کد مطلب: ۷۸
تعداد بازدید: ۳۳۸۰
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۸
گلچینی از معارف نهج البلاغه/ درس هشتم
آیت الله علی تهرانی، امام جماعت مسجد هدایت تهران در جمع نمازگزاران این مسجد در شرح عبارتی از حضرت امیرالمومنین علی (ع) به نکوهش عُجب و فاش کردن اسرار پرداخت. متن سخنرانی وی به این شرح است:

وَ قَالَ عليه السلام: صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَالاْحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ.

درس دیگری از نهج البلاغه را خدمت شما عرض می کنم که اگر به این درس دقت کنید سه، چهار نکته اخلاقی مهم در آن است که اگر در زندگی به کار ببندید خیلی به دردتان می خورد.

صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ

این حکمت، دارای چهار دستور است. در اولی می گوید سینه انسان عاقل، صندوق سِرّ است. همانطور که پولدارها و جواهر فروشها، گاوصندوق دارند و جواهرات را در آن پنهان می کنند. درِ آن را نیز با زحمت قفل می کنند که به این سادگی کسی نمی تواند باز کند. دزدگیر هم دارد که در صورت دزدی، آژیر می کشد. کسی که شیء گرانقیمتی دارد، در صندوق حفظ می کند. آدم عاقل، سینه اش صندوق اسرار است و به این و آن حرفش را نمی گوید. گاهی برخی بی عقلی می کنند و سِرّشان را می گویند. آدم نه به دوست باید سِرّش را بگوید نه به دشمن. جوانان به خوبی توجه کنند. اگر کسی دوست واقعی باشد و سِرّ را به او بگویی ناراحت می شود. چرا دوست را ناراحت کنیم؟ همین دوست ممکن است روزی با شما بد شود و بگوید چه آتوی خوبی دارم. افرادی بودند که از فرصت ها استفاده کرده و این حرفها را گرفتند به خصوص با این موبایلها و ابزارهای جدید، چقدر ساده انسانها می توانند به اسرار همدیگر دست پیدا کنند. مراقب باشید سِرّتان را در اینترنت قرار ندهید. اگر طرف قوی باشد، فیلترتها را هم می شکند و اسرار شما را به دست می آورد و بیچارگی به وجود می آید.

جوانان وقتی با کسی دوست می شوند، می خواهند تمام اسرار زندگی شان را به او بگویند. بنابراین باید مراقب باشیم. این تعبیر بسیار زیباست و از آن بالاتر نداریم: سینه انسان عاقل، صندوق اسرارش است. گاهی انسان به دوستش سِرّش را می گوید و او هم به دوستش می گوید.

عربها می گویند کُلُّ سرٍّ جاوَزَ الاثنَینَ شاع کُلُّ، یعنی هر سِرّی از بیش از دو نفر تجاوز کند، شیوع می یابد. برخی حتی می گویند منظور از این دو، دو نفر نیستند، بلکه دو لب هستند. هر سِرّی که از این دو لب تجاوز کند، شیوع می یابد. دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد. اسرار انسان پخش می شود. چه بسیار در خانواده ها می بینیم زوجین خیال می کنند حالا که همسری یافته اند باید تمام اسرارشان را به او بگویند. نه، اینطور نباید باشد. در گذشته حتی هر غلطی کرده هم می رود می گوید. موردی را بنده کاملا در جریان بودم، دختر بی عقلی، گذشته خودش را به همسرش گفت. او از روز اول، به این دختر بدبین شد تا بالاخره کار به جدایی کشید. اسرار را باید با خدا در میان گذاشت. هیچ کس برای من و شما از خودمان دلسوزتر نیست. آن کسی که من و شما را برای خودمان دوست دارد، خداست و وجود مقدس ولی امر امام زمان ارواحنا له الفدا.

وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ

خوشرویی، خوش برخورد بودن، متبسم بودن، بشاشت، گرم گرفتن، دام محبت است. می خواهید افراد را به دام بیندازید، بهترین راه، خوش برخورد بودن است.مردم اسیر محبتت می شوند. انسان باید گرم بگیرد و با صفا و محبت باشد. بدون شک افرادی که با چهره گشاده و لبهای متبسم با دیگران برخورد می کنند، دوستان زیادی خواهند داشت.

بر عکس کسانی که چهره گشاده ندارند قرآن درباره شان به پیامبر اعظم می فرماید: اگر تو آدم اخمو و گرفته ای بودی که سنگین دل بودی، مردم از دور و برت می رفتند. ولی می بینیم پیامبر اعظم چقدر خوش برخورد بود با مرد و زن. در دنیا بگردید سابقه ندارد کسی اینطور باشد. پیامبر چطور مسلمانان را جذب کرد؟ گاهی پیامبر می رفتند کنار جایی که زنها برای شستن لباس می آمدند. پیامبر می آمدند بچه ها را که گریه می کردند، روی زانو می نشاندند تا مادر، کارش را تمام کند و برگردد بچه اش را بگیرد. گاهی نیز بچه روی دامن پیامبر ادرار می کرد. بچه روی دامن شخص اول عالَم امکان ادرار می کرد، تا می خواست مادری داد بزند، می فرمود نه، چه چیزی این غباری که به واسطه داد تو بر دل بچه به وجود آمده را می تواند زایل کند؟ عرض می کرد لباس شما را آلوده کرد. می فرمود مهم نیست. پیامبر با اخلاق مردم را جذب کرد. کاسبی که خوش اخلاق باشد، مشتری زیاد دارد.

زمانی در جایی، آقایی روایات مربوط به خوش برخوردی را می خواند و من گفتم ضمنا تذکر بده اگر این خوش و بش کردن با زنها باشد، درست نیست. نه اینکه اخم کنید، نه، نسبت به آنها نیز اخم نکنید، ولی گرم گرفتن و خنده کردن و آنچه مربوط به جلب و جذب مشتری است، درباره زن نامحرم جایز نیست.

یکی از حُکما می گوید سه چیز است که محبت را در دل برادران دینی آشکار می کند: با چهره گشاده با آنها روبرو شدن، پیش دستی در سلام، این خُلق پیامبر اکرم بود. هیچ کس نمی توانست بر او در سلام کردن تقدم کند. دوم جای مناسبی را برای آنها در مجالس فراهم کردن. جوانی می خواهد در مجلسی، این میان بنشیند، به او محبت کن، جایت را به او بده. مخصوصا اگر جوان باشد که می خواهد وسط بنشیند، چون حالا کسی که سنی از او گذشته باشد طور دیگری است. خداوند آقای کاشانی را رحمت کند که وقتی می دید دور مجلس پر شده، سریع وسط مجلس می نشست.

الان هم جوان تا می آید می بیند دور مجلس پر شده و جایی برای او نیست، او ناراحت می شود. یک پا عقب می گذارد. بلافاصله جایت را به او بده، این دام محبت است.

وَ الاْحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ.

تحمل ناراحتی ها، گور عیبهاست. یعنی چه؟ همه افراد، عیبهایی دارند. برخی تحملشان اینقدر کم است، مختصری مشکل پیدا کند، دست از دهن برمی دارد و شروع می کند فحش دادن. ولی اگر تحمل کنید، این عیب، دفن می شود. بسیاری از بی تابی های انسان بر اثر شکستهایی است که در زندگی برای او پیش آمده، اگر بی تابی نکند دیگران از این شکستها که بر اثر ندانم کاری به وجود آمده، باخبر نمی شوند.

اگر انسان مشکلات را تحمل کرد، شکست را بروز نمی دهد و مردم متوجه نمی شوند او چه کاره است.

مرحوم سید رضی، جامع نهج البلاغه بعد از روایت این جمله می فرماید: در روایت دیگری از امام علی علیه السلام نقل شده الْمُسالِمَةُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ. مسالمت جویی وسیله پوشاندن عیبهاست. خباء یعنی خیمه، خیمه چطور همه چیز را می پوشاند؟ اگر انسان، افراد را تحمل کند، داد و فریاد نکند، عیبهایش برملا نمی شود.

چقدر از امیرالمومنین درس آموختیم. اینها درسهای زندگی است. می خواهی در زندگی موفق شوی، اینها را به کار ببر.

حضرت می فرماید: کسی که از خودش راضی باشد خشمگین بر او زیاد می شود. مردم از او خشمگین می شوند. کسی که از خودش راضی باشد انتظار دارد همه جلوی پایش بلند شوند. گاهی نیز به زبان می آورد. من رفتم فلان جا و فلان فرد جلوی پایم بلند نشد. همانجا خشمگین می شود نسبت به او که چقدر از خودش راضی است. کسانی که از خودشان راضی هستند و فکر می کنند خیلی مهم هستند، می گویند حرف، حرف من است. اگر حرف او نشود، ناراحت می شود و می رود. نتیجتا مردم با او بد می شوند.

کسی که از خودش راضی شود، افراد خشمگین بر او بسیار خواهند بود. چون همه این حالتش را متوجه می شوند. او می گوید جای بالای مجلس مال من است، کسی که بالای مجلس نشسته باشد ناراحت می شود. او می گوید حرف آخر را من باید بزنم و دیگران از دست او ناراحت می شوند. در تمام این موارد، مردم بر او خشمگین و او بر مردم خشمگین می شود.

در عهدنامه مالک اشتر می خوانیم که درباره راضی بودن از خود انسان تعبیر دیگری به نام عُجب دارد. یعنی آدم خود را کامل بداند. عُجب بیچاره کننده است. اگر آدم خود را کامل بداند بیچاره است. همیشه باید احساس نقص به خصوص در پیشگاه خدا بکند. برخی را شنیده ام می گویند خدا دیگر از ما چه می خواهد؟ نمازمان را می خوانیم، روزه مان را می گیریم، خیالمان هم راحت است. ولی این نماز و روزه چه مشکلی از خدا حل می کند؟ خیال می کند قرار است نماز و روزه او مشکلات خدا را حل کند.

در عهدنامه مالک اشتر، حضرت نوشتند: مالک! بترس از مُعجب شدن به خود که خود را کامل بدانی و فکر کنی فکر فقط فکر من است و حرف فقط حرف من است. بترس از اعتماد. حالا جایی آدم رفته و در مجلسی حرفی زده، تحیسنش کردند. حضرت می گویند بترس از کاری که تو را به شگفتی وا می دارد و بترس از زیاد مدح کردن. بترس از این که همه جا از تو تعریف کنند. نباید زیاد تعریف کردن را دوست داشته باشی. چون این از پراعتمادترین فرصتهای شیطان است که انسان معجب به نفس خود شود، خود را کامل بداند و دوست داشته باشد همه جا مدحش کنند. کارهای خوب انسان بهترین وسیله و فرصت برای شیطان است که انسانهای خوب گرفتار عُجب شوند و خود را کامل و بی نقص بدانند و این بدبختی برای انسان است و بلافاصله آدم چوب می خورد.

داستانهایی به ذهنم می آید درباره عُجب که شنیدنی است. چطور با یک عُجب، کسی مشکل دار شد. این فرمایش امیر را شنیده اند: بپرسید من را قبل از اینکه مرا نیابید. تنها مردی که عرضه داشت در عالم بشریت این گفته را بگوید امام علی است. امام صادق هم حتی چنین حرفی نزد. آقایی از این آخوندهای سنی که چون خیال می کرد چند کتاب خوانده، خیلی می داند، همین جمله را روی منبر گفت. گرفتار عُجب شد. زنی پا شد و پرسید آن مورچه ای که در سوره نحل می فرماید با او حضرت سلیمان صحبت کرد، نر بود یا ماده؟ خواست زن را خرد کند، گفت بدون اجازه شوهرت آمدی یا با اجازه او آمدی؟ زن پرسید عایشه که به جنگ امیرالمومنین رفت با اجازه پیامبر رفت یا بدون اجازه پیامبر؟ این حرف او را خرد کرد. سرش را پایین انداخت. به خانه رفت، بیرون نیامد تا به درَک رفت. هر کس گرفتار عُجب شود، کارش تمام است و چوب می خورد. به خصوص هنرمندان بدانید اگر اندازه ای بگویید «من»، هنرتان خراب می شود. همین جا چوب می خورید.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: