کد مطلب: ۶۵۸۸
تعداد بازدید: ۲۶۶
تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۹
شرح حال و زندگی حضرت امیرالمؤمنین(ع) | ۷
گروهی از مسلمانان که به ‏عللی نتوانسته بودند مکّه را برای هجرت به‏ مدینه ترک کنند پیوسته مورد آزار قریش بودند و اموال آنان و کسانی که مهاجرت کرده و اما موفق به ‏انتقال دارائی خود نشده بودند همواره از طرف قریش تهدید می‌‏شد.

سرگذشت حضرت علی(ع) در مدینه


بخش مهمی از زندگی حضرت علی(ع) که سراسر صفحات آن با یک رشته از خطوط طلایی به ‏هم پیوسته و حوادث بسیار برجسته و چشمگیری را تشکیل می‏‌دهد، دورانی است که آن حضرت در مدینه در خدمت رسول‏‏ خدا(ص) گذراندند.
کارهای مهم و حسّاس امام(ع) در این فصل از زندگی در دو مورد خلاصه می‏شود:

 

جانبازی و فداکاری در میدان های جهاد


پیامبر گرامی(ص) در طی دوران زندگی خود در مدینه در بیست و هفت مورد با مشرکان و یهودیان و شورشیان در نبرد و ستیز بودند که شخصاً خودشان در این موارد سرپرستی و فرماندهی سپاه را بر عهده داشته با سربازان حرکت می‏کردند با آنان از مدینه بیرون می‏رفتند و همراه آنان به ‏مدینه باز می‏گشتند. در اصطلاح سیره نویسان به ‏این گونه جنگ‏هایی که خود حضرت مستقیماً در آن شرکت داشتند «غزوه» گفته می‏شود. غیر از این موارد، پنجاه و پنج مورد دیگر وجود دارد که بخشی از سپاه اسلام به ‏فرماندهی یکی از سرداران به ‏دستور شخص پیامبر(ص) به‏ مبارزه می‏پرداختند ولی خود حضرت در آن شرکت نداشتند، به ‏اینگونه جنگ‏ها در اصطلاح سیره نویسان «سریّه» گفته می‌‏شود.
حضرت علی(ع) از بیست و هفت «غزوه» در بیست و شش مورد شرکت داشته و تنها در غزوه‏‌ی «تبوک» به ‏دستور پیامبر(ص) در مدینه مانده و در جنگ شرکت نکردند زیرا بیم آن می‏رفت که منافقان مدینه در غیاب پیامبر(ص) شورش کنند و زمام امور را در مرکز حکومت اسلامی به ‏دست گیرند تعداد «سریّه»هایی که حضرت علی(ع) در آن شرکت داشتند مشخص نیست ولی به ‏طوری که از تاریخ به‏ دست می‌‏آید در تعدادی از آن‏ها نیز حضرت حضور داشته‌‏اند، و شاید علّت اینکه در تمامی آن‏ها حاضر نبودند این بود که حضرت علی(ع) خود را ملزم می‏دیدند که همیشه در حضور پیامبر(ص) باشند و پیامبر(ص) نیز حضور او را در خدمت خود در بسیاری از موارد لازم می‌‏دیدند.


 ضبط و نوشتن قرآن


نوشتن وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه‌های تبلیغی و دعوتی و... یکی دیگر از کارهای حسّاس و پر ارج امام(ع) بود.
حضرت علی(ع) تمام آیات قرآن را چه آن‏ها که در مکّه نازل می‏شد و چه آن‏ها که در مدینه، در دوران حیات پیامبر(ص) به ‏دقّت ضبط می‏کرد و از این جهت یکی از کاتبان وحی و حافظان قرآن به ‏شمار می‏رفت. همچنین در تنظیم اسناد سیاسی و تاریخی و نامه‌های تبلیغی که هم اکنون متن بسیاری از آن‏ها در کتاب‌های سیره و تاریخ ثبت شده است. آن حضرت نخستین دبیر اسلام به‏ شمار می‌‏رود و حتی صلح‌نامه تاریخی «حدیبیّه» به ‏املای پیامبر(ص) و خط حضرت علی(ع) تنظیم شد.


جنگ بدر،گوشه‌‏ای از دلاوری‌‏های حضرت علی(ع)


مسیر تجارت و بازرگانی قریش از منطقه‌‏ی «بدر» نزدیک مدینه بود سران قریش سال‏ها با رسول خدا(ص) جنگیدند و سرانجام آن حضرت را وادار کردند از مکّه به ‏سوی یثرب هجرت فرماید، ولی توده‌‏ی مردم مکّه مخصوصاً جوان‌ها تشنه معارف اسلام بودند و پیامبر(ص) که مأموریت تبلیغ و ارشاد همه‌‏ی جهانیان را به ‏عهده دارد معمولاً می‌‏بایست از خود جزیرۀالعرب و شهر مکّه که زادگاه آن حضرت بود، هدایت را آغاز فرماید، امّا مانع بزرگی سر راه پیامبر(ص) بود و آن مانع همان سران گردنکش قریش که موفقیّت پیامبر(ص) را به ‏زیان مالی خود می‌‏دیدند و می‌‏ترسیدند مال و مقام آنان به‏ خطر افتد و رسول خدا(ص) می‌‏بایست این مانع را از سر راه بردارد، بدین جهت بعد از مدّتی که در مدینه ماندند و استقرار کامل پیدا کردند، تصمیم گرفتند با سران قریش بجنگند و به‏ دنبال آن بهترین نقشه‌‏ای که برای این کار مناسب دیدند این بود که راه را بر کاروان های تجاری مردم مکّه «که تمام اموال آن متعلق به‏ سران قریش بود» ببندند.
براین اساس، در ماه رمضان سال دوم هجری با 313 نفر از مدینه بیرون آمده و در کنار چاه‏های بدر توقف کردند کاروان بازرگانی قریش از شام به ‏سوی مکّه باز می‏گشت و در مسیر خود از منطقه «بدر» عبور می‏کرد.
ابوسفیان سرپرست کاروان که از تصمیم پیامبر(ص) آگاه شده بود موضوع را به ‏سران قریش در مکّه خبر داد، فردی که از سوی ابوسفیان به سوی مکّه رفت، در کار خود بسیار زیرک بود و شگردهای جالبی را برای تحریک جوانان قریش به ‏کار برد، گوش‏های شتر را بریده و بینی آن را شکافته جهازش را برگردانده وارونه نهاده بود و خودش در حالی که پیراهنش را از جلو و عقب چاک زده بر پشت شتری که خون از گوش و حلق و بینی او می‏‌چکید ایستاده بود و فریاد می‏زد: مردم شترانی که حامل کالاهای تجاری شما هستند از سوی محمّد(ص) و یاران او در خطرند. آنان می‏‌خواهند همه‏‌ی آن‏ها را در سرزمین«بدر» مصادره کنند به ‏فریاد برسید! یاری کنید!
و بالاخره با استفاده از این شیوه، صدای رقّت‌بار خود را به ‏گوش جوانان مکّه رسانیده و جمع زیادی را به ‏دنبال خود به ‏سوی «بدر» به‏راه انداخت. نکته‌‏ای که باید توجه شود آن است که انگیزه‌‏ی رسول خدا(ص) برای این کار دو چیز بود:
1. قریش بداند که راه‌های بازرگانی آن‏ها در اختیار نیروهای اسلام قرار گرفته است و اگر آنان از نشر تبلیغ اسلام مانع شوند و آزادی بیان را از مسلمانان سلب کنند شریان‌های حیاتی آنان به‌‏وسیله‏‌ی نیروهای اسلام بریده خواهد شد.
در محیط مکّه، قریش بزرگترین مانع برای تبلیغ اسلام و توجه مردم به‏‌توحید بود، آنان به‏‌تمام قبایل اجازه می‏‌دادند که در ایام حج وارد مکّه شوند ولی رهبر عالیقدر اسلام و مسلمانان از ورود به ‏مکّه و اطراف آن کاملاً ممنوع بودند و حتی اگر بر او دست می‌‏یافتند او را می‌‏کشتند، در صورتی که در ایام حج مردم از تمام نقاط حجاز در اطراف خانه‏‌ی خدا جمع می‌‏شدند و این ایام بهترین فرصت برای تبلیغ پیامبر(ص) و یاران ایشان بود.
2. گروهی از مسلمانان که به ‏عللی نتوانسته بودند مکّه را برای هجرت به‏ مدینه ترک کنند پیوسته مورد آزار قریش بودند و اموال آنان و کسانی که مهاجرت کرده و اما موفق به ‏انتقال دارائی خود نشده بودند همواره از طرف قریش تهدید می‌‏شد.
پیامبر(ص) با این کار می‏‌خواستند گوشمالی سختی به‏ آنان بدهند و بدین ترتیب خود آن حضرت با آن تعداد از مدینه بیرون آمدند و محلّ مناسبی را که برای این منظور مناسب دیدند کنار چاه‌های «بدر» بود. از آن طرف، شگردی که فرستاده‌‏ی ابو سفیان در مکّه به ‏کار برد باعث شد، قریش با نهصد نفر نظامی کارآزموده و جنگ دیده، مجهّز به ‏انواع سلاح به‏ سوی بدر حرکت کنند، اما پیش از رسیدن به ‏مقصد به ‏وسیله‌‏ی فرستاده‏‌ی دیگر ابوسفیان متوجه شدند که کاروان تجاری مسیر خود را عوض کرده و از یک راه انحرافی از تیر رس مسلمانان خارج شده با این فرصت، آنان برای سرکوب اسلام به ‏راه خود ادامه داده و بامداد روز هفدهم رمضان سال دوم هجری از پشت تپّه‌‏ای به ‏دشت «بدر» سرازیر شدند.
مسلمانان در گذرگاه شمالی «بدر» در سرازیری موضع گرفته، در انتظار عبور کاروان بودند که ناگهان گزارش رسید که سلحشوران قریش برای حفظ کالاهای بازرگانی از مکّه خارج شده ودر نقطه‏‌ی مرتفع منطقه «بدر» فرود آمده‏‌اند.
پیامبر(ص) که تا آن روز با انصار و مردم مدینه پیمان نظامی نداشته فقط از آنان تعهد گرفته بودند که اگر دشمن به ‏مدینه حمله کرد از پیامبر(ص) دفاع کنند نه اینکه با دشمن او در بیرون مدینه بجنگند، پس از آگاهی از حرکت قریش جوانان انصار و گروهی از مهاجرین را به ‏نظرخواهی عمومی دعوت کردند نظراتی که در این شورا مطرح شد از یک سو شجاعت و سلحشوری عدّه‌‏ای و از سوی دیگر جبن و زبونی عدّه‌‏ی دیگری را منعکس ساخت.
نخست ابو بکر برخاسته و گفت:
بزرگان و دلاوران قریش در تجهیز این ارتش شرکت جسته‏‌اند و هیچ گاه قریش به‏ آیینی ایمان نیاورده‌‏اند و لحظه‏‌ای خوار و ذلیل نشده‌‏اند ولی از سوی دیگر، ما با آمادگی کامل بیرون نیامده ایم[1] یعنی مصلحت آن است که از این راه به ‏سوی مدینه باز گردیم.
عمر نیز برخاست و سخنان ابوبکر را بازگو نمود. در این هنگام مقداد برخاست و گفت:
به خدا سوگند ما همچون بنی اسرائیل نیستیم که به‏ موسی بگوییم: «ای موسی تو و پروردگارت بروید جهاد کنید و ما در اینجا نشسته ایم» ما عکس آن را می‌‏گوییم، تو در سایه‏‌ی عنایات پرورگار خود جهاد کن، ما نیز در رکاب تو نبرد می‏‌کنیم.
طبری می‌‏نویسد: هنگامی که مقداد برخاست سخن بگوید چهره‌‏ی پیامبر(ص) از شدّت خشم (به خاطر سخنان آن دو نفر) برافروخته شده بود، وقتی سخنان مقداد به‏ پایان رسید، چهره‏‌ی آن حضرت باز شد.[2]
«سعد معاذ» نیز برخاست و گفت:
هرگاه شما گام در این دریا «اشاره به ‏دریای سرخ» نهید ما نیز پشت سرتان گام در آن می‏گذاریم، به ‏هر نقطه که مصلحت می‌‏دانید ما را سوق دهید.
در این موقع آثار سرور و خرسندی در چهره‌‏ی پیامبر(ص) آشکار شد و به‏ عنوان نوید به ‏آنان گفت:
من قتلگاه قریش را می‌‏نگرم، سپس سپاه اسلام به ‏فرماندهی پیامبر(ص) به ‏راه افتاد و در نزدیکی آب‏های بدر موضع گرفت.
اكنون وقت آن رسیده است كه موقعیت حضرت علی(ع) را در این نبرد بررسی كنیم.
صف ‏آرایی مسلمانان و قریش آغاز شد و چند حادثه‏‌ی كوچك آتش جنگ را شعله ور كرد، در آغاز، نبردهای تن به ‏تن صورت گرفت. سه نفر به ‏نام‌های «عتبه» پدر هند، همسر ابوسفیان و برادر بزرگ او «شیبه» و «ولید» فرزند عتبه غرّش كنان به ‏وسط میدان آمده و هماورد طلبیدند، نخست سه نفر از دلاوران انصار برای نبرد وارد میدان شدند و خود را معرّفی کردند اما آنان نپذیرفته و فریاد زدند:
«یا مُحَمَّدْ اَخرِجْ اِلَینا اَکْفائَنا مِنْ قَوْمِنا»
«یعنی افرادی که از قوم ما و هم شأن ما هستند را بفرست.»
رسول خدا(ص) به ‏«عبیده» فرزند حارث و نواده‌‏ی عبدالمطلب و «حمزه» و «علی(ع)» دستور داد برخیزند و پاسخ دشمن را بدهند، سه افسر عالیقدر اسلام با صورت‌های پوشیده روانه‏‌ی رزمگاه شدند، هر سه دلاور خود را معرّفی کردند و «عتبه» هر سه را برای مبارزه پذیرفت و گفت: همگی هم شأن ما هستند.[3]
در اینجا برخی از مورّخان مانند واقدی می‌‏نویسد:
هنگامی که سه جوان از دلاوران انصار آماده رفتن به‏ میدان شدند خود پیامبر(ص) آنان را از مبارزه باز داشت و نخواست که در نخستین نبرد اسلام انصار شرکت کنند و ضمناً به‏ همه‏‌ی افراد فهمانید که آیین توحید در نظر وی به ‏قدری با ارزش است که حاضر شده است عزیزترین و نزدیکترین افراد خود را در این جنگ شرکت دهد و بر این اساس روکرد به‏ بنی هاشم و فرمود: برخیزید و با باطل نبرد کنید، آنان می‌‏خواهند نور خدا را خاموش کنند.[4]
مورّخان می‌‏نویسند که حضرت علی(ع) و حمزه هماوردان خود را همان لحظه‌های نخست به‏ خاک افکندند ولی ضربات میان «عبیده» و هماورد او ردّ و بدل می‌‏شد و هر یک دیگری را مجروح می‏‌کرد و هیچ کدام بر دیگری غالب نمی‌‏شد، تا وقتی حضرت علی(ع) و حمزه از کشتن رقیب خود فارغ شده به‏ کمک عبیده شتافتند و طرف نبرد او را کشتند.
حضرت علی(ع) در نامه‌‏ای که به ‏معاویه می‌‏نویسد چنین یادآوری می‏‌فرماید:
«وَ عِنْدی السَّیْفُ الَّذِی اَغْضَضتُهُ بِجَدِّکَ وَ خالِکَ وَ اَخیکَ فی مَقامٍ واحِدٍ[5]»
«یعنی شمشیری که من آن را در یک روز بر پدر بزرگ تو (یعنی عتبه، پدر هند، مادر معاویه) و دایی تو (ولید، فرزند عتبه) و برادرت (حنظله) فرود آوردم در نزد من است یعنی هم اکنون نیز با آن قدرت مجهّز هستم.»
و در جای دیگر می‌‏فرماید:
«قَدْ عَرِفتَ مَواقِعَ نَضالِها فی اَخیکَ وَ خالِکَ وَجَدِّّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظالِمینَ بِبَعیدٍ[6]»
«یعنی (ای معاویه مرا با شمشیر می‌‏ترسانی؟ و حال آن‏که) از جایگاه‌‏های فرود آمدن شمشیر من بر برادر و دایی و جدّ خود آگاه هستی (و می‏‌دانی که همه را در یک روز از پای درآوردم) و این شمشیر از ستمگران (دیگری چون تو) دور نیست.»
 از این دو نامه به ‏خوبی استفاده می‏‌شود که حضرت علی(ع) در کشتن پدر بزرگ معاویه هم دست داشته‌‏اند. شرح جریان جنگ بدر، در بخش اول تاریخ اسلام نگاشته شده و در اینجا هدف ما تنها اشاره به‏ موقعیّت استثنائی حضرت علی(ع) در این صحنه کارزار بود.


خودآزمایی


1- کارهای مهم و حسّاس امام علی(ع) در دورانی که در مدینه در خدمت رسول‏‏ خدا(ص) گذراندند را نام ببرید.
2- انگیزه‌های پیامبر(ص)  از بستن راه بر کاروان‌های تجاری مردم مکّه را بیان کنید.

 

پی نوشت ها


[1] - المغازی، واقدی، ج 3 ،ص 48
[2] - تاریخ طبری ، إبن جریر طبری ،ج 2 ،ص 140
[3] - السیرۀ الحلبیۀ،أبوالفرج حلبی،ج2،ص219
[4] - المغازی، واقدی، ج 1 ،ص 62
[5] - نهج البلاغه نامه 64
[6] - نهج البلاغه نامه 28

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله علی تهرانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: