فصل ششم: زمینه های اجرای عدالت | ۱
برای تحقق عدالت، دو جنبه که بهسان دو روی یک سکهاند، دخیل است: یک جهت، مربوط به خودسازی درونی انسان است و جهت دیگر ساختارهای خارج از خود. تا شخصی خود را از درون اصلاح نکرده باشد و حساب خود را با شیطان درون روشن نساخته باشد، توان اصلاح جامعه را نخواهد داشت. پس از مرحله خودشناسی و خودسازی، بهتدریج زمینه مناسبی برای تحقق عدالت بهویژه عدالت اجتماعی فراهم میگردد. توجه به اسباب بیرونی و استفاده از قوه قهریه، تنها میتواند بخشی از «عدالت» را سامان دهد، ولی با وجود هر دو جهت در کنار یکدیگر، روح عدالت واقعی در همهجا جریان خواهد یافت.
در اسلام به هر دو جنبه در کنار هم توجه شده و در کنار هم بودن هر دو جهت، شکلدهنده عدالت آرمانی است.
در نظام سوسیالیستی برای برقراری مساوات و عدالت، تنها در پی نظام اجتماعی محض هستند و به فرد، هیچگونه اصالتی نمیدهند؛ چون فرد را بیاراده و جزئی از اجتماع میپندارند. در مقابل، لیبرالها درصدد برداشتهای فردگرایانه از عدالت هستند و بر اصالت و استقلال افراد تأکید دارند و معتقدند عدالتجویی افراد، شاکله کلی اجتماع را نیز عدالتگرا خواهد ساخت.
اما از نظر اسلام، نه عدالتگرایی فردی، به تنهایی کارساز است، زیرا یک فرد سلطهگر جبار، کشور و ماورای کشور را پر از ستم میکند و نه نظام اجتماعی تنها، میتواند تکتک افراد را از کارهای ناعادلانه باز دارد. بنابراین، هر دو جهت باید باشد هم تقوای فردی و هم ساختار نظام عادلانه، تا نتیجه مطلوب به دست آید.
با این مقدمه در آغاز به چند نکته مشترک برای اجرای عدالت بین مردم و مسئولان و سپس به زمینههای مختص به ملّت و در آخر به زمینههای ویژه زمامداران میپردازیم.
از مهمترین زمینههای عدالت، خودساختگی و غلبه بر هوا و هوس است.[1]
اگر انسان اسیر خواستههای درونی خود باشد هم از فهم و درک حقایق عاجز میگردد، زیرا به جهت جلب سود شخصی، کار ظالمانه را توجیه میکند و با تسویلات نفسانی، خود را فریب میدهد و هم از مخالفت با نفس و اجرای عدالت، عاجز میماند.
قرآن کریم میفرماید: «نه اینچنین نیست، بلکه کسانی که ستم کردهاند، بدون هیچگونه دانشی، پیرو هواها و هوسهای خود بودهاند».[2]
همچنین میفرماید: «پس، آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خداوند او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیدهاش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟».[3]
امام علی(ع) نیز میفرماید: «هر کس از هوا و هوس خود پیروی کند، هوس او را کور و کر و خوار و گمراه میسازد».[4]
و میفرماید: «شما را به دوریگزیدن از هوا سفارش میکنم، زیرا هوا و هوس به کوری میکشاند و کوری باعث گمراهی در دنیا و آخرت است».[5] در مقام اجرای عدالت آن کسی میتواند موفق عمل کند که بر هوای خویش مسلط باشد.
دراینباره روایات فراوانی وجود دارد. به این سخن امام علی(ع) توجه شود که فرمود:
از محبوبترین بندگان خدا نزد او، بندهای است که خداوند وی را در برابر هوای نفسش یاری رسانده، پس حزن را زیرپوش و خوف از خدا را بالاپوش خود کرده... چنین کسی از معادن دین خدا و اوتاد زمین خداست، خویشتن را ملزم به عدالت کرده است و نخستین گام عادل بودن او دورکردن هوا و هوس از خویش بوده است.[6]
تحقق عدالت اجتماعی به جز از طریق ایجاد عدالت درونی در مدیران، ممکن نیست، زیرا شخص ضعیفالنفس و بیارادهای که از ایجاد اعتدال بین قوای نفسانی خود عاجز و از قدرت کنترل رفتار و تسلط بر خود، محروم است در گام نهادن در راه دشوار و پرفراز و نشیب عدالت اجتماعی نیز ناتوان است. پیمودن این راه، مستلزم قدرت درونی، اراده و روحی بزرگ است که تابعی است از اِعمال مدیریت صحیح بر خویشتن.[7] از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) کسی که به خود ستم کند به دیگران بیشتر ستم میکند و منتهای عدالت آن است که آدمی با خود به عدالت رفتار کند.[8]
تمام بیعدالتیهای اقتصادی، ناشی از همین هوا و هوس است؛ مثلاً مال دوستی «ثعلبه» یا «قارون»، مانع شد که زکات بدهند.
نوع جنگها و فتنه ها که زمینه انواع بی عدالتی ها و به همریختن زندگی عادی مردم میشود برخاسته از هوا و هوسهای سران ستم یا زورمندان و منتقدان زیادهخواه است.
امام علی(ع) میفرماید: «نهایت عدالت ورزی این است که آدمی با خودش به عدالت رفتار کند».[9]
همچنین فرموده است: «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگری مپسند و آنچه برای خود دوست میداری برای برادرت نیز دوست بدار تا در قضاوتت عادل باشی و در عدالتت دادگر و نزد آسمانیان دوستداشتنی و در دلهای زمینیان، محبوب».[10]
معمولاً کسانی که حق و عدل را رعایت نمیکنند، در فضای تبلیغات، خود را عادل وانمود مینمایند و توپ ستم را در میدان رقیب میاندازند. امروزه سرچشمه ستمها آمریکا و اسرائیل است، ولی آنها بیش از همه دم از حقوق بشر و صلح میزنند و فریاد مبارزه با تروریسم سر میدهند و همین بدیها را به آزادیخواهان منسوب میکنند!
در دوران امیرالمؤمنین(ع) نیز طلحه و زبیر در کشتن خلیفه سوم سهیم و دخیل بودند، ولی عجیب اینجاست که هنگامی که علی(ع) با بیعت عامه مردم، زمام حکومت را به دست گرفت هم طلحه و هم زبیر علیه او برخاستند و جالبتر اینکه بهانه آنها در این کار، خونخواهی عثمان بود!
امام(ع) در خطبه 137 نهجالبلاغه، میفرماید:
به خدا سوگند آنها هیچ ایراد منطقی بر من نداشتند و میان من و خود انصاف را مراعات نکردند. آنها حقی را مطالبه میکنند که خود، آن را ترک کردهاند و انتقام خونی را میخواهند که خود آن را ریختهاند. اگر من در ریختن این خون (فرضاً) شریک آنها بودم، آنان نیز در آن سهمی دارند و اگر خودشان به تنهایی این کار را کردهاند، باید انتقام را از خود بگیرند و نخستین مرحله عدالت این است که خود را محکوم کنند. من بصیرت و بینایی خویش را دارم و حقایق کاملاً بر من روشن است، هیچ امری را بر کسی مشتبه نساختهام... .[11]
هیچ کاری بدون جدیت به نتیجه نمیرسد. در اجرای عدالت هم که مزاحمتها و مانع تراشی سودجویان و رانتخواران و... سبب کارشکنی میشود جدیت و تلاش بیشتری برای مقابله لازم است. این جدیت و تلاش، امری دوسویه است که هم باید در زمامداران باشد و هم در توده مردم.
امام علی(ع) در خطبه 29 نهجالبلاغه، مردمان مرده صفت را اینگونه توصیف میفرماید:
«سخنانتان تیز، چنانکه سنگ خاره را گدازد و کردارتان کُند، چنانکه دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم جوینده مرد ستیزید و در رزم، پوینده راه گریز... بهانه های نابخردانه میآورید و چون وامداری که پیدرپی مهلت خواهد، امروز و فردا میکنید... حق جز با کوشش به دست نیاید».[12]
حضرت در خیلی از بخشنامهها نیز بر قاطعیت و جدیت، تأکید میفرماید؛ مثلاً در نامه به «اسودبن قطبه»؛ حاکم حلوان، چند توصیه اخلاقی دارند از جمله میفرماید: «از جمله حقها که بر عهده توست، اینکه به اندازه توانت در کار رعیت، کوشش نمایی».[13]
همچنین میفرماید: «به طاعت خدای سبحان دست نیابد، مگر کسی که تلاش کند و نهایت کوشش خود را به کار گیرد».[14]
نیز فرمودهاند: «آفت موفقیت، تنبلی است».[15] «هر کس از سستی پیروی کند حقوق را ضایع و تباه سازد».[16]
1- برای تحقق عدالت، کدام جنبهها دخیل هستند؟ توضیح دهید.
2- سه زمینههای مشترک بین دولت و ملت برای اجرای عدالت را نام ببرید.
[1]. ر.ک: همین قلم، جهاد با نفس؛ بزرگترین جهاد فراموش شده.
[2]. روم، آیه29. «بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ...».
[3]. جاثیه، آیه23: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ».
[4]. آمدی، غررالحکم، ح9168: «من اتّبع هواه أعماه و أصمّه و أذلّه و اضلّه».
[5]. میرزاحسین نوری، مستدرکالوسائل، ج12، ص113، ح13666: «أوصیکم بمجانبه الهوی، فان الهوی یدعو الی العمی و هو الضلال فی الآخره و الدنیا».
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 87: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اَللهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اَللهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ اَلْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ اَلْهُدَى فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ اَلْقِرَى لِيَوْمِهِ اَلنَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ اَلْبَعِيدَ».
[7]. ر.ک: محمود رضاییزاده، مهارتهای مدیریت خویشتن، ص32.
[8]. محمدیریشهری، میزانالحکمه، ج5 و 6، ص89 و 617.
[9]. آمدی، غررالحکم، ح6368: «غایة العدل أن یعدل المرء فی نفسه».
[10]. همان، ح8656: «مَا كَرِهْتَهُ لِنَفْسِكَ فَاكْرَهْ لِغَيْرِكَ وَ مَا أَحْبَبْتَهُ لِنَفْسِكَ فَأَحْبِبْهُ لِأَخِيكَ تَكُنْ عَادِلاً فِی حُكْمِكَ مُقْسِطاً فِی عَدْلِكَ مُحَبّاً فِی أَهْلِ اَلسَّمَاءِ مَوْدُوداً فِی صُدُورِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ».
[11]. نهج البلاغه، خطبه 137: «...وَ اللهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَیَّ مُنْكَراً وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِی وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً، وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ؛ فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ إِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِی، فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ، وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِی لَبَصِيرَتِی مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَیَّ...».
[12]. همان، خطبه 29: «... كَلَامُكُمْ يُوهِی الصُّمَّ الصِّلَابَ وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الْأَعْدَاءَ تَقُولُونَ فِی الْمَجَالِسِ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِيدِی حَيَادِ مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ وَ لَا اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاكُمْ أَعَالِيلُ بِأَضَالِيلَ دِفَاعَ ذِی الدَّيْنِ الْمَطُولِ لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ وَ لَا يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ».
[13]. همان، نامه 59: «... و من الحق علیك حفظ نفسك و الاحتساب علی الرعیة بجهدك».
[14]. آمدی، غررالحکم، ح6009: «طاعه الله سبحانه لا یجوزها الا من بذل الجد و استفرغ الجهد».
[15]. همان، ح3968: «آفة النجح الکسل».
[16]. نهج البلاغه، حکمت 239: «من أطاع التوانی ضیّع الحقوق».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت