در عصر امامان(ع)، افراد مختلف و بسیاری نزد آنان میآمدند و سؤالهای گوناگون دینی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی، فقهی و... میکردند. و امامان به آنان پاسخ میدادند. اینک سؤال میشود که منبع و سرچشمهی علم امامان چه بود؟ با توجه به اینکه وحی به آنان نمیشد و نظر به اینکه منبع بخشی از علوم امامان، «مواریث و ودایع» بود، یعنی علومی که از پیامبر اسلام(ص) و حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) به آنان رسیده بود، لازم است دربارهی «مواریث» امامان(ع)سخن بگوییم. در تشریح این بحث، باید به ده مطلب توجه شود:
معنای ودایع و مواریث
«ودایع» جمع «ودیعه» به معنای امانت است. وجه نامگذاری «مواریث» به «ودایع»، ازاینرو است که آنها امانتهایی بودند که از پیامبران به پیامبر اسلام انتقال یافتند و از پیامبر، با افزودن چیزهای دیگر، به امام علی(ع) منتقل شدند. همچنین به ترتیب از امام قبل به امام بعد انتقال یافتند و اکنون در اختیار حضرت مهدی ـ عجّل الله فرجه ـ میباشند. امامان آنها را چون جان خویش، از دستبرد بیگانه حفظ میکردند و مانند امانتی گرانبها، نگهداشته و سپس به وصی خود منتقل مینمودند.
مواریث
«مواریث» جمع میراث است. علوم بهعنوان ارث مادّی و معنوی، از پیامبران و پیامبر اسلام به امامان و اوصیا آنان میرسید و هیچکس نمیتوانست آن میراثها را از دست آنان خارج سازد.
«مواریث» بهقدری اهمیّت داشت که بخشی از منابع علوم امامان بود، تا آنجا که امام باقر(ع) به جابر جُعفی فرمود:
ای جابر! اگر ما از خود به مردم حدیث بیاموزیم، یا بر اساس رأیمان با آنان گفتوگو کنیم، از هلاکشدگان خواهیم بود، ولی ما بر اساس آثاری که از رسول خدا نزد ما است، گفتوگو میکنیم.
تاریخچهی مواریث از دیدگاه قرآن (ماجرای صندوق عهد)
در آیهی 248 سورهی بقره میخوانیم:
و پیامبر اشموئیل به آنان (بنیاسرائیل) گفت: نشانهی فرمانروایی او (طالوت) این است که با «صندوق عهد» نزد شما خواهد آمد؛ صندوقی که از یادگارهای خاندان موسی و هارون است، درحالیکه فرشتگان، آن را حمل میکنند، و این موضوع نشانهی [روشنی] برای شما است، اگر ایمان داشته باشید.
«تابوت» یعنی صندوق، که از آن بهعنوان «صندوق عهد» یاد میشود. مطابق روایات ما و گفتار مفسران، ازجمله «ابن عبّاس» این صندوق، همان است که مادر موسی طبق الهام الهی، آن را ساخت و موسی را که در آن هنگام نوزاد بود، برای حفظ از گزند دژخمیان فرعون، در میان آن نهاد و به رود نیل انداخت. آب صندوق را حرکت داد و مأموران فرعون صندوق را دیدند. آن را گرفته و به فرعون تحویل دادند. صندوق عهد را باز کردند و نوزادی در آن یافتند. «آسیه» همسر فرعون، باعث شد گزندی به نوزاد نرسد و او را نگهداری و تربیت کرد.
ازآنپس صندوق، در خانهی فرعون نگهداری میشد. پس از هلاکت فرعون و فرعونیان، صندوق در اختیار بنیاسرائیل قرار گرفت. آنان احترام ویژهای به صندوق پرخاطره که روزی وسیلهی نجات موسی گردید، میکردند و آن را مقدس میشمردند و بیحرمتی به آن را گناه نابخشودنی میدانستند، تا آنجا که موسی در روزهای آخر عمر، الواح مقدس تورات را که احکام خدا در آن نوشتهشده بود، بهضمیمهی زره خود و یادگارهای دیگری در آن نهاده و به وصی خود «یوشع بن نون» سپرد. بهاینترتیب، صندوق، اهمیّت بیشتری در میان بنیاسرائیل پیدا کرد. به آن تبرّک میجستند و در جنگها آن را همراه میبردند. صندوق مایهی آرامش خاطر آنان میشد. تا زمانی که صندوق و محتویات ارزشمند آن، نزد آنان بود، سربلند زندگی میکردند، ولی بعدها بر اثر ضعف و سستی، دشمنان بر آنان چیره شده و صندوق را از آنان گرفتند.
دیری نگذشت که «اشموئیل» طبق آیهی فوق به آنان وعده داد بهزودی صندوق عهد، بهعنوان نشانهی صدق گفتارش، به آنان باز خواهد گشت.
دشمنان و بتپرستان، مدّتی صندوق را در اختیار گرفته بودند، ولی گرفتار بلا و ناراحتی شدند و با خود گفتند: گرفتاری ما به سبب صندوق است. ازاینرو، تصمیم گرفتند آن را از شهر و دیار خود بیرون ببرند: صندوق را به دو گاو بستند و بهسوی بیابان روانه کردند. اتفاقاً این ماجرا مقارن انتصاب «طالوت» بهعنوان فرمانده بنیاسرائیل از طرف «اشموئیل» بود. فرشتگان (نیروهای نامرئی خدا) گاوها را بهطرف شهر آوردند و بهاینترتیب صندوق، در اختیار اشموئیل و بنیاسرائیل قرار گرفت. ازاینرو، حمل صندوق در آیه، به فرشتگان نسبت داده شده است. بهاینترتیب، صندوق یعنی «میراث معنوی و فرهنگی» بزرگ به دست بنیاسرائیل افتاد و نشانهی صدق «اشموئیل» در انتخاب «طالوت» برای فرماندهی بنیاسرائیل گردید.[2]
آنچه گفتیم، خلاصهای از تاریخچهی مواریث و صندوق عهد بود، که مایهی آرامش و دلگرمی بنیاسرائیل، نسل به نسل میشد و نشانهی صدق پیامبران بود؛ یعنی اگر پیامبری از دنیا میرفت و صندوق در خانهی شخصی پیدا میشد، دلیل آن بود که وی، پیامبر بعدی است.
پیراهن حضرت یوسف(ع)، یادگار پیامبران
یکی از یادگارهای پیامبران، پیراهن حضرت یوسف(ع) است. این پیراهن، یک لباس عادی نبود، بلکه از لباسهای بهشتی بود.
مفضّل بن عمر میگوید:
امام صادق(ع) فرمود: میدانی پیراهن یوسف چه بود؟
عرض کردم: نه. فرمود:
هنگامیکه [بهفرمان نمرود] برای حضرت ابراهیم، آتش افروخته شد، جبرئیل جامهای از جامههای بهشت، برای ابراهیم آورد، او آن را پوشید، و به سبب آن، گرما و سرما به ابراهیم آزار نمیرسانید.
هنگامیکه ساعتهای آخر عمر حضرت ابراهیم فرارسید، پیراهن را در غلافی نهاد و بر گردن پسرش (اسحاق) آویخت. پیراهن از اسحاق به یعقوب رسید. وقتی یوسف متولد شد، آن را بر یوسف آویخت و بر بازوی یوسف بود، تا آن هنگام که یوسف به حکومت مصر رسید. وقتی یوسف پیراهن را از غلاف، بیرون آورد، یعقوب بوی خوش آن را [در کنعان] دریافت. ازاینروست سخن خدا در قرآن که از قول یعقوب میفرماید:
اِنّی لَاَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْلا اَنْ تُفَنِّدُونِ؛[3]
من بوی یوسف را احساس میکنم، اگر به من نادانی و کمعقلی نسبت ندهید.
بوی خوش از همان پیراهن بود که خداوند آن را از بهشت فرستاده بود.
به امام صادق عرض کردم: فدایت گردم! پیراهن به چه کسی رسید؟
اما فرمود: «به اهلش رسید» آنگاه فرمود:
هر پیامبری که علم و یا غیر علم را به ارث گذاشته، به آل محمّد امامان اهلبیت(ع)رسیده است.
نتیجه: میراث معنویِ مهم دیگری که از پیامبران به امامان شیعه رسیده، پیراهن حضرت یوسف است؛ همان پیراهن بهشتی که برای ابراهیم خلیل آمده و سپس به یوسف رسید.
ماندن دو پیراهن پیامبر و وسایل دیگر نزد امامان
یکی دیگر از مواریث، دو پیراهن پیامبر اسلام است: یکی از آنها پیراهنی بود حضرت در شب معراج پوشیده بود و دیگری پیراهنی بود که حضرت در جنگ اُحُد پوشیده بود. همچنین وسایل دیگر.
امام صادق(ع) فرمود:
هنگامیکه رسول خدا در بستر وفات قرار گرفت... حضرت علی را طلبید و فرمود: «ای علی! ای برادر محمّد! آیا قبول میکنی که به وعدههای محمّد عمل کنی و قرضش را بپردازی و میراثش را بگیری؟
حضرت علی عرض کرد: «آری، فدایت گردم! سود و زیانش با من».
علی فرمود: من به پیامبر نگاه میکردم. دیدم انگشتری خود را از انگشت درآورد و فرمود: «تا من زندهام، این انگشتر را به دست کن». چون آن را در انگشتم نهادم، به آن نظر کردم و آرزو نمودم از تمام میراث پیامبر همین یک انگشتر را داشته باشم.
سپس پیامبر بلال حبشی را طلبید و به او فرمود: «این وسایل را بیاور:
کلاهود، زره، پرچم، پیراهن، ذوالفقار، عمامهی سحاب، جامهی برد، کمربند که بهشتی بود و عصا، دو جفت نعلین، دو پیراهن: پیراهن معراج و پیراهن جنگ اُحُد، سه کلاه: کلاه مسافرت، کلاه عید قربان و عید فطر و روزهای جمعه، و کلاهی که بر سر میگذاشت و با اصحابش به گفتوگو مینشست».
سپس به بلال دستور داد دو استر شهبا و دلدل، دو شتر غضبا و قَصوا، دو اسب جَناح [اسب کنار مسجد، که برای رسیدگی به نیازهای مردم بود] و اسب حَزوم و حمّار عُفَیر را بیاورد.
پیامبر همه را به امام علی سپرد و فرمود:
تا من زندهام اینها را بگیر.
اینها را تا زندهام بگیر، تا بعد از من هیچکس با تو نزاع نکند.
بهاینترتیب، میراث پیامبر به حضرت علی رسید؛ ازجمله پیراهن معراج و پیراهنی که پیامبر در جنگ اُحُد پوشیده و از یادگارهای پرخاطره بود.
مرحوم صدوق مطلب فوق را چنین نقل میکند:
هنگامی که رسول خدا در بستر وفات قرار گرفت، سرش بر دامن حضرت علی بود و خانه پر از مهاجران و انصار بود. عباس، عموی پیامبر پیش روی رسولالله نشسته بود. رسول خدا به عبّاس فرمود: «آیا وصیّتم را عمل میکنی و قرضم را ادا مینمایی و به وعدههایم وفا میکنی؟»
عبّاس گفت: من پیر و عیالوار و تهیدست هستم و قادر بر انجام این امور نیستم. پیامبر سخن خود را سه بار تکرار کرد، ولی عبّاس نپذیرفت، آنگاه فرمود: «این امور را به کسی میسپارم که حقّش را ادا خواهد کرد و مانند تو سخن نخواهد گفت».
در این هنگام به علی فرمود: «آیا وصیّت مرا میپذیری و قرضم را ادا میکنی و به وعدههایم وفا مینمایی».
حضرت علی که گریه گلویش را گرفته بود، نتوانست جواب دهد. پیامبر سخن خود را تکرار کرد. در این هنگام، علی(ع) عرض کرد: آری، میپذیرم. پدر و مادرم به فدایت، ای رسول خدا!
در این وقت، رسول خدا به بلال فرمود:
«زره رسول خدا را بیاور.» بلال آن را آورد. پیامبر فرمود: «پرچم رسول خدا را بیاور». بلال آورد. پیامبر فرمود: «استر رسول خدا را با زین و لگامش بیاور». بلال آنها را نیز آورد. سپس پیامبر به علی فرمود:
علی! برخیز و در برابر چشم حاضران از مهاجران و انصار، اینها را بگیر، تا بعد از من هیچکس با تو [و رهبری تو] نزاع و ستیز نکند.
امام علی برخاست و آنها را تحویل گرفت و به خانهاش برد و در محل امنی گذاشت و سپس بازگشت.[7]
سلاح رسول خدا نزد امامان
میراث دیگر، اسلحههای رسول خدا بود که اهمیّت بسیار داشت و از پیامبر به حضرت علی رسید و از آن حضرت به امامان دیگر رسید و اکنون نزد حضرت مهدی(عج) است. در این باره، روایات متعدد است، ازجمله امام باقر فرمود:
ماجرای سلاح، در خاندان ما همچون ماجرای صندوق عهد میان بنیاسرائیل است. هرکجا صندوق قرار میگرفت، حکومت نبوّت در پی آن بود، و میان ما هرکجا که سِلاح پیامبر قرار گیرد، علم [و امر] قرار میگیرد.
کتابهای آسمانی و کتابهای دیگر نزد امامان
مطابق روایات متعدد، کتابهای آسمانی و مصحف فاطمه(س) و کتاب جفر و جامعه نزد امامان است. این کتابها، منبع بخشی از علوم آنان بود.
دراینباره، کافی است به سه روایت توجه کنید:
الف) ابوبصیر میگوید:
حضور امام صادق(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت گردم! سؤالی دارم. آیا اینجا نامحرمی نیست که سخن مرا بشنود؟
امام صادق(ع) پردهای را که آنجا آویزان بود، بالا زد و نگاه کرد، کسی نبود، فرمود: «هرچه میخواهی بپرس!»
عرض کردم: فدایت گردم! شیعیان میگویند پیامبر(ص) بابی از علم را به علی آموخت که از آن هزار باب علم گشوده میشد.
فرمود: «آری».
عرض کردم: سوگند به خدا! علم کامل همین است.
امام صادق پس از درنگی فرمود: «آن علم است، ولی علم کامل نیست. نزد ما «جامعه» هست. مردم چه میدانند که جامعه چیست؟»
عرض کردم: جامعه چیست؟ فرمود:
جامعه، طوماری است به طول هفتاد ذراع پیامبر [حدود 35 متر] که به املای حضرت و خط علی است. تمام حلال و حرام و همهی نیازهای دینی مردم، حتی حکم جریمهی خراش در آن ذکرشده است.
سپس حضرت فرمود: «اجازه میدهی؟» آنگاه مرا نیشگون گرفت و فرمود: «حتّی جریمهی این نیشگون در جامعه هست».
عرض کردم: به خدا سوگند! علم کامل همین است.
فرمود: «این علم است، ولی کامل نیست» و پس از درنگی فرمود:
«جفر» نزد ما است و مردم چه میداند که جفر چیست؟
عرض کردم: جفر چیست؟
فرمود:
مخزنی از چرم است که پیامبران و اوصیا و دانشمندان گذشتهی بنیاسرائیل در آن هست [گویا چرم جلد کتاب است].
عرض کردم: علم کامل همین است!
فرمود: «این، علم است، ولی علم کامل نیست» و سپس فرمود:
مصحف فاطمه نزد ما است و مردم چه میدانند که مصحف فاطمه(س) چیست؟ عرض کردم: مُصحف فاطمه چیست؟
فرمود:
سه برابر قرآنی است که در دست شما است، ولی یک حرف قرآن در آن نیست [مطالب ظاهری قرآن در آن نیست، اما معانی باطنی آن وجود دارد که ما آن را میفهمیم].
عرض کردم: سوگند به خدا! علم کامل همین است.
فرمود: «این، علم است، ولی علم کامل نیست».
عرض کردم: پس علم کامل چیست» فرمود:
علمی است که در هر شب و روز، در مورد موضوعی پس از موضوع دیگر و چیزی پس از چیز دیگر تا روز قیامت پدید آید.
ظاهراً منظور الهاماتی است که در هر ساعت، مطابق مسائل روز، از طرف خدا بر قلب امامان القا میشود، یا منظور منابع سربستهی پیامبر و امامان قبل است که هرلحظه مطالب را از آن استنباط میکردند.
ب) مفضّل بن عمر میگوید: امام صادق(ع) فرمود:
سلیمان از داود ارث برد و محمّد از سلیمان ارث برد و ما از محمّد ارث بردیم و علم تورات و انجیل و زبور [سه کتاب آسمانی] و بیان آنچه در الواح [حضرت موسی] بود، نزد ما است.
ج) امام باقر فرمود:
الواح موسی و عصای او نزد ما است و ما وارث پیامبران هستیم.
میراث مادی و معنوی و فرهنگی پیامبران در دست امامان
از روایات مذکور نتیجه میگیریم میراث پیامبران و پیامبر اسلام که به امامان شیعه رسیده، بر دو گونه است:
الف) مادی مانند: اسب، استر، زره، شمشیر، پیراهن و... گرچه اینها با توجه به خاطراتی که دارند، معنوی هستند.
ب) معنوی و فرهنگی، مانند کتب آسمانی، کتاب جامعه و جفر و مصحف.
همین مواریث معنوی، منابع بخشی از علوم امامان است.[12]
سابقهی تاریخی سه کتاب: جامعه، جفر و مُصحف
سه کتاب ضخیم جامعه و جَفْر، که در حدیث پیش بیان شد و تا حدودی به محتوای این سه کتاب آگاه شدیم، ازنظر تاریخی و پیدایش، دارای سابقهای است که به شرح آن میپردازیم:
پیدایش مُصْحَف فاطمه(س) مطابق روایت، ازجمله روایتی که از امام صادق(ع) نقل شد، چنین است:
حضرت زهرا پس از رحلت رسول خدا بسیار محزون و غمگین شد. خداوند در آن ایام [75 یا 95 روز بعد از رحلت رسول خدا] فرشتهای را نزد فاطمه فرستاد تا او را دلداری دهد. فاطمه ماجرای سخن گفتن فرشته را به شوهرش، حضرت علی(ع) گفت. علی فرمود: «وقتی آمدن فرشته را احساس کردی، به من بگو». فاطمه آمدن فرشته را به حضرت خبر میداد و آنچه را از فرشته میشنید. به امام میگفت و علی(ع) آن را مینوشت. آن گفتار بهصورت مجموعهای به نام «مَصْحَف» درآمد.
امام صادق پس از بیان این مطلب فرمود:
بدانید در مُصْحف، چیزی از حلال و حرام نیست، بلکه علم به حوادث آینده در آن است.
کتاب جامعه
پیامبر گاهی غیر از قرآن، مطالب محرمانهی دیگری به امام علی میگفت. حضرت علی که تندنویس بود، مطالب را یادداشت میکرد. بعداً از آن نوشتهها، مجموعهای بهصورت طومار (70 ذراعی) یا کتاب حجیمی درآمد که به آن «جامعه» گفته شد.[14]
«جَفْر» در لغت به معنای پوست گاو و گوسفند است، که ظاهراً مطالب نوشتهشده آن نگهداری میشد و پوست جلد کتاب بود.
در روایت آمده است که ابوعبیده از امام صادق(ع) پرسید: جفر چیست؟ حضرت فرمودند:
جَفْر، پوست گاوی است پر از علم.
در این مجموعه، حوادث آینده نوشتهشده بود. هر وقت امامان میخواستند از حوادث آینده آگاه شوند، به آن نگاه میکردند. ظاهراً آن نوشتهها، از پیامبر باقیمانده بود. امامان گاهی بهعنوان دلیل، مطالب آن را نقل مینمودند. مثلاً فُضیل بن سکره میگوید: به حضور امام صادق رفتم، فرمود: «ای فُضیل! آیا میدانی چند لحظه قبل به چه چیز نگاه میکردم؟» گفتم: نه.
امام صادق فرمود: «به کتاب فاطمه(س) نگاه میکردم. نام همهی فرمانروایانی که در زمین حکومت میکنند و نام پدر آنان در آن نوشتهشده، ولی چیزی دربارهی حکومت فرزندان حسن در آن ندیدم».[16]
نیز نقلشده است:
شخصی نزد امام سجّاد آمد و عرض کرد: شخصی وصیّت کرد که شیئی از اموالش را به فقیر بدهند. چقدر بدهند؟
امام فرمود:
شیء در کتاب علی، یک قسمت از شش قسمت است.
گاهی امام صادق(ع) دربارهی آیندهی زنادقه (ملحدان) مطلبی میفرمود. وقتی از او سؤال میشد مطلب را از کجا میگویی؟ میفرمود: «از مصحف فاطمه به دست آوردهام».
فلسفهی مواریث
فلسفهی وجود مواریث پیامبران و پیامبر اسلام نزد امامان چیست؟
پاسخ: دربارهی فلسفهی وجود مواریث نزد امامان، میتوان امور زیر را ذکر کرد:
الف) مواریثِ نزد امامان برای اثبات حقانیت امامت آنان در مقابل مدعیان دروغین بود؛ چنانکه امامان در موارد متعدد، در مقابل مدعیان ناحق، به مواریث استدلال میکردند.
ب) اسرار و علوم مخفی در آنها وجود داشت، که اطلاع از آنها از راههای معمولی ممکن نبود و امامان در فرصتهای مخصوص، از آن اسرار و علوم استفاده میکردند.
ج) مواریثِ جنبهی «سمبلیک» داشت، مثلاً وجود: زره، عمامه، شمشیر و پرچم پیامبر نزد امامان، به معنای راه پیامبر است. نیز صلح و جنگ و منطق آنان، صلح و جنگ و منطق پیامبر است و آثار پیامبر در وجود امامان آشکار میباشد.
د) این آثار، جنبهی تاریخی و فرهنگی پرخاطره داشت و محافظت از آنها بیانگر خاطرات مهم زندگی رسول خدا بود، مانند انگشتر که مُهر پیامبر بود و با همان نامهها را مُهر کرده و برای سران کشورها میفرستاد. همچنین پرچم و شمشیر و پیراهن حضرت به هنگام معراج و در جنگ اُحُد، پیامآور و تداعی بخش خاطرات آموزنده و بزرگ عصر پیامبر بود که نگهداری آنها، نقش مهمی در پیوند معنوی با پیامبر داشت.
صندلیای که امام خمینی در حسینیه جماران، روی آن مینشست و صحبت میکرد، بیانگر خاطرههای بسیار است. امام روی همان صندلی مردم را بر ضدّ دشمن بسیج کرد و فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». این صندلی را بهعنوان یادگار نگه میدارند؛ زیرا تداعی بخش خاطرات بسیار است و میتوان با نشان دادن آن، خاطرات را در قلوب آیندگان، نسل در نسل، تجدید نمود.
نگهداری دقیق امامان از مواریث
امامان(ع) کاملاً مراقب بودند که مواریث پیامبر(ص) دور از دید دشمنان، در جاهای مخفی نگهداشته شود و از گزند دشمنان محفوظ گردد.
در ماجرای تعیین خلافت، بعد از رحلت پیامبر، کمتر از این مسائل، سخن به میان میآمد و امام علی(ع) مواریث را مخفی نموده بود. اگر مخالفان جای آن را میدانستند، با زور از چنگ امام علی خارج میساختند.
امام کاظم(ع) مواریث، ازجمله شمشیر پیامبر را در شکاف دیواری پنهان نموده بود و مکرر به آن سرکشی میکرد تا به محفوظ بودن آن اطمینان یابد.[18]
در روایت آمده است: امام صادق(ع) دو نفر از «زیدیه» را که به امامت عبدالله بن حسن معتقد بودند، لعنت کرد و فرمود:
عبدالله بن حسن، شمشیر پیامبر را که نزد من است، ندیده است؛ نه با یک چشم و نه با دو چشم. پدرش هم آن را ندیده است؛ اگر آن دو میگویند شمشیر پیامبر نزد عبدالله بن حسن است، بگویند چه علامتی در دستهی آن است و چه نشانهای در لبهی تیغ آن است... اگر راست میگویند: در زره پیامبر چه نشانهای وجود دارد و...[19]
اینگونه روایات بیانگر آن است که مواریث پیامبر، با کمال دقّت، نزد امامان محافظت و مراقبت میشد.
امام باقر فرمود:
امام حسین در ماجرای سفر به کربلا، مواریث را [مخفیانه] به «اَم سلمه» [یکی از همسران نیک پیامبر] سپرد، حتی نامهی مهرشدهای به وی داد، و پس از مراجعه امام سجّاد از کربلا به مدینه، اُم سلمه با حفظ امانت، مواریث را به امام داد.[20]
بهرهمندی معنوی از عصای پیامبر
امامان از مواریث مادی پیامبر مثلاً عصای او، مهمترین و وسیعترین بهرهبرداری را برای گسترش تشیع و آیین حق نمودهاند. در این مورد به این گزارش عجیب توجه کنید:
در عصر منصور دوانیقی (دومین طاغوت مقتدر عبّاسی) خفقان و سانسور شدیدی همهجا را فراگرفته بود، تا آنجا که امام صادق(ع) ممنوعالملاقات بود، حتّی کسی نمیتوانست از حضرت مسئلهی عادی بپرسد. در این اوضاع سخت، خداوند به دل منصور انداخت از امام صادق درخواست هدیهای کند، که نزد هیچکس نباشد. امام صادق عصای کوچکی را که طول یک ذراع (از سر انگشتان تا آرنج) و از یادگارهای رسول خدا بود، برای منصور فرستاد.
منصور بسیار خوشحال شد و دستور داد آن را چهار قسمت کردند و هرکدام را در یک جا (مثلاً در چهارگوشهی تختش) نصب نمودند. آنگاه به امام صادق عرض کرد؛ پاداش تو در مقابل این هدیه، جز این نیست که تو را آزاد سازم، تا شیعیانت از علمت بهرهمند گردند و دیگر مزاحم تو و شیعیانت نگردم. در مسند علم و فتوا بنشین و فتوای خود را برای مردم بیان کن، ولی در شهری که من زندگی میکنم نباش![21]
فرمان منصور، موجب آزادی و رواج علم امام صادق و تشکیل حوزه علمیه و جذب شاگردان بسیار گردید.[22]
پاسخ به دو سؤال مهم
اگر امامان(ع) چنین منابع شناخت و آگاهی به آینده را در اختیار داشتند و میدانستند قاتل آنان کیست و بهوسیلهی چه چیز کشته میشوند و ساعت کشته شدنشان چه وقت است، بنابراین علم به غیب داشتند؛ درصورتیکه علم غیب مخصوص خدا است!
سؤال دیگر:
چرا امامان(ع)از علم غیب خود استفاده نکردند، مثلاً امام علی در محرابی گام نهاد که کشته شد، امام حسن شیر یا آب زهرآلود را نوشید و یا امام رضا انگور زهرآلود را خورد و به شهادت رسید؟
پاسخ:
پاسخ سؤال نخست را در قرآن میخوانیم:
عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهَرُ عَلی غَيْبِه أحَداً اِلّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ ؛[23]
خدا آگاه به غیب است و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که برگزیده است.
مطابق این استثنا، خداوند برخی برگزیدگان درگاهش (پیامبران و امامان) را به بعضی اسرار غیبی آگاه میسازد.
در نهجالبلاغه آمده است: امام علی دربارهی حوادث آینده، سخن میگفت. یکی از حاضران گفت: ای امیر مؤمنان! آیا دارای علم غیب هستی؟
امام خندید و فرمود:
لَیسَ هُوَ بِعِلمِ غَیبٍ وَ اِنّما هُوَ تَعَلُّمٌ مِن ذی عِلمٍ[24]
علم غیب نیست، بلکه از دارندهی علم(پیامبر) آموختهام.
پاسخ سؤال دوم:
آگاهی امامان از دو طریق است:
1. علومی که از راه عادی به دست میآید.
2. علومی که از راههای غیرعادی و غیب به دست میآید.
امامان دو جنبه داشتند: عادی و ملکوتی. آنان در تکالیف خود از علوم عادی استفاده میکردند؛ مثلاً اگر از راه غیرعادی، منافقان را میشناختند، ترتیب اثر نمیدادند.
امامان در قضاوت از علم غیب استفاده نمیکردند. آنان تکالیف و وظائف خود را بر اساس جنبهی عادی و بشری تنظیم میکردند.
به عبارت روشنتر، امامان هرگاه اراده کنند چیزی را بدانند، خداوند آنان را آگاه میکند. ولی اراده آنان به اذن خداست. آنان جز در موارد استثنائی مکلّفاند بر اساس علوم عادی و بشری عمل کنند.
در اصول کافی بابی وجود دارد تحت عنوان؛
«اِنَّ الأئمَّةَ إذا شاؤوا أنْ یَعلَمُوا عَلَمُوا».
در این باب، سه حدیث نقلشده، یکی این است که امام صادق(ع) فرمود:
امام هرگاه بخواهد آگاه شود، به او تعلیم داده میشود.
این مطلب شبیه آن است که شخصی نامهای به انسان میدهد تا آن را به دیگری برساند. نامهرسان، به محتوای نامه آگاهی ندارد، اما میتواند با اجازهی صاحب نامه، آن را باز کند و بخواند و آگاه گردد، ولی گاه به او اجازه داده نمیشود.
چکیده سخن:
امامان جز در موارد اندک، مأمور و مکلّف هستند بر اساس امور عادی و بشری رفتار کنند، نه بر اساس علم غیب و اسرار پشت پرده.
[1]- معالم المدرستین ج 2 ص 313
[2]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 174 و 175.
[3]- یوسف (12) آیهی 94.
[4]- اصول کافی، ج 1، ص 232.
[5]- همان، ص 236.
[6]- بحارالأنوار، ج 22، ص 457.
[7]- علل الشرائع، ص 67 ؛ بحارالأنوار، ج 22، ص 459.
[8]- اصول کافی، ج 1، ص 238.
[9]- همان، ص 239؛ اصول کافی (ترجمه شده)، ج 1، ص 345.
[10]- همان، ص 225.
[11]- همان، ص 231.
[12]- مشروح این بحث در معالم المدرستین، ج 1 و 2 آمده است. محققان برای آگاهی بیشتر، به این کتاب مراجعه نمایند.
[13]- اصول کافی، ج 1، ص 240.
[14]- ر.ک: احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 68 و 69.
[15]- اصول کافی، جلد 1، ص 241.
[16]- همان، ص 242.
[17]- فروع کافی، ج 7، ص 40.
[18]- اصول کافی، ج 1، ص 235.
[19]- همان، ص 233.
[20]- همان، ص 235.
[21]- شیوهی ائمه اطهار(ع) در مسائل فرهنگی و سیاسی، بر اساس اولویتها و اهم و مهم بود. آنان گاهی در اوضاع خاص، با رعایت همهی جوانب، مهم را فدای اهم میکردند. امام صادق در وضعی بود که تشکیل حوزهی علمیه و نشر فرهنگ تشیع را مهمتر از قیام مسلحانه بر ضدّ بنی عبّاس میدانست و عقیده داشت نهضت فرهنگی، اساس نهضتها است. بر همین اساس سعی میکرد منصور را بر ضد خود، تحریک نکند.
[22]- انوار البهیّه، محدّث قمی، ص 263.
[23]- جنّ (72) آیهی 26 و 27.
[24] نهجالبلاغه خطبه 128
[25]- اصول کافی، ج 1، ص 258.
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی