مولای متّقیان امیر مؤمنان علی علیه السّلام در ادامه علائم اهل تقوا به این صفات برجسته اشاره می فرمایند:
«وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ». و ميانه رو در حال غنا (بی نیازی)، در عبادت خاشع، در عين تهيدستى آراسته، و در شدائد بردبار هستند.
میانه روی در عین بی نیازی
در ابتدای خطبه همّام و ذیل این عبارت از کلام حکیمانه امام علیه السّلام: «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ-و پوشش ایشان میانه روی است»، درباره صفت اقتصاد و میانه رویِ اهل تقوا به عنوان دوّمین صفت از اوصاف ایشان مفصّل صحبت شد و بیان گردید که متّقین در تمامی شئون زندگی خود اهل افراط و تفریط نیستند و منش میانه روی را سرلوحه امور زندگی خویش قرار داده اند. امّا در این فراز از کلام مولا علیه السّلام به نکته ظریف دیگری در راستای میانه روی اهل تقوا اشاره شده است و آن نکته این است که اقتصاد و میانه رویِ اهل تقوا منحصر در زمان گرفتاری و تنگدستی نیست. بلکه ایشان پیوسته حتّی در زمان گشایش و بی نیازی دست از میانه روی نمی کشند. به بیان دیگر این فقر و تنگدستی و مشکلات نیست که ایشان را به زانو در آورده و مجبور به میانه روی نموده است بلکه وجود روح ایمان و تعالی صفات برجسته در وجود ایشان که از اندیشه ای صحیح و تربیتی بی نظیر نشأت می گیرد، جان مایه این ملکه فاضله گردیده است.
در منابع اسلامی نیز همیشه افراط و تفریط (که در مقابل صفت اقتصاد قرار دارد) مورد مذمّت قرار گرفته و این ذمّ و نکوهش اختصاص به زمان خاصّی ندارد. قرآن کریم می فرماید: «... وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِين». و اسراف (زیاده روی) نکنید که خداوند اسراف کاران را دوست نمی دارد.[1] و در جای دیگر می فرماید: «... وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ». و همانا اسراف کاران اهل آتش دوزخ اند.[2] و آیات فراوان دیگری که به همراه روایات نورانی اهل بیت علیهم السّلام ذیل این فراز: «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ» بیان گردید.
چه بسیار انسان هایی که به خاطر فقر و گرسنگی هر ساله در نقاط مختلف دنیا با زجر و سختی از دنیا رفته و آرزوی یک تکّه نان را با خود به گور می برند و چه فراوان انسان هایی که از پر خوری دچار بیماری های متعدّد شده و رهسپار گور می شوند. روزانه میلیون ها تُن مواد غذائی و یا حتّی خوراکی های متنوّع در اقصی نقاط کره خاکی به دور ریخته می شود در حالی که کودکان بی سر پناه و پیران و سالخوردگان زمین گیر فراوانی از فرط گرسنگی جز پوست و استخوانی از پیکر نحیفشان باقی نمانده و هر لحظه در انتظارِ مرگ خود و عزیزانشان نشسته اند. آری اگر خدای مهربان در کتاب آسمانی خود قرآن، مسرفین را برادران شیطان بنامد جای هیچ تعجّب و گلایه نیست و الحق که: «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً». بى ترديد اسراف كنندگان و ولخرجان، برادران شياطين اند، و شيطان همواره نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است.[3]
متأسّفانه در میان برخی از متدیّنین که از قشر ثروتمند و مرفّه جامعه محسوب می شوند مشاهده می شود که مجالس عروسی و سفره های افطار سنگینی به پا نموده و در شأن خود نمی بینند که در امورات خود میانه روی کرده و در احیاء این سنّت حسنه مبلّغ و مشوّق دیگران باشند. گروهی از ایشان گمان می کنند تنها باید از حلال تحصیل معاش کرد و در حلال خرج نمود و وجوهات شرعیه را نیز پرداخت، حالا به هر شکلی که باشد. امّا امیر مؤمنان علی علیه السّلام در شمارش علائم اهل تقوا همین را کافی نمی دانند و می فرمایند: اهل تقوا در بی نیازی و گشایش نیز از حدّ اعتدال و میانه روی خارج نمی شوند.
قدری پائین تر می آییم. به عروسی ها و یا سفره های مهمانی قشر متوسّط و حتّی در برخی موارد ضعیف جامعه نگاه کنید. این که برای برگزاری عروسی دختر یا پسر خانواده و جهت تأمین جهیزیه، پدری تا پایان عمر محکوم به پرداخت اقساط ماهیانه وام های سنگین عروسی و جهیزیه شود و یا خانه مِلکی خود را برای تأمین هزینه های سرسام آور این مجالس به فروش بگذارد، (جدای از عواملی چون تورّم و گرانی و عدم تعادل درآمد با مخارج) با روحیه میانه روی سازش ندارد.
با احتساب این علائمی که امیر المؤمنین علیه السّلام برای اهل تقوا می شمرند، در جامعه کنونی ما چه تعداد از متّقین را می توانید بشمارید؟! آری بین ساخته و پرداخته های ذهن کوچک و خطاگر ما و واقعیّت خیلی فاصله است. منتظران واقعی حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف کسانی اند که در دوره غیبت حضرتش، خود را با سلاح تقوا مسلّح نموده و برای ظهور آن بزرگوار آماده گشته اند. حال مائیم و اوصافی که جدّ بزرگوارش علی علیه السّلام برای متّقین بر شمرده است. چه تعداد از ما حقیقتاً جزء منتظران ظهور آن ولیّ خدا محسوب می شویم؟! و این جاست که اوج غربت و تنهائی امام منتظَر آشکار شده و طبل رسوائیمان به صدا در می آید.
این جمله مولایمان علی علیه السّلام درس جدیدی است برای تحصیل تقوا. گرچه پیش از این درباره میانه روی، امام علیه السّلام متذکّر شده بودند امّا اینک آموختیم که میانه روی و اقتصاد در دارائی و غنا نیز نکته ای است لطیف و ضروری برای کسب مدارج بالای تقوا. خداوند تعالی فرموده است: «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى». چنين نيست (كه شما مى پنداريد) به يقين انسان طغيان مى كند * از اين كه خود را بى نياز ببيند![4]
رفاه و بی نیازی حاصل از ثروت فراوان زمینه مساعدی است برای طغیان انسان هایی که خود را پیش از آن به جامه تقوا نیاراسته اند. چه بسیار انسان هایی که مستی ثروت باعث شد تا پای خویش را از حدود الهی فراتر نهاده و از سرزمین میانه روی و اقتصاد خارج شوند و اسمشان در دیوان مُسرفین ثبت گردد. خدای متعال در قرآن کریم فرعون را از زمره مسرفین می خواند و می فرماید: «... وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ». و مسلّماً فرعون در سرزمين مصر برترى خواه، و [در گناه، معصيت و ستم] از اسراف كاران بود.[5] آری فرعون به جای آن که خود را به زیور ایمان و تقوا بیاراید، در دام قدرت و ثروت گرفتار شد و در منجلاب افراط و نافرمانی چنان فرو رفت که فریاد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى-من پروردگار برتر شما هستم»[6] و گفتار بی شرمانه: «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي-من برای شما جز خویشتن پروردگار دیگری نمی شناسم»[7] او گوش فلک را کر کرده بود و خدای متعال نیز به جهت گستاخی و اسرافی که از او سر زد و نصایح پیغمبرش موسی کلیم را آویزه گوش خود قرار نداد، با عذابی خوار کننده او را با لشکریانش به هلاکت رساند.
با کمی دقّت در می یابیم که معمولاً انسان ها در نعمت و فراوانی، قدر نعمت را نمی دانند و دچار اسراف و تبذیر می شوند. همه به خوبی می دانیم که در کشور ما مناطقی که از لحاظ دسترسی به آب در مضیقه هستند و جزء مناطق خشک و کویری کشور محسوب می شوند، در استفاده از آب و نگهداری آن به مراتب بهتر از مناطق پر آب کشور عمل می کنند به گونه ای که مناطق کویری به روحیه قناعت و پرهیز از اسراف شهرت پیدا کرده اند. امّا در سیره و مکتب مولایمان علی علیه السّلام نباید این روحیه فقط اختصاص به مناطق خشک و محروم داشته باشد بلکه مناطقی که به لطف خدا صاحب ثروت عظیمی چون آب هستند نیز باید در حفظ و دقّت در مصرف آن کوشا باشند. روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله از مسیری عبور می کردند که با فردی به نام سعد ملاقات نمودند و مشاهده فرمودند که سعد مشغول وضو گرفتن است امّا آب زیادی مصرف می کند. لذا فرمودند: ما هذا السّرفُ يا سَعدُ؟! این اسراف چیست ای سعد؟! سعد عرض کرد: آیا در وضو گرفتن هم اسراف هست؟ حضرت فرمودند: نَعَم وَ إن كُنتَ عَلى نهرٍ جارٍ. بله حتّی اگر در کنار نهر آبی هم وضو بگیری.[8]
البته باید توجّه داشت که میانه روی تنها به معنای اسراف نکردن نیست بلکه شامل پرهیز از بخل و خسّت نیز می شود. امام امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «غَايَةُ الِاقْتِصَادِ الْقَنَاعَةُ». اندازه و نهایت میانه روی قناعت کردن است.[9] و در روایتی دیگر امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند: «لِلِاقْتِصَادِ مِقْدَاراً، فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ بُخْلٌ». برای اقتصاد و میانه روی اندازه و مقداری است که اگر بیش از آن شود (دیگر میانه روی نیست و) بخل خواهد بود.[10]
نتیجه این دو روایت آن است که اوج میانه روی، قناعت است و اگر کسی بخواهد از قناعت هم پا را فراتر گذارد، دچار تفریط شده و به ورطه بخل و خساست گرفتار می شود.
آن چه تاکنون در شرح این فراز از خطبه بیان شد یک احتمال از دو احتمالِ موجود در کلام امام علیه السّلام بود که عبارت است از میانه روی در عین بی نیازی. امّا شارحین نهج البلاغه مورد دیگری را نیز محتَمَل می دانند و آن این که منظور امام علیه السّلام از «قصداً فی غنی»، «قصداً فی طلب الغنی» باشد بدین معنا که اهل تقوا در راستای تحصیل غنا و بی نیازی از مسیر میانه روی خارج نمی شوند.[11]
بدون شک بیشتر ما انسان ها در مدّت زندگانی خود با افرادی مواجه شده ایم که به خاطر به دست آوردن آسایش و رفاه، خود و اطرافیان خود را تحت فشار زیادی قرار می دهند به این امید که پس از مدّتی به راحتی و آسایشی که مدّ نظر دارند دست پیدا کنند. به این خاطر بیش از توان خود کار می کنند و در رسیدگی به خود و دیگران کوتاهی کرده و برای رفع نیازهای معقول و معمول خود و خانواده، اهمّیّتی قائل نمی شوند. از ساعت عبادت و تحصیل علم و دانش مورد نیازشان و تفریحاتی که فطرتاً بشر به آن ها نیاز دارد کاسته و در مواردی حتّی به کلّی آن ها را از زندگی خود حذف می کنند تا بتوانند کار بیشتری انجام دهند و در نتیجه از درآمد بالاتری برخوردار شوند. امّا در مقابلِ این عملکرد و اندیشه غلط، اسلام عزیز به مسلمین دستور می دهد تا ساعات عمر خود را تقسیم کنند و برای امورات خود سهمی مشخّص نمایند و هرگز به خاطر هدفی همچون درآمد بیشتر، از ساعات دیگرشان کم نگذارند. درباره تقسیم ساعات روز روایات متعدّدی داریم. در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله می خوانیم: «يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ إِذَا كَانَ عَاقِلًا أَنْ يَكُونَ لَهُ أَرْبَعُ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ سَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ يَأْتِي أَهْلَ الْعِلْمِ الَّذِينَ يُبَصِّرُونَهُ أَمْرَ دِينِهِ وَ يَنْصَحُونَهُ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ». عاقل چون عاقل است سزاوار است که در طول روز چهار ساعت داشته باشد (یعنی ساعاتی از طول روز را به این چهار کار اختصاص دهد): ساعتی برای مناجات با پروردگار خود و ساعتی را برای محاسبه نفس و ساعت دیگری را نزد اهل علم برود، آن عالمی که بر بصیرتش نسبت به امور دینی بیفزاید و او را نصیحت کند و ساعت دیگری را برای لذّت های دنیائی در حلال و آنچه زیبا و زیبنده است قرار دهد.[12] و یا در روایتی دیگر از امیر مؤمنان علی علیه السّلام آمده است: «لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَساعةٌ يُناجي فيها رَبَّهُ، وَ ساعَةٌ يُرمُّ مَعاشَهُ، وَ ساعةٌ يُخَلّي بَينَ نَفسِهِ وَ بَينَ لذّتِها فيما يَحِلُّ وَ يَجمُلُ، وَ لَيسَ لِلعاقِلِ أَن يَكُونَ شاخِصاً إلّا فِي ثَلاثٍ: مرمّةٍ لِمعاشٍ، أو خُطوَةٍ في مَعادٍ، أَو لَذَّةٍ فِي غَيرِ مُحَرَّمٍ». شبانه روز مؤمن سه قسمت است: قسمتي كه در آن با پروردگارش راز و نياز كند، و قسمتى كه به اصلاح معاش پردازد، و قسمتى كه به لذّت و استراحت روا و آبرومند مشغول شود، و سزاوار نیست شخص عاقل سفر كند مگر در سه مورد: اصلاح معاش، يا تحصيل زاد و توشه آخرت، يا كاميابي بر وجه حلال.[13]
ملاحظه می شود که مؤمن باید اوقات روزانه خود را به چند قسمت تقسیم کرده و هر قسمت را برای مواردی که در دو روایت ذکر شد اختصاص دهد. افراط و تفریط که نتیجه عدم رعایت میانه روی است باعث می گردد تا برخی سهم هر یک از این امور را فدای امر دیگری کنند و این به معنای عدم تعادل در زندگی است که نتایج شومی را به دنبال خواهد داشت. بعضی از مردم برای کسب درآمد بیشتر به امید رسیدن به رفاه و گشایش، از وقت مناجات با خدا، محاسبه نفس، تحصیل علم و ملاقات علماء، و تفریح و لذّات حلال همچون در کنار خانواده بودن و صله رحم، می زنند و در عوض فعّالیّت خود را در کسب درآمد، اضافه می کنند. امّا به فرموده مولایمان علی علیه السّلام (بنا به احتمال دوّم) از صفات و ویژگی های اهل تقوا این است که در راه رسیدن به غنا و بی نیازی میانه رو هستند و حقایق و نیازهای دیگر را فدای این راه نمی کنند. این در واقع از ملکه عدالت ایشان نشأت می گیرد، چرا که عدالت در لغت به معنای قرار دادن هر چیز در جای خود است، در واقع کسی که هر چیزی را به حق و صحیح در جای خود قرار می دهد، عادل نامیده می شود. کسانی که برای رسیدن به رفاه و بی نیازی حاضرند هر حقّی را پامال نموده و به فراموشی بسپارند، در واقع ریشه عدالت را در جان خود خشکانیده اند وگرنه حاظر به چنین کاری نمی شدند.
ریشه این بی عدالتی هم از جهل و نادانی سرچشمه می گیرد. نادانی نسبت به دو حقیقت که پروردگار متعال آن را به بشر گوشزد نموده است ولی کجاست گوش شنوا؟! نادانی و جهالت اوّل آن است که انسان این دنیا را محلّ مناسبی برای رفاه و آسایش می پندارد و لذا در صدد جذب قدرت و ثروت است تا این آسایش را به دست آورده و از دنیا برای خود بهشتی برین بسازد، امّا دریغا که حقیقت بر خلاف چیزی است که پندار کوچک او برایش تصویر سازی می کند، چراکه خالق متعالِ دنیا و انسان و کائنات که خود، ساخته و پرداخته خود را بهتر از هر کس دیگری می شناسد، در باره آن (در حدیثی قدسی) چنین می فرماید: «وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي الدُّنْيَا فَلَا يَجِدُونَهَا». من راحت و آسایش را در بهشت قرار دادم و مردم در دنیا به دنبالش هستند پس آن را پیدا نخواهند کرد.[14] این حقیقت را می توان با کمی تأمّل در زندگی افراد مرفّه و ثروتمند دریافت و این مطلب سابقه دیرینه دارد چنان که در ضرب المثل ها آمده است: هر که بامش بیش برفش بیشتر.
و امّا جهالت دوّم آن است که انسان رفاه و بی نیازی را در ثروت و قدرت می داند (یعنی این دو را عامل رفاه و غنا می شمرد) در صورتی که در آموزه های الهی ما چیز دیگری به عنوان عنصر بی نیازی معرّفی گردیده که درک آن برای دنیا پرستان خیلی سخت و در مواردی قابل فهم نیست. امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «طَلَبْتُ الْغِنَى فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِالْقَنَاعَةِ، عَلَيْكُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا». به دنبال بی نیازی بودم پس نیافتم آن را مگر در قناعت کردن، بر شما باد به قناعت که شما را بی نیاز می کند.[15] صاحبان عقل و خرد و طالبان حقیقت و راستی با کم ترین تأمّل و تدبّر در این کلام آسمانی به خوبی و راحتی آن را تصدیق می کنند. تنها چیزی که روحیه بی نیازی را در انسان به وجود آورده و تقویت می کند، همین ملکه قناعت است یعنی کفایت به قدر ضرورت وگر نه صفحات تاریخ ثابت نموده است که قدرت و ثروت جز حرص و آز و طمع بر انسان نمی افزاید و انسان حریص هر قدر که از قدرت و ثروت بهره داشته باشد باز هم به آن راضی نیست و این حالت سیری ناپذیر توقّف گاهی نخواهد داشت تا جان انسان به گلوگاه رسیده و عمرش پایان یابد و به قول معروف، تو هر قدر هم که صاحب قدرت و ثروت باشی، «دست بالای دست بسیار است».
خدای حکیم در ضمن حدیثی قدسی در این باره می فرماید: «وَضَعْتُ الْغِنَى فِي الْقَنَاعَةِ وَ النَّاسُ يَطْلُبُونَهُ فِي كَثْرَةِ الْمَالِ فَلَا يَجِدُونَهُ». من بی نیازی را در قناعت قرار دادم و مردم در زیادی مال به دنبال آن هستند پس بدان دست نخواهند یافت.[16]
البته سخن درباره قناعت بسیار است که در آینده در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت ان شاء الله.
خشوع در عبادت
«وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ». و خشوع در عبادت.
یکی دیگر از علائم و ویژگی های اهل تقوا، خشوع ایشان در عبادت است. پیش از این وجود نورانی و مقدّس امیر المؤمنین علی علیه السّلام از تهجّد های شبانه اهل تقوا به عبادت و تلاوت قرآن سخن گفتند و به مقام برّ و تقوای روزانه ایشان نیز اشاره نمودند که همگی دلالت بر عبادت های اهل تقوا می نمود. امّا اینک نکته ای حیاتی را در عبادت اهل تقوا بیان می فرمایند که عبادات ایشان را از سایر عبادت ها متمایز می کند. می دانیم که برخی از سر عادت و یا حتّی عوام فریبی ساعات فراوانی مشغول به عبادت می شوند و در عین حال در عملکردِ ایشان بویی از تقوا به مشام جانمان نمی رسد. فرق اساسی عبادت آن ها با عبادت متّقین در همین نکته ای است که امام علیه السّلام بدان اشاره فرمودند: «عبادت خاشعانه». عبادت اهل تقوا که از درون نورانی و با صفا و روح ملکوتی ایشان سرچشمه می گیرد همراه با حالتی است که به آن خشوع می گویند و این حالت روحانی برای هر فردی اتّفاق نخواهد افتاد.
خشوع چیست؟
و امّا درباره معنی خشوع علمای علم لغت آن را هم معنای «خضوع» به معنای فروتنی، فرو افتادگی و نرمی (تذلّل و تواضع) می دانند با این تفاوت که خضوع حالت افتادگی و فروتنی در (اعضا و جوارح) بدن انسان است ولی خشوع علاوه بر بدن شامل فروتنی در نگاه و صدای انسان نیز می شود. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ». چهره هايى در آن روز خاشع و ذلّت بارند.[17] در جای دیگر می فرماید: «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ ...». چشم هايشان (از شدّت شرمسارى) به زير افتاده.[18] همچنین می فرماید: «... وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً». و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مى شود و جز صداى آهسته چيزى نمى شنوى.[19] تمامی این آیات و آیات دیگری از این دست دلالت بر خشوع و فروتنی اعضاء و جوارح، نگاه و صدای انسان در روز قیامت می کند. خشوعِ نگاه یعنی پائین آمدن دیده و نگاه کردن به زمین، در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه: «قَدْ اَفْلَحَ المُؤمنونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»، آمده است: خاشعون یعنی کسانی که (در نمازشان) خضوع و تواضع دارند و خود را (در برابر کبریائی پروردگار) کوچک می دانند، نگاهشان را از محل سجده بالا نمی برند و به سمت راست و چپشان توجّهی ندارند.[20] روایت شده پیش از نزول این آیه شریفه رسول خدا صلّی الله علیه و آله به هنگام نماز به سمت آسمان می نگریستند ولی پس از نزول آیه، سر مبارکشان را پائین انداخته و چشمانشان را به زمین دوختند.[21]خشوع اصوات هم به معنای سکوت و یا زمزمه آرام و ملایم است.
امّا در قرآن کریم ملاحظه می کنیم که خدای رحمان ماده «خشوع» را برای قلب (دل) نیز به کار برده و فرموده: «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ...». آيا وقت آن نرسيده است كه دل هاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آن چه از حقّ نازل كرده است خاشع گردد؟![22]
از این آیه شریفه استفاده می شود که خشوع به معنای تذلّل قلبی نیز می آید.[23]
مفسّرین خشوع و تذلّل قلب را ترس از پروردگار، نرمی و صفای دل می دانند که بر اثر مشاهده عظمت و کبریائی خدای متعال در قلب مؤمن ایجاد می شود و بر اثر آن حالتی بر قلب پدیدار می گردد که به راحتی از مواعظ پروردگار و آیات قرآن تأثیر می گیرد و در نتیجه آن از غفلت بیرون آمده، معاصی را ترک نموده و در عبادت و بندگی سستی نمی کند.[24]
پس با استناد به آیات شریفه قرآن کریم خشوع به معنای تذلّل و تواضع درونی و برونی که همان قلب، بدن، نگاه و صدای انسان است، می باشد. در واقع حالت متّقین به هنگام عبادت پروردگار به گونه ای است که تمام وجودشان را خضوع و خشوع حق تعالی فرا می گیرد و عبادت های ایشان خالی از خشوع نیست.
جوشش خشوع از چشمه سار قلب
تا کنون با اتّکاء بر آیات قرآن و جملات اهل لغت و تفسیر به بیان ماهیت خشوع پرداختیم و دانستیم که تذلّل و تواضع درون یعنی قلب و برون یعنی بدن و دیده و صدای انسان را خشوع می گویند. بر اساس روایات اسلامی تا قلب انسان خشوع پیدا نکند اعضاء و جوارح، دیدگان و صدای انسان نیز خاشع نخواهد بود. روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله مردی را دیدند که مشغول نماز بود و در نماز با ریش خود بازی می کرد، حضرت فرمودند: «أَمَا إِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ» آگاه باشید اگر این مرد قلبش خاشع بود، حتماً اعضاء و جوارحش نیز خشوع می کردند.[25] در تفسیر نمونه ذیل این حدیث شریف آمده است: (از این حدیث معلوم می شود) خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد.[26]
آری این کلام نورانی از زبان گهربار قطب عالم امکان حضرت محمّد مصطفی صلوات الله علیه و آله نه تنها بیان این حقیقت است که قلب مرکز ایجاد خشوع در وجود انسان است بلکه خطّ بطلانی است بر این پندار غلط که متأسّفانه در جامعه امروزِ ما به جهت توجیهِ کارهای غلط و ترویج بی بند و باری، این جمله شیوع پیدا کرده است که: «ظاهر مهمّ نیست بلکه باید دل پاک باشد».
ای دل خفته و ای عقل خاموش! تا به کی در پنجه شیاطین و هوای نفس اسیری و جامه غفلت به تن کرده ای؟! تا به کی دیگران برایت بسُرایند و تو بدون آن که در سروده اغیار بنگری و تأمّل کنی، چَه چَه مستانه سر دهی و شعرِ فریب و نیرنگشان را با صدای بلند برای فریفتگانی چون خودْ ترانه کنی. آری دشمنان خدا و حقیقت، همان ها که از قِبَلِ غفلتِ من و تو، پول روی پول می گذارند و بساطِ هوسرانی خود را رونق می دهند، در گوشمان زمزمه می کنند که: «ظاهر مهم نیست، دلت پاک باشد». و ما هم وسوسه شیطانیشان را بین هم ترویج می کنیم بدون توجّه به این که آیا خدا هم این جمله را می پذیرد یا نه.
رسول دو سرا و پیغمبر خاتم صلّی الله علیه و آله قلب و دل را سر منشأ خشوعِ ظاهر انسان می دانند یعنی: «از کوزه همان برون تراود که در اوست»، آری دلی پاک و پیراسته از تاریکی های گناه، ظاهری الهی و ملکوتی می سازد و بر خلاف آموزه های شیطانی، ظاهری که مورد پسند و رضای پروردگار نیست، نشان از باطنی خراب و آلوده دارد. البته وجود گروهی در این میان که منافق صفت اند قابل انکار نیست. همان ها که ظاهری خدا پسند دارند ولی در پسِ آن دلی آلوده شعله می کشد و به خاطر اغراض شیطانی (چون نیرنگ و ریا)، باطن خود را به نمایش نگذارده اند که اینان سرنوشتی بس بدتر و خطیر تر از کسانی دارند که ظاهرشان خدا پسند نیست. رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله این نوع از خشوع را «خشوع نفاق» دانسته و می فرمایند: «إِيَّاكُمْ وَ تَخَشُّعَ النِّفَاقِ وَ هُوَ أَنْ يُرَى الْجَسَدُ خَاشِعاً وَ الْقَلْبُ لَيْسَ بِخَاشِعٍ». برحذر باشید از خشوع نفاق و آن این گونه است که بدن در حالت خشوع دیده شود در صورتی که قلب خشوع پیدا نکرده است.[27]
آری برادر ممکن نیست دلی با یاد خدا عجین شده باشد و در عین حال ظاهرش انسان را به یاد شیطان و گناه بیاندازد، چراکه عاشق همیشه رنگ معشوق به خود دارد و از غیر او بی زار و گریزان است؛ و لذا از قدیم این جمله حکیمانه شهرت یافته که: رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون.
از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: «بُنِيَتِ الصَّلَاةُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ مِنْهَا إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ[28] وَ سَهْمٌ مِنْهَا الرُّكُوعُ وَ سَهْمٌ مِنْهَا السُّجُودُ وَ سَهْمٌ مِنْهَا الْخُشُوعُ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْخُشُوعُ قَالَ صلّی الله علیه و آله: التَّوَاضُعُ فِي الصَّلَاةِ وَ أَنْ يُقْبِلَ الْعَبْدُ بِقَلْبِهِ كُلِّهِ عَلَى رَبِّهِ ...». نماز بر پنج سهم بنیان شده است، سهمی از آن تمام و کامل گرفتن وضو است و سهمی دیگر رکوع و دیگری سجود و سهمی از آن خشوع است. به رسول خدا صلّی الله علیه و آله عرض شد: ای رسول خدا! خشوع چیست؟ حضرت فرمودند: خشوع، تواضع در نماز است و این که بنده با تمام قلب و دل خویش به سوی پروردگار خود روی بیاورد.[29]
خشوع در نماز که یکی از برترین اعمال عبادی محسوب می شود، به فرموده رسول الله صلّی الله علیه و آله ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با قلب انسان دارد. و به قول تفسیر نمونه :«نمازِ آن ها (مؤمنین و اهل تقوا) الفاظ و حركاتى بى روح و فاقد معنى نيست، بلكه به هنگام نماز آن چنان حالت توجّه به پروردگار در آن ها پيدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكّر و حضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه بر تمام ذرّات وجودشان اثر مى گذارد، خود را ذرّه اى مى بينند در برابر وجودى بى پايان، و قطره اى در برابر اقيانوسى بي كران. لحظات اين نماز هر كدام براى ایشان درسى است از خودسازى و تربيت انسانى و وسيله اى است براى تهذيب روح و جان».[30]
پس آمادگی قلب در خشوع عبادت، نقش محوری را ایفا می کند و این آمادگی برای هر کسی مقدور نیست، بلکه یکی از آثار ایمان و تقوا، صفای دل و خشوع قلب در عبادت است که خشوع و کُرنش تمام اعضاء و وجود انسان را به دنبال خواهد داشت.
آراستگی در تهی دستی
«وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ». در عين تهيدستى آراسته.
تجمّل بر وزن «تفعُّل» به معنای «تکلُّف الجمیل» است[31]، یعنی به سختی خود را زیبا جلوه دادن. در این جا یعنی اهل تقوا در فقر، خود را بی نیاز نشان می دهند اگرچه با تحمّل مشکلات و سختی ها.
این علامت بعدی اهل تقواست. متّقین حتّی در فقر و تنگ دستی هم اظهار عجز و ناتوانی نمی کنند. کسی از تهیدستی ایشان خبر ندارد چون چنان رفتار می کنند که گویی هیچ نیازی ندارند. مفسّرین نهج البلاغه علّت این حالت را وجود ملکه فاضله قناعت، عفّت نفس، علوّ همّت و رضای به قضاء الهی در ایشان می دانند.[32] همان طور که قبلاً بیان گردید، وجود قناعت در انسان مایه بی نیازی او به دیگران می شود چنان که مولای متّقیان علی علیه السّلام می فرمایند: «الْقَنَاعَةُ غُنْيَةٌ». قناعت بی نیازی است.[33] روحیه قناعت در انسان باعث می گردد که انسان به داشته های خود کفایت نموده و راضی باشد و در خود احتیاجی نبیند تا بخواهد آن را به دیگران عرضه کند و از طرفی هم اگر فقر و تهی دستی او را در فشار و سختی قرار داده باشد، عفّت نفس[34] و علوّ همّت او مانع از آن می گردد تا اظهار نیاز به دیگران نماید زیرا طلب حاجت از دیگران عزّت انسان را خدشه دار می کند. حضرت صادق علیه السّلام می فرمایند: «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ». شرافت مؤمن شب زنده داری و عزّت او بی نیازیش از مردم است.[35] همچنین آن بزرگوار فرموده است: «طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَيَاءِ وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ وَ الطَّمَعُ هُوَ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ». طلب حوائج از مردم، به سرعت عزّت را از بین می برد و باعث رفتن حیاء انسان می شود و (در مقابل) نا امید شدن از آن چه در دست مردم است (و این که تنها به خدا امیدوار باشد و دیگران را وسیله های نصرت پروردگار بداند) موجب عزّت مؤمن در دینش می گردد و طمع همان فقری است که نزد شخصِ طمع کار، حاضر و موجود است.[36]
لذا در روایتی از وجود نورانی امیر المؤمنین علی علیه السّلام درباره عفّت نفس می خوانیم: «انسان غنی و بی نیاز نمی گردد مگر آن که عفیف باشد».[37] خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ». [صدقاتْ] حقِّ نيازمندانى است كه در راه خدا [به سبب جنگ يا طلب دانش يا بيمارى يا عوامل ديگر] در مضيقه و تنگنا افتاده اند [و براى فراهم كردن هزينه زندگى] نمى توانند در زمين سفر كنند؛ فرد ناآگاه آنان را از شدّت پارسايى وعفّتى كه دارند توانگر و بى نياز مى پندارد. [تو اى رسول من!] آنان را از سيمايشان مى شناسى. [آنان] از مردم به اصرار چيزى نمى خواهند. و شما اى اهل ايمان! آن چه از مال [با ارزش و بى عيب] انفاق كنيد، يقيناً خدا به آن داناست.[38]
در تفسیر نمونه از امام باقر علیه السّلام چنين نقل شده است كه: «اين آيه در باره اصحاب "صفه" نازل شده است، اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مكّه و اطراف مدينه بودند كه نه خانه اى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آن ها بروند، از اين جهت در مسجد پيامبر مسكن گزيده بودند و آمادگى خود را براى شركت در ميدان هاى جهاد اعلام داشته بودند. ولى چون اقامت آن ها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفه (سكوى بزرگ و وسيع) كه در بيرون مسجد قرار داشت منتقل شوند، آيه فوق نازل شد و به مردم دستور داد كه به اين دسته از برادران خود از كمك هاى ممكن مضايقه نكنند آن ها هم چنين كردند».[39] آری ایشان مؤمنان با تقوایی بودند که به فرموده پروردگار متعال، عفّت و عزّت نفسشان مانع از آن بود که دیگران آثار نیازمندی را در چهره ایشان مشاهده کنند و این صفت آن چنان نزد خدا با ارزش است که برایش آیه ای نازل کرده و آن را می ستاید.
در توضیح ادامه آیه که فرمود: «با اصرار از مردم چیزی نمی خواهند»، نیز در تفسیر نمونه آمده است: این بدان معنا نیست که بدون اصرار از مردم درخواست می کنند بلکه به این معناست که ایشان مانند فقرای معمولی که عادتاً در سؤال و کمک خواستن اصرار می کنند نیستند، اصلاً کمکی نمی خواهند چه برسد به این که در درخواستشان اصرار بورزند. احتمال دیگر در تفسیر این قسمت از آیه آن است که اگر فقر به شدّت ایشان را در فشار گذاشت و در اضطرار ناچار به درخواست کمک شدند، محترمانه و بدون اصرار آن را با یکی از برادران دینی خود مطرح می سازند.[40]
از طرفی مقام رضای متّقین که قبلاً از آن سخن گفتیم باعث می شود تا بر اثر فقر، حالت پریشانی به ایشان دست نداده و در پیِ آن مجبور به اظهار فقر به دیگران نشده و از ایشان کمکی نخواهند.
خلاصه آن که به طور کلّی دین مبین اسلام اظهار فقر و نداری را برای مؤمن شایسته و زیبنده نمی داند، مولایمان علی علیه السّلام در مذمّت اظهار تنگ دستی می فرمایند: «مَنْ أَظْهَرَ فَقْرَهُ أَذَلَّ قَدْرَهُ». هرکس فقرش را آشکار کند شأن و قدر خود را به ذلّت مبدّل ساخته است.[41]
بردبار در شدائد و سختی ها
«وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ». و در شدائد بردبار.
پیش از این، ذیل عبارت «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً ...» از جملات نورانی مولا امیر المؤمنین علیه السّلام در همین خطبه، به برّرسی معنای صبر، اهمیّت و جایگاه آن در اسلام و بیانِ اقسام مختلف آن پرداختیم. بنا به فرمایش امام صادق علیه السّلام: «الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِيمَانُ».[42] دانستیم که منزلت و جایگاه صبر در رابطه با ایمان همانند سر نسبت به بدن است و همان گونه که نبودن سر در بدن انسان برابر با قطع حیات اوست، با فقدان صبر نیز باید فاتحه ایمان را خواند. یعنی ایمان بدون خویشتن داری در عرصه های مختلف بدست نیامده و باقی نخواهد ماند و به همین جهت در قرآن کریم خدای متعال تنها صابران را شایسته اجر و پاداش بی حساب می داند و می فرماید: «... إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ». فقط و فقط این صابران هستند که به طور کامل و بی حساب پاداششان را دریافت می کنند.[43]
در تفسیر این آیه شریفه آمده است: «تعبير به"يُوفَّى" كه از ماده"وفى" و به معنى اعطاء كامل است از يك سو و تعبير"بغيرِ حسابٍ" از سوى ديگر نشان مى دهد كه صابرانِ با استقامت، برترين اجر و پاداش را در پيشگاه خدا دارند، و اهميت هيچ عملى به پايه صبر و استقامت نمى رسد. شاهد اين سخن حديث معروفى است كه امام صادق علیه السّلام از رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله نقل مى فرمایند: إِذَا نُشِرَتِ الدَّوَاوِينُ وَ نُصِبَتِ الْمَوَازِينُ لَمْ يُنْصَبْ لِأَهْلِ الْبَلَاءِ مِيزَانٌ وَ لَمْ يُنْشَرْ لَهُمْ دِيوَانٌ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَة: ... إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ. هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده مى شود، و ترازوهاى عدالت پروردگار نصب مى گردد، براى كسانى كه گرفتار بلاها و حوادث سخت شدند و استقامت ورزيدند نه ميزان سنجشى نصب مى شود، و نه نامه عملى گشوده خواهد شد، سپس پيامبر به عنوان شاهدِ سخنشان آيه فوق را تلاوت فرمودند كه خداوند اجر صابران را بى حساب مى دهد».[44]
نمونه ای از این اجر بی حساب، جریانی است که برای زنی به نام خَلّادة بنت أوس پیش آمده است. امام صادق علیه السّلام فرمودند: خدای تعالی به داوود وحی فرمود: به خلّاده دختر أوس بشارت بهشت بده و او را با خبر کن که در بهشت در کنار تو خواهد بود. داوود به سمت خلّاده حرکت کرد و درب خانه اش را کوبید. خلّاده از خانه خارج شد و (با مشاهده حضرت داوود نبیّ) عرضه داشت: آیا درباره من چیزی (از طرف خدا) نازل شده است؟ حضرت داوود فرمود: آری. خلّاده عرض کرد: چه نازل شده؟ حضرت داوود فرمود: خدای تعالی به من وحی فرموده و مرا با خبر ساخته که تو همنشین من در بهشت خواهی بود و به من فرموده تا تو را به بهشت بشارت دهم. خلّاده عرض کرد: آیا شخصِ دیگری هم نام من مقصود خدا نیست؟! داوود نبیّ فرمود: تو همان خلّاده هستی. خلّاده گفت: ای نبیّ خدا! تو را تکذیب نمی کنم ولی به خدا قسم در خود آن چه را که توصیف کردی نمی بینم. داوود فرمود: مرا از باطن و درونت با خبر کن. خلّاده گفت: به زودی تو را با خبر می کنم. هرگز دردی مرا فرا نگرفت و یا زیان و بد حالی، حاجت و گرسنگی ای بر من نازل نشد مگر آن که بر آن صبر کردم و برطرف شدنش را از خدا نخواستم تا این که خداوند آن را به عافیت و گشایش تبدیل نمود و من به جای آن از خدا چیزی نخواستم و او را بر آن چه بر من نازل فرموده بود، شکر و حمد می نمودم. داوود فرمود: پس به همین سبب بدین مقام رسیده ای. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: و این همان دین خداست که آن را برای صالحین رضایت می دهد و می پسندد.[45]
آری مقام صبر جایگاهی است که صابرین را در بهشت هم نشین انبیاء خدا قرار می دهد با وجود آن که انبیاء الهی در حریم عصمت نفس می کشند و امّت ایشان هر قدر هم که با تقوا باشند، آن ها را هرگز به عصمت انبیاء راهی نیست. و این است معنای اجر بی حساب که خدای متعال وعده آن را به صابران داده است و جای تعجّب نیست از این که چرا حضرت امیر علیه السّلام برای بار دیگر مقام صبر را در علائم و صفات اهل تقوا گوش زد فرمودند، زیرا اگر صبر نباشد هیچ یک از اوصاف متّقین به دست نیامده و یا باقی نخواهد ماند.
باغبان گر پنج روزی صحبت گُل بایدش در کنار خار هجران صبر بلبل بایدش
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت-مسلم زکی زاده
[1] سوره انعام /آیه 141.
[2] سوره غافر /آیه 43.
[3] سوره إسراء/آیه 27 (ترجمه انصاریان).
[4] سوره علق /آیه 6 و 7 (ترجمه مکارم).
[5] سوره یونس /آیه 83 (ترجمه انصاریان).
[6] سوره نازعات /آیه 24.
[7] سوره قصص /آیه 38.
[8] تفسير الصافي ج 3 ص 187.
[9] غرر الحكم و درر الكلم ص 469.
[10] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 144.
[11] شرح نهجالبلاغة (المجلسي) ج 2 ص 356/ شرح نهج البلاغه (مدرس وحيد) ج 12 ص 54/ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 136.
[12] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج 1 ص 4.
[13] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج 21 ص 478.
[14] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج 4 ص 62.
[15] جامع الأخبار (للشعيري) ص 123.
[16] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج 4 ص 62.
[17] سوره غاشیة /آیه 2 (ترجمه مکارم).
[18] سوره قلم /آیه 43 و سوره معارج /آیه 44 (ترجمه مکارم).
[19] سوره طه /آیه 108 (ترجمه مکارم).
[20] مجمع البيان في تفسير القرآن ج 7 ص 157.
[21] همان.
[22] سوره حدید /آیه 16 (ترجمه مکارم).
[23] لسان العرب ج8 ص 71/ کتاب العین ج 1 ص 112/ مفردات الفاظ القرآن ص 283/ قاموس قرآن ج 2 ص 249/ مجمع البحرین ج 4 ص 321/ فرهنگ ابجدی عربی فارسی ص 28.
[24] ترجمه الميزان ج 19 ص 283/ مجمع البيان في تفسير القرآن ج 9 ص 358/ تفسير القمي ج 2 ص 351/ أطيب البيان في تفسير القرآن ج 12 ص 430.
[25] دعائم الإسلام ج 1 ص 174.
[26] تفسير نمونه ج 14 ص 195.
[27] تحف العقول ص 60.
[28] اسباغ الوضوء بدین معناست که وضو، تمام و کمال انجام شود و این به دو وجه است: إتمام یعنی انجام کامل فرائض و واجبات وضو و إکمال یعنی رعایت سنّت [مستحبّات] رسول خدا صلّی الله علیه و آله در انجام وضو. (مجمع البحرين ج 5 ص 11)
[29] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 81 ص 264.
[30] تفسير نمونه ج 14 ص 194.
[31] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 137.
[32] ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن ميثم) ج 3 ص 763/ شرح نهج البلاغة (المجلسي) ج 2 ص 356/ شرح نهج البلاغه (مدرّس وحيد) ج 12 ص 55/ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 137.
[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 75 ص 10.
[34] قبلاً ذیل عبارت «انفسُهُم عفیفةٌ» درباره ملکه فاضله عفّت توضیحاتی داده شد.
[35] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 148.
[36] همان.
[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 75 ص 8.
[38] سوره بقره /آیه 273 (ترجمه انصاریان).
[39] تفسير نمونه ج 2 ص 355.
[40] تفسير نمونه ج 2 ص 358.
[41] غرر الحكم و درر الكلم ص623.
[42] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 87.
[43] سوره زمر /آیه 10.
[44] تفسير نمونه ج 19 ص 403.
[45] قصص الأنبياء عليهم السّلام (للراوندي) ص 206.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده