‌...‌» چه کسی است؟ شرح دهید.
2- پیامبر اسلام(ص) کدام حقیقت والا را در طول 23 سال مكرر بر آن تأكید كردند؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. رعد (13)، 43. ر.ك: تفسیر برهان، ج 4، ص 298ـ304‌؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 400 ـ 407 و...‌ .
[2]. هود (11)، 17.
[3]. مرحوم بحرانى در تفسیر برهان 24 حدیث از اصول كافى، بصائر الدرجات، امالى مرحوم طوسى، امالى مفید، كتاب سُلَیم بن قیس، عیاشى، كشف الغمّة، مناقبابن شهرآشوب، مناقب خوارزمى، مناقب ابن مغازلى، طبرى، و حِبَرى آورده‌اند (ج 4، طبع 8 جلدى، ص 89 ـ 86). براى مثال از اصول كافى، ج 1، ص 190، حدیث 3 «بابٌ فی أنَّ الائمة شُهداء الله عزوجل على خلقه» از امام(ع) در پاسخ این پرسش كه مقصود چه كسانى هستند، نقل شده: «امیرالمؤمنین(ع)، الشّاهِدُ مِنْ رَسُولِ الله(ص)، وَ رسولُ الله(ص) عَلى بَیّنَةٍ من رَبِّهِ.»
حاكم حسكانى هم در شواهد التنزیل، ج 1، ص 359ـ369، به نقل شانزده حدیث پرداخته است و در پاورقى به تحقیقات ارزنده‌اى اشاره شده. شخصیت‌هاى معروفى همچون سیوطى، ابونُعَیم اصفهانى، متقى هندى در كنز العمال، ثعلبى و دیگران، از زمره‌ی ثبت‌كنندگان احادیثى با مضمون فوق شمرده شده‌اند.
[4]. ق (50)، 17: «(انسان) هیچ سخنى نمى‌گوید، مگر آنكه نگهبانى آماده و هوشیار در نزد اوست (و سخن را براى ثواب یا عقاب، ثبت مى‌كند)».
[5]. «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً‌؛ آیا دیدى كسى را كه هواى نفس (و خواهشِ دل) را خداى خود ساخت؟ آیا تو توان نگهدارى او (از هلاكت) را دارى؟» (فرقان (25)، 43) مشابه: جاثیه (45)، 23.
[6]. فرقان (25)، 30.
[7]. «...‌وَأَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ». (نحل (16)، 44)‌؛ مشابه: نحل (16)، 64‌؛ حشر (59)، 7 و‌...‌ .
[8]. در تفسیر برهان، ج 5، ص 455، ذیل همین آیه به فرازى از حدیث معروف به «خطبه وسیله» (روضه‌ی كافى، ج 8، ص 28، حدیث4) اشاره شده است. امام امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه مفصل و بسیار زیبا با اشاره به آیات متعددى از قرآن كریم فرمودند: «فَأَنَا الذِّكْرُ الّذى عَنْهُ ضَلَّ وَ السَّبیلُ الَّذى عَنْهُ مالَ وَ الإیمانُ الّذى بِهِ كَفَرَ وَ القرآنُ الّذى إیّاهُ هَجَرَ وَ الدّینُ الّذى بِهِ كَذَبَ وَ الصّراطُ الّذى عَنْهُ نكَبَ‌...»‌‌؛ (با اشاره به آیه 28 و 29 سوره فرقان: «واى بر من، كاش فلانى را دوست نمى‌گرفتم، او مرا از «ذكر» بازداشت و به بیراهه برد...») پس مراد از «ذكر»ى كه وى از آن بازداشته شده بود، من هستم، و (راه صحیح) «سبیل» (در آیه قبل از آن) كه از او منحرف گشت، من هستم. همچنین ایمانى كه به آن كفر ورزید و قرآنى كه به آن بى‌توجهى كرد و آیینى كه دروغش انگاشت و مسیر صحیحى كه از آن به سوى باطل روى‌گردان شد».
[9]. رَنَّ یَرِنُّ، به معناى صدا دادن است، و رَنَّة، «صیحه» را گویند. مصباح المنیر، ص 241.
[10]. «أیسَ مِنَ الشّىء بمعنى یَئِسَ». (مجمع البحرین، ج 4، ص 49). أیِسَ أیساً (نومید شد)، خود لغتى مستقل است و اسم فاعل آن أیِسٌ، مى‌باشد‌؛ ولى بعضى گفته‌اند مقلوب از «یَئِسَ» است. مصباح المنیر، ص 33.
[11]. «وزیر» را از آن جهت وزیر گویند كه تحمل «سنگینىِ» تدبیر كشور از سوى مقام مافوق به او داده شده است همان، ص 657.
[12]. و باید گفت: اعراض از حق، نه‌تنها سبب محرومیت از نیل به مقام والاى انسانیت مى‌شود‌؛ بلكه خود، زیان‌بارى بیشتر براى آنان را در پى دارد: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَساراً‌؛ ما آنچه شفا و رحمت براى مؤمنان و دین‌باوران است، فرود مى‌آوریم و (در عین حال همین قرآن) براى گروه ستم‌پیشه جز ضرر و زیان چیزى نخواهد افزود. (چون با درك واضح‌تر و عمیق‌تر از حق، درجه عناد و لجاجشان فزون‌تر خواهد گشت، و حسرت و افسوس فردایشان نیز بیشتر). (إسراء (17)، 82).
[13]. بقره (2)، 146‌؛ مشابه: انعام (6)، 20.
[14]. گاهى این سخن از خداى تعالى نقل شده‌؛ مثل: «...‌وَإنّی لَمْ أبْعَثْ نَبِیّاً إلاّ جَعَلْتُ لَهُ وَزیراً وَ إنَّكَ رَسُولی وَ إنّ عَلِیّاً وَزیرُكَ‌...». شیخ صدوق، امالى، مجلس 56، حدیث 10 و بحار الانوار، ج 18، ص 338، حدیث 40.
و گاه پیامبر اكرم(ص) از وحى الاهى بودن خبر داده و مى‌فرمایند: «...‌و الآخرُ عَلیُّ بنُ أبى‌طالبٍ، وَ أوحى إلَىَّ اَنْ اَتّخِذَهُ أَخاً وَ خَلیلاً وَ وَزیراً وَ وصیّاً وَ خَلیفَةً‌...»‌. بحارالانوار، ج 22، ص 149، حدیث 142، از سُلیم بن قیس(رحمه الله)‌؛ مانند بحارالانوار، ج 28، ص 52، حدیث 21، از شیخ صدوق، كمال الدین.
و در مواردى در ضمن درخواست حضرت از خداى تعالى آمده است‌؛ مانند: «اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أهلی عَلیَّ بنَ اَبی‌طالب أخی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِكْهُ فی أمری‌...»‌. بحارالانوار، ج 39، ص 290، حدیث 87، از فرات كوفى(رحمه الله).
در مواردى نیز به صورت إخبار از حضرت نقل شده است‌؛ مثل: «إنَّ الله تبارك و تعالى ...‌أَمَرَنِی أنْ اَتّخذهُ أَخاً و وصیّاً و خلیفةً و وزیراً‌...»‌. بحارالانوار، ج 36، ص 301، حدیث 139.
و نیز گاهى در جمع مهاجران و انصار، بر این مهم تأكید كرده و فرموده‌اند: «یا معشر المهاجرین و الانصار اَلا اَدلكم عَلى ما إن تمسّكتم بِهِ لَنْ تَضِلّوا بَعدی ابداً؟ قالوا: بلى یا رسول الله، قال: هذا علیٌّ أخی وَ وزیری و وارثی و خلیفتی، إمامكم، فأَحبّوه لِحبّی و أكْرِموه لكرامتی فَإنّ جبرئیل أمرنی أنْ اَقول لكم ما قلتُ». شیخ طوسى، امالى، ص 349، حدیث 34.
و در بعض احادیث، خطاب به خود حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: «یا علىُّ أنتَ أخى وَ وزیرى و صاحبُ لوائى فى الدُّنیا وَ الاْخِرَةِ وَ أنْت صاحبُ حَوْضی مَنْ أحَبك أحَبّنی وَ مَنْ أبْغَضَكَ أبغضنی». بحار الانوار، ج 8، ص 19، حدیث 5، از شیخ صدوق، امالى.
و یا در كنز العمال ج 11، ص 610، شماره 32955، از ابن عمر: «انت اخی و وزیری تقضی دینی و تنجز موعدی‌...»‌.
همچنین خود امیرالمؤمنین(ع) نیز در بعضى موارد همچون احتجاج بر اهل سقیفه، به این مهم اشاره فرموده‌اند: «...‌أنا أَولى برسول الله حیا و میتاً و أنا وَصیُّهُ وَ وزیرُه وَ مُستُوْدِعُ سِرِّهِ وَ عِلْمِه وَ أنَا الصِّدّیقُ الاكْبَرُ‌...»‌. بحار الانوار، ج 28، ص 185.
مرحوم علامه مجلسى به مواردى از منابع عامه نیز اشاره نموده‌اند: (بحارالانوار، ج 38، ص 146). البته بر اهل تحقیق پوشیده نیست كه موارد بالا براى ذكر نمونه است و حوصله این نوشتار را گنجایش شرح و بسطى بیش از این نیست.
[15]. «وَاجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی * هارُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِكْهُ فِی أَمْرِی». طه (20)، 29 ـ 32.
[16]. ر.ك: إحقاق الحق، عبقات الانوار، و‌...‌. مرحوم علامه مجلسى نیز باب 53 از ابواب مربوط به امیرالمؤمنین(ع) را به این حدیث متواتر، و ذكر منابع فراوانى از شیعه و عامه اختصاص داده‌اند و بر امامت بلافصل آن بزرگوار استدلال كرده‌اند. (بحارالانوار، ج 37، ص 254 ـ 289). البته براى نمونه اشاره به بعض احادیث از منابع غیر شیعى مناسب است: متقى هندى در كنزالعمال، ج 11، ص 599 ـ 607، حدیث منزلت را با عباراتى مشابه از: جابر، سعد، ابوسعید، ابن عباس، حویرث، عمر، اسماء بنت عمیس، به ترتیب به شماره‌هاى: 32881، 32886، 32915، 32931، 32932، 32934، 32937، نقل كرده است. رسول خدا(ص) در مناسبت‌هاى مختلف بر این مهم تأكید فرموده‌اند‌؛ مانند جریان بستن همه درب‌هاى ورودى به مسجد النبى(ص) جز در خانه امیرالمؤمنین(ع). حضرت در آنجا این اقدام خود را مأموریتى الاهى شمرده و فرمودند: نظیر این قضیه براى حضرت موسى و هارون رخ داد و چون على(ع) براى من همچون هارون براى موسى است، من از سوى خداى تعالى چنین كردم، هرچند عده‌اى را خوش نیاید.
تقویم شیعه، ص 299ـ300، وقایع نهم ذى الحجّه (در پاورقى به منابع زیر اشاره شده است: توضیح المقاصد، ص 30‌؛ بحارالانوار، ج 97، ص 384‌؛ ج 95، ص 189‌؛ مصباح كفعمى، ج 2، ص 600‌؛ وقایع الشهور، ص 226‌؛ علل الشرایع، ج 1، ص 262 و ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 46.)
[17]. در مباحث گذشته به حدیث معروف در جوامع روایى فریقین در مورد امر پیامبر اكرم(ص) به عمّار یاسر توضیح دادیم كه فرمود: «پس از وفات من و اختلاف مردم راه «على(ع)» را در پیش گیر و بقیه را رها كن». از كتب عامه نیز به كنزالعمال، ج 11، ص 613 حدیثِ شماره 32972 اشاره كردیم.
اكنون تنها با نگاهى گذرا به واژه «فاروق»، لقب اختصاصى آن امام هُمام به معناى ملاك تشخیص حق و باطل، سخن را پى مى‌گیریم:
قال رسول الله(ص) لِعلیٍّ: «...‌یا علیُّ أَنْتَ الْفاروقُ الأعْظَمُ وَأَنْتَ الصِّدیقُ الأَكْبرُ یا علی أَنْتَ خَلیفَتی عَلى اُمَّتی وَأَنْتَ قاضی دَیْنی وَأَنْتَ مُنْجِزُ عِداتی وَ أَنْتَ الْمَظلومُ بَعدی یا علىّ أَنْتَ المُفارَقُ بَعدی یا علی أَنْتَ الْمَهْجورُ بَعدی اُشْهِدُ اللهَ تعالى ومَنْ حَضَر مِنْ اُمّتی أنَّ حزبَكَ حِزبی، وَ حِزبی حزبُ الله، وَ أَنَّ حزبَ أعدائِكَ حِزبُ الشَّیطان‌؛ اى على! شما معیار اعظم تشخیص (حق از باطل) هستى، و شما همان تصدیق كننده برتر هستى. اى على! شما جانشین من بر امّتم و اداكننده دَین من و انجام‌دهنده وعده‌هاى من هستى. اى على! مظلوم بعد از من شمائى. اى على! آن كس كه (امّت) بعد از من از او فاصله خواهند گرفت، شما هستى. اى على! آن‌كه (امّت) بعد از من بى‌اعتنایش مى‌كنند، شما هستى. من خدا را گواه مى‌گیرم، و (همچنین) حاضران از امّتم را، كه حزب تو، حزب من است، و حزب من، حزب خداست. و حزب دشمنان تو، حزب شیطان است.» بحارالانوار، ج 38، ص 111، حدیث 46، از عیون الاخبار. همچنین ر.ك: بحارالانوار، ج 38، ص 30‌؛ ج 26، ص 153، 260، 317‌؛ ج 27، ص 113‌؛ ج 28، ص 247‌؛ ج 35، ص 412‌؛ ج 36، ص 261، 320‌؛ ج 38، ص 213، 215، 216، 330‌؛ ج 39، ص 198، 200، 344، 347‌؛ ج 25، ص 352، 354‌؛ ج 40، ص 154‌؛ ج 53، ص 98، 49، 101، 119‌؛ ج 41، ص 152‌؛ ج 17، ص 155‌؛ ج 9، ص 179‌؛ ج 67، ص 19‌؛ ج 24، ص 394‌؛ ج 22، ص 424، 406 و‌... ‌. (نقل از منابع متنوع و مختلف كهنِ عامه و خاصه، در مورد «فاروق بودن آن حضرت»).
اشاره به این حدیث از كنزالعمال، ج 11، ص 616، شماره 32990 نیز مناسب است: سلمان و ابوذر و حذیفه از پیامبراكرم(ص) نقل كردند: «إنَّ هذا أوَّلُ مَنْ آمَنَ بی وَأوَّلُ مَنْ یُصافِحُنی یَوْمَ القِیامَةِ وَهذَا الصِّدّیقُ الأَكْبَرُ وَهذا فاروقُ هذِهِ الاُمَّةِ یُفَرِّقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَهذا یَعْسُوبُ الْمُؤمِنینَ، وَالْمالُ یَعْسُوبُ الظّالِمین‌؛ همانا این (آقا، یعنى حضرت امیرالمؤمنین(ع)) اولین فردى است كه به من گروید. و در روز قیامت نیز اولین كسى است كه با من مصافحه خواهد نمود. و این (بزرگوار) همان برترین تصدیق‌كننده است و همو «فاروق» این امّت است كه مرز بین حق و باطل را از هم جدا خواهد فرمود. و او پشتوانه و تكیه‌گاه اهل ایمان است، و مال (و ثروت دنیا) پشتوانه‌ی ستم‌پیشگان». (یعسوب در لغت ملكه زنبور عسل است، كه محل اجتماع و ملاك یكپارچكى آنهاست.)

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: