فصل دهم | ۱
میدانیم که یکی از اوهام عرب جاهلی قبل از اسلام این بود که دخترداری را برای خود ننگ و عیب میدانستند و لذا اگر زنی حامله بود و میخواست وضع حمل کند، همسرش از خانه بیرون میرفت و پس از وضع حمل به او خبر میدادند، اگر پسر بود خیلی خوشحال میشد و با مسرّت به خانه میآمد، ولی اگر دختر بود ناراحت و غمزده میشد و نمیتوانست فرزند دختر را تحمّل کند. گودالی حفر و بچّه را در آن دفن میکرد. در قرآن هم میخوانیم:
وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؛[1]
وقتی [روز جزا راجع به] دختران زنده به گور شده سؤال شود که به کدامین گناه کشته شدند.
و در آیهی دیگر هم داریم:
وَإِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ؛[2]
و هرگاه به یکی از آنها بشارت داده میشد که دختری نصیبت شده است، صورتش [از شدّت ناراحتی] سیاه میشد و به شدّت خشمگین میگردید.
يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلی هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ...؛[3]
و به خاطر این خبر ناگواری که به او داده شده بود از قوم و قبیلهاش متواری میگشت و از شدّت شرمندگی و خجالت در میان مردم نمیماند که مردم او را نبینند...
بعد با خود فکر میکرد که چه کار کند؟ آیا آن دختر بچّه را با قبول ننگ و عار نگه دارد و یا در میان خاک پنهانش کند و یکی دیگر از علل این کار ترس از فقر آینده بود؛ زیرا پسر میتوانست در آینده کار کند و معاش خود و پدر را تأمین نماید امّا دختر نمیتوانست از عهدهی این کار برآید.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأَ كَبِيراً؛[4]
و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزی میدهیم، مسلّماً کشتن آنها گناه بزرگی است.
عدّهی دیگری از اعراب جاهلی هم به خاطر مسائل ناموسی نوزادان دختر را میکشتند زیرا وقتی در میان قبیلهها جنگی پیش میآمد، قبیلهای که غالب شده بود دختران قبیلهی مغلوب را اسیر میکردند و با خودشان میبردند و بعد از مدّتی که آن دو قبیله با هم آشتی میکردند، بسیاری از دخترانشان که در قبیلهی غالب ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده بودند به قبیلهی اصلی خودشان بر نمیگشتند و این موجب سرشکستگی آن قبیله میشد و از اینرو تصمیم گرفتند که از همان ابتدای تولّد نوزادان دختر را زنده به گور نمایند.
مردی به نام قیس بن عاصم که از اشراف قریش بود بعد از اینکه پیامبر اکرم(ص) مبعوث به نبوّت شد، او هم مسلمان شد و خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: من گناهان بزرگی مرتکب شدهام و بارم سنگین شده است.
در زمان گذشته که در قبیلهی ما دخترکشی معمول بود، من دوازده دختر را کشتهام و همه را به صورت نوزاد در زیر خاک دفن کردم تا اینکه برای سیزدهمین دخترم همسرم آبستن بود و من هنگام وضع حملش در مسافرت بودم او وقتی وضع حمل کرده و دیده بود دختر است او را به همسایه داده بود که بزرگش کنند، من وقتی از سفر بازگشتم به من گفتند آن بچّه مرده به دنیا آمد. ولی بعد از چندین سال همان دختر که حدود ۵ ساله بود از خانهی همسایه به منزل ما آمد تا اینکه کم کم در منزل ما ماند و دیگر نرفت و به من هم خیلی محبّت میکرد و مرا پدر صدا میکرد و خیلی شیرین زبانی میکرد.
من وقتی فهمیدم این دختر فرزند من است سخت ناراحت شدم و نتوانستم تحمّل کنم که میان مردم به دخترداری شناخته شوم لذا تصمیم به قتلش گرفتم ولی به مادرش چیزی نگفتم. روزی به بهانهی گردش او را به بیابان بردم و آنجا گودالی کندم، به هنگام کندن گودال که گرد و خاک به صورتم مینشست، او با دستهای کوچکش خاکها را پاک میکرد وقتی گودال آماده شد او را بلند کردم و میان آن گذاشتم و بنا کردم به روی او خاک ریختن، او با کمال حسرت به من نگاه میکرد و میگفت پدر با من چه میکنی و ناله میکرد و من با کمال بیرحمی و بیاعتنایی به نالههایش خاک میریختم تا صدایش خاموش شد!!
رسول اکرم(ص) از شنیدن این جریان اشک از چشمان مبارکش جاری شد و فرمود: تو عجیب بیرحمی بودهای؟
مَن لا يَرحَم لا يُرحَم، کسی که رحم نکند به او رحم نخواهد شد.
چه روز بدی در پیش داری؟ او گفت: حالا یا رسول الله چه باید بکنم؟ فرمود: به تعداد بچّههایی که کشتهای برده آزاد کن شاید خدا هم از گناهانت بگذرد. در آن زمان بردهها یعنی غلامان و کنیزان سرمایهی بزرگی برای اغنیا بودند و بازار خرید و فروش گرمی داشتند. خریدن و آزاد کردن آنها انفاق مال در راه خدا به حساب میآمد و لذا رسول اکرم(ص) به آن مرد فرمود: به تعداد آن نوزادها که کشتهای برده بخر و آزاد کن شاید خدا تو را بیامرزد. آیا ملائکه دختران خدایند؟!
یکی دیگر از عقاید فاسد جاهلی قبل از اسلام این بود که میگفتند: خدا دارای فرزند است و ملائکه دختران خدا هستند و لذا خداوند در سورهی اسراء[5] با لحنی توبیخآمیز آنها را مخاطب قرار داده و میفرماید:
أ فأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً،
آیا شما این را میپسندید که خدا پسران را مخصوص شما ساخته و خودش دخترانی از ملائکه برگزیده است، این چه سخن بسیار زشتی است که میگویید.
آخر اگر دخترداری از نظر شما مایهی ننگ و عار است و ذلّت، پس چرا آن را برای خدا میپسندید و برای خودتان نمیپسندید؟ آیا به عقیدهی شما خدا نمیدانست که دختر داری ذلّت است یا میدانست امّا نمیتوانست برای خویش اتّخاذ پسر کند، یعنی شما خدا را جاهل یا عاجز میپندارید! به هر حال این عقیدهی شما به اینکه ملائکه دختران خدا هستند هم «کفر آمیز» است و هم «توهین آمیز».
امّا کفرآمیز از آن نظر که شما خدا را مرکّب از اجزاء میدانید زیرا بدیهی است که فرزند، جزئی است که به صورت نطفه از پدر جدا میشود و بنا بر عقیدهی شما ملائکه فرزندان خدا و اجزاء جدا شدهی از خدا هستند و حال آنکه خدا منزّه از ترکیب و داشتن اجزاء است و امّا توهینآمیز از آن نظر که شما دخترداری را که به زعم خودتان مایهی ذلّت است و ننگ و عار، برای خدا اثبات میکنید و پسرداری را که باز به زعم خودتان مایهی عزّت است و جلالت به خودتان اختصاص میدهید و از اینرو هم به خدا توهین میکنید و هم به ملائکه که آنها را دختر به حساب میآورید در صورتی که دختر بودن را ذلّت و خفّت و نکبت میپندارید. از این جهت خداوند سبحان آن مردم جاهل را با این آیه مورد توبیخ قرار داده و میفرماید:
أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً؛
آیا چگونه روا میبینید آنچه که به عقیدهی خودتان ذلّت است از آنِ خدا باشد و آنچه که عزّت است مخصوص شما باشد. پس معلوم شد که مقصود در آیهی شریفه این نیست که بگوید دخترداری از دیدگاه خدا هم مایهی ذلّت است، بلکه میخواهد از طریق پندارِ غلط خود آن مردم فاسد بودن اعتقادشان را نشانشان بدهد که معتقد بودند ملائکه دختران خدا هستند و لذا میفرماید شما که دخترداری را مایهی ذلّت و فضاحت و رسوایی و شرمندگی میشناسید، پس چگونه است این ذلّت و خواری را برای خدا خالق و آفریدگار خود روا میبینید وگرنه دختر و پسر هر دو مخلوق خدا هستند و هیچ کدام نه مایهی ذلّت هستند و نه مایهی عزّت. ملائکه هم بندگان مقرّب درگاه خدا و مدبّرات امور عالم به اذن خدا میباشند نه پسرند و نه دختر و این اعتقاد به فرزنددار بودن خدا منحصر به مشرکین مکّه نبوده است بلکه در میان یهود و نصاری نیز این اعتقاد وجود داشته است که در قرآن کریم میخوانیم:
وَ قالَتِ الْيَهُودُ عَزيرٌ ابْنُ اللهِ وَ قالَتِ النَّصارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللهِ....؛[6]
یهود گفتند عزیر پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست...
«عُزیر» از اشراف و بزرگان بنیاسرائیل بوده و چون به بنیاسرائیل در جمعآوری تورات خدمت کرده بود از این جهت میگفتند او پسر خداست. مسیحیان نیز عیسی(ع) را پسر خدا میدانستند. مشرکین مکّه هم ملائکه را دختران خدا میدانستند.
حاصل اینکه از دیدگاه قرآن کریم و دین مقدّس اسلام، مرد و زن در تمام کمالات انسانی و مراحل سیر و سلوک به سوی خدا و نیل به مقامات عالیهی معنوی همدوش و با هم برابرند. این قرآن کریم است که میفرماید:
إنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْقانِتِينَ وَالْقانِتاتِ والصَّادِقِينَ وَالصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ و الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَالْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللهِ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً؛[7]
حقیقت اینکه مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطبع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان خاشع [در پیشگاه خدا] و زنان خاشع [در پیشگاه خدا] مردان انفاق کننده [ در راه خدا] و زنان اتفاق کننده [در راه خدا] مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار به یاد خدا هستند، خداوند برای همهی آنها مغفرت و پاداشی عظیم مهیّا کرده است.
در آیهی دیگر هم میخوانیم:
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أوْ اُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛[8]
هر کس عملی صالح انجام دهد خواه مرد باشد و خواه زن در حالی که ایمان داشته باشد، ما یقیناً به او حیات و زندگی پاکیزهای میبخشیم و پاداش وی را به بهترین اعمالی که انجام میداده است میدهیم.
چنانکه میبینیم این دو آیهی شریفه مرد و زن را در تمام کمالات انسانی و داشتن صلاحیّت ارتقاء به مقامات عالیهی معنوی یکسان و مساوی نشان میدهند.
۱- یکی از اوهام عرب جاهلی قبل از اسلام چه بود؟
۲- به کدام دلایل عقیدهی به اینکه ملائکه دختران خدا هستند هم «کفر آمیز» است و هم «توهین آمیز»؟
[1]ـ سورهی تکویر، آیت ۸ و ۹.
[2]ـ سورهی نحل، آیهی ۵۸.
[3]ـ سورهی نحل، آیهی ۵۸.
[4]ـ سورهی اسراء، آیهی ۳۱.
[5]ـ آیهی ۴۰.
[6]ـ سورهی توبه، آیهی ۳۰.
[7]ـ سورهی احزاب، آیهی ۳۵.
[8]ـ سورهی نحل، آیهی ۹۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت