کد مطلب: ۳۷۶۵
تعداد بازدید: ۱۰۲۹
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۷
قصه‌های قرآن| ۹۴
بار دوم گفتار خود را تكرار كرد، باز على(ع) برخاست و گفت: من تو را یارى می‌کنم. پیامبر(ص) فرمود: بنشین. براى بار سوم حاضران را دعوت كرد، هیچ‌یک از حاضران به دعوت پیامبر پاسخ ندادند جز على(ع) كه براى بار سوم نیز برخاست و گفت: من تو را یارى می‌کنم.

حضرت محمد(ص)| ۲


 
دعوت خویشان نزدیك به اسلام


 
ازآنجاکه اگر خویشان و نزدیكان پیامبر(ص) دعوت او را می‌پذیرفتند، هم زبان اعتراض دشمنان بسته می‌شد (مثلاً نمی‌گفتند اول برو اهل‌وعیال و عموهاى خود را اصلاح كن بعد به سراغ ما بیا) و هم آن‌ها پشتوانه داخلى و نزدیك خوبى براى پیامبر می‌شدند، از طرف خداوند به پیامبر فرمان داده شد كه:
(وَ اَنذِر عَشِیرَتِكَ الاَقرَبِینَ؛)
خویشان نزدیك خود را انذار و دعوت كن.[1]
در این‌که آیا این فرمان در آن سه سال اول قبل از دعوت عمومى بوده، یا بعد از سه سال اول، از قرائن تاریخى استفاده می‌شود، كه این دعوت مربوط به آن سه سال اول است. بعضى گویند این دعوت در سال دوم بعثت صورت گرفته است.
چگونگى تشكیل جلسه و چگونگى دعوت پیامبر(ص) از خویشان، مختلف نقل شده، در اینجا به ذكر یك نمونه آن‌که بیشتر همین را ذكر کرده‌اند می‌پردازیم:
پیامبر(ص) به على(ع) دستور داد مقدارى غذا و مقدارى شیر تهیه كند[2] آنگاه چهل نفر (به نقل بعضى چهل‌وپنج نفر) از سران بنی‌هاشم را دعوت نمود، وقتی‌که آن‌ها حاضر شدند از غذا خوردند ابولهب (یكى از عموهاى پیامبر) فهمید كه مجلس براى دعوت به رسالت پیامبر تشكیل شده (طبق نقل بعضى از مورخین) دو بار مجلس را به هم زد، تا بار سوم، هنوز مجلس به هم نخورده بود، پیامبر(ص) به آن‌ها رو كرد و فرمود:
اى فرزندان عبدالمطلب! من از جانب خدا به‌سوی شما، مژده دهنده و ترساننده، فرستاده شده‌ام. به من ایمان بیاورید و مرا یارى كنید تا هدایت شوید.
سپس فرمود: هیچ‌کس مانند من براى خویشان خود چنین ارمغانى نیاورده، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را براى شما آورده‌ام. آیا كسى هست كه با من برادرى كند و از دین من پشتیبانى نماید تا خلیفه و وصى من گردد و در بهشت نیز با من باشد؟
سكوت مجلس را فراگرفت، دعوت‌شدگان در فكر فرورفتند، ناگهان على(ع) (كه حدود سیزده سال داشت) برخاست و گفت:
اى رسول خدا! من تو را یارى می‌کنم. رسول خدا به او فرمود: بنشین.
بار دوم گفتار خود را تكرار كرد، باز على(ع) برخاست و گفت: من تو را یارى می‌کنم. پیامبر(ص) فرمود: بنشین. براى بار سوم حاضران را دعوت كرد، هیچ‌یک از حاضران به دعوت پیامبر پاسخ ندادند جز على(ع) كه براى بار سوم نیز برخاست و گفت: من تو را یارى می‌کنم. در این هنگام پیامبر فرمود:
(إنّ هذَا اَخِى وَ وصیى وَ خَلِیفَتى عَلَیكُم فاسمَعُوا لَهُ و اَطِیعُوهُ؛)
این - اشاره به على(ع) - برادر و وصى و جانشین من بر شما است، سخنان او را گوش دهید، و از او اطاعت كنید.
حاضران از مجلس برخاستند، درحالی‌که هرکسی سخنى در رد پیامبر(ص) می‌گفت، ابولهب در میان جمع تحریک‌شده به‌طور استهزاآمیز به ابوطالب رو كرد و گفت:
محمّد، پسرت على را بزرگ تو قرار داد و دستور داد از او پیروى كنى.[3]
 


معراج پیامبر اسلام(ص)
 


یكى از حوادثى كه قرآن در آغاز سوره اسراء و سوره نجم از آن سخن به میان آورده، معراج پیامبر است.
معراج پیامبر(ص) از دو قسمت تشكیل می‌شد: 1 - از مكه به بیت‌المقدس. 2 - از بیت‌المقدس به‌سوی آسمان‌ها و ملأ اعلى.
در این‌که عروج پیامبر از كجاى مكه شروع شد، اختلاف است. بعضى گفته‌اند: از خانه خدیجه(س)، بعضى روایت کرده‌اند از خانه ام هانى خواهر على(ع)، و بعضى گویند: از شِعب ابیطالب در كنار كعبه، (دامنه و پشت كوه ابوقبیس)، و به گفته بعضی دیگر كه با ظاهر آیه یك سوره اسراء تطبیق می‌کند، آن حضرت از خود مسجدالحرام در كنار کعبه به معراج رفت.
نیز در این‌که در چه زمان این سفر عظیم آسمانى انجام شد، در روایات به اختلاف نقل شده است مطابق بعضى از روایات در سال سوم بود، و در بعضى از روایات آمده، معراج در شب شنبه 17 ماه رمضان بعد از نماز عشا، شش ماه قبل از هجرت بود و طبق روایت دیگر در شب 21 ماه رمضان رخ داد. و یا در شب 26 ماه رجب، و یا یكى از شب‌هاى ماه ربیع‌الاول سال دهم بعثت به وقوع پیوست.[4]
این افتخار بزرگى است كه هیچ پیغمبر و فرشته به آن دست نیافت، جز پیامبر اسلام(ص) كه امام سجاد(ع) در فرازى از خطبه خود، در مجلس یزید، به این امتیاز عظیم افتخار كرده و فرمود:
(انا ابن من اسرى به الى المسجد الاقصى انا ابن من بلغ به الى سدرةالمنتهی انا ابن من دنى فتدلى فكان قاب قوسین او ادنى؛)
من فرزند آن پیامبرى هستم كه در شب معراج تا سدرةالمنتهی بالا رفت، من پسر آن پیامبرى هستم كه آن‌قدر به مقام قرب الهى نزدیك شد، كه فاصله او با آن مقام قرب، به‌اندازه طول دو كمان یا كمتر بود.[5]
دیدنی‌های پیامبر در شب معراج، بسیار است، ازجمله، آن حضرت از بهشت برین و عرش الهى دیدن كرد، و سپس اخبار آنجا را گزارش داد، ازجمله فرمود: در شب معراج، در بهشت قصرى آراسته به جواهرات را دیدم كه بر روى پرده درگاه آن نوشته بود:
(لا إِلهَ إِلَّا الّله محمّد رَسُولُ اللهِ، علىّ وَلِىُّ القَومِ؛)
معبودى جز خداى یكتا و بی‌همتا نیست، محمّد رسول خدا است، و على ولى و رهبر مردم است.[6]
پیامبر(ص) بعد از انجام نماز مغرب و به روایتى بعد از نماز عشاء، در مسجدالحرام (كنار كعبه) به معراج رفت، سپس همان شب بازگشت و نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.
هنگامی‌که پیامبر(ص) از سفر معراج بازگشت، ماجراى معراج خود را در مكه به قریشیان خبر داد، نادانان آن‌ها گفتند: چقدر این خبر، دروغ است؟!
افراد فهمیده آن‌ها گفتند: اى ابوالقاسم به چه دلیل ما بدانیم كه راست می‌گویی؟
پیامبر(ص) فرمود: به شترى از شما در فلان محل (بین بیت‌المقدس و مكه) برخوردم، كه شما آن را گم كرده بودید، جاى او را به آنان که به دنبالش می‌گشتند، نشان دادم، نزد آن‌ها رفتم و مشكى از آب همراهشان بود، مقدارى از آب آن مشك را ریختم (و آشامیدم) و شما در روز سوم هنگام طلوع خورشید كاروان خود را ملاقات خواهید كرد. درحالی‌که در پیشاپیش كاروان شما، شتر سرخى حركت می‌کند كه شتر فلان ‌کس است.
قریشیان روز سوم قبل از طلوع خورشید از مكه خارج شدند تا ببینند آیا كاروان می‌آید و در پیشاپیش آن، شتر سرخ حركت می‌کند؟ و از این راه بدانند كه آیا محمّد راست می‌گوید یا نه؟
آن‌ها همه آنچه را پیامبر خبر داده بود، راست یافتند. هنگام طلوع خورشید، كاروان فرارسید. در پیشاپیش كاروان شتر سرخ دیدند و كاروانیان صحبت كردند، آنچه آن‌ها می‌گفتند، با گفتار قبل پیامبر تطبیق می‌کرد، درعین‌حال ایمان به صداقت پیامبر نیاوردند و گفتند: این پیشگویی‌ها از سحر محمّد است.[7]
در بعضى از روایات، ماجراى گفتگوى پیامبر(ص) و قریش، چنین بیان شده:
پیامبر وقتی‌که از سفر معراج بازگشت، و آن را به مردم مكه خبر داد، قریش به عادت دیرینه خود، سخن پیامبر را تكذیب كردند و گفتند: در مكه كسانى كه بیت‌المقدس را دیده‌اند هستند، اگر راست می‌گویی چگونگى ساختمان بیت‌المقدس را براى ما بیان كن. پیامبر تمام خصوصیات ساختمان بیت‌المقدس و حوادثى را كه در راه بین مكه و بیت‌المقدس رخ داده بود، براى آن‌ها گم شده بود، در میان اثاثیه آن‌ها ظرفى پر از آب بود، و من از آن نوشیدم، سپس سر آن ظرف را پوشاندم، در نقطه دیگر به گروهى برخوردم كه شترشان رمیده بود، و دست آن شكسته بود، قریش گفتند: از كاروان خبر ده، اكنون در كجاست؟ پیامبر فرمود: كاروان را در تنعیم (ابتداى) حرم دیدى، شتر خاکستری‌رنگی در پیشاپیش آن‌ها حركت می‌کرد كه کجاوه‌ای را بر پشت آن گذارده بودند.
قریشیان ‌که از خبرهاى پیامبر(ص) سخت عصبانى شده بودند، گفتند: اكنون راستى یا دروغ بودن سخن محمّد آشكار می‌گردد، ولى طولى نكشید كه همگان دریافتند آنچه آن حضرت فرموده بود راست است و با واقعیت تطبیق می‌کند، و چندین نشانه بیانگر صداقت پیامبر است.[8]
 

پی‌نوشت‌ها


[1] . سوره شعراء، آیه 214.
[2] . مقدار غذایى كه معمولاً یك یا دو نفر را بیشتر سیر نمی‌کرد آماده شد ولى تمام دعوت‌شدگان از آن خوردند و سیر شدند اما باز هم زیاد آمد، به‌این‌ترتیب دعوت پیامبر(ص) همراه با معجزه بود.
[3] . تاریخ طبرى، ج 2، ص 217؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 24؛ بحار، ج 18، ص 191.
[4] . بحار، ج 18، ص 379 - 381.
[5] . نفس المهموم، ص 261.
[6] . بحار، ج 68، ص 77.
[7] . بحار، ج 18، ص 379؛ مجمع‌البیان، ج 6، ص 395.
[8] . اقتباس از بحار، ج 18، ص 378؛ سخن پیرامون معراج، بسیار است، شرح آن را در كتاب معراج پیامبر اسلام(ص) نوشته نگارنده بخوانید.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: