قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۷۳
از اینگونه تحریفات، هم در آیات قرآن و هم در روایات فراوان وجود دارد؛ حتّی پیامبر اکرم(ص) را تحریف معنوی کردهاند. اینها مخرّب دینند؛ امّا آن دسته از علما و بزرگان شیعی که سر سفرهی خاندان عصمت(ع) نشستهاند و از منبع وحی الهی الهام گرفتهاند، ناصر دین و مروّج قرآن بودهاند.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۷۲
این حرف برای همه تعجّبآور بود. حضرت فرمود: ای زن، تو مرا میشناسی؟ گفت: البتّه؛ اسم شما را شنیدهام، امیرالمؤمنین هستید؛ امّا ا نزدیک شما را زیارت نکرده بودم. حضرت فرمود: امّا من تو را میشناسم. اسمت این است و پدر و مادرت این و از فلان قبیلهای و...، درست است؟ گفت: بله. حضرت فرمود: یادت هست در جوانی با مردی به طور موقّت و پنهان از خانوادهات ازدواج کردی؟
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۷۱
فلاح و رستگاری انسان در گرو تزکیهی نفس است. ولی متأسّفانه ما در مقام تزکیهی گوهر نفس خود بر نمیآییم و به اصلاح خود نمیپردازیم. ما زمین را میشکافیم و از دل آن، نفت، آهن، نقره، مس و ... بیرون میآوریم و آنها را در تصفیهخانهها با کمال دقّت تصفیه میکنیم؛ امّا گویی تا به حال به این حقیقت پی نبردهایم که معدن وجود خودمان بیش از همهی معدنها جواهرات و ارزش دارد.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۷۰
قصیده را از اوّل تا آخر خواندم. مرا پیش رئیسشان بردند كه بر سر تلّ خاكی به نماز ایستاده بود. تعجّب كردم كه نماز و راهزنی! پس از فراغت از نماز، مرا به او معرّفی كردند. او خیلی تعجّب كرد و سپس وقتی مطمئن شد كه دعبل هستم، دستور داد تمام اموال كاروان را برگرداندند.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۹
امام نیمخیز شده بود تا برخیزد و به اتاق خود برود. دیدم نشست. فرمود: احمد، قصّهای برایت بگویم. وقتی صعصعة بن سوهان، از اصحاب جدّم امیرالمؤمنین(ع) مریض شد، امیرالمؤمنین(ع) به عیادت او رفت و كنار بسترش نشست و دست بر پیشانی او گذشت و او را مورد ملاطفت قرار داد.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۸
برای این كه بتواند پولها را نگه دارد، منكر امامت امام رضا(ع) شد و لذا گفت: امام هفتم آخرین امام است و غایب شده و باید برای اصلاح كلّی عالم ظهور كند و من باید پولها را كه سهم امام است نگه دارم تا پس از ظهور آن حضرت تحویل ایشان بدهم.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۷
امام امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: رسول اكرم(ص) در حال احتضار مرا در آغوش كشید، دهان بر گوش من نهاد و هزار باب علم به رویم گشود و از هر باب آن، هزار باب دیگر به رویم گشوده شد.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۶
این هم نوعی كسب علم است و بدیهی است كه از نوع اوّل، که صرفاً نسخهبرداری از افکار دیگران است، عالیتر است؛ چرا كه بر اثر فعالیّت فکری خود، استعدادهای مکنون در وجودش را به بروز و ظهور میرساند و وسیلهی پیشرفت علم در جامعه میشود؛ ولی با این وصف، او هم ممكن است در تحقیقات خویش اشتباه كند.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۵
من اهل گناه نبودم ولی وظیفه داشتم از میانشان بیرون بروم و نرفتم. بلا كه آمد، دامن مرا هم گرفت و اكنون من بر لب جهنّم به رشتهی باریكی آویختهام؛ هیچ نمیدانم كه در میان جهنّم خواهم افتاد یا عفوم خواهند كرد. این را گفت و صدا قطع شد.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۴
گفتهاند در حال احتضار چنان بدن مباركش ذوب شده بود كه گویی تنها سر مبارک باقی مانده بود. راوی وقتی برای عیادت رفت و آن حال امام را دید، سخت متأثّر شد و گریهاش گرفت.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۳
بندگان خدا را دعوت به نماز میكرد. این غلام كه عاشق نماز بود، تا صدای مؤذّن را شنید،پاهایش لرزید؛ گویی قدرت راه رفتن را از دست داد. به مولایش گفت: آقا، اگر ممكن است شما چند دقیقهای در این مغازهی مقابل مسجد بنشینید تا من به مسجد بروم، نماز را بخوانم و برگردم و در خدمت شما باشم
قصهها و نکتهها پیرامون امامت | ۶۲
خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: آقا، من چند سال خدمت شما بودهام. حال، اگر خیری به من بخواهد برسد، شما مانع میشوید؟ فرمود: نه.عرض كرد: مردی میخواهد با من معامله كند. تاجری خراسانی و ثروتمند است.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۶۱
آقا، چه طور فقیر در میانشان نیست؟ من فقیرم. فرمود: بگو ببینم اگر تمام دنیا را پر از نقره كنند و به تو بدهند، حاضری آن محبّتی را که به ما داری از دل بیرون كنی؟ گفت: نه، به خدا قسم، اگر همه را هم طلا كنند، من حاضر نیستم محبّت و ولایت شما را از دست بدهم.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۶۰
هشام گفت: چه طور میتواند در حالی كه الآن با ما اختلافنظر داری؟ تو هم مسلمانی، من هم مسلمانم و هر دو تابع قرآنیم، در عین حال، تو از شام آمدهای تا با ما مناظره كنی؛ معلوم میشود كه باهم اختلاف داریم. اگر اختلاف نبود، مناظره جا نداشت.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۵۹
ای زن، حیا نمیكنی كه در میان مردها نشستهای؟ آن نامرد تا به خود آمد، دید خلقتش تغییر كرده و اعضا و جوارحش مبدّل به اعضا و جوارح زن گشته. با شرمندگی از جا برخاست و عبا سركشید و به خانه رفت. دید زنش هم مبدّل به مرد شده است.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۵۸
مگر نه این است كه آدم جنب با حال جنابت نه حقّ خواندن نماز دارد، نه حقّ ورود به مسجد و حرم امامان و نه حقّ تماسّ با کتابت قرآن؟ ابتدا غسل و تحصیل طهارت و سپس تقرّب به نماز و مسجد و قرآن و حرمهای امامان(ع). از آنجا كه ما به جنابت روحی عمیقی مبتلا شدهایم، از تقرّب به روح نماز و واقعیت مسجد و زیارت امامان و درک حقایق قرآن محروم گشتهایم.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۵۷
مسلمانان باید به مسجد بیایند و در آنجا خود را تطهیر به طهارت معنوی كنند و جانها را شستشو دهند و سپس هر كدام به محلّ كار خود بروند و با جانهای مطهّر و منوّر به نور ایمان، به کارهای مناسب خود بپردازند؛ باید طهارت مسجد را به آن اماكن گسترش دهند، نه اینكه آلودگی آن اماکن را به مسجد بیاورند.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۵۶
خداوند حكیم رحیم امامان معصوم(ع) را سرمشق و اُسوهی ما قرار داده تا به زندگی سعادتمندانه برسیم؛ امّا ما از آنها اعراض كرده و خود را به دامن سیّئات انداختهایم و محیط زندگی را برای خود دشوار و جهنمّی ساختهایم، آنچنان که گویی آب و هوا و نان و غذا و معاشرات و معاملات ما جملگی مسموم گشته و از همه جا و از همه چیز احساس تیرگی میكنیم...
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۵۵
من چند سال به مكّه میرفتم و خیلی اشتیاق داشتم كه امام را زیارت كنم. چون در روایات آمده است كه آن حضرت هر سال در موسم حجّ، در مکّه تشریففرما هستند و كسانی كه اهلیت دارند، ممكن است آنجا به زیارت حضرت موفّق شوند؛ از اینرو، من در یکی از سفرها احتمال میدادم موفّق شوم ولی موفّق نشدم.
قصهها و نکتهها پیرامون امامت| ۵۴
احكام آیین مقدّس اسلام پیش از ظهور آن حضرت مهجور[2] و متروک میشود و اسلام همچون آیینهی زنگار گرفته میگردد و جلا و صفای آن از بین میرود و صورت آدمی را آن چنان كه هست، نشان نمیدهد...