کد مطلب: ۶۹۵۲
تعداد بازدید: ۱۸۳
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۱
وحی در ادیان آسمانی | ۱۸
هشام بن سالم از امام صادق(ع) نقل می‌کند که بعض اصحاب به حضرت عرض کردند: «این چیست که گاهی رسول خدا(ص) می‌فرمود: جبرئیل، این جبرئیل است و به من فرمان می‌دهد و در زمانی دیگر به حالت اغماء می‌افتاد؟» امام صادق(ع) فرمود: «حالت اغماء در صورتی به‌وجود می‌آمد که وحی مستقیماً و بدون وساطت جبرئیل از جانب خدا نازل می‌شد، اما اگر جبرئیل واسطه‌ی وحی بود چنین حالتی عارض نمی‌شد، و می‌فرمود: جبرئیل چنین گفت، و این جبرئیل است.»

وسیله‌ی اطمینان


ممکن است کسی بگوید: پیامبران افرادی راستگو بوده‌اند، در این جهت تردید نیست که گاهی احساس می‌کردند کلامی در دل آنها القاء می‌شود. لیکن از کجا می‌فهمیدند آن کلام از جانب خدا القاء شده و از القائات شیطانی یا نفسانی نیست؟ به هر حال این احتمال وجود دارد که این کلام از القائات شیطانی باشد، چگونه این احتمال نفی می‌شد؟
در پاسخ گفته می‌شود ـ چنان‌که قبلاً اشاره کردیم ـ، وحی از سنخ علوم حصولی نیست، تا احتمال خطا در آن وجود داشته باشد بلکه علوم و حقائق وحیانی بر باطن ذات پیامبر القاء می‌شود، و حضوراً آنها را درک می‌کند. پیامبر به هنگام وحی، با چشم دل، واقعیت و حقیقت امر وحیانی را مشاهده می‌کند، به گونه‌ای که احتمال خلاف اصلاً وجود ندارد.
در بعض احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است.
زراره قال قلت لأبی‌عبدالله(ع): کیف لم یخف رسول‌الله(ص) فیما یأتیه من قبل الله ان یکون ذلک مما ینزغ به الشیطان؟ قال فقال: إنّ الله اذا إتّخذ عبداً رسولاً انزل علیه السکینة و الوقار: فکان یأتیه من قبل الله مثل الذی یراه بعینه؛[1]
زراره می‌گوید: «به امام صادق(ع) گفتم: چگونه رسول خدا نمی‌ترسید که آنچه از جانب خدا بر او نازل شده از القائات شیطان باشد؟» امام فرمود: «وقتی خدا شخصی را به عنوان رسول انتخاب کرد آرامش و وقار را بر او نازل می‌کند. پس آنچه را از جانب خدا بر او نازل شده همانند اشیائی که با چشم می‌بیند مشاهده می‌کند.»
عن أبی عبدالله(ع) قال قلت له: کیف علمت الرسل انّها رسل؟ قال: کشف عنها الغطاء؛[2]
به امام صادق(ع) عرض شد: «پیامبران از کجا می‌فهمند که پیامبر هستند؟» پاسخ داد: «پرده از چشمشان برداشته می‌شود.»
محمد بن مسلم و محمد بن مروان عن ابی‌عبدالله(ع) قال: ما علم رسول‌الله(ص) انّ جبرئیل من قبل الله الاّ بالتوفیق؛[3]
حضرت صادق(ع) فرمود: «فقط در اثر توفیق خدا بود که رسول‌الله می‌فهمید جبرئیل از جانب خدا نازل شده ‌است.»
شیخ مفید در حل این مشکل راه دیگری را نشان می‌دهد. می‌نویسد: «پیامبر چون معجزه داشت می‌فهمید کلامی که بر قلب او القاء شده کلام خداست و از جانب شیطان نیست. در مورد قرآن نیز چون معجزه بود پیامبر می‌فهمید از جانب خدا نازل شده و کلام اوست. چنان که حضرت موسی(ع) به وسیله‌ی معجزه (ید بیضاء) و (تبدیل عصا به اژدها) یقین پیدا کرد که تکلمِ از درخت از جانب خدا بوده است.»[4]
بنابراین، باید گفت پیامبر از آغاز وحی به طور واضح و روشن درک می‌کرد که پیامبر شده و کلام خدا بر او نازل می‌شود، بدین مطلب یقین داشت و شک و شبهه‌ای در کار نبود تا نیازی به تأیید دیگران داشته باشد. و اگر در تاریخ چیزی برخلاف این دیده شود قابل قبول نیست.


علائم حدوث وحی


از برخی احادیث و نقل و شهادت اصحاب استفاده می‌شود که به هنگام حدوث وحی، حالات و عوارضی بر پیامبر به وقوع می‌پیوست که اصحاب آنها را از علائم تحقق وحی محسوب می‌داشتند.
نقل شده که: «دریافت وحی آن قدر بر پیامبر سنگین بود که حتی در فصل سرما عرق می‌کرد و بر صورت مبارکش جاری می‌گشت.» و به نقل دیگر، «رنگ صورتش تغییر می‌کرد و سرش فرود می‌آمد. اصحاب آن حالت را (برحاء الوحی) می‌نامیدند.»[5]
روایت شده که گاهی پیامبر به هنگام وحی در میان اصحاب بود، در اثر آن به اغماء درمی‌آمد و عرق بر بدنش جاری می‌گشت، وقتی به حالت اول بازمی‌گشت می‌فرمود: «خدا چنین و چنین فرمود، و شما را به فلان عمل امر کرد و از فلان کار نهی فرمود.»[6]
عکرمه می‌گوید: «هنگامی که به رسول خدا(ص) وحی فرود می‌آمد ساعتی همانند یک انسانِ مست، بر زمین می‌افتاد.»[7]
ابواروی می‌گوید: «رسول خدا(ص) را در حال نزول وحی دیدم که بر حیوان سواری خود سوار بود. پس آن حیوان نعره زد، و دست و پایش آن چنان سست شد که خیال کردم الآن شکسته می‌شود و از شدت سنگینی گاه زانو بر زمین می‌زد و گاه دست‌هایش میخ‌کوب می‌شد، و این وضع تا اتمام وحی ادامه داشت. در همین حال عرق همانند مروارید از سر و روی رسول خدا می‌ریخت.»[8]
از بعض احادیث استفاده می‌شود که عروض این حالات در همه‌ی اوقات وحی نبوده بلکه در زمانی بوده که پیامبر مستقیماً و بدون وساطت جبرئیل، وحی را از جانب خدا دریافت می‌کرد.
زراره از پدرش نقل کرده که گفت: «به امام صادق(ع) عرض کردم: حالت غشوه‌ای که به هنگام وحی بر پیامبر عارض می‌شد چگونه بود؟»
فرمود: «حال غشوه وقتی عارض می‌شد که بین خدا و پیامبر واسطه‌ای وجود نداشت، هنگامی بود که خدا برایش تجلّی می‌یافت. و این است نبوت.»[9]
هشام بن سالم از امام صادق(ع) نقل می‌کند که بعض اصحاب به حضرت عرض کردند: «این چیست که گاهی رسول خدا(ص) می‌فرمود: جبرئیل، این جبرئیل است و به من فرمان می‌دهد و در زمانی دیگر به حالت اغماء می‌افتاد؟» امام صادق(ع) فرمود: «حالت اغماء در صورتی به‌وجود می‌آمد که وحی مستقیماً و بدون وساطت جبرئیل از جانب خدا نازل می‌شد، اما اگر جبرئیل واسطه‌ی وحی بود چنین حالتی عارض نمی‌شد، و می‌فرمود: جبرئیل چنین گفت، و این جبرئیل است.»[10]
به هر حال حالات مذکور از علائم وحی بوده و اصحاب پیامبر با آنها مأنوس بودند. ابوهریره می‌گوید: «هنگام وحی ما نیز خبردار می‌شدیم، توجه اصحاب به سوی پیامبر جلب می‌شد و تا خاتمه‌ی وحی از او چشم برنمی‌داشتند.»[11]
از این قبیل نقل‌ها استفاده می‌شود که هنگام وحی یک حالت غیرطبیعی بر پیامبر عارض می‌شده، و چون اصحاب تعبیر درستی برای بیان آن حال نداشتند به وسیله‌ی کلماتی از قبیل: «کهیئة السکران، الغَشْیه، إذا غشیة الوحی، ثقل علی جسمه، السَّبَة» از این حالت غیرطبیعی حکایت می‌کردند.
این حالت را می‌توان به عنوان نوعی انصراف از دنیا و جذب و انقطاع به عالم غیب معرفی کرد. چون تحمل یک چنین حالتی بر یک انسان دشوار بود این قبیل حالات نمایان می‌گشت. ارتباط یک انسان جسمانی، هرچه هم عالی باشد، با خداوند عظیم امری است دشوار و سنگین.
خدا در قرآن می‌فرماید: «إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛[12] ما کلام سنگینی را بر تو القاء خواهیم کرد.»
ابن خلدون می‌نویسد: «پیامبران در حال وحی، از این جهان انصراف می‌یابند به گونه‌ای که تصور می‌شود حالت غشوه و اغماء برایشان به وجود آمده، در صورتی که چنین نیست، بلکه در مشاهده‌ی فرشته‌ی وحی مستغرق گشته‌اند. در این هنگام درک ویژه‌ای دارند که با ادراکات متعارف بشر تفاوت دارد.»[13]
در جای دیگر می‌نویسد: «باید در میان انسان‌ها افراد ممتازی وجود داشته باشند که بتوانند در وقتی از اوقات و لحظه‌ای از لحظات، از بشریت خود منسلخ گردند و به سوی عالم فرشتگان، بالا روند، علوم و معارفی را دریافت کنند سپس به بشریت خود بازگردند و در اختیار دیگر انسان‌ها قرار دهند. و این است معنای وحی. و در اثر همین انسلاخ (بیرون آمدن) از بشریت است که حالات و صداهای غیرمتعارف بر آنان عارض می‌شود.»[14]
شاید یکی از علل اتهام پیامبر اسلام(ص) به بیماری صرع یا جنون، یا بیماری روانی که توسط دشمنان اسلام انجام گرفت وقوع همین حالات وحی بوده است.
اما این اتهام کاملاً مردود است، زیرا به شهادت تاریخ زندگی حضرت محمد(ص) قبل از بعثت یک زندگی کاملاً منظم و سالمی بوده، و ابتلای به بیماری صرع یا جنون به وی نسبت داده نشده است؛ نه در سنین کودکی به چنین بیماری‌هایی مبتلا بوده نه در دوران نوجوانی و جوانی و میانسالی. اگر چیزی بود در تاریخ به آن اشاره می‌شد. در حالات عادی آثاری از جنون یا صرع مشاهده نمی‌شد. تنها به هنگام وحی بود که حالات غیرعادی به وجود می‌آمد. دشمنان اسلام چون از حقیقت و عوارض ناشی از آن بی‌اطلاع بودند تهمت صرع یا جنون را مناسب دیده و بدین وسیله دشمنی خود را آشکار می‌ساختند.
آیا برای یک انسان مصروع یا مجنون امکان دارد کتابی همانند قرآن بیاورد، و احکام و قوانین گسترده و دقیق جعل و تدوین کند، و علوم و معارفی عمیق مانند آنچه در قرآن و حدیث آمده در اختیار انسان‌ها قرار دهد؟ و در مدت بیست و سه سال با کمال دقت و تدبیر در تبلیغ و گسترش اسلام کوشش کند، و انواع توطئه دشمنان را خنثی سازد و پایه‌های اسلام را استوار گرداند؟ اگر چنین اتهامی صحت داشت آیا مسلمانان صدر اسلام که از وضع پیامبر کاملاً مطلع بودند تسلیم چنین انسان مجنون و مصروعی می‌شدند و در راه اهدافش تا سرحد شهادت، جهاد و فداکاری و ایثار می‌کردند؟ چنین احتمال نامعقولی را هیچ انسان عاقل و باشعوری نمی‌پذیرد.

 

خودآزمایی

 

1- چگونه احتمال القائات شیطانی در وحی نفی می‌شد؟
2- چرا اتهام بیماری صرع یا جنون، یا بیماری روانی به پیامبر اسلام(ص) کاملاً مردود است؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. بحارالانوار، ج18، ص 262.
[2]. بحار، ج11، ص56.
[3]. بحار، ج18، ص 256.
[4]. المسائل العکبریة، ص38.
[5]. بحار، ج18، ص261.
[6]. همان، ص 260.
[7]. الطبقات الکبری، ج 1، ص 197.
[8]. همان.
[9]. بحارالانوار، ج18، ص 256.
[10]. همان، ص 268.
[11]. جامع‌الاصول، ج 11، ص 283.
[12]. مزمّل(۷۳)، آیه‌ی 5.
[13]. مقدمه ابن خلدون، ص 115.
[14]. همان، ص 598.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: