فصل هشتم: وحدت اسلامی | ۴
ای جوانان اسلام! عزت اسلام را برگردانید. ای فرزندان «سلمان فارسی»! ای فرزندان «عمّار یاسر»! ای فرزندان «علی بن یقطین»! اسلام را یاری کنید تا خدا شما را یاری کند؛ بس است ذلت. بس است خواری. اگر از گذشته عبرت بگیریم، ممکن است بزرگی ما برگردد، ولی اگر همچنان در خواب غفلت بمانیم، روزگار بدتر از این را هم پیشِ رو خواهیم داشت! دشمنان اسلام میخواهند ما متفرق باشیم تا بر ما حکومت کنند. آنها هنوز عزم تلافی دارند. قضیهی درویش و سیّد و شیخ نشود. لااقل از حیوانات درس عبرت بگیریم. زنبور عسل؛ این حشرهی زیرک، خودش را فدای اجتماع میکند و غذایی را که خودش نمیخواهد، برای زنبوران دیگر گذاشته و خودش از کندو خارج میشود و خانوادهی تازه تشکیل میدهد. بهطور یقین میتوان گفت آنها به شیوهی جمهوری، زندگی میکنند! زندگی زنبور عسل، داستانی دارد پر از توحید و خداشناسی. بیاییم از این حیوان باهوش درس زندگی بیاموزیم. تخته پارههای دلها را به هم وصل کنیم و از آن کشتیای بسازیم که بر فراز امواج بَلیّات، شناور شود و ما را به ساحل نجات برساند. هنگام آن رسیده که دیگر تنها خودمان را نبینیم، بلکه جامعه؛ یعنی روح واحدی را که در همه است، ببینیم. امام جعفر صادق(ع) فرمود:
مسلمان، چشمِ مسلمان و آینه و رهنمای اوست. مسلمان به مسلمان خیانت نمیکند. دروغ نمیگوید. ستم نمیکند. فریبش نمیدهد و با او خُلف وعده نمیکند.[1]
برادران من! در این دوران که افراد ملل دنیا در راه جامعههای خود چه فداکاریها میکنند، شما هم به مقتضای روح وحدتی که دارید شایسته است در راه همدیگر و حفظ جامعه با همان شدّت فداکاری کنید. حوادث دنیا باید شما را به اندازهی کافی هوشیار و رشید کرده باشد.
به نظر میرسد اسباب انحطاط تمدن اسلامی بسیار بوده است، ولی سختتر از همه، خصومت و دو دستگی این اهریمن بزرگ است که روح دولت را خفه و تن و بدن آن را میپوساند. مسلمانان برای اِمارت و ریاست شروع به نزاع کردند. که به فتنههای خونین، منتهی گشت و این فتنه و خدعه، پیاپی گرمی و حرارتی را که در مسلمانان صدر اسلام نمایان بود، نابود ساخت.
وَیُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیاتِی وَما أُنْذِرُوا هُزُواً؛[2]
کافران همواره مجادله به باطل میکنند تا [به گمان خود] حق را به وسیلهی آن از میان بردارند و آیات ما و مجازاتهایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند!.
اسلام میخواهد مسلمانان حقیقتاً متحد و برادر باشند، لذا هر چه را مانع از اتفاق و اتحاد آنان باشد، ممنوع و مطرود شمرده است. از جمله موانع اتحاد، مراء و جدال است که اسلام، سخت با آن مبارزه کرده است. مراء و جدال در لغت و اصطلاح به یک معنا یا نزدیک هم اطلاق میشوند. مقصود از مراء، ایرادگرفتن و اعتراضکردن بر سخنان دیگران است، آن هم نه به قصد اصلاح عیب، بلکه به قصد اثبات فضیلت خود و ثابت کردن نقص دیگران. البته اگر ایرادگیری به قصد راهنمایی باشد، آن را انتقاد و دلالت میدانند که خوب نیز هست. مردم باید اشتباهها و معایبی را که از یکدیگر میشنوند و در یکدیگر میبینند دوستانه به هم یادآور شوند تا به عیب خود واقف شده و در صدد اصلاحش برآیند. در حدیثی آمده است: «مؤمن، آینهی مؤمن است»،[3] ولی اگر این کار برای خودنمایی و نیشزدن به طرف مقابل و ضایع کردن او باشد، مراء خواهد بود که در اسلام حرام و گناه شمرده شده است.
مراء، گاهی با ایرادگرفتن بر الفاظ دیگران، حاصل میشود؛ مثلاً شخصی واژهای را اشتباه، ادا میکند اینکه ما با صدای بلند به او بگوییم: آقا! این لفظ اشتباه است، خوب بود قبلاً حرفزدن را یاد بگیرید، بعد صحبت کنید! و به این طریق او را شرمنده کنیم. ولی بعضی اوقات بر مطلب کسی ایراد میگیریم؛ مثل اینکه مطلبی تاریخی یا سیاسی یا اقتصادی میگوید، بر او اعتراض میکنیم. همینطور «مجادله» اگر برای ارشاد مردم به حق باشد نیکوست، اما اگر برای پیشبردن حرف خود و زمینزدن طرف مقابل باشد، بد، مضر و باعث بروز عداوت و کینهجویی میشود؛ مخصوصاً اگر حق با او نباشد. مراء و جدال غالباً حق را از بین میبرد و اختلافات را پدید میآورد و موجب دشمنی میشود. کسی که در ورطهی مراء و جدال بیفتد، اندک اندک حسِّ حقجوییاش از بین میرود و حسّ حقشکنی در او پیدا میشود. چنین انسانی هرگز در این اندیشه نیست که چیزی بفهمد. او همواره میخواهد حرف خود را، حق یا باطل، به کرسی بنشاند و سخن دیگران را نادیده بگیرد و این بزرگترین محرومیت است که انسان از فهمیدن، محروم بشود و عمری را به ستیزه و لجاج بگذراند.
در واقع، مراء و جدال از آثار غریزهی برتریجویی است که آدمی میخواهد دیگران را پست کند و برای خود فضیلتی اثبات کند و روز به روز هم این روحیه در او رو به تزاید باشد و حالی شبیه حیوانیت در وی پیدا شود. البته وقتی انسان با چنین حالتی به کسی حمله کند، در او هم آتش خشم برافروخته گشته در مقام دفاع بر میآید و در نتیجه میان دو طرف کینه و عداوت و منازعه و لجاجت در میگیرد و بسا اوقات کار از گفتوگو گذشته و به زد و خورد و گاهی کشتن و قتل منتهی میشود. در این هنگام نیز هر یک از دو طرف از جعل دروغ و بهتان و افترا و تحریف و تزویر و تقلب، برای پیروزی دریغ نمیکند و اگر در امور دینی باشد، معلوم است که چه گمراهیهایی به بار خواهد آورد. اگر در ملتی روح مراء و جدال پیدا شود، وحدت فکری و مسلکی آن ملت نابود خواهد شد و به تعداد افراد، فکر و مسلک پدید خواهد آمد. چنین جمعیتی مُحال است با هم متحد و متفق شوند و بتوانند کاری انجام دهند.
هیچکس بینقص و عیب نیست. اصلاً از اقتضائات بشر، نقصان است و تنها خدا بدونِ نقص است. در نتیجه، هر کسی لغزشی دارد. در این بین گروهی از مردم، خوش دارند و همیشه در صدد هستند از کسی عیبی یافته، بهنگام به رُخَش بکشند و او را رسوا سازند. این صفت در بسیاری از ما وجود دارد که از صفت برتریجستن و خودخواهی نسبت به دیگران نشئت میگیرد و باعث کینه و دشمنی در بین برادران دینی میشود؛ چون وقتی ما از کسی عیبی یافته به رخ او بکشیم و او را رسوا کنیم قلباً مکدّر میشود و در صدد تلافی بر میآید و کسی هم که خالی از عیب نیست. در نتیجه، همواره مشغول هستیم تا یکدیگر را خراب کنیم، لذا همه با هم دشمن خواهیم شد. معلوم است که چنین اشخاصی هنگام نیاز، به یکدیگر کمک نخواهند کرد، بلکه پیوسته درصدد آزردن و ایذای هم هستند. چنین جماعتی، روی سعادت و خوشی را به خود نخواهند دید. لذا این صفت در روایات، بسیار مذمت و حتی در حدّ کفر دانسته شده است! زراره از امام باقر و امام صادق(ع) نقل میکند:
نزدیکترین کار بندگان به کفر آن است که آدمی با کسی در امر دین برادری کند و بعد لغزشهایش را محاسبه کند تا روزی که لازم شد، ضدّ او به کار گیرد.[4]
ابوبصیر نیز از امام باقر(ع) روایت میکند که پیامبر(ص) فرمود:
ای گروهی که به زبان اسلام آوردهاید و دلتان از مسلمانی خالی است! در پی عیبجویی و جستوجوی لغزشهای مسلمانان نباشید که هر کس چنین باشد خداوند عیوب و لغزشهایشرا دنبال کند، و هر که خداوند عیوب و لغزشهای او را دنبال کند، رسوایش گرداند.[5]
انسان عاقل نباید کار بیفایده انجام دهد. چه فایدهای بر عیب جویی از دیگران مترتب است؟ فرضاً اگر عیبی هم در دیگری پیدا کردیم، آیا به واسطهی آن عیب، ضرری به ما میرسد که عیب را بیان میکنیم؟ در حالی که این خودش نوعی پستی و عیب است. «شوپنهاور»؛ فیلسوف مشهور میگوید:
اشخاص پست و فرومایه از عیوب و خطاهای اشخاص بزرگ، لذتِ فراوان میبرند.[6]
واقعاً جز کینه و دشمنی چه فایدهای بر این صفت مترتب است؟ این روحیه اگر ناشی از حسد باشد که از مُهلکات است و اگر از حسّ برتریجویی باشد، آن هم مذموم است. اما این صفت با کمال تأسف رایج شده است. بعضی از ما درصددیم اگر کسی ترقی کرد، او را به زمین بزنیم، چون خودمان نمیتوانیم مثل او شویم، لذا میخواهیم او را خوار و خفیف کنیم و مثلِ خودمان نشان بدهیم! اگر کسی بخشش دارد و به فقرا رسیدگی میکند، نفس ما نمیگذارد که خود مثل او بخشنده باشیم، لذا به او خرده میگیریم تا بزرگ نشود؛ مثلاً میگوییم: نیّت او خراب است، یا ریا میکند، یا هدف سیاسی دارد، یا میخواهد آقا و بزرگ شود! یا وقتی میبینیم کسی از ما باسوادتر و دانشمندتر است و خودمان حال تحصیل و درس خواندن نداریم، شروع میکنیم به انتقاد از او، که درس را برای ریاسَت خوانده یا فلان مسئله را از او پرسیدم ولی نمیدانست! یا اخلاق تندی دارد. یا مثلاً به شخصی که مستطیع بوده و به مکه رفته، تهمت میزنیم: این حاجی، مال مردم را خورده و به حج رفته است! یا فلان مخترع و صنعتگر زحمت کشیده، فکر کرده تا چیزی اختراع نماید، وقتی کارش را میبینیم، از همان ابتدا درصدد عیبجویی بر میآییم تا در نتیجه، او را به کارش سرد و بیمیل کنیم. اصولاً ما همیشه جهات نقص و عیب دیگران را میبینیم و از جهات خوبی و زیبایی آنان چشم میپوشیم. بسا اوقات که چیزی صدها جهات حُسن دارد، ولی ما آنها را نادیده گرفته و یک عیب کوچک را میبینیم. یکی از علل اساسی عقب افتادگی ملت ما همین است که به جای تعریف و تشویق افراد موفق، میخواهیم آنها را خراب کنیم. معلوم است کسی که مشوِّق نداشته باشد و فقط مخرِّب داشته باشد، هرگز ترقی نخواهد کرد.
پس یکی دیگر از موانع اتحاد و اخوت، تحقیر و سرزنش مسلمانان و برادران دینی است که اصلاً هم این کار را بد نمیدانیم تا آن را ترک کنیم؛ چون عادی شده و چیزی که عادی شود، قبحش از بین میرود. امام صادق(ع) میفرماید:
کسی که مؤمنی را ملامت کند، خداوند او را از دنیا و آخرت به ملامت و سرزنش دیگران مبتلا مینماید.[7]
همچنین میفرماید:
کسیکه مؤمنی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خودش آن گناه را مرتکب شود.[8]
حضرت رسول(ص) نیز فرمود:
هر که عمل ناشایست کسی را ظاهر و شایع کند، گویا که خود به جای آورده باشد و هر که مؤمنی را به عیبی [یا گناهی] سرزنش کند، نمیرد تا خود گرفتار [یا مرتکب] آن شود.[9]
حال که زشتی این صفت را دانستیم، دامن همت بر کمر بزنیم و این صفت زشت را ترک نماییم. روایت است که: خداوند متعال میفرماید: کسیکه به دوست من توهین کند، به من اعلان جنگ داده[10] و معلوم است نتیجهی جنگ با خدا چیست. اصلاً همهی ما از سرتا پا عیب و نقص هستیم، چرا عیوب خودمان را نمیبینیم؟ اگر عیوب خودمان را میدیدیم، از عیب دیگران چشم میپوشیدیم. همین عیبجویی، خودش عیب بزرگی است. ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) روایت میکند:
به راستی که ثواب نیکی کردن، از هر خوبی دیگری زودتر فرا میرسد و کیفر ستمکاری، از کیفر هر بدی دیگری زودتر دامنگیر آدمی میشود و برای مرد همین عیب بس که از مردم نقصی را ببیند که از دیدن آن نقص در وجود خود عاجز است یا اینکه مردم را بر چیزی سرزنش کند که خود توانایی ترک آن را ندارد یا اینکه همنشین خود را با سخنان بیهوده آزار دهد.[11]
و بسیاری از اوقات برای شوخی، یکی را اسباب دست قرار میدهیم تا دیگران بخندند، گر چه آن شخص اذیت بشود. حتی این صفت را خوب میدانیم و از آداب معاشرت به حساب میآوریم! غافل از اینکه آنچه از اسباب آداب معاشرت است، حُسن خُلق است. معنای حسن خلق این نیست که مسلمانی را اذیت و او را مسخره کنیم تا دیگران بخندند. یا مثلاً برای خوش آمد عدهای، شخصی را رسوا کنیم. متأسفانه این امر از کارهای عادی ما شده و اصلاً متوجه زشتی آن نیستیم و حتی اگر هم کسی تذکر بدهد، قبول نمیکنیم!
1- به چه دلیل دشمنان اسلام میخواهند ما متفرق باشیم؟
2- یکی از موانع اتحاد و اخوت را بیان کنید.
[1]. کلینی، الکافی، ج3، ص242.
[2]. کهف، آیهی 56.
[3]. «المؤمن مِرآةُ المؤمن» (میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج9، ص49).
[4]. «اَقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرجل علی الدین فیحصی علیه عثراتِه و زَلاتِه لیعنفه بها یوماً ما» (کلینی، الکافی، ج 2، ص 354).
[5]. «یا معشرَ من أسلم بلِسانه و لمیسلم بقلبه. لا تتّبعوا عثراتِ المسلمین، فإنّ من تتّبع عثراتِ المسلمین تتّبع الله عثراتِه، و من تتّبع اللهُ عثراتِه یفضُحه» (همان).
[6]. ر.ک: اروین یالوم، درمان شوپنهاور.
[7]. «مَن أنبّ مؤمناً أنّبه الله فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ» (مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص384).
[8]. «من عیّر مؤمناً بذنب لم یمت حتی یرکبه» (کلینی، الکافی، ج2، ص356).
[9]. «من أذاع فاحشة کان کمبتدئها، و من عیّر مؤمناً بشیء لم یمت حتی یرکبه» (همان).
[10]. «مَنْ اَهانَ وَلِیّاً لِی فَقَدْ بارَزَنی بِالمُحارِبَة» (شیخ صدوق، التوحید، ص400).
[11]. «إنّ أسرع الخیر ثواباً البرّ، و إنّ أسرع الشرّ عقوبة البغی، و کفی بالمرء عیباً ان یبصر من الناس ما یعمی عنه من نفسه أو یعیر الناس بمالایستطیع ترکه، او یؤذی جلیسَه بما لا یعنیه» (کلینی، الکافی، ج2، ص460).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت