کد مطلب: ۸۱۷
تعداد بازدید: ۷۳۱۶
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۱:۱۲
درسنامه شماره 18
کار و تلاش برای اهل تقوا در طلب روزی حلال و خدمت به خلق از برترین عبادات و قدم برداشتن در این مسیر هم شأن و رتبه جهاد فی سبیل الله است.
شرح خطبه همام
ادامه علائم متّقین

پیش از این وجود مقدّس مولایمان امیر المؤمنین علی علیه السّلام چند علامت از علائم اهل تقوا را در غالب چند صفت ارزنده و اخلاق پسندیده بیان فرمودند، حال در ادامه کلام امام علیه السّلام، گوش جانمان را به ادامه این جملات نورانی می سپاریم و از درگاه احدیّت خواستاریم که وجودمان را به این نشانه های الهی زیبنده سازد.

«وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ». و طالب حلال، در راه هدايت با نشاط و از طمع دور.

طلب حلال

«وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ». و طالب حلال هستند.

این جمله امام علیه السّلام حاوی دو نکته اساسی است: 1-اهل تقوا، اهل تلاش و کوشش اند و برای امرار معاش خود و خانواده، در میدان کار و تلاش چون مبارزی خستگی ناپذیر، جهاد می کنند. 2-و تمام همّ و غمّشان کسب روزی حلال است چراکه به قول حافظ:

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض/ ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

کار و تلاش سیره معصومین علیهم السّلام

گروهی خرقه پوش که کشکول به دست می گیرند و خود را مرید مولایمان امیر المؤمنین علی علیه السّلام می دانند و بدون آن که نان بازوی خویش را بخورند و با کار و زحمت خود خدمتی به خلق خدا نمایند، کَلّ بر مردم شده و کاسه گدائی به دست از غفلت خلق النّاس نان می خورند، باید بدانند که این جمله کسی است که ادّعای ارادتش را شعار خود نموده اند. اهل تقوا و مؤمنان حقیقی، ارادتمندان به آستان علی علیه السّلام کسانی اند که در طلب لقمه حلال هستند. خود وجود مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام با تمام عظمت شأن و مسئولیّت خطیر امامت و خلافت، در نخلستان ها کار می کرد و چه بسیار چاه های آبی که به دستان مبارک او حفر گردید و از عرق جبین او به جوشش در آمد و هنوز از برکت دستان مقدّسش، مردمان از زلال آب چاه های او عطش جانشان را خاموش می سازند. آری کار و تلاش برای اهل تقوا در طلب روزی حلال و خدمت به خلق از برترین عبادات و قدم برداشتن در این مسیر هم شأن و رتبه جهاد فی سبیل الله است، زیرا ایشان از پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله آموخته اند: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّه». کسی که برای (تأمین) خانواده اش به سختی کار می کند مثل رزمنده در راه خداست.‏[1]

اهل تقوا هیچ گاه باری بر گُرده مردم نشده بلکه تا می توانند از دوش خلق خدا بار برداشته و ایشان را در زندگانی یاری می رسانند و رمز رضایت و قرب پروردگار را در خدمت به خلق و تلاش بی وقفه و روزی حلال می دانند. سیره تمامی ائمّه علیهم السّلام نیز بر همین پایه است. عبد الاعلی می گوید: در روزی بسیار گرم در کوچه های مدینه امام صادق علیه السّلام را ملاقات کردم. به ایشان عرضه داشتم: جانم به قربانتان! شما با منزلتی که نزد پروردگار و قرابتی که نسبت به رسول خدا دارید چرا در چنین روز گرمی خود را به زحمت انداخته اید؟! امام علیه السّلام فرمودند: ای عبد الاعلی! به خاطر طلب رزق و روزی از منزل خارج شدم تا محتاج امثال تو نباشم.[2]

اهمّیّت کار و تلاش برای کسب روزی

در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده است: «الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ‏ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ». عبادت هفتاد جزء است که با فضیلت ترینش طلب حلال می باشد.[3] همان طور که ملاحظه می شود پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله برترین عبادت را خوردن و استفاده از مال حلال نمی دانند بلکه به دست آوردن آن را با فضیلت ترین عبادت معرّفی می فرمایند و این بدان معناست که مؤمن اهل تلاش و کار است و رعایت حدود الهی را سرلوحه کار خویش قرار داده است. لذا در حدیثی، مُعَلَّى بْنِ خُنَيْس یکی از اصحاب امام صادق علیه السّلام نقل می کند: روزی در محضر امام صادق علیه السّلام بودم که حضرت سراغِ مردی را گرفتند، به امام علیه السّلام عرض شد: نیازی پیدا کرده است. حضرت فرمودند: (حالا که نیازمند شده) امروز (برای رفع نیازش) چه کار می کند؟ گفته شد: درون خانه پروردگارش را عبادت می کند. فرمودند: قوت و غذایش را از کجا تأمین می کند؟ گفتند: از بعضی از برادرانش می گیرد. پس امام صادق علیه السّلام فرمودند: «وَ اللَّهِ لَلَّذِي يَقُوتُهُ أَشَدُّ عِبَادَةً مِنْهُ» قسم به خدا کسی که به او غذا می دهد عبادت بیشتری از او نموده است.[4] و این به خاطر آن است که طلب حلال فضیلتش بیش از هر عبادت دیگری است.

عمر بن یزید از امام صادق علیه السّلام درباره شخصی پرسید که می گوید: من در خانه ام می نشینم و نماز و روزه به جا آورده و پروردگارم را عبادت می کنم و رزق و روزیم هم به من می رسد. پس امام صادق علیه السّلام فرمودند: این شخص یکی از سه نفری است که دعایشان مستجاب نمی شود.[5] و در روایت دیگری آمده است که حضرت به عمر بن یزید فرمودند: «أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ بَيْتَهُ وَ أَغْلَقَ بَابَهُ أَ كَانَ يَسْقُطُ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنَ السَّمَاء». آیا گمان می کنی اگر مردی داخل خانه اش شود و درب خانه را ببندد، (بدون این که کار کند) از آسمان چیزی برایش سقوط می کند؟![6]

در اهمّیّت و جایگاه رفیع طلب حلال نزد اهل بیت همین بس که امام صادق علیه السّلام به شهاب بن عبد ربّه فرمودند: «إِنْ ظَنَنْتَ أَوْ بَلَغَكَ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ كَائِنٌ فِي غَدٍ فَلَا تَدَعَنَّ طَلَبَ الرِّزْقِ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَكُونَ كَلًّا فَافْعَلْ». اگر گمان کنی و یا با خبر شوی که این امر (فرَج و حکومت جهانی اهل بیت علیهم السّلام و یا مرگت) فردا اتّفاق خواهد افتاد، (امروز) طلب رزق و روزیت را هرگز رها نکن و اگر می توانی کَلّ بر مردم نبوده و مخارجت به گردن ایشان نباشد پس همین کار را بکن (و باری به دوش ایشان مباش).[7] علماء منظور از کلمه «امر» که در روایت آمده را به معنای امر فرج و اقامه حکومت جهانی امام زمان علیه السّلام گرفته اند و این بدان معناست که شرع مقدّس اجازه نمی دهد که به هر بهانه ای حتّی امر فرج و حکومت جهانی امام زمان علیه السّلام، عدّه ای از مؤمنین بی کار نشسته و بار مخارج خود را به دوش دیگران بیاندازند بلکه تا جائی که امکان دارد باید در کنار نصرت ولی خدا برای برپا شدن حکومت الهی، برای تأمین معاش خود و خانواده تلاش کنند. بعضی از علماء نیز احتمال داده اند که معنای «امر» در روایت، «مرگ» باشد. یعنی اگر فرض کنید به وسیله ای انسان مطّلع شود که فردا مرگ او فرا خواهد رسید مثل این که موعد اعدام فردی زندانی، فردای همان روز باشد، اسلام عزیز بی کاری را حتّی برای او ناپسند می داند، در واقع به انتظار مرگ نشستن و زانوی غم به بغل زدن نه تنها مرگ را به تأخیر نمی اندازد بلکه این بی کاری از ارزش او نزد خدای متعال کاسته و او را از قرب خدا دور می سازد و این نشان گر اهمّیّت کار و تلاش و شدّت کراهتِ بی کاری نزد خدای متعال و اولیاء اوست. لذا این گونه رفتارها با مقام متّقین سازگار نیست. ابن عبّاس می گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله این گونه بودند که هر گاه مردی را می دیدند و از او خوششان می آمد سؤال می کردند: آیا او حرفه ای دارد؟ اگر می گفتند: نه، می فرمودند: سَقَطَ مِنْ‏ عَيْنِي‏، از چشمم افتاد.[8]

نتیجه کار و تلاش در قیامت

طلب حلال به قدری نزد پروردگار متعال ارزشمند و والاست که طالب حلال را در روز قیامت نزد خداوند رو سفید و ممتاز می کند، حضرت باقر علیه السّلام می فرمایند: «مَنْ طَلَبَ [الرِّزْقَ فِي‏] الدُّنْيَا اسْتِعْفَافاً عَنِ النَّاسِ وَ تَوْسِيعاً عَلَى أَهْلِهِ وَ تَعَطُّفاً عَلَى جَارِهِ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ مِثْلُ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ». هر کس در دنیا به خاطر عفیف بودن در برابر مردم و گشایش و رفاه خانواده و محبّت و نصرت همسایگانش، به دنبال رزق و روزی رود، در روز قیامت خداوند متعال را ملاقات می کند در حالی که چهره اش چون ماه شب چهارده می درخشد.[9]

بنا بر این آن ها در زمره کسانی هستند که خداوند متعال در قرآن کریم چهره هایشان را به درخشندگی و نور ستوده است و فرموده: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ». در آن روز چهره‏ هايى درخشان و نورانى است * خندان و خوشحال است.[10]

روایات جالبی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله در منابع اسلامی وجود دارد که از مقام رفیع کسانی که برای کسب حلال و امرار معاش، کار و تلاش می کنند حکایت می کند. نمونه هایی از آن روایات را ذکر می کنیم.

رسول خدا صلوات الله علیه و آله می فرمایند:

«مَنْ‏ أَكَلَ‏ مِنْ‏ كَدِّ يَدِهِ‏ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ‏». هر کس از دسترنج خود بخورد، (روز قیامت) همچون برق جهنده از روی صراط می گذرد.

«مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ ثُمَّ لَا يُعَذِّبُهُ أَبَداً». هر کس از دسترنج خود بخورد، خدای متعال با نظر رحمت به او می نگرد سپس هرگز او را عذاب نخواهد کرد.

«مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ كَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي عِدَادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَأْخُذُ ثَوَابَ الْأَنْبِيَاء». هر کس از دسترنج خود بخورد، در روز قیامت در شمار انبیاء خواهد بود (با ایشان محشور می گردد) و ثواب انبیاء را به دست خواهد آورد.

«مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ حَلَالًا فُتِحَ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّهَا شَاءَ». هر کس از دسترنج حلال خود بخورد، درهای بهشت برایش گشوده می شود و از هر کدام بخواهد داخل می گردد.[11]

ببینید تأثیر لقمه حلال و تلاش و کوششی را که شاید در دنیا زیاد مورد توجّه انسان ها نبود، امّا در روز حساب که پرده ها از روی حقائق هستی کنار می رود و انسان ها از اسرار کائنات با خبر می شوند، تازه نزد همگان روشن می شود آن ها که قناعت و رضای پروردگار را سرلوحه کار خویش قرار دادند و با پرهیز از سستی و وابستگیِ به دیگران، در میدان کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلالِ خود و خانواده عرق غیرت ریختند، چگونه مورد توجّه و عنایت پروردگارند که این چنین ایشان را در صف انبیاء وارد ساخته و از پل صراط با عزّت و شوکت عبور داده و ابواب بهشت را برایشان گشوده تا از هر کدام که بخواهند داخل رحمت ابدی او شوند و ترس از عذاب را برای همیشه از یاد ببرند. آری در پاسخ آنان که تحمّل این همه اجر و پاداش برایشان مشکل است باید این آیه شریفه را تلاوت کرد که: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ». اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى ‏بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است.[12] آن ها که به پندار خویش با فرار از کار و تلاش و دستبرد به سرمایه دیگران، بادِ کبر و غرور به سینه انداخته و خود را زیرک و با هوش می دانند، در آن روز انگشت ندامت به دندان گرفته و از حماقت خویش سر به زیر می افکنند و خود را برای عذاب الهی و درکات جهنّم آماده می کنند. بله آن روز است که فریاد حسرت اهل دنیا به گوش همگان می رسد؛ آن ها که لقمه های حرام و لذّات پوشالیش را نقد و مقامات و نعمت های آخرت را نسیه حساب می کردند حال فرمایش پروردگار را درمی یابند که در قرآن فرمود: «... وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ». و امر قيامت (به قدرى نزديك و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن، و يا از آن هم نزديك تر چرا كه خدا بر هر چيزى تواناست.[13]

رابطه مستقیم لقمه حلال و عمل صالح

و امّا نکته دوّم حلال بودن درآمد است. خداوند متعال می فرماید: «وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُون». و از نعمت هاى حلال و پاكيزه ‏اى كه خداوند به شما روزى داده است، بخوريد! و از (مخالفت) خداوندى كه به او ايمان داريد، بپرهيزيد.[14]

در چند جای مختلف از قرآن کریم دستور به استفاده از مال حلال و طیّب آمده است. به راستی چه تأثیری در لقمه حلال وجود دارد که این چنین مورد تأکید خداوند قرار گرفته است.

قرآن کریم می فرماید: «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ». اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد، و عمل صالح انجام دهيد، كه من به آن چه انجام مى‏دهيد آگاهم.[15] در تفسیر فرات کوفی از ابان بن تغلب نقل می کند که از امام صادق علیه السّلام در باره این آیه سؤال کردم، حضرت فرمودند: منظور (از طیّبات) رزق حلال است.[16] از این آیه شریفه استفاده می شود که غذای حلال و طیّب رابطه ای مستقیم با عمل صالح دارد. در تفسیر اثنا عشری در مورد این آیه شریفه آمده است: «بزرگان علماء (از این که در آیه عمل صالح را به خوردن مال حلال عطف نموده است) استفاده فرموده‏ اند كه خوردن حلال موجبِ موفّقيّت به اعمال صالحه است، نظر به آن كه غذا در قلب و اعضاء و جوارح تأثير فوق العاده دارد، چنان كه از حلال باشد صفا و نورانيت و رغبتى به عبادات حاصل می شود (رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ أَكَلَ الْحَلَالَ‏ أَرْبَعِينَ‏ يَوْماً نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ». هر کس چهل روز لقمه حلال بخورد خداوند قلبش را نورانی می کند.‏[17])، لكن حرام به عكس كدورت و كسالت و بى ‏رغبتى به طاعات را ظاهر می سازد و تأكيدات وارده از شرع مقدّس در كسب حلال اين مطلب را تأیید می کند».[18]

در باره رزق حلال روایات مهمّ و فراوانی وجود دارد که خود نشان دهنده عظمت و اهمّیّت این بحث است. از جمله: در روایتی از وجود مقدّس امیر مؤمنان علی علیه السّلام آمده است که در شب معراج رسول خدا صلّی الله علیه و آله با پروردگار متعال مکالماتی داشته اند از جمله این که خدای عزّ و جلّ به ایشان فرمود: «يا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِذَا طَيَّبْتَ‏ مَطْعَمَكَ‏ وَ مَشْرَبَكَ فَأَنْتَ فِي حِفْظِي وَ كَنَفِي‏». اى احمد! به درستى كه عبادت ده جزء است، نُه جزء آن طلب حلال است، پس هر گاه خوردنى و آشاميدنى تو حلال شد، تو در حفظ و حمايت من هستى.[19]

و مسلَّماً کسی که در سایه حفظ و حمایت حضرت حقّ جلّ جلاله قرار گیرد تا زمانی که خود را از حمایتش خارج نساخته، از کید و فتنه شیاطین و هوای نفس در امان خواهد بود. پس این که علماء از آیه 51 سوره مؤمنون استفاده نموده اند که بین عمل صالح و لقمه حلال رابطه وجود دارد با این حدیث قدسی تأیید و واضح می گردد. البته آیات دیگری همچون این آیه شریفه در قرآن کریم وجود دارد که ارتباط میان روزی حلال و صفات متعالی اخلاقی چون: 1-عدم تبعیّت از شیطان 2- تقوا 3-شکر و سپاس به درگاه خدا را بیان می فرماید و برای برّرسی آن ها می توان به این آیات مراجعه کرد: سوره بقره آیه 168، مائده آیه 88 (که در متن هم ذکر شده است)، انفال آیه 69 و سوره نحل آیه 114.

امير المؤمنين علی عليه السّلام در فرمايشات خود به كميل بن زياد می فرمايند: «يَا كُمَيْلُ إِنَ‏ اللِّسَانَ‏ يَبُوحُ‏ مِنَ الْقَلْبِ وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلَالًا لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَسْبِيحَكَ‏ وَ لَا شُكْرَكَ». اى كميل! به درستي كه زبان از قلب آشکار می گردد و خبر می دهد، و قلب به سبب غذا قوام پیدا می کند، پس تأمّل كن در آن چه به خوردِ قلب و جسم خود می دهی، اگر حلال نباشد، خداى تعالى نه تسبيح و نه شكرگزارى تو را قبول نخواهد کرد.[20] (و این تأییدی است بر ارتباطی که بین شکر گذاری و لقمه حلال از این آیه شریفه [نحل/114] استفاده شد: «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ».پس، از آن چه خدا روزيتان كرده است، حلال و پاكيزه بخوريد و شكر نعمت خدا را بجا آوريد اگر او را مى ‏پرستيد) و در روایت دیگری سنگین تر از روایت قبل، رسول خدا صلّی الله علیه و آله می فرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي عَلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ كُلَّ لَيْلَةٍ مَنْ‏ أَكَلَ‏ حَرَاماً لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلاً». خدا ملکی دارد که هر شب از بالای بیت المقدس ندا می دهد: هر کس لقمه حرامی بخورد، خداوند هیچ صرف و عدلی را از او قبول نمی فرماید.[21] در ترجمه کلمه صرف و عدل که در روایت ذکر شده است گفته اند: «الصَّرْفُ‏: التوبة، يقال لا يقبل منه‏ صَرْفٌ‏ و لا عَدلٌ أي توبة و فدية، أو نافلة فريضة». صرف به معنای توبه است، وقتی گفته می شود صرف و عدلی از او پذیرفته نیست یعنی: توبه و عوضی را از او نمی پذیرند و یا هیچ نافله (عمل مستحبّی) و عمل واجب و فریضه ای را از او قبول نمی کنند.[22]

با این حساب کسی که حرام خورده اگرچه به ظاهر هم کم باشد، در صورتی که توبه نکند و جبران ننماید (یعنی مال حرام را به صاحبش نرسانده و از او کسب حلالیّت ننماید) خدای تعالی هر چه توبه کند از او نمی پذیرد و به جای حرامی که خورده چیز دیگری را به عنوان جایگزین قبول نمی کند و یا تمام اعمال مستحب و واجبش را نمی پذیرد، به عنوان مثال پس از 70 سال نماز خواندن، روزه گرفتن، زیارت رفتن، کمک به دیگران، حج به جا آوردن و ...، هیچ کدام این ها به درگاه خدا ذرّه ای ارزش نداشته و مایه نجات او از عذاب پروردگار و ورود به بهشت نخواهد شد. به عبارت دیگر اگر اعمال نیک را به هیزم های پر سود و فائده تشبیه کنیم، مَثَلِ مال حرام اگرچه بسیار اندک باشد، مَثَلِ شعله کوچکی است که در میان کوهی از هیزم سقوط کند. نتیجه روشن است، از آن همه هیزم به جز تلّی از خاکستر به جای نمی ماند که آن هم با وزش بادی به هوا بر خواهد خواست و یا به فرموده پیامبر رحمت صلّی الله علیه و آله: «الْعِبَادَةُ مَعَ أَكْلِ الْحَرَامِ كَالْبِنَاءِ عَلَى الرَّمْلِ». عبادت کردن (اعمّ از واجب و مستحبّ) به همراه خوردن حرام مانند ساختن بنائی بر روی شن و ماسه (زمین سست و ناپایدار) است (که آن هم محکوم به فناست).‏[23] عمق تباهی و فسادِ لقمه حرام را می توان در صحنه عاشورا مشاهده کرد. هر قدر که لقمه حلال انسان را به مقامات عالی اُخروی می رساند به همان میزان لقمه حرام انسان را از مقام قرب پروردگار ساقط می کند و در قیامت بدترین جایگاه های دوزخ از آنِ ایشان خواهد بود. روز عاشورا که لشکر عمر بن سعد در برابر مواعظ حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام مسخره می کردند و صدای خنده و قهقه ی شیطانیشان دلِ کودکان حرم را به لرزه در آورده بود، حضرت اباعبدالله علیه السّلام علّت این گستاخی و بی توجّهی را پر شدن شکم های این قوم خبیث از حرام دانستند (قَد مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ). قاتلان حجّت خدا و فرزند رسول او، کسانی بودند که در خوردن حرام پروا نداشته و از شکم هایشان خزینه هایی از لقمه حرام ساخته بودند و این چنین بود که صدای ملکوتی امام و مواعظ عرشی حضرتش که دل سنگ را آب کرده و متغیّر می ساخت، بر قلب تاریک و منجمد آن ها اثر نکرد و در دل صحرا با بریدن رأس مقدّسش به خطابه های نورانیش پایان بخشیدند. آری لقمه حرام از انسان هایی که می توانستند در کنار حضرت حسین علیه السّلام سرور شهداء عالم شوند، دوزخیانی ساخت که در شدّت عذاب و رذالت، کسی از اهل جهنّم هم ردیفشان نیست.

به طور کلّی در آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السّلام ارتباط محکم و ناگسستنی لقمه حلال و تقوای الهی به وضوح مشاهده می شود و این کلید اساسی و طلائیِ قُرب به خدای متعال را در خطبه شریفه همّام در غالب سه کلمه می توانید ملاحظه کنید: «طَلَباً فِي حَلَالٍ». در واقع محال است که آفتِ حرام به جان انسانی افتاده باشد و در عین حال، نهال وجودش به سمت آفتابِ پروردگار اوج بگیرد چراکه عاقبت نهالی که آفت زده شد اگر اصلاح نشود، زمین گیر شدن و نابودی است.

با نشاط در مسیر هدایت

«وَ نَشَاطاً فِي هُدًى». در راه هدايت با نشاط هستند.

نشاط در مقابل کسالت است.[24] در لغت «نَشِطَ فِی عَمَلِهِ» یعنی: «خَفَّ و أَسْرَعَ‏» به این معنا که در کارش سبک و سریع عمل کرد.[25] اهل تقوا در راه خدا و انجام عباداتی که ایشان را به رضوان پروردگار واصل می سازد با آرامش خاطر، سبک بال و آسان حرکت می کنند و هرگز در این مسیر دچار کسالت و غفلت نمی شوند، و این از قدرت یقین ایشان به وعده هایی که خدا به متّقین داده است مثل فرجامی زیبا و اجر عظیم، نشأت می گیرد به خلاف انسان های ریاکار که در خلوت خود نسبت به انجام فرامین الهی و عبادات مختلف کسل هستند ولی در میان مردم حالت نشاط به ایشان دست می دهد، چنان که (در کتاب کافی ج2 ص295 آمده است:) مولای متّقیان امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمودند: «ثَلَاثُ‏ عَلَامَاتٍ‏ لِلْمُرَائِي‏ يَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ وَ يَكْسَلُ إِذَا كَانَ وَحْدَهُ وَ يُحِبُّ أَنْ يُحْمَدَ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ». انسان ریاکار سه علامت دارد: وقتی مردم را می بیند نشاط پیدا می کند و هر گاه تنها شد کسل می شود و دوست دارد در تمامی کارهایش مورد ستایش دیگران قرار گیرد.[26] لذا یقین و باور متّقین نسبت به راهی که در آن قدم بر می دارند و نتایج فوق العاده آن، فهمیدن این مطلب که دنیا محلّ گذر و آزمایش است و دوره آن بسیار کوتاه و زود گذر و آخرت محلّ بقاء و زندگی حقیقی است ایشان را نه تنها در مسیر هدایت ثابت قدم می کند بلکه نیروی محرّکه ای است که در آن ها ایجاد نشاط می نماید. از سوی دیگر در مسیر بندگی سنّت پروردگار کریم بر آن است که انوار محبّتش را بر قلب و جان بنده می تاباند و هر چه می گذرد او را عاشق و شیدای خود می نماید تا جایی که کار بدان جا می رسد که مرغ جانش این گونه می خواند: «إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ‏ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ». پروردگار من! به خاطر ترس از عقاب و طمع در ثواب تو را عبادت نکردم ولی چون تو را سزاوار عبادت یافتم عبادتت نمودم.[27] آری این نجوای عاشقانه علی علیه السّلام است که در مقام بندگی به جایی رسیده که حتّی اگر بهشت و دوزخی هم نباشد ذرّه ای از عباداتش کاسته نمی شود و لحظه ای فکرِ خروج از بندگی خدا در ذهن ملکوتیش ورود پیدا نمی کند. این چه نشاطی است که با وجود رسیدگی های شبانه به ایتام و مساکین و کار های سخت و روزه داری روز و ...، باز هم در دل شب و کنج تنهائی و خلوت، علی را با ذوق و عطش به قیام لیل می کشاند و زانوان ملکوتیش را هزاران بار برای سجده با خاک نخلستان آشنا می کند.

امام صادق علیه السّلام می فرماید: «الشِّتَاءُ رَبِيعُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ يَطُولُ فِيهِ لَيْلُهُ فَيَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى قِيَامِهِ وَ يَقْصُرُ فِيهِ نَهَارُهُ فَيَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى صِيَامِهِ». زمستان، بهارِ مؤمن است، (زیرا) شب هایش بلند است و او از این بلندی شب ها برای قیام به عبادت بهره می برد و روزهایش کوتاه است و او برای روزه داری از آن استفاده می کند.[28] اهل تقوا چنان در مسیر بندگی و هدایت شتاب دارند و اهل نشاط اند که هر گاه فرصتی برای عبادت و بندگی بیشتر فراهم می شود برای ایشان به منزله فصل رویش و بهار است. در آن تازه می شوند و عشق و محبّتشان به معبود بیش از پیش جوانه می زند و شکوفا می شود. آری زمستان برایشان بهار است. همه در سرمای زمستان لرزانند و ایشان در گرمای محبّت پروردگار غوطه می خورند.

اقسامِ نشاط در هدایت

نشاط در هدایت به دو صورت است: 1-نشاط در هدایت و ارشاد نفس: بدین معنا که اهل تقوا در کسب علم، انجام عبادات اعمّ از واجب و مستحبّ و ترک منهیّات اعمّ از حرام و مکروه به هدف پیمودن مسیر هدایت و رشد، با نشاط و بدون کسالت هستند و به بیان دیگر برای جلب رضایت پروردگار ذوق و نشاط دارند. 2-نشاط در هدایت دیگران: یعنی متّقین خود خواه نیستند، نسبت به گمراهی و جهالت مردم بی تفاوت نیستند. فساد و تباهی مردم ایشان را رنج می دهد و دلشان را به درد می آورد و از طرفی امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه شرعی خود می دانند لذا هم به جهت بی تفاوت نبودن و دغدغه داشتن و هم به خاطر عَظْم بالا در انجام تکلیف شرعی، در راه هدایت و کمک به گمراهان و یا کسانی که از روی جهل در دام شیاطین انس و جنّ اسیر گشته اند، از هیچ کاری فرو گذار نیستند و سبک و با نشاط در این راه قدم بر می دارند. در واقع ایشان این روحیه را از اسوه و مقتدایشان رسول خدا و سایر اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین آموخته اند، همان ها که در هدایت و نجات مردم از وادی گمراهی نه تنها نشاط داشتند بلکه حریص بودند، همان طور که قرآن کریم می فرماید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ». به يقين، رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.[29]

این کلام حضرت امیر علیه السّلام در شمارش علائم متّقین، کلید دیگری است برای شناخت اهل تقوا، برای این که اوّلاً خود را محک بزنیم و ثانیاً در تشخیص اهل تقوا دچار اشتباه نشویم. اگر می خواهید بدانید که چقدر به متّقینی که مولایمان علی علیه السّلام در این خطبه معرّفی فرموده شباهت پیدا کرده اید و یا تا چه اندازه از ایشان فاصله دارید، با توجّه به این فراز از خطبه امام ببینید آیا در مسیر هدایت با نشاط هستید یا خیر. متأسّفانه جامعه ما چیزی خلاف این مطلب را گواهی می دهد. با مقایسه اماکن عبادی نظیر مساجد به هنگام اذان و مکان های تفریحی و تجاری در همان زمان که بسیاری از آن ها نزدیک مساجد هم ساخته شده اند این حقیقت تلخ آشکار می شود که عبادت و بندگی در میان جامعه ما از نشاط کافی برخوردار نیست. جمعیّتی که عدد آن ها کم نیست اصلاً خود را موظّف به خواندن نماز -که از بالاترین اعمال عبادی واجب است- نمی دانند چه برسد به این که با نشاط به آن روی آورند و عدّه ای دیگر که ترس از عقاب خدا آن ها را به انجام عبادات واجبی چون نماز واداشته، در عملشان رنگ نشاط دیده نمی شود. بی توجّهی به احکام عبادات و سر وقت به جا نیاوردنشان بر این مطلب گواهی می دهد که در بیشتر مواقع انجام عبادت تنها از سر رفع تکلیف است نه نیاز و شوق به عبادت. در این میان گروه اندکی هستند که با شوق و نشاط و از سر نیاز و بندگی در برابر پروردگار به انجام عبادت و اطاعت مشغول اند و ایشان همان هایی هستند که مقتدایشان علی علیه السّلام در خطبه همّام ایشان را توصیف می فرماید.

حضرت زین العابدین علیه السّلام در بخشی از دعایی که هر روز در ماه مبارک رمضان قرائت می فرمودند، به درگاه خدا عرضه می دارند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الْجِدَّ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الْقُوَّةَ وَ النَّشَاط». خدایا! در این ماه جدّیّت، تلاش، نیرو و نشاط را روزیم کن.[30]

این که سیّد السّاجدین حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام در مهمانی خدا و بهترین اوقات یعنی ماه مبارک رمضان از پروردگار متعال می خواهند تا نشاط را روزیشان کند خود دلالت بر اهمّیّت این مطلب دارد. تجربه هم ثابت کرده هر عملی که بدون نشاط و علاقه انجام بگیرد معمولاً رو به سستی و نابودی گذارده و یا از جهت کیفیّت و کمّیّت به درجه مطلوب نخواهد رسید.

دوری از طمع

«وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ». از طمع دور هستند.

«تَحَرُّج» از ماده «حرج» به معنای تَنگ بودن یا گناه است ولی وقتی وارد باب «تَفَعُّل» می شود معنایی مخالف با معنای اصلی پیدا می کند، لذا تَحَرُّج بر وزن تَفَعُّل به معنای دوری و اجتناب از تنگی و گناه است[31] و در این عبارت از خطبه همّام چون در ادامه از طمع سخن به میان آمده، پس تحرّج به معنای دوری از طمع می باشد. و امّا طمع، مرحوم ملّا مهدی نراقی در تعریف طمع می نویسد: «وَ هُوَ التَّوقُّع مِنَ النّاسِ في أموالِهِم، وَ هُوَ أيضاً مِنْ شُعَبِ حُبِّ الدُّنيا وَ مِنْ أنواعِهِ، وَ مِنَ الرَّذائِلِ المُهْلِكَةِ». طمع توقّع داشتن از مردم نسبت به اموالشان است و یکی از شاخه ها و انواعِ حبّ دنیا محسوب می شود و از رذائلی است که انسان را به هلاکت می اندازد.[32]

اهل تقوا هرگز گِرد رذیله ای به نام طمع نمی چرخند و دامن خود را بدان نمی آلایند. در شرح نهج البلاغه «منهاج البراعة» علّت این تجنّب و دوری از طمع را چنین بیان می کند: «متّقین به آن چه در دست مردم است طمع نمی ورزند به دلیل آن که می دانند طمع از رذائل نفسانی و منشأ مفاسد بزرگ است زیرا ذلّت، کوچک شدن، کینه، حسد، دشمنی، غیبت، آشکار شدن زشتی ها، سازش با اهل گناه، دوروئی، ریا، مسدود شدن باب نهی از منکر و امر به معروف، ترک نمودن توکّل بر خدا و تضرّع به درگاه او، ناراضی بودن از قسمت های الهی و غیر این موارد که شمارش آن ممکن نیست، این ها رذائلی است که از دل طمع بیرون می آید».[33] در واقع طمع به نوعی أمّ الامراض به حساب می آید و به قول کتاب جامع السّعادات: «در ذمّ و نکوهش طمع همین کفایت می کند که انسان را نزد مردم ذلیل می کند، همچنین اعتماد شخص طمع کار به دیگران بیش از اعتماد او به خداست به جهت آن که اگر اعتماد و وثوقش به خدا بیشتر بود هرگز به غیر او نمی نگریست و جز از پروردگار به دیگری طمع نمی ورزید».[34] ملّا احمد نراقی در معراج السّعادة داستانی از دو کودک نقل می کند که که طمع یکی چگونه منجر به خواری او گردید: «شخصى دو كودك را در راهى ديد كه هر يك نانى داشتند و يكى از آن ها قدرى عسل بر روى نان داشت، آن ديگرى از وى عسل خواست. گفت سگ من شو تا تو را عسل دهم. گفت شدم. صاحب عسل رشته ‏اى به دهان او داد تا به دندان گرفت. و از عقب او مى ‏دويد و صداى سگ مى‏ كرد. و اگر آن كودك به نان خود ساختى سگ او نگرديدى».[35] آری حال و روز طمع کار نیز همچون کودکی است که به طمعِ نان و عسلی حاضر می شود جایگاه و منزلتش را در منظر دیگران به اندازه سگی پائین بیاورد. طمع کار بيچاره، مالى را به چنگ مى‏ آورد امّا خود را در برابر دیگران خوار و خفيف مى نماید ولی صاحب مناعت نفس و بزرگى ذات، نان و پياز خود را از طعام های رنگین ديگران بهتر مى ‏داند و به طمع جامه تازه، آبروى خود را كهنه نمى ‏سازد.

چه خوب است تشريف مير ختن/‏ از آن بِهْ كهن جامه خويشتن‏

گر آزاده ‏اى بر زمين خُسب و بس/‏ مكن بهر قالى زمين بوس كس‏

و گر خود پرستى شكم طبله كن‏/ درِ خانه اين و آن قبله كن‏

نيرزد عسل، جانِ منْ زخمِ نيش‏/ قناعت نكوتر به دوشاب خويش‏

مولای متّقیان علی علیه السّلام می فرمایند: «أَزْرَى‏ بِنَفْسِهِ‏ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ‏». خود را خوار و کوچک نموده است کسی که طمع را چون پیراهن زیرین بر اندام خود پوشانیده است.[36]

با مفاسدی که شخص طمع کار به واسطه طمعی که دارد گرفتار آن ها می شود، می توان نتیجه گرفت که با آمدن طمع در خانه قلب انسان، ایمان از باب دیگر خارج خواهد شد. ابان بن سُوَید از امام صادق علیه السّلام پرسید: چه چیزی ایمان را در بنده تثبیت می کند؟ امام علیه السّلام فرمودند: «الَّذِي يُثْبِتُهُ فِيهِ الْوَرَعُ وَ الَّذِي يُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ». چیزی که ایمان را در او تثبیت می کند ورع و پرهیزگاری و آن چه ایمان را از او خارج می نماید طمع است.‏[37]

و خروج ایمان از انسان یعنی احتمال وقوع هر خطا و معصیتی از او که گاهی جبران پذیر نبوده و بازگشتی در آن وجود نخواهد داشت. مانند عمر بن سعد که به طمع حکومت ری به جنگ امام حسین علیه السّلام آمد و نام خود را به عنوان قاتلین و ظالمین کربلا برای همیشه در تاریخ ثبت و ضبط نمود و این چنین شد که تا خدا خدائی می کند مشمول لعن خدای متعال و تمامی کائنات گردید.

وجود نازنین امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند:‏ «تَفَضَّلْ عَلَى مَنْ شِئْتَ فَأَنْتَ أَمِيرُهُ وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأَنْتَ نَظِيرُهُ وَ افْتَقِرْ إِلَى مَنْ شِئْتَ فَأَنْتَ أَسِيرُهُ وَ الطَّمِعُ مَنْزُوعٌ عَنْهُ الْإِيمَانُ وَ هُوَ لَا يَشْعُرُ لِأَنَّ الْإِيمَانَ يَحْجُبُ بَيْنَ الْعَبْدِ وَ بَيْنَ الطَّمَعِ مِنَ الْخَلْقِ وَ يَقُولُ يَا صَاحِبِي خَزَائِنُ اللَّهِ مَمْلُوَّةٌ مِنَ الْكَرَامَاتِ وَ هُوَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا وَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ فَإِنَّهُ مَشُوبٌ بِالْعِلَلِ وَ يَرُدُّهُ إِلَى التَّوَكُّلِ وَ الْقَنَاعَةِ وَ قَصْرِ الْأَمَلِ وَ لُزُومِ الطَّاعَةِ وَ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ لَزِمَهُ وَ إِنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ تَرَكَهُ مَعَ شُؤْمِ الطَّمَعِ وَ فَارَقَه». به هر کس می خواهی بخشش و تفضّل کن که تو امیر او خواهی بود و به هر که می خواهی اظهار بی نیازی نما که مانند او خواهی بود و به هر کسی که می خواهی اظهار فقر و نیازمندی کن که در این صورت اسیرش خواهی شد و ایمان از شخص طمع کار جدا می شود در حالی که خودش متوجّه نیست چراکه ایمان بین بنده و طمعِ به خلق حجاب می شود و به صاحب خود می گوید: ای صاحب من! گنجینه های خدا از کراماتش پُر است و او اجر و مزد کسانی را که نیکو عمل می کنند تباه نمی سازد و (به علاوه این که) آن چه در دست مردم است با دردها و سختی مخلوط شده، و ایمان او را به توکّل، قناعت، کوتاه نمودن آرزو، لزوم اطاعت از خدا و مأیوس شدن از مخلوقات باز می گرداند، اگر او از ایمان فرمان برد کنارش می ماند ولی اگر اطاعت نکرد، ایمان او را با شومی طمع رها کرده و از او جدا می شود.[38]

برای این که از شرّ طمع و مفاسد آن در امان باشیم باید ملکه فاضله توکّل به خدای متعال و قناعت را در خود ایجاد نموده و تقویت کنیم تا با اعتماد به قدرت لا یزال و نامحدود الهی و رضایت به داده های پروردگار متعال در دام طمع گرفتار نگردیم. و باید بدانیم که طمع گردابیست که انتهائی ندارد و صاحب خود را تا زمان مرگ بیش از پیش به خود مبتلا می سازد. سعدی در گلستان خود از بازرگانی حکایت می کند که طمع او را پریشان ساخته بود، می نویسد: بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار، شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد. همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن، که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست، باز گفتی نه که دریای مغرب مشوّشست. سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمرِ خویش به گوشه بنشینم. گفتم: آن کدام سفرست؟ گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آن جا کاسه چینی بِرُوم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس تَرک تجارت کنم و بِدکّانی بنشینم .

انصاف ازین ماخولیا[39] چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آن ها که دیده ‌ای و شنیده ‌ای گفتم:

آن شنیدستى که در اقصاى غور/ بارِ سالارى بیفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور

امام زین العابدین علیه السّلام می فرمایند: «رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاس‏». تمام خیر را دیدم که همه اش جمع شده است در قطع طمع از آن چه نزد مردم است.[40] وقتی تمام خیر در قطع طمع جمع شده است پس ابتلاء به طمع یعنی بسته شدن باب خیرات به روی انسان.

ملّا احمد نراقی می نویسد: «وقتى درويشى تنگدست به در خانه منعمى رفت و گفت: شنيده‏ ام مالى در راه خدا نذر كرده‏ اى كه به درويشان دهى، من نيز درويشم. خواجه گفت: من نذر كوران كرده‏ ام تو كور نيستى. پس گفت: اى خواجه كور حقيقى منم كه درگاه خداى كريم را گذاشته به در خانه چون تو گدائى آمده ‏ام. اين را بگفت و روانه شد. خواجه متأثّر گشته از دنبال وى شتافت و هر چند كوشيد كه چيزى به وى دهد قبول نكرد».[41]

ای بنده ای که در خواب غفلت و گناه چنان فرو رفته ای که دیگر ندای خدا را نمی شنوی، آیا فراموش کرده ای فرموده کریم را که هر لحظه تو را می خواند و صدا می زند: «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ ...». آیا خدا برای بنده اش کفایت نمی کند؟!‏[42]

اگر خدا کافیست دیگر چرا طمع؟! مگر نه آن است که خزائن عالَم به دست اوست: «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ»[43] پس دیگر چرا به دستان مردم می نگریم و طمع در داشته های دیگران داریم؟! آری اگر کافی بودن خدا را باور داشتیم و خزائن عالَم را نزد او می دیدیم، آن وقت به او اعتماد می کردیم و تنها چشم امّیدمان به درگاه لا یزالش بود. اگر به حکمت و مهربانی معبودمان ایمان داشتیم، داشته های خود را هدایایی از سوی او می دانستیم که به اندازه و از سرِ حکمت روزیمان ساخته و آن وقت کویر خشک جانمان با باران قناعت آبیاری می شد. و چون قانع بودیم از خلق بی نیاز می شدیم و راضی به عنایات خالق بلند مرتبه.

گر حرصْ زیرِ دست و طمعْ زیرِ پای تُست/ سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست

ای صاحب اجل که رَوی در قفای دل/ رَخشِ اَمَل مران که اجل در قفای تست

پی‌نوشت:

[1] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏100 ص 13.

[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏5 ص 74.

[3] همان ص 78.

[4] همان.

[5] همان ص 77. [در باره سه نفری که دعایشان مستجاب نیست در روایتی امام صادق علیه السّلام آن سه نفر را معرّفی نموده، می فرمایند: «1-مردی که در خانه نشسته و برای طلب رزق و روزی تلاشی نمی کند، در عین حال از خدا طلب روزی می کند، خدا می فرماید آیا من برای تو راهی برای طلب روزی قرار ندادم؟! 2-مردی که دعا می کند خدا او را از دست همسر بدش خلاص کند، خدای متعال می فرماید آیا اختیار امر او (طلاق) را به تو ندادم؟! 3-مردی که مالش را به کسی داده و بر این امر شاهدی نگرفته است و آن شخص مالش را به او پس نمی دهد، حال مرد او را نفرین می کند، پروردگار تعالی می فرماید من به تو دستور دادم تا شاهد بگیری ولی این کار را نکردی». /کنزالفوائد ج 2 ص 198].

[6] همان ص 78.

[7] همان ص 79.

[8] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج ‏13 ص 11.

[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏5 ص 78.

[10] سوره عبس /آیه 38 و 39 (ترجمه انصاریان).

[11] جامع الأخبار (للشعيري) ص 139.

[12] سوره جمعه /آیه 4 (ترجمه مکارم).

[13] سوره نحل /آیه 77 (ترجمه مکارم).

[14] سوره مائده /آیه 88 (ترجمه مکارم).

[15] سوره مؤمنون /آیه 51 (ترجمه مکارم).

[16] تفسير فرات الكوفي ص 277.

[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏100 ص 16.

[18] تفسير اثنا عشري ج ‏9 ص 145.

[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏74 ص 27.

[20] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج ‏2 ص 28.

[21] عدة الداعي و نجاح الساعي ص 153.

[22] مجمع البحرين ج ‏5 ص 78.

[23] عدة الداعي و نجاح الساعي ص 153.

[24] لسان العرب ج 7 ص 413.

[25] مجمع البحرين ج ‏4 ص 276.

[26] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 139.

[27] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏41 ص 14.

[28] الأمالي ( للصدوق) ص 237.

[29] سوره توبه /آیه 128 (ترجمه مکارم).

[30] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏4 ص 76.

[31] مجمع البحرين ج ‏2 ص 289.

[32] جامع السّعادات ج 2 ص 109.

[33] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 140/ در کتاب شریف شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ج ‏9 ص 333 نیز همین مطلب با کمی اختلاف آمده است.

[34] جامع السّعادات ج 2 ص 110.

[35] معراج السّعادة ص 403.

[36] تحف العقول ص 201.

[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏70 ص 168.

[38] همان ص 169.

[39] بیماری مالیخولیا یا نوعی جنون.

[40] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏70 ص 171.

[41] معراج السّعادة ص 404.

[42] سوره زمر /آیه 36.

[43] سوره منافقون /آیه 7.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: