حضرت مهدی(عج) از آغاز تولد تا غیبت کبری| ۵
اعلامیّهی ختم دوران غیبت صغری و آغاز غیبت کبری
نایبان چهارگانه، هر کدام به دستور مستقیم حضرت مهدی(عج) یکی پس از دیگری نصب میشدند، هنگامی که علی بن محمّد سمَری(ره) نایب چهارم امام قائم(عج) از دنیا رفت، دوران سفارت و نیابت خاصّ و غیبت صغری، به پایان رسید، شش روز قبل از وفات علی بن محمد سَمَری، نامهای از حضرت مهدی(عج) به او داده شد، او آن نامه را برای شیعیان خاصّ خواند، و آنها متن آن نامه را که همچون یک اعلامیّه امام مهدی(عج) در مورد ختم دوران غیبت صغری بود، نوشتند و از خانه او خارج شدند، آن متن چنین بود:
«بِسْمِ الله لرَّحمنِ الرَّحِیمِ؛ یا عَلِیَّ بْنِ مُحُمَّدِ السَّمَرِی، اَعْظَمَ اللهُ اَجْرَ اِخْوانِکَ فِیکَ، فَاِنَّکَ مَیِّتٌ ما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ اَیّامٍ، فَاجْمَعْ اَمْرَکَ وَ لا تُوصِی اِلی اَحَدً فَیَقُومَ مَقامَکَ بَعْدَ وَفاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةٌ التّامَّةُ، فَلا ظُهُورَ اِلاّ بَعْدَ اِذْنِ اللهِ- تَعال ذِکْررُهُ- وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الْاًمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الْاَرْضِ جَوْراً ....:[1]
به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ای علی بن محمّد سَمَری، خداوند اجر برادرانت را در مورد فقدان تو، بزرگ کند، تو پس از شش روز از دنیا میروی، امور خود را سامان بده و آماده رحلت باش، و به هیچکس در مورد جانشینی وصیّت نکن، غیبت کامل (غیبت دوّم و کبری) واقع شد، دیگر ظهوری نیست مگر بعد از اذن خداوند متعال، و این ظهور پس از مدّتی طولانی در آن هنگام است که دلها سخت شده و زمین پر از ظلم و جور گشته است.»
ماجرای سرداب
سرداب به معنی زیرزمین است، که در زیرِ زمین ساخته میشود، تا در شدّت گرمای تابستان، به آن پناه برند، اکثر خانههای مناطق گرمسیری عراق، از قدیم و ندیم دارای سرداب میباشد، تا در تابستان مورد استفاده قرار گیرد، خانه امام حسن عسکری(ع) در شهر سامرّا نیز دارای سرداب بود، مدّتی امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) در این سرداب زندگی کردند و حضرت مهدی(عج) نیز در این سرداب زندگی نموده است، بنابراین، این سرداب به خاطر زندگی این بزرگواران، مبارک و پر میمنت شده است.
عصر معتضد عبّاسی (شانزدهمین خلیفه عبّاسی) بود، او در بغداد میزیست، او سپاهی را به سامرّا برای دستگیری حضرت مهدی(عج) فرستاد، یکی از مأموران برجسته او به نام «رَشیق» میگوید: وقتی که سپاه معتضد وارد سامرّا شدند، از آنجا به طرف آن سرداب که حضرت مهدی(عج) در آنجا بود، هجوم آوردند، پشت درِ سرداب صدای تلاوت قرآن را ازحضرت مهدی(عج) که در سرداب بود شنیدند، لشگر در پشت در سرداب اجتماع نمودند، تا امام صعود نکند و بیرون نرود، فرمانده لشگر در پیشاپیش لشگر ایستاده بود، تا همه افراد لشگر برسند.
ناگاه حضرت مهدی(عج) از راهی که به در سرداب منتهی میشد آمد، و از پیش روی لشگر عبور کرد و رفت و غایب شد.
در این هنگام فرمانده لشگر، خطاب به سپاه گفت: «وارد سرداب شوید و مهدی(عج) را دستگیر کنید.»
سپاهیان گفتند: مگر ندیدی که مهدی(عج) از روبروی تو عبور کرد.
فرمانده گفت: من او را ندیدم، شما که دیدید چرا به او حمله نکردید؟
سپاهیان گفتند: ما گمان کردیم که تو او را دیدی، چون فرمانی ندادی ما نیز، حرکتی از خود نشان ندادیم.[2]
به این ترتیب حضرت مهدی(عج) قدرت اعجاز، از گزند سپاه خونخوار معتضد نجات یافت و غایب گردید. این سرداب مبارک، -از آن زمان تا کنون- در کنار مرقد مطهّر امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) باقی مانده است، و شیعیان کنار آن سرداب میروند و به خاطر آن که در آن سرداب، سه امام (امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) و حضرت مهدی(عج)) مدّتی زندگی نمودهاند، تبرّک میجویند، زیرا آن سرداب خانهای است که خداوند آن را شایسته احترام و اکرام نموده است.
این بود اصل ماجرای سرداب، از دیدگاه شیعیان.
ولی با کمال تأسّف، بعضی از نویسندگان و گویندگان بیانصاف اهل تسنّن و دیگران این موضوع کاملاً معمول و طبیعی را به باد مسخره گرفته، و با دروغپرداری خود، به شیعیان نسبت میدهند که آنها معتقدند: حضرت مهدی(عج) در میان سرداب غایب شده، و یا در آنجا سکونت دارد، و کنار سرداب میآیند و مینشینند و منتظر میمانند تا آن حضرت از سرداب خارج گردد و ...
این دروغپردازان با چنین نسبتهای ناروا، شیعه و عقاید شیعه را به باد مسخره میگیرند، با این که هرگز شیعه چنین عقیدهای ندارد و چنین کاری نمیکند، بلکه به آن سرداب به خاطر آن که مدّتی سه امام در آن سکونت داشته، احترام میگذارند، و تبرّک میجویند. نه این که معتقد باشند امام مهدی(عج) در آنجا مخفی شده و از آنجا ظهور میکند.
بهتر این است که از دروغپردازی و دهانکجی یاوه سرایان سخن نگوییم، که قابلیت سخن گفتن را ندارند، بلکه مسأله را با لعنت خدا بر دروغگویان، و تهمت زنندههای یاوهگو و گستاخ به پایان بریم.
ارتباط با ناحیه مقدّسه امام زمان(عج)
در عصر هفتاد ساله غیبت صغری، حوادث بسیار رخ داد، نامهها و پیامهای فراوانی از حضرت مهدی(عج) به شیعیان و از شیعیان به آن حضرت، توسّط نایبان چهارگانه و ... ردّوبدل شد، در این عصر، مرکز حضرت مهدی(عج) به عنوان «ناحیه مقدّسه» نامیده میشد، ولی به قدری کنترل بود، و شیعیان تحت مراقبت و سانسور رژیم طاغوتی عبّاسی بودند که برای اکثر شیعیان، معلوم نبود که ناحیه مقدّسه کجا است؟ و ارتباط با آن حضرت چگونه صورت میگیرد، برای روشن شدن این مطلب، نظر شما را به چند نمونه از حوادث ناحیه مقدّسه، که تا حدودی چگونگی ارتباط شیعیان را با آن ناحیه روشن میکند، و بیانگر توجّه و عنایات مخصوص حضرت مهدی(عج) در آن عصر، به شیعیان است، جلب میکنم.
کودک تبرزین به دست
پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، یکی از دژخیمان جلاّد معتمد عبّاسی (چهاردهمین خلیفه عبّاسی) به نام «سیماء» مأمور بازرسی خانه آن حضرت گردید.
علی بن قیس میگوید: یکی از نگهبانان عراق نقل کرد: در همین تازگی «سیماء» را در سامرّا دیدم که درِ خانه امام حسن عسگری(ع) را شکست، و وارد خانه شد، شخصی از آن خانه بیرون آمد، و در دستش تبرزین بود، و از سیما جلوگیری کرده و به او فرمود: «در خانه من چه میکنی؟»
سیماء «گفت: جعفر (کذّاب) معتقد است که پدر شما از دنیا رفته و فرزندی ندارد، اگر اینجا خانه شما است، من باز میگردم.»
سیماء (که در برابر هیبت حضرت مهدی(عج) وحشتزده شده بود) از خانه دور گردید:
علی بن قیس میگوید: به در خانه امام حسن عسگری(ع) رفتم و از یکی از خدمتکاران خانه، پرسیدم: «این آقا زادهی تبرزین به دست، چه کسی بود؟»
خدمتکار: چه کسی کودک تبرزین به دست را به تو خبر داد؟
علی بن قیس: یکی از پاسبانهای عراق به من خبر داد.
خدمتکار: به راستی چیزی از مردم پنهان نمیماند!»[3]
ملاقات حسن بن نضر با امام زمان(عج)
حسن بن نضر و ابو صِدام و جماعتی بعد از وفات امام حسن عسکری(ع) درباره وکلای آن حضرت، و چگونگی مصرف وجوهی که در نزد آنها بود گفتگو میکردند.
حسن بن نضر عازم حجّ بود، وصیّت خود را به «احمد بن یعلی» نمود، از جمله مقداری پول وصیت کرد که به ناحیه مقدّسه فرستاده شود، و به احمد وصیّت نمود که آن پول را به هیچ کس جز به شخص صاحبالزمان(عج)، پس از آن که او را کاملاً شناخت ندهد.
حسن بن نضر در مسیر خود به مکّه به بغداد رفت، در آنجا خانهای اجاره کرد و در آنجا فرود آمد، یکی از وکلای امام حسن عسکری(ع) نزد او آمد و مقداری لباس و پول نزد او گذاشت تا به ناحیه مقدّسه برسد.
سپس وکیل دیگری آمد و او نیز مقداری پول و لباس در نزد حسن بن نضر گذاشت، سپس احمد بن اسحاق (وکیل امام حسن در قم) به آن خانه آمد و هر چه نزدش بود به آنجا آورد.
حسن بن نضر میگوید: اجناس و پول زیاد در اطاق جمع شد، من در فکر بودم که آنها را چه کنم؟ ناگاه از ناحیه مقدّسه امام زمان(عج) نامهای به من رسید که: «در فلان ساعت آنچه نزدت هست بیاور.» من هر آنچه بود برداشتم و رهسپار (سامرّا) شدم، در مسیر راه دزدی راهزن را که شصت نفر همراهش بود دیدم، ولی خداوند مرا از گزند او حفظ کرد، تا به سامرّا رسیدم، در آنجا نامهای به من رسید آنچه داری بیاور، من همه آنچه را داشتم در میان سبدی نهادم، و به خانه امام رفتم، در راهرو خانه، غلام سیاهپوستی را دیدم ایستاده، به من گفت: «حسن بن نضر تو هستی؟» گفتم: آری.
گفت وارد شو.
وارد خانه شدم، به اطاقی رفتم و سبد را در گوشه آن اطاق، خالی کردم... ناگاه دیدم در پشت پردهای که در آنجا آویخته بود، شخصی مرا صدا زد، و گفت «ای حسن بن نضر، برای منّتی که خدا بر تو نهاد (که امام خود را شناختی و حقّش را به او رساندی) شکر کن، و شک و تردید به خود را نده، چرا که شیطان دوست دارد که تو شکّ کنی.» آنگاه آن حضرت دو لباس به من داد و فرمود: «اینها را بگیر و با خود داشته باش که به آنها نیاز پیدا میکنی.»
حسن بن نضر آنها را گرفت، و به وطن خود بازگشت، و در ماه رمضان همان سال از دنیا رفت، و با همان دو لباس، او را کفن کردند.[4]
خودآزمایی
1- امام زمان(عج) چگونه و توسط چه کسی، ختم دوران غیبت صغری، و آغاز غیبت کبری را اطلاع دادند؟
2- ماجرای سرداب، از دیدگاه شیعیان را به طور مختصر بیان کنید.
3- «ناحیه مقدّسه» چه جایی است؟ و چرا برای اکثر شیعیان، معلوم نبود که ناحیه مقدّسه کجا است؟
پینوشتها
[1] اکمال الدّین صدوق، ج 2، ص 516.
[2] بحار، ج 52 ص 52 و 53
[3] اصول کافی، ج 1، ص 331 و 332.
[4] اصول کافی، ج 1، ص 517.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی