کد مطلب: ۶۸۵۸
تعداد بازدید: ۲۶۱
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۱
جهاد با نفس؛ مهم‌ترین جهاد فراموش شده | ۸
وجودی است دارای ابعاد و مراتب، يك بعدش مادّی و وابسته به بدن است و كارهای مادّی انجام می‏دهد. بعد ديگرش مجرّد و برتر از مادّه است و به امور غير مادّی می‏پردازد، يك مرتبه‌‏اش حيوانی جسمانی است و يك مرتبه‌‏اش انسانی ملكوتی، پس در عين حال كه بيش از يك حقيقت نيست، هم غرايز و صفات حيوانی را دارد و كارهای حيوانات را انجام می‏دهد، هم ازغرايز و صفات انسانی برخوردار است و كارهای انسانی می‏كند.

بخش سوّم: خودسازی و فواید آن| ۱

 

انسان در آغاز تولّد، بدن و اندامی مناسب دارد، ولی به لحاظ اخلاق و چهره‌ی درونی، محض قابليت و استعداد و به اصطلاح «بالقوه» است؛ گرچه از نظر فطری موحّد و از نظر تكليفی پاك و بی‌گناه است، ولی آماده‌ی پذيرش هر خوی و خصلتی است كه برايش قابل جذب و در اختيارش باشد. قرآن می‌فرمايد:
و خداوند شما را از شكم مادرتان بيرون آورد، در حالی كه هيچ چيزی نمی‏‌دانستيد.[1]
نظير پارچه‌ی سفيدی كه تار و پودش بافته شده و آماده‌ی رنگ‏رزی است، سابقاً كلاف‏‌ها و پارچه‏‌ها را پس از بافتن رنگ آميزی می‏كردند. پارچه‌ی سفيد جان انسان آماده‌ی پذيرش هر رنگی است كه در خمره گذارند، يا بسانِ صفحه سفيدی، مهيّای پذيرش هر نوع نقاشی است.
انسان يگانه مخلوقی است كه قانون آفرينش، قلم ترسيم چهره‌ی درونی او را به دست خودش داده است كه هرطور كه می‏خواهد ترسيم كند؛ يعنی بر خلاف اندام‏های جسمانی‌‏اش كه كارش در مرحله‌ی رحم به پايان رسيده است و بر خلاف خصلت‏های روحی و روانی، انسان به مقياس بسيار وسيعی پس از تولد ساخته می‌‏شود.
تمام تأسيسات ‏تربيتی، مكتب‏های اخلاقی و تعليمات دينی و مذهبی برای راهنمايی ‏انسان است كه آينده‌ی خودش را چگونه بسازد و چگونه شكل بدهد. راه راست انسان را به سوی آينده‌‏ای سعادت بخش می‏رساند و راه‏ كج و انحراف‌ها، كژراه‏هايی است كه انسان را به سوی آيندهِ تباه كننده و شقاوت آلود می‏‌كشاند. خداوند در قرآن كريم می‌فرمايد:
ما راه را به انسان [اين موجود آزاد خودساز] نشان داديم تا او خود را، چه بخواهد و چه انتخاب كند. [از دو راه يكی را انتخاب خواهد كرد.] يا راهی كه ما نموده‏ايم و سپاس‏گزار ما خواهد بود و يا راه ديگر كه راه ناسپاسی است.[2]
پيش‏تر نيز ياد آور شديم كه جان ما در آغاز موجودی است مجرّد، ملكوتی و برتر از جهان مادّه، ليكن مجرّد تامّ و كامل نيست، مجرّدی است كه در ابتدای راه خودسازی است و موجود مجردی است كه ازجهت مرتبه‌ی نازله‌ی وجودی‏اش به بدن وابسته است.
وجودی است دارای ابعاد و مراتب، يك بعدش مادّی و وابسته به بدن است و كارهای مادّی انجام می‏دهد. بعد ديگرش مجرّد و برتر از مادّه است و به امور غير مادّی می‏پردازد، يك مرتبه‌‏اش حيوانی جسمانی است و يك مرتبه‌‏اش انسانی ملكوتی، پس در عين حال كه بيش از يك حقيقت نيست، هم غرايز و صفات حيوانی را دارد و كارهای حيوانات را انجام می‏دهد، هم ازغرايز و صفات انسانی برخوردار است و كارهای انسانی می‌‏كند.
چنين موجودی ـ كه اشرف آفريدگان است ـ در آغاز، كامل و نهايی نيست، بلكه به تدريج خود را می‏سازد و پرورش می‏يابد، نيّت‌ها، افكار، رفتارها و حركاتش شاكله و هويّت او را ترسيم می‏كنند و آرام آرام به كمال می‏رسانند. «ملكات روحی» اموری نيستند كه از بيرون بر وجود ما عارض شوند، بلكه از درون جان پديد می‏آيد و سازنده‌ی هويّت انسان هستند.
اگر آدمی در مسير حيوانيت و مادّيت سير كند، در پايان به حيوانی در قيافه‌ی انسان تبديل می‌‏شود و به چشم بينندگانی كه در همين دنيا نيز باطن‌بين هستند، حيوان ديده می‌‏شود و در قيامت نيز در سيمای انسانی كه حيوان شده ظاهر می‏‌گردد و اگر در مسير انسانيت سير كند، بنده‌ی مقّرب الی الله و بهشتی می‏‌گردد و بسا از فرشتگان نيز برتر شود، زيرا قيامت روزی است كه حقيقت‏ها نمايان می‏گردد و پرده‌‏ها كنار می‏رود.[3]
حضرت اميرالمؤمنين(ع) درباره‌ی دانشمند فاسد می‌فرمايد:
چهره‌ی او بسانِ صورت انسان است، ولی قلبش قلب حيوان؛ راه هدايت را نمی‌‏شناسد تا پيروی كند و دروازه گمراهی و كوری را نمی‌‏شناسد تا آن را ببندد و او مرده‌‏ای است بين زندگان.[4]

 
تغييرات تدريجی


برخی می‏‌پرسند: رفتار ما حركاتی است پايان‌پذير و نابود شونده، چگونه ماهيّت درونی ما را شكل و سامان می‌‏دهند؟ پاسخ اين است كه تغييرات، تدريجی و آرام آرام است و چنين تأثيراتی، حتی در اجسام و ماديّات به چشم نمی‌‏آيد، هر رفتار ما نيز تأثير ويژه خود را می‏‌گذارد، ولی چون تأثيرها تدريجی است و هم‏چنين در باطن و جان صورت می‏‌گيرد، برای ما محسوس و مشخص نيست.
اگر از شما بپرسند: آيا كف دست بر فلزات و آهن سخت، اثر می‏‌گذارد؟ آيا كف كفش كه چندان سفت و محكم نيست، بر سنگ اثر دارد. بسيار بعيد می‌‏دانيد، زيرا دست يا ته كفش نرم است و آهن و يا سنگ، سخت، ولی حركات زياد و تكراری، آن آثار را هويدا می‌‏سازد. می‌‏بينيم دستگيره‌‏ها، يا ميله‏‌های داخل اتوبوس كه مكرراً در قبضه‌ی دست‏‌های نرم قرار می‏‌گيرد صيقلی و براق شده و ساير جاها زنگار گرفته مانده، يا سنگ فرش‏هايی كه زياد بر آن‏ها رفت و آمد می‏شود، مثل مسير حرم اهل بيت(ع) به قدری ليز می‏گردد كه ناچار می‏شوند بارها آن‏ها را بتراشند و همه‌ی اين تأثير گذارهای نامحسوس به دليل تكرار و تدريج است.
يك شخصيت هنرمند؛ مثلاً نقّاش، خطّاط و يا طرّاح چيره‌دست و ماهر را در نظر بگيريد، از همان آغاز كه قلم را به دستش دادند و نگارش را به او آموختند تا آخرين مراحل هنرمندی، حركت دست و قلم و ترسيم كاغذ، تكرار و تمام می‏شد، ولی يك چيز مهم در جانش باقی ماند كه در اخلاق به آن «ملكه» و در فرهنگ به آن هنر می‏گويند. اين ملكه و هنر خطاطی و... به علّت، نيّت، فكر، تكرار و تمرين شكل می‏ گيرد. تمامی ملكات اخلاقی همين گونه‏‌اند و به تدريج و ناپيدا پديد می ‏آيند.
اگر چشم برزخی و نافذ اهل معرفتی، به صدام‏‌ها، حجّاج‏‌ها و آدم‏كشان حرفه‌‏ای بيفتد، آنان را گرگ و كفتار و درندگانی در قيافه‌ی آدم می ‏بيند، اين حيوانات انسان نما در جهان آخرت نيز به همين صورت باطنی محشور می ‏شوند.
اين افراد در آغاز، مثل ساير افراد بشر، انسان بودند، در اوّلين بارهايی كه به اذيّت و آزار و قتل دست می ‏زدند، مثل همگان ناراحت می ‏شدند، كم كم بر اثر تكرار ظلم و قتل، نگرانی و ناراحتی آنان كم و منتفی شد و حالت بی‌تفاوتی به خود می‌‏گرفتند، در ادامه و تكرار خلاف و گناه كم كم به آن عادت می‌‏كردند و هنگامی كه خوی درندگی در درونشان شكل می‌‏گيرد، از اين كارهای خلاف و جنايت‌ها، نه تنها ناراحت نمی‌‏شوند كه لذّت هم می‌‏برند. اين جاست كه ماهيّت درونی اين افراد تغيير شكل داده و به شكل حيوان در می‌‏آيد، مگر آن كه توبه و خود را اصلاح كنند.
خودسازی، چهره‌ی ملكوتی و انسانی ما را حفظ و صيانت می‏كند و تكامل می‏بخشد. خودسازی جنبه‌ی انسانی روح را تقويت می‏كند تا فرمانده‌ی خواسته‏‌ها و تنظيم كننده‌ی نيازها باشد و جان انسان، اسير جنبه‌ی حيوانی آدمی نگردد، زيرا تن‏پروری، شهوت‏رانی، بولهوسی، رياست پرستی، حيله‌گری و كلاه برداری، سلطه‏‌طلبی بر منابع و منافع جهان و... برای نفس حيوانی ما بسيار شيرين و پر جاذبه و نامتناهی است. كنترل بعد حيوانی ما و رياضت و ورزيدگی برای كسب كمالات از گام‏های خودسازی است.[5]
برای روشن‏تر شدن مفهوم خودسازی، بين انسان و برخی موجودات مقايسه مختصر ارائه می‏‌گردد.


خسارت يا ارزش افزوده


قطرات زلال باران كه از آسمان نازل می‌‏شود ـ بی‌اختيار خويش ـ ممكن است دچار چند سرنوشت متفاوت و تغيير و تحوّل گردند: گاه سيلی ويران‏گر می‏گردند، گاه پشت سدّ می‏مانند و در اختيار بشر قرار می‏گيرند و... همين آب سدّ ممكن است در مجرای لوله كشی، وسيله‏‌ای برای تنظيف و تطهير آلودگی‏ها قرار گيرد و با صدها موادّ شيميايی يا نجاست آلوده و راهی اسفل سافلين و چاه فاضلاب گردد.
برخی آب‏ها نيز در زمين فرو می‏روند و از چاه و چشمه سر در می‏آورند و خود را به باغ‏ها و گلستان‏ها می‏رسانند و از طريق ريشه‌ی درختان گل نه تنها باعث برگ و بار و صفا و سبزی و طراوت و بهجت می‏شوند كه در ساقه‌ها بالا می‏روند و به گل تبديل می‏گردند تا صفابخش زندگانی انسان و عطر و گلاب گردند.
روح ما نيز در آغازِ راه بسانِ آبی زلال، هيچ رنگ و بويی جز توحيد ندارد، ولی در آخر مسير، سرنوشتی همانند دو نوع آب پيدا می‏كند: يا به فاضلابی متعفّن و يا به عطری روح‌افزا و فرح‏بخش تبديل می‏شود با يك تفاوت اساسی كه باران بی‏اراده و اختيار است، ولی انسان با اختيار و متعهد و مسئول.
جمادات، نباتات، ساير حيوان‌ها، آب‏ها و گازها و... هر روزه پيش چشم ما و معمولاً به دست بشر، در حال تغيير و تحوّل و سرنوشتی جديد هستند، گاهی ارزش‌افزوده پيدا می‏كنند؛ مثلاً خاكی سراميك و گلدان و... می‏شود، مواد نفتی، فرآورده‌ی پتروشيمی و لوازم خانگی و... می‏گردد، مجموعه اشيايی به هواپيما تبديل می‏گردد، يا خاك تبديل به موادّ غذايی، دارويی، تزيينی و... حيوان، لبنيات، البسه و.... می‏گردد. بعضی موارد هم نه تنها ارزش ندارد كه ضد ارزش و مزاحم است، مثل نجاسات، آلودگی‏ها، ميكروب‏ها و... البته ما در مقايسه با خودمان اشيا را بررسی می‏كنيم و در يك مقطع خاص.

تفاوت اساسی آن‏ها با ما در چند نكته است:
1. برخی بی‏‌جانند و هيچ‌گونه نقشی در ساختار آينده يا تكميل خويش ندارند و صرفاً تحت تأثير عوامل بيرون از خود دگرگون می‏شوند، برخی جان‏‌دارند، مثل: گياهان و حيوانات. اين‏ها گرچه با اراده و اختيار خويش، برای تكامل و صيانت از خود تلاش‏هايی دارند؛ مثلاً حيوانات می‏كوشند اميال خود را ارضا كنند، شكم خود را سير كنند، خويش را از گزند آفات حفظ كنند، توليد نسل نمايند و ...، ولی اين نقش‏ها، اولاً: بسيار محدود است، ثانياً: غريزی است نه تكاملی و ثالثاً: تحت اختيار انسانند نه مسلط بر انسان و... .
اگر به فرض اين‏ها زبان و تقاضاهايی داشتند، به نتيجه نمی‏رسيد؛ مثلاً سنگی می‏گفت: آرزو دارم سنگ محراب مسجد، يا گلدانی باشم نه سنگ توالت، خاكی التماس می‏كرد كه مرا به درخت تبديل كنيد نه به آجر، موادّ غذايی التماس می‏كرد تا تبديل به نجاست و تعفّن نشود و... به خواسته‌اش نمی‏رسيد، ولی خداوند تعالی انسان را صاحب اختيار آفريده و اختيار تعيين مقصد نهايی را به دست خودش داده است. خودش مهندس، شاكله‌ی درونی و تغييرات و تحولات خويش است كه يا مثل آبی كه تبديل به عطر شده رشد كند، يا مثل فاضلاب راه سقوط را در پيش گيرد.

استاد شهيد مطهری(رحمه ‏الله) در تفاوت انسان و حيوان چنين می‌‏نويسد:
دايره‌ی ايفای نقش انسان، نسبت به حيوان بسی وسيع‏تر و گسترده‏تر است. اين گستردگی از سه ويژگی موجود در انسان سرچشمه می‌‏گيرد:
1. وسعت دايره‌ی بينش و آگاهی كه از سطح طبيعت می‏گذرد و قوانين طبيعت را می‏شناسد و در راه تسخير آن به كار می‏گيرد.
2. وسعت دامنه‌ی خواسته‏‌ها؛ انسان موجودی است ارزش‌جو، آرمان‌خواه و كمال مطلوب‌خواه، آرمان‏هايی دارد كه مادی و از نوع سود نيست، آرمان‏هايی كه تنها به خود و خانواده‌‏اش اختصاص ندارد، بلكه فراگيرنده‌ی همه‌ی بشريّت است، به محيط و منطقه‌ی خاص يا قطعه‏ای خاص از زمان، محدود نمی‏شود. از شادی ديگران شاد و از اندوه آنان اندوهگين می‏گردد. به عقيده و آرمان مقدس خود آن‏چنان دل‏بستگی پيدا می‏كند كه منافع خود، بلكه حيات و هستی خود را به سهولت فدای آن می‏نمايد. جنبه‌ی انسانی تمدّن بشری كه روح تمدّن به شمار می‏رود، مولود اين‌گونه احساسات و خواسته‏‌های بشری است. علم و فلسفه؛ يعنی مجموع تفكرات بشری درباره‌ی جهان، محصول كوشش جمعی بشر است كه نظم خاص منطقی يافته است.
گرايش‏های والا و معنوی و فوق حيوانی انسان آن‏گاه كه مبنی بر اعتقاد باشد نام «ايمان» به خود می‏گيرد، پس نتيجه می‏گيريم كه تفاوت عمده و اساسی انسان با جان‏داران ديگر كه ملاك «انسانيت» اوست و انسانيّت وابسته به آن است، علم و ايمان است.[6]
3. استعداد خود ساختگی ويژه‏ای كه در انسان هست و هيچ موجود ديگر در اين جهت مانند او نيست.
توضيح: اگر برخی جان‏دارهای ديگر نيز به مقياس كمی قابل «ساختن» هستند و می‏توان با عوامل خاص پرورشی و تربيتی، تغييراتی در آن‏ها به وجود آورد، آن‏چنان كه در جهان نباتات و حيوانات مشاهده می‏شود، ولی هيچ يك از آن‏ها به دست خودشان ساخته نمی‏شوند و اين انسان است كه آن‏ها را می‏سازد و ثانياً: تغييرپذيری آن‏ها نسبت به انسان بسيار اندك است. البته برای خودسازی انسان نيز شرايط و موانعی هست كه در آينده مطرح می‏شود و تا اندازه‏ای وراثت، محيط طبيعی يا اجتماعی و... انسان را محدود می‏كند، ولی نابود نمی‏سازد.


خودآزمایی


1- رفتار ما که حركاتی است پايان‌پذير و نابود شونده، چگونه ماهيّت درونی ما را شكل و سامان می‌‏دهند؟
2- گستردگی دايره‌ی ايفای نقش انسان نسبت به حيوان از کدام ويژگی‌های موجود در انسان سرچشمه می‏‌گيرد؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. نحل، آيه‌ی 78: «وَاللهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً».
[2]. دهر، آيه‌ی 3: «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً».
[3]. طارق، آيه‌ی 9: «يَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ».
[4]. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 87: «...فالصورةُ صورةُ إنسانٍ و القلبُ قلبُ حيوانٍ، لا يَعرِفُ بابَ الهدی فَيَتّبَعه، و لا بابَ العمی فَيصّدَ عنه، و ذلك ميّتُ الأحياءِ».
[5]. در آينده درباره‌ی شرايط و موانع خودسازی سخن می‏گوييم.
[6]. ر . ك: مرتضی مطهری، انسان و ايمان، ص 9 و همو، انسان در قرآن.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی‌مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: