بخش اوّل: پیامبری (نبوت عامه) | ۱۰
ایمان به خدا و جهان آخرت در عمق جان پیامبران نفوذ کرده و به مرتبهی یقین و شهود رسیده بود. با جهان غیب در ارتباط بودند و در مأموریت خود کوچکترین شک و تردیدی نداشتند. بر قدرت بیپایان الهی اعتماد کرده و از هیچ قدرتی نمیهراسیدند. در انجام مسؤولیت آسمانی خود مصمم بودند و از کمبود نیرو ترسی نداشتند. انبوه مشکلات و کارشکنیهای دشمنان در عزم راسخ آنان هیچ خللی وارد نمیساخت و با استقامت و پایداری در حل مشکلات جامعه میکوشیدند. همین قاطعیت و استقامت را میتوان یکی از عوامل مهم پیروزی آنان دانست. مطالعه زندگی پیامبران و سعی و تلاش آنها بسیار جالب و آموزنده است. در ذیل به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
این پیامبر بزرگ الهی یک تنه در برابر شرک و بتپرستی قیام کرد و با دستگاه طاغوتی نمرود که حامی بت و بت پرستی بود در افتاد و از نیروی عظیم او نهراسید و با قاطعیت گفت: به خدا سوگند! چون بروید فکری برای بتان شما خواهم کرد.[1]
او به تنهایی برای شکستن بتها قیام کرد. در یک روز که بتپرستان به خارج شهر رفته بودند وارد بتکده بزرگ شد، بتها را در هم کوبید. هنگامی که در دادگاه طاغوتی نمرود به جرم شکستن بتها به سوختن در آتش محکوم شد کوچکترین اظهار ضعف و پشیمانی نکرد و در دفاع از عقیدهی خود هم چنان استوار بود. حتی هنگامی که با منجنیق در میان انبوه آتش پرتاب شد، اظهار ضعفی از خود نشان نداد و از هیچکس جز خدا یاری نخواست، تا این که به ارادهی خدا آتش برایش سرد و سلامت شد.
استقامت حضرت ابراهیم در مبارزه با بتپرستی و اقامهی توحید به حدی بود که در قرآن به عنوان یک امت توصیف شده است: به راستی ابراهیم امتی تابع فرمان خدا و حق گرا بود و از مشرکان نبود.[2]
حضرت موسی(ع) نیز به رسالت مبعوث شد و از جانب خدا مأموریت یافت که برای ابلاغ نبوت خود و نجات قوم مظلوم بنی اسرائیل به دربار طاغوتی فرعون برود و او را ارشاد نماید. با لباسهای پشمینه و یک عصا، به اتفاق برادرش هارون، بدون هیچگونه وحشت و اضطرابی به کاخ بزرگ فرعونِ ستمگر رفت و با کمال قدرت فرمود: ای فرعون! من فرستادهی خدای عالمیان هستم. بر من جز حقیقتگویی سزا نیست. من نشانهای از خدا برایتان آوردهام. پس فرزندان اسرائیل را با من بفرست.[3]
حضرت موسی برای دعوت مردم به توحید و نجات بنیاسرائیل سالها با فرعون ستمگر و دستگاه طاغوتی او مبارزه کرد و در برابر همهی مشکلات و شکنجههای فرعونیان صبر و استقامت به خرج داد و در بحبوحهی درگیریها و سختیها بنیاسرائیل را به صبر و استقامت دعوت میکرد و میفرمود: از خدا نیرو و کمک بگیرید و پایدار باشید، زمین از آنِ خداست و به هر یک از بندگان خود که بخواهد میدهد و سرانجام از آن پرهیزکاران است.[4]
قوم حضرت موسی که گویا صبرشان تمام شده بود میگفتند: پیش از آن که نزد ما بیایی و پس از آن اذیت شدهایم.[5]
حضرت موسی برای دلداری و تقویت روحی آنها میفرمود:
امید است خدا دشمنانتان را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها گرداند و بنگرد چگونه رفتار میکنید.[6]
حضرت موسی در انجام مأموریت مهم و خطرناک خود آن قدر پایداری کرد تا سرانجام پیروز شد و فرعون را به هلاکت افکند و رژیم طاغوتی او را سرنگون ساخت و بنی اسرائیل را از ذلتِ عبودیت، ظلم، شکنجه و قتل فرعونیان نجات داد.
حضرت محمد(ص) نیز یک تنه در برابر شرک و بتپرستی قیام کرد و با عزمی راسخ و ارادهای قاطع برای نیل به هدف والای خود کوشید و در برابر انواع مشکلات استقامت کرد. در طول 23 سال نبوتش که با صدها مشکل طاقتفرسا مواجه میشد کوچکترین ضعف و تردیدی از خود نشان نداد.
او از جانب خدا مأموریت داشت تا در طریق رسیدن به هدف نهایی پایداری کند. در قرآن میفرماید: پس همانگونه که دستور یافتهای ایستادگی کن و نیز هر که با تو توبه کرده است و طغیان نکنید که او به کردارتان بینا است.[7]
پیامبر اسلام در طول مدت رسالت؛ حتی در آغاز دعوت، به طور صریح و قاطع رسالت خویش را بیان میکرد و از کثرت دشمنان هراسی نداشت. در آن زمان که آیه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ» نازل شد و مأموریت یافت که دعوت خویش را علنی سازد، به علیبن ابی طالب(ع) دستور داد: غذایی تهیه کند و خویشان را دعوت نماید تا آنها را به اسلام بخواند. علی(ع) نیز طبق دستور رسول خدا غذایی تهیه کرد و حدود چهل نفر از خویشان را دعوت نمود، بعد از صرف غذا وقتی خواست صحبت کند، ابولهب مانع شد تا این که مهمانان متفرق شدند. علیبن ابی طالب(ع) میگوید: به دستور پیامبر برای دفعه دوم نیز همین عمل را انجام دادم باز هم به او اجازه صحبت ندادند، برای دفعه سوم نیز دعوت را تکرار نمودم، این بار پیامبر بعد از صرف غذا فرمود:
ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم! سراغ ندارم که جوانی در عرب برای قوم خود مأموریتی بهتر از من داشته باشد. من نیکی دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خدا مرا فرمان داده تا شما را به سوی آن بخوانم.
پس چه کسی در این امر مرا کمک میکند تا وصی و جانشین من باشد؟
[حضرت علی(ع) عکسالعمل آنان را چنین نقل فرموده که] آنان همه روی برگردانده و نپذیرفتند.
پس من که جوانترین و چشم تیزترین و دقیقترین آنان بودم گفتم: من ای فرستاده خدا وزیر و یاور تو خواهم بود. دستی به پشت شانهام زد و گفت: این برادرم، وصیّم و جانشینم در میان شما است. از او بشنوید و اطاعت کنید.
سپس قوم برخواسته میخندیدند و به ابوطالب میگفتند: تو را فرمان میدهد که به فرزندت گوش دهی و از او فرمان بری.[8]
مشرکان برای جلوگیری از پیام محمد(ص) از هر وسیلهای استفاده میکردند، ولی آن حضرت هم چنان پایداری میکرد. روزی سران قریش به حضور ابوطالب، عموی پیامبر، رفته و گفتند:
ای ابوطالب! سنی از تو گذشته و مرد شریفی هستی و ما پیش از این از تو خواستیم پسر برادرت را باز داری و تو این کار را نکردی. به خدا! ما بر این وضع صبر نمیکنیم که کسی به خدایان و پدران ما ناسزا گوید و خوابهایمان را سفاهت داند، مگر آن که یا او را از ما بازداری یا با او و تو مبارزه میکنیم تا یکی از دو گروه هلاک شود یا ـ چنان که پیش از این آمد ـ گفتند و بازگشتند.
بر ابوطالب دوری قوم و دشمنی آنان گران آمد و از سویی اسلام نیاوردن به پیامبر(ص) و رهاکردنش هم گوارا نبود. پیکی فرستاد تا ماجرای یاد شده را اینگونه برای پیامبر(ص) بگوید: جان خودت و جان مرا حفظ کن و چیزی را که توانش ندارم بر من بار مکن. پیامبر(ص) گمان برد اتفاقی برای عمویش رخ داد و او پیامبر(ص) را رها میکند. لذا پیامبر(ص) فرمود: ای عمو اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند که این امر را کنار نهم هرگز نمیپذیرم، مگر این امر را ظاهر کنم یا خود هلاک شوم.[9]
پیامبر اسلام با جهانی پر از شرک و کفر مواجه بود، در مراحل دعوت خویش با صدها مشکل برخورد مینمود. بارها او را اذیت میکردند، پیروان اندکش را با انواع عذابها و شکنجهها آزار مینمودند. او و طرفدارانش را در شعب ابوطالب زندانی کردند و تحت محاصره اقتصادی قرار دادند. جانش همواره در معرض تهدید قرار داشت و بارها به قتلش تصمیم گرفتند و آزارهای متعدد دیگر، ولی با استقامت و قاطعیت مأموریت الهی خود را انجام میداد تا سرانجام بر دشمنان پیروز شد و پرچم توحید را در جهان برافراشت و بدین وسیله به مسلمانان، خداپرستان و اصلاحطلبان درس صبر و استقامت و هدفداری آموخت.
1- یکی از عوامل مهم پیروزی پیامبران چه بود؟
2- چرا حضرت ابراهیم(ع) در قرآن به عنوان یک امت توصیف شده است؟
[1]. انبياء (21) آيهی 57: «وَتَاللهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ».
[2]. نحل (16) آيهی 120: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ المُشْرِكِينَ».
[3]. اعراف (7) آيات 104 ـ 105: «وَقالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ * حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللهِ إِلّا الحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنِى إِسْرائِيلَ».
[4]. همان، آيهی 128: «قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».
[5]. همان، آيهی 129: «قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَمِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا».
[6]. همان: «قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِك عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الأَرضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ».
[7]. هود (11) آيهی 112: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَمَنْ تابَ مَعَكَ وَلا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ».
[8]. الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 487 ـ 488.
[9]. همان، ص 488 ـ 489.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت